91/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
اشكال به نقض[1] : ما دونوع قوه اي ادراكي جزئي داريم؛ يكي قوه اي اداركي خيالي كه صورت جزئي را درك مي كند وديگري قوه اي ادراكي وهمي كه معناي جزئي را درك مي كند.
صورت جزئيه را مي شود تقسيم كنيم امّا معناي جزئيه را نمي شود تقسيم نماييم نه به اجزاي مقداري ونه به اجزاي غير مقداري. پس طبق استدلال شما كه اگر حال مجرد است بايد محل آن هم مجرد باشد بايد واهمه هم مجرد باشد؛ چرا كه محل مجرد است كه معناي جزئي باشد، درحاليكه شما قبول نداريد كه قوه اي واهمه مجرد باشد.لاهيجي : صورت وهمي با صورت عقلي از اين جهت كه اجزا متشابه ـ يعني متحدالماهيت ـ واجزاي غيرمتشابه ـ يعني مختلف الماهيت ـ ندارد تفاوت باهم نمي كند، امّا معناي وهمي به شدت وضعف مي تواند تفاوت داشته باشد، درحاليكه صورت عقلي چنين چيزي نيست. پس صورت عقلي تقسيم نمي شود به اجزاي كه داراي شدت وضعف است ولي معناي وهمي تقسيم مي شود به اجزا كه داراي شدت وضعف است. وچون مدركات عقلي ومدركات وهمي از همه اي جهات يكسان نيستند لذا مدرك شان هم متفاوت است به تجرد وغير تجرد.متن : بل كما ان النقطة لا تنفرد ( منفرد نمي شود از مقدار) بذاتها و انما هو طرف ذاتى لما هو بالذّات المقدر ( اگر چيزي درمقدار حلول كند بالتبع متقدر مي شود مثلاً رنگ كه برديوار عارض مي شود مقدارد بالعرض پيدا مي كند. سطح و خط بالذات مقدار دارد ولي آنچه كه درسطح وخط حلول مي كند بالعرض داراي مقدار مي شود ) كذلك انما يجوز ان يقال بوجه ما ( يعني درصورت كه نقطه امر وجودي باشد نه انيكه امر عدمي باشد ) انه يحل فيها ( نقطه ) طرف شيء ( يعني صورت معقوله ) حال فى المقدار الّذي هو ( نقطه ) طرفه فهو ( شي يعني صورت معقوله ) متقدر بذلك المقدار بالعرض و لو كانت النّقطة منفردة ( حال از نقطه ) يقبل ( خبر كانت ) شيئا من الاشياء لكان يتميز لها ذات فكانت النقطة اذن ( وقت كه ذات مستقل پيدا كرد ) ذات جهتين ( درحاليكه خودش طرف بود ) جهة منها يلى الخط الّذي تميزت عنه و جهة منها مخالفة له فيكون حينئذ منفصلة عن الخط بقوامها و للخط المنفصل عنها ( نقطه ) نهاية لا محالة غيرها ( نقطه ) يلاقيها فيكون تلك النقطة ( نقطه اي متصل به خط ) نهاية الخط لا هذه (نقطه اي جدا شده ) و الكلام فيها ( نقطه اي متصل ) و فى هذه النقطة ( نقطه اي جدا شده ) واحدة و يؤدّى الى ان يكون النقطة متشافعة ( جفت شده ) غير متناهية فقد بان استحالته ( يعني طبق اين فرض لازم مي ايد كه خط از نقاط متشافع درست شده باشد، كه باطل است ) و قد بطل اذن ان يكون محلّه ( صورت معقوله يعني مايحل ) من الجسم شيئا غير منقسم فبقى ان يكون محلّه من الجسم شيئا منقسما فيعرض للحال ان يكون منقسما ضرورة ان الحال فى المنقسم ( شي منقسم ) من حيث هو منقسم منقسم مثله هذا خلاصة ما ذكره الشّيخ فى الشّفا