درس رساله وجود - استاد حشمت پور
استاد حشمت پور
95/03/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان مشاجره دوم فلاسفه در مورد اینکه آیا وجود رابطی در هلیه بسیطه نیز موجود است و یا مختص به هلیات مرکبه است/ 21. المشاجرة الثانیة/ رسالة فی الوجود الرابطی.
خلاصه جلسه قبل: بحثمان در وجود رابطی است و گفتیم که دو مشاجره در مورد وجود رابطی مطرح است.
مشاجره اول این بود که فرق بین وجود رابطی و محمولی چیست و آیا بین اینها قدر مشترک است و یا اختلاف نوعی دارند.
حال وارد مشاجره دوم میشویم.
متن:[21] المشاجرة الثانية: في ان الوجود الرابطي...... [1]
مشاجره دوم: این مشاجره در مورد این است که وجود رابطی در هلیات مرکبه موجود است و آیا در هلیات بسیطه نیز موجود است و یا خیر؟
اقسام قضایا: قضایای ما به دو قسم تقسیم میشوند:
هلیات بسیطه: قضایایی هستند که محمول آنها از سنخ وجود مطلق باشد مانند کائن و حاصل و ثابت و موجود.
هلیات مرکبه: قضایایی هستند که محمولشان وجود مقید باشد مثل کاتب و قائم که وجود مقید به کتابت و قیام است.
در هلیات مرکبه وجود رابطی حاصل است یعنی این محمولی که از سنخ وجود مرکب است به موضوع ارتباط داده میشود و این ارتباط، رابطی میخواهد که آن وجود رابطی است.
اما در هلیات بسیطه وقتی میگوییم که الانسان موجود در واقع چیزی را بر انسان حمل نمیکنیم بلکه مُدّعِی وجود انسان میشویم.
گروهی قائلاند که در هلیات بسیطه وجود رابطه است و گروهی نیز قائلاند که نیست.
پس به قول مرحوم مصنف بین حکما در این مسئله تخاصم است.
مصنف میفرمایند که متخاصمین یکی از این دو چیز را میتوانند اراده کنند:
یا مرادشان از وجود رابط، اتحاد است یعنی دو چیز با هم متحد شوند و وسیله ارتباطشان وجود رابط باشد.
یااینکه مرادشان از وجود رابط، نسبت است یعنی دو چیز با هم نسبت دارند و آن نسبتی که بین آنهاست وجود رابط است.
در هلیات بسیطه حکم به اتحاد انسان با موجود میکنیم و در هلیات مرکبه مثلاً حکم به اتحاد انسان با کاتب میکنیم پس چون در هر دو حکم به اتحاد میکنیم میتوان گفت که اتحاد یعنی وجود رابط را در هر دو داریم.
اما اگر وجود رابط را به معنای نسبت بگیریم، وجود رابط در هلیات بسیطه موجود نیست چون ما وجود را به ظاهر به انسان نسبت میدهیم و دو چیز نداریم که آنها را به هم نسبت دهیم یعنی کاتب به انسان نسبت دارد ولی موجود به انسان نسبت ندارد.
پس اگر وجود رابط را به معنای نسبت گرفتیم در هلیات بسیطه وجود رابط موجود و حاصل نیست.
این خلاصهای است از مطالب مصنف در این فصل و این راه حلی است که مصنف ارائه میدهند.
بعد میفرمایند آنجا که در هلیات بسیطه وجود رابط را داریم بنا بر اینکه جود رابط به معنای اتحاد باشد سؤال میشود که چه فرقی بین هلیه بسیطه و هلیه مرکبه است؟ اگر که گفتید در هلیه بسیطه وجود رابط را نداریم و در هلیات مرکبه داریم میگفتیم که فرق در همین است ولی حال که وجود رابط در هر دو موجود است پس چه فرقی بین هلیه بسیطه و مرکبه وجود دارد؟
جواب را انشاءالله وقتی به مطلب رسیدیم بیان میکنیم.
ترجمه و شرح متن:
[21] المشاجرة الثانية: [در صفحه 169 مشاجره اول آمد و حال به مشاجره ثانیه در صفحه 177 میپردازیم] في ان الوجود الرابطي بالمعني السابق ذكره [مشاجره دوم در مورد این است که وجود رابطی به معنایی که ذکرش گذشت] هل يتحقق في الهليات البسيطة او ينحصر في المركبة منها [آیا در هلیات بسیطه محقق میشود و یا منحصر است در هلیات مرکبه. تا اینجا مصنف اصل مسأله را طرح کردند که آیا در هلیات بسیطه وجود رابط را داریم و یا نداریم.]
