92/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
ان قلت : با بيان كه شد رائي صورت شيء مرئي را درهمان جاي كه است مي بيند، در حاليكه ما صورت را در آينه مي بينيم.
قلت : ما عادت نموديم كه اشياء را به شعاع مستقيم ببينم، وقت كه اشياء را درخارج مي بينيم شعاع به صورت مستقيم به آن مي رسد وما در انتهاي شعاع آن شيء را مي بينيم، به خاطر همين عادت فكر مي كنيم كه شيء باشعاع مستقيم در آينه ديده مي شود، درحاليكه شي در همان جاي كه است ديده مي شود.
ما گاهي مرئي را در سطح آينه مي بينيم وگاهي در عمق آينه، درحاليكه آينه عمق ندارد، وجه اين اختلاف آن است شعاع كه از چشم خارج مي شود وبه آينه مي رسد، گاهي بلند است وگاهي كوتاه، هرگاه كوتاه باشد انعكاس آن بلند است وزمان كه بلند باشد انعكاسش كوتاه است، اگر شعاع انعكاسي كوتاه باشد درسطح آينه ديده مي شود وچنانچه شعاع انعكاسي بلند باشد در عمق آينه ديده مي شود، خلاصه هرچقدر شعاع انعكاسي از آينه فاصله داشته باشد به همان اندازه درعمق ويا درپشت آينه يده مي شود.توجيه رويت در آينه طبق قول به انطباع :
طبق قول به انطباع بايد چيزي به چشم انسان برسد ودر آن منطبع ومنعكس شود تا انسان ببيند، وقت كه انسان در آينه نگاه مي كند هم صورت آينه به چشم انسان مي رسد وهم صورت خود انسان وقت كه خودش را مي بيند ويا شيء ديگري كه در آينه ديده مي شود، منتها صورت آينه فقط توسط هواي مشف به چشم مي رسد وشبح انسان ويا شي ديگر توسط هوا وآينه به چشم انسان مي رسد و چون آينه صيقلي است انسان فكر مي كند، كه صورت انسان ويا شي ديگر در آينه ديده مي شود. آيمتن : ( تكرار وبيان تفصيلي فان انعكس :) فاذا كان المقابل للصقيل هو وجه الرائى بحيث يكون الخط الشعاعى قائما ( عمود شود ) عليه ( صيقل ) و انعكس ذلك الخط على نفسه و وصل الى المُدرِك اى الرائى ابصر ( جواب فان انعكس ) بذلك ( بواسطه ) الخط المنعكس وجهه اى وجه المدرك فالصقيل ( مثلا آينه ) مرئى فى مكانه على الاستقامة و الوجه مرئى فى مكانه ( وجه ) على الانعكاس لكن لما لم يكن للمدرك شعور بالانعكاس يتوهم ( مدرك ) انّه يراه ( وجه ) على الاستقامة أيضا ( همان طور كه صيقل را علي الاستقامه مي بيند ) كما هو المعتاد ( عادت شده ) فيحسب ان صورة وجهه منطبعة فى المرآة و اذا كان الوجه قريبا من المرأة و الخطوط المنعكسة قصيرة يظنّ ان صورته مرئيّة من سطح المرأة و اذا كان بعيدا منها ( مراه ) و الخطوط المنعكسة طويلة يحسب انّ صورته غائرة ( فرورفته ) فى عمقها ( مراه ) و امّا على مذهب الانطباع فصورة الصّقيل و الوجه كلتاهما مرتسمتان فى العين لكن صورة الصّقيل بتوسّط الهواء المشفّ فقط و صورة الوجه بتوسّط الهواء و الصّقيل معا كما مر و لموافاة كلتا الصورتين معا فى العين مع سبق صورة الصقيل يظن انّ صورة الوجه ترى فى الصّقيل