درس رساله وجود - استاد حشمت پور
استاد حشمت پور
95/03/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان یک اشکال بر حصول وجود رابط در قضیه هلیه بسیطه/ 22. ظلمة و انارة/ رسالة فی الوجود الرابطی.
خلاصه جلسه قبل: ما قبلاً در مورد هلیه بسیطه بحث کردیم که آیا وجود رابط در این هیله موجود است و یا خیر.
آن بحث تمام شد و چون بحثی از هلیه بسیطه پیش آمده بود، حال به بررسی هلیه بسیطه میپردازیم.
متن:[22] ظلمة و انارة: و لعلك تقول...... [1]
اگر هلیه بسیطه فاقد وجود رابط باشد، در این صورت اشکالی پیش نمی آید ولی اگر شامل آن باشد اشکالی پیش میآید که میخواهیم آن را بررسی کنیم و «ظلمة» اشاره به آن اشکال است و «انارة» اشاره به پاسخ آن.
قبل از اینکه اشکال بیان شود مقدمهای را بیان میکنیم.
مقدمه این است که ما در هلیه بسیطه ماهیت را موضوع قرار میدهیم و موجود را محمول قرار میدهیم و حکم می کنیم به اینکه این ماهیت در خارج موجود است. روشن است که وقتی میگوییم الانسان موجود حکم به وجود انسان است در خارج و بنا بر قول به اصالة الماهیة، ماهیت در خارج موجود میشود. قائلین به اصالة الماهیة ماهیت را در خارج موجود میدانند اما با برکت وجود اما الآن اگر هلیه بسیطه داشته باشیم، باید که ماهیت قبل از اینکه وجود برایش جعل شود، موجود شود چون در قضیهی موجبه محمول را برای موضوعی که موجود است ثابت می کنیم پس وقتی که با وجود رابط، «موجود» را برای انسان ثابت کنید، معنایش این است که انسان در خارج موجود است و بعد موجود را برای آن اثبات میکنیم یعنی وجود ماهیت است بدون اینکه ماهیت جعل شود چون میگویید که ماهیت موجود است و بر این ماهیات موجوده، «موجودٌ» را حمل میکنیم یعنی ماهیت را با قطع نظر از این محمول، موجود میدانیم در حالی که اصالة الماهوی ها ماهیت را با جعل موجود میدانند نه قبل از جعل.
اقسام وجود: ما سه نوع وجود داریم.
- یکی مفهوم وجود که مطلق است.
- دوم حصه وجود مثل وجود الانسان و وجود الشجر.
- سوم فرد وجود مثل وجودی که برای زید است.
مفهوم وجود در ذهن است.
وجود حصه هم در ذهن فقط موجود است و آنچه که در خارج موجود است، فقط وجود فرد است و اگر بگوییم که الانسان موجود ثابت میشود که حصه موجود است اما با بیانی که بعداً ذکر میکنیم لازم میآید که فرد ماهیت در خارج موجود باشد یا فرد وجود به ماهیت تعلق گرفته باشد.
همانطور که اشاره شد اگر در هلیات بسیطه وجود رابط را داشته باشیم وقتی میگوییم که «الانسان موجود»، اگر این قضیه مشتمل بر وجود رابط باشد یعنی معنای قضیه ثبوت الانسان و وجود الانسان نباشد بلکه ثبوت الوجود للانسان باشد و با توجه به اینکه در هر قضیه موجبه ای باید موضوع موجود باشد تا محمول بر او ثابت شود، باید ماهیت انسان موجود باشد تا موجود که محمول است برای او ثابت شود.
ما در بیان مطلب، از قضیه موجبه استفاده کردیم ولی برای بیان این مطلب میتوان از قضیه فرعیه نیز استفاده کرد و قضیه فرعیه این است که «وجود شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له» یعنی وقتی میخواهیم وجود که ثابت است را برای انسان که مثبت له است ثابت کنیم، باید که انسان از قبل موجود باشد تا موجود برای او ثابت شود.
پس بنابر این اگر وجود رابط را در قضیه موجبه بسطیه یعنی هلیه بسیطه داشته باشیم هم قاعده فرعیت و هم مقتضای قضیه موجبه دلالت میکنند بر اینکه موضوع باید قبل از اثباتِ محمول، موجود باشد و در این صوت اشکال لازم میآید و اشکال این است که این وجودی که برای موضوع قبل از محمول هست آیا همان وجودی است که در محمول ثابت می کنیم یا غیر از آن است؟!
اگر بگویید که همان است لازم می آید که اوّلاً یک شیء، دو وجود داشته باشد یعنی هم وجودی قبلاً داشته باشد و هم الان به او بدهید و هم دور لازم میآید چون وجود قبلی زمینه را برای وجود بعدی فراهم میکند و وجود بعدی نیز همان وجود قبلی است و از این لازم میآید که وجود محمول هم مقدم باشد و هم مؤخر چون باید مقدم باشد تا اجازه دهد که وجود را برای آن اثبات کنیم و هم مؤخر است چون به واسطه این وجود حاصل شده است.
اما اگر بگویید که وجودی که برایش ثابت میکنیم غیر از آن وجودی است که از قبل داشته است، این فرض موجب تسلسل است چون بحث در همان وجود قبلی نیز مطرح می شود و همینگونه ادمه مییابد و تسلسل لازم میآید.
پس وجود رابط در هلیه بسیطه محال را لازم دارد لذا باید بگوییم که هلیه بسیطه قضیه نیست بلکه یک نسبت اضافی است.
ما در هنگام توضیح، بحث را بر روی وجودی بردیم که در محمول است و میخواهیم آن را برای موضوع ثابت کنیم و بعد گفتیم که این محمول آیا همان وجود موضوع است یا وجود دیگری است.
این سؤال در قضیه جا ندارد و ما این را گفتیم تا تمام زوایای بحث روشن شود و الا بحث باید به این صورت مطرح شود که اگر در خارج بخواهند به ماهیت وجود دهند، آیا به ماهیت موجوده وجود میدهند و یا به ماهیت معدومه وجود میدهند یعنی آیا ماهیت با قید عدم موجود میشود و یا با قید وجود؟
اگر بگویید که با قید معدوم موجود میشود اجتماع نقیضین است و اگر با قید وجود، موجود شود، یا همان وجود قبلی است و یا وجود دیگری است و اگر همین وجود باشد هم تکرار وجود است و هم دور است و اگر وجود دیگری باشد تسلسل لازم میآید.
پس اصل بحث ربطی به هلیه بسیطه ندارد و اصل بحث در مورد وجود یک ماهیت در خارج است. پس اعطاء وجود به ماهیت این مشکلات را در پیش دارد.
و جواب این اشکال این است که وجود را به «ماهیت من حیث هی» میدهیم یعنی نه ماهیت موجوده و نه ماهیت معدومه.
مصنف میگویند که ما داریم ثابت میکنیم «موجودٌ» را برای «انسان» یعنی چیزی ثابت میشود برای چیزی دیگر و آن چیز دیگر مثبت له میشود و آن یکی ثابت و ثبوت ثابت، فرع ثبوت مثبت له است.
پس این ماهیت باید قبلاً از اینکه برای آن اثبات وجود کنیم، موجود باشد.
مصنف نمیپرسند که این وجود همان وجود قبلی است یا نه بلکه میگویند که آن ماهیت موجوده چگونه موجود است؟ آیا وجود برای او ثابت است؟ در این صورت لازم میآید که محمول دیگری که عبارت از «موجودٌ» است برای این ماهیت ثابت شود و باز قاعده فرعیت میگوید که باید قبل از اثبات این وجود دوم، ماهیت موجود باشد و همینطور این امر متسلسل میشود پس این وجود اول که محمول است متوقف بر وجودی قبل از خودش است و همچنین آن وجود متوقف بر وجود دیگری است و همچنین تا بینهایت.
حال مثلاً اگر وجود دهم را مثلاً متوقف کنیم بر وجود اول، دور لازم میآید و اگر این سلسله را همینگونه تا بینهایت ادامه بدهیم، دور لازم میآید.
ترجمه و شرح متن:
[22]ظلمة و انارة: [ظلمة اشاره به اشکال است و اناره اشاره به جواب] و لعلك تقول: [و شاید تو بگویی که] تحقق [«تحقق» مبتدا است و «یلازم....» خبر آن است] الوجود الرابطي في الهليّات البسيطة بحسب ما يطابقها يلازم وجودا في الواقع للماهيات [اینکه وجود رابطی در هلیات بسیطه تحقق داشته باشد و ما موجود را به انسان ربط دهیم و اثبات وجود کنیم برای ماهیت به حسب مایطابق هلیات یعنی مفاد هلیات (ثبوت وجود برای ماهیت) این ملازم این است که وجودی برای ماهیات حاصل شود] سوي الحصص الّتي قال بها الذاهبين الي اعتباريته و اصالة الماهيات [به غیر از حصصی که کسانی که وجود را اعتباری میدانند و ماهیات را اصیل میدانند قائل به آن هستند ولی قائل به فرد نیستند یعنی فرد وجود را در خارج موجود نمی دانند و برای وجود فقط مفهوم و حصه را قائل هستند ولی اگر وجود رابط را در هلیه بسیطه قبول کنید باید به وجودی که حصه نیست اعتراف کنید و بگویید که ماهیات در خارج دارای وجودی هستند که حصه نیست یعنی فرد است. این مقدمه بحث بود.]
فنقول: [پس میگوییم که] ذلك الوجود ان لم يكن ثابتا للماهيّة في الاعيان لم تكن هي موجودة [این وجودی که در هلیه بسیطه برای ماهیت ثابت میکنید، اگر ثابت برای ماهیت نباشد در اعیان، لازم میآید که ماهیتی که برایش وجودی ثبات شده، در خارج موجود نباشد و این خلاف حرف اصالة الماهوی ها است چون آنها اینچنین ماهیتی را موجود میدانند در خارج].
، و ان كان [و اگر چنین وجودی برای ماهیت ثابت باشد] فبحكم القاعدة الفرعية [پس به حکم قاعده فرعیت باید برای این ماهیت وجودی باشد] _الّتي [صفت قاعده فرعیت است] اورثتها الاسلاف من اعاظم الفلاسفة [اسلاف یعنی گذشتگان پس میشود آن قاعدهای که اسلاف به ارث دادند و آن اسلاف اعاظم فلسفه هستند] لكرامة نفوسهم و شرافتها [و چون نفس شریفی داشتند آن را کتمان نکردند و به ما بعدیها دادند] و حكمت بها الاخلاف منهم [و به این قاعده هم بعدیها حکم کردند] لصراحة عقولهم و بداهتها [چون عقولشان صاف بود و به طور بدیهی این قاعده را پذیرفتند یعنی این قاعده بدیهی است] و هي ان ثبوت شيء لشيء فرع علي ثبوت المثبت له [و آن قاعده این است که ثبوت شیئی برای شیئی فرع ثبوت مثبت له است]_ لها ثبوت قبل ثبوته لها [پس به حکم قاعده فرعیت برای این ماهیت باید ثبوتی باشد قبل از ثبوت این وجود برای ماهیت و همچنین طبق قاعده ای که در قضیه موجبه داریم نیز این امر ثابت می شود] و الثبوت هو الوجود بعينه [و ثبوت عیناً همان وجود است(معتزله میگویند که ثبوت غیر از وجود است و همه اشیاء قبل از وجودشان، ثبوت دارند ولی ما آن دو را مرادف میدانیم)] فالثبوت الثاني [ثبوت اول همین محمولی است که برای موضوع آن را ثابت میکنیم و این ثبوت گفتیم که احتیاج دارد که ثبوتی قبلش باشد و چون از آخر شروع کردهایم، به این ثبوت اخیر اول میگوییم] هو ايضا وجود ما [و این ثبوت دوم نیز وجودی است] فيعود الكلام اليه و هكذا [پس کلام به آن ثبوت ثانی هم بر میگردد و این وجود دوم نیز باز ثابت شده است برای انسان و لذا احتیاج به وجود دیگری برای مثبت له است و هکذا مطلب ادامه پیدا می کند] فان عاد الامر في شيء من المراتب الي ثبوت مقدم [اگر در یکی از مراتب امر عود کرد به ثبوت مقدم مثلاً در مرتبه دهم گفتیم که این ثبوت متوقف است بر وجودی که در مرتبه اول آمده بود] بحسب الاخذ و الوضع [این قید مقدم است یعنی ما این ثبوت جدید را مقدم فرض کردیم یعنی اینکه یک ثبوت را بر دیگری مقدم می گیریم بحسب اعتبار و اخذ است] لزم الدور [در این صورت اگر امر عود کند به ثبوت مقدم، دور لازم میآید]، و ان ذهب لا الي نهاية لزم التسلسل [و اگر تا بی نهایت برود، تسلسل لازم میآید]
تا تنجا ظلمت بود و از این به بعد اناره است یعنی جواب اشکال است که در جلسه آینده بیان میکنیم.