متن: فان اراد المتخاصمون بالوجود الرابطي مفهوم.....
در سطر چهارم آمده که «و ان ارادو بهما....» که این مطلب عدل این مطلبی است که الآن میآید یعنی یا اراده میکنند نسبت را و یا اراده میکنند اتحاد را که آن را مفصلاً بیان کردیم.
مرحوم مصنف وجود رابط را دو معنا میکنند و هلیه بسیطه را یک بار قضیه میگیرند و یک بار قضیه را منحصر میکنند در هلیات مرکبه چون اگر چه ظاهر هلیه بسیطه مرکب تام است ولی برگشت اصلی آن به «وجود الانسان» است و وجود انسان مرکب تقییدیه است.
مصنف میفرمایند که اگر وجود رابط را عبارت از اتحاد گرفتید و هلیه بسیطه را نیز قضیه دانستید یعنی گفتید که در ذهن «انسان» است و «وجود» و آن دو را به هم نسبت میدهید، در این صورت وجود رابط در هلیات بسیطه نیز هست چون وجود رابط به معنای اتحاد است و هلیه بسیطه نیز قضیه است و در قضیه حکم میشود که محمول و موضوع متحدند.
ولی اگر بگویید که وجود رابط نسبت است و هلیه بسیطه قضیه نیست، در این صورت وجود رابط در هلیه بسیطه حاصل نیست چون اولاً در هلیه بسیطه نسبت نیست و ثانیاً اصلاً هلیه بسیطه قضیه نیست و چون وجود رابط را منحصر کرده بودیم در اینکه نسبت باشد و در قضیه به کار آید، پس معلوم می شود که در هلیه بسیطه وجود رابط نیست.
در توضیح قبل فقط وجود رابط را توضیح دادیم و گفتیم که یا به معنای اتحاد است و یا به معنای نسبت است ولی مصنف علاوه بر این توضیح، هلیه بسیطه را نیز به دو نحو معنا می کنند یکی اینکه قضیه باشد و دوم اینکه قضیه نباشد.
نکته: قضیه به معنای نسبت تام خبریه است.
ترجمه و شرح متن:
فان اراد المتخاصمون بالوجود الرابطي مفهوم الاتحاد الجزوي الآلي [اگر متخاصمان از وجود رابطی اراده کرده باشند مفهوم اتحاد جزئی آلی(وسیله اتحاد) را] و بالهليات البسيطة القضايا الحاصلة منها في ظرف الانعقاد [و اراده کرده باشند از هلیات بسیطه، قضایایی را که حاصل میشود از این هلیات در ذهن] فالحقّ انه [پس حق این است که وجود رابط] متحقق فيها ايضا [متحقق است در هلیات بسیطه همانگونه که در هلیات مرکبه محقق است] فان النسبة الحكمية بهذا المعني [چون نسبت حکمیه به این معنا(اتحاد جزئی آلی)] متحقق في كل حكم بسيط او مركب [متحقق است در هر حکمی چه بسیط باشد و چه مرکب]
متن: و لا فرق بينهما من تلك الجهة، بل الفرق....
سؤال: حال این سؤال مطرح میشود که اگر ما در هلیه بسیطه وجود رابطی را قبول نمیکردیم و در هلیه مرکبه وجود رابط را قبول میکردیم در این صورت بین این دو هلیه فرقی بود ولی حال که وجود رابط در هر دو موجود است پس چه فرقی بین این دو است؟
جواب: مصنف میفرمایند که فرقی بین هلیه بسیطه و مرکبه از جهت اشتمال بر وجود رابط نیست بلکه فرق در ما یطابق الحکم است.
در هلیه بسیطه، ما ثبوت موضوع را بیان میکنیم نه اینکه موضوعی داشته باشیم و وجود را برای آن اثبات کنیم بلکه اصلا حکم می کنیم به وجود موضوع پس محمول عبارت میشود از ثبوت الموضوع و در هلیه بسیطه غیر از موضوع و ثبوت الموضوع چیزی نداریم اما در هلیه مرکبه حکم میشود به ثبوت المحمول للموضوع لذا قضیه هلیه مرکبه، مرکب از سه چیز می شود یعنی موضوع و ثبوت الموضوع و ثبوت المحمول للموضوع ولی هلیه بسیطه مشتمل بر دو امر است همانطور که گفته شد.
لذا بین هلیه بسیطه و مرکبه از جهت وجود رابطی فرقی نیست و فقط فرق در تعداد اجزاء آنها است.
ترجمه و شرح متن:
و لا فرق بينهما من تلك الجهة [و فرقی نیست بین هلیه بسیطه و مرکبه از جهت وجود رابطی] بل الفرق فيما يطابق الحكم فيهما [بلکه فرق در آن چیزی است که مطابَق حکم آن دو واقع میشود] فان مطابق الحكم في البسيط ثبوت الموضوع بنفس ذات المحمول [چون همانا مطابَق حکم در قضیه بسیطه، ثبوت موضوع است به نفس ذات محمول] فيكون المحمول نفس ثبوت الموضوع [پس در نتیجه محمول نفس ثبوت موضوع میشود یعنی ذات موضوع، موضوع میشود و ثبوت موضوع، محمول میشود] و في المركبات ثبوت المحمول للموضوع [ولی در مرکبات مطابق حکم، ثبوت محمول است برای موضوع] فيكون للموضوع ذات اخري [پس در هلیه بسیطه موضوع ذات دیگری ندارد یعنی همان نفس ثبوت موضوع، محمول میشود اما در هلیه مرکبه برای موضوع ذات دیگری است که محمول آن را نشان میدهد یعنی هم زید و هم قائم ذات موضوع را نشان می دهند یعنی یک بار نفس ذات موضوع در موضوع میآید مستقلاً و یک بار در محمول میآید ضمناً] و كذا المحمول [و همچنین در هلیه محمول ذاتی غیر از ذات موضوع دارد] و يكون الثاني ثابتاً للاول بثبوت واحد لهما [و محمول در هلیه مرکبه ثابت است برای موضوع با ثبوتی واحد که برای هر دو است و این ثبوت، شیء سومی است] يتعلق بكل واحد منهما بالذات او بكل واحد بالعرض او بالتفريق [ضمیر «یتعلق» به «ثبوت» برمی گردد یعنی در قضایای هلیات مرکبه سه نحو از ثبوت وجود دارد یکی ثبوتی که به طرفین تعلق میگیرد بالذات و یکی ثبوتی که به طرفین تعلق میگیرد بالعرض و سوم ثبوتی که به یک طرف بالذات تعلق میگیرد و به یکی بالعرض و هر قضیه هلیه مرکبه دارای یکی از این سه نحو از ثبوت است مثلاً میگوییم که زید قائم در این صورت ثبوت هم برای ذات زید است و هم برای ذات قائم یعنی ثبوت متعلق به ذات آن دو است و اگر بگوییم الجدار ابیض در این صورت یک ثبوت موجود است که بالذات تعلق گرفته است به جدار یعنی به ذات جدار تعلق گرفته است و بالعرض تعلق گرفته است به ابیض یعنی به خود ابیض تعلق نگرفته است بلکه به بیاضی تعلق گرفته است که ابیض از آن اشتقاق شده است یعنی وقتی میگوییم که زید ابیض یا الجدار ابیض یک ثبوت داریم که ثبوت ابیض است برای جدار اما این ثبوت برای ابیض بالعرض است یعنی بهواسطه بیاض است ینی چون بیاض برای زید ثابت بود، ابیض نیز ثابت بود یعنی خود جدار این ثبوت را دارد ولی محمول خودش این ثبوت را ندارد بلکه بالواسطه این ثبوت را دارد که در این صورت ثبوت برای موضوع بالذات و برای محمول بالعرض است این قسم سوم بود و قسم دوم که ثبوت برای موضوع و محمول هر دو بالعرض باشد مثل الابیض حلو مثلاً به شکر نگاه میکنیم و میگوییم که هم سفید است و هم حلو است و میگوییم که الابیض حلو یعنی آنچه که هم سفیدی و هم شیرینی برای او بالذات است، شکر است ولی برای الابیض و حلو بالعرض است. پس این ثبوت واحد تعلق می گیرد به طرفین یا بالذات و یا بالعرض و یا بالتفریق یعنی برای یکی بالذات و برای یکی بالعرض و خلاصه در هلیات مرکبه سه چیز داریم موضوع و محمول و ثبوت اما در هلیه بسیطه دو چیز است موضوع و ثبوت الموضوع یعنی ثبوتُ شیءٍ دو تا است ولی ثبوتُ شیءٍ لِشیءٍ به توسط ثبوت سه چیز است] فيكون في مطابق البسائط شيء [مطابق بسائط یعنی محکی بسائط یعنی این چیزی که هلیه بسیطه بالمطابقه بر آن دلالت دارد و اگر مطابق بسائط را نگاه کنیم، دو چیز داریم یکی خود شیء] و وجوده في نفسه [و دوم وجود آن شیء فی نفسه] و في مطابق المركبات شيء و شيء، و وجوده لهما [اما در مطابق مرکبات سه چیز داریم شیئی که موضوع است و شیئی که محمول است و وجودی که برای آن دو است («وجود لهما» صحیح است نه «وجوده لهما»)] هو بعينه وجود الشيء الثاني للشيء الاول [و این وجود (شیء سوم) بعینه (یعنی معینا و به تنهایی) وجودِ شیءِ دوم (یعنی محمول) است برای شیء اول (یعنی موضوع) یعنی وجود محمول است برای موضوع پس در هلیه بسیطه دو چیز داریم و در هلیه مرکبه سه چیز]
متن: و وجه تسمية البسائط علي ذلك....
و حال مصنف میفرمایند که و لو هلیه بسیطه دارای دو جزء است و مرکب است ولی نسبت به هلیه مرکبه که دارای سه چیز است، بسیط به حساب میآید لذا به او بسیط میگوییم با قیاس به هلیه مرکبه یعنی اجزاء هلیه بسیطه از اجزاء هلیه مرکبه کمتر است. این یک وجه تسمیه است برای بسیط و مرکب که بنا بر این است که در بسیط قائل به دو جزء شویم و در مرکب قائل به سه جزء شویم.
اما وجه تسمیه دیگری نیز هست مثلاً در هلیه بسیطه محمول عبارت است از موجودی که بسیط است یعنی فقط در آن وجود آمده ولی هلیه مرکبه را مرکب می گوییم چون محمولش وجود مقید و مرکب با غیر است مثل کاتب و قائم.
پس هلیه مرکبه را مرکب گفتیم چون محمولش مرکب است و هلیه بسیطه را بسیط گفتیم چون محمولش بسیط است.
ترجمه و شرح متن:
و وجه تسمية البسائط علي ذلك بالبسائط تحقق امرين فيما يطابقها [و وجه تسمیه بسائط بنا بر اینکه بسائط دو جزئی باشند و مرکبات سه جزئی باشند این است که محقق شده است دو امر در آنچه که مطابق هلیه بسیطه است یعنی در آنچه که هلیه بسیطه بر آن مطابقت دارد دو چیز آمده است انسان و موجود] فهي بسائط بالنسبة الي المركبات لتحقق امور ثلث فيما يطابقها [و این هلیات بسیطه، بسیط هستند نسبت به مرکبات چون در مطابق مرکبات سه امراست] و لذلك يتحقق فرق آخر بينها [(«بینها» صحیح نیست و «بینهما» صحیح است هر چند در نسخ «بینها» است ولی تصحیح نظری میکنیم) و به خاطر اینکه هلیه بسیطه دو جزئی است و مرکبه سه جزئی است میتوان فرق دیگری بین آنها گذاشت و آن این است که نسبت حکمیه در بسیط، از محمول گرفته میشود ولی نسبت حکمیه در مرکب جدای از محمول و موضوع است یعنی نسبت حکمیه در بسیط حکایت میکند از آن مبدأ که محمول مشتمل بر آن مبدأ است مثلاً محمول موجود است و مبدأ وجود است و نسبت حکمیه از این مبدأ حکایت میکند یعنی در هلیه بسیطه انسان و موجود را داریم و نسبت حکمیه همان وجودی است که مبدأ موجود است و این وجود نسبت بین موجود و انسان را درست میکند اما در هلیه مرکبه اینطور نیست مثلاً در «الانسان کاتب»، مبدأِ کاتب که کتابت است نسبت حکمیه نیست بلکه وجودی است غیر از کاتب و غیر از انسان که میخواهد بین این دو ربط دهد. پس فرق دیگری نیز در هلیه بسیطه و مرکبه یافتیم که آن فرق در نسبت حکمیه آن ها است یعنی نسبت حکمیه در بسیطه مبدأ محمول است و در مرکب چیز دیگری است] و هو ان النسبة الحكمية في البسائط يحكي عمّا هو مبدء المحمول [و آن فرق این است که نسبت حکمیه در بسائط حکایت میکند از آن چیزی که مبدأ محمول است در بسائط] و في المركبات عن امر آخر [ولی در مرکبات حکایت میکند از امر دیگری که غیر از مبدأ محمول است بلکه وجود دیگری است که بین موضوع و محمول ربط میدهد]
متن: و ان ارادوا بهما ما يطابق النسبة الحكمية......
تا اینجا ما بنا بر این فرض بحث کردیم که وجود رابطی به معنای اتحاد باشد و مراد از هلیه بسیطه هم قضیهای باشد که در ذهن منعقد میشود.
گفتیم در این صورت حق این است که وجود رابط هم در هلیه بسیطه موجود است و هم در هلیه مرکبه چون وجود رابط به معنای اتحاد است و اتحاد در هر دو نوع از قضیه موجود است.
«ان ارادوا بهما....» عطف بر «و ان اراد المتخاصمون بالوجود الرابطی..... و بالهلیات البسیطة ....» است.
اما اگر منظور متخاصمان از وجود رابطی آن اتحاد نباشد بلکه نسبت حکمیه باشد در این صورت نسبت، دو طرف میخواهد ولی در هلیه بسیطه در ظاهر دو طرف داریم ولی در واقع یک چیز بیشتر نیست و آن وجود الانسان است و وقتی دو طرف نسبت حاصل نبودند، نسبت که همان وجود رابط است نیز حاصل نمی شود.
در اینجا ما هلیه بسیطه را قضیه نمی گیریم چون هلیه بسیطه یک ترکیب اضافی است یعنی ثبوت الانسان است در حالی که قضیه یک ترکیب تام خبری است و هر چند ظاهر هلیه بسیطه نسبت تام خبری است ولی در واقع فقط نسبت اضافی است یعنی معنایش وجود الانسان است نه الانسان موجود.
پس در هلیه بسیطه وجود رابط نیست چون اولاً نسبت نسیت و ثانیاً هلیه بسیطه قضیه نیست.
ترجمه و شرح متن:
و ان ارادوا بهما [و اگر متخاصمان اراده کرده باشند از وجود رابطی و هلیه بسیطه] ما يطابق النسبة الحكمية [اراده کرده باشند از وجود رابطی آنچه که مطابق نسبت حکمیه است] و القضايا [و اراده کرده باشند از هلیات بسیطه قضایا را نه قضایای حاصله در ظرف انعقاد] فالحق اختصاصه بالمركبات [پس حق این است که بنا بر این فرض، وجود رابطی اختصاص دارد به مرکبات] فان ما به اتحاد المحمول مع الموضوع هو نفس مبدء المحمول في البسائط [زیرا نسبت حکمیه یا آنچه که مطابق نسبت حکمیه است یعنی ما به الاتحاد موضوع و محمول، مبدأ محمول است نه چیزی که مطابقت داشته باشد با نسبت یعنی خود مبدأ محمول کار اتحاد را انجام میدهد یعنی موجود را با انسان متحد میکند. زیرا آنچه که به وسیله او اتحاد محمول و موضوع درست میشود خود مبدأ المحمول است در بسائط یعنی چیزی به نام وجود رابطی نداریم و خود مبدأ محمول کار وجود رابط را انجام میدهد] و في المركبات امر آخر هو الوجود المتعلق بهما كما وصفناه [اما در مرکبات ما به الاتحاد امر آخری است یعنی مبدأ محمول نیست بلکه وجودی است که متعلق به هر دو است یعنی وجود رابط است].
متن: و ان اراد المعترفون الاول.....
پس روشن شد که در فرض اول که وجود رابطی به معنای اتحاد باشد، باید بگوییم که در هلیه بسیطه وجود رابط را داریم و در فرض دوم که وجود رابط به معنای ما یطابق النسبة الحکمیه باشد، در هلیه بسیطه وجود رابط را نداریم.
و اگر کسی بخواهد بین این دو صلح بدهد باید اینگونه بگوید که مثلا کسانی که وجود رابط را در هلیه بسیطه معتقد هستند، وجود رابط را به معنای اتحاد یعنی معنای اول گرفتهاند و کسانی که منکر وجود رابط در بسائط هستند، وجود رابط را به معنای دوم گرفتهاند و اگر اینطور بگوییم، نزاع بین این دو گروه لفظی میشود یعنی اختلاف اصلی جای دیگری است یعنی در آنجاست که وجود رابط و هلیه بسیطه به چه معنا باشند و نزاعی که در اینجا مطرح میشود لفظی است.
نزاع لفظی این است که ما در یک چیز نزاع میکنیم ولی نزاع اصلی در واقع در جای دیگری قبل از اینجا است.
ترجمه و شرح متن:
و ان اراد المعترفون الاولَ [اگر معترفون به وجود رابط در هلیه بسیطه اراده کنند معنای اول را یعنی بگویند که مرادمان مفهوم اتحاد است] والمنكرون الثانيَ [و اراده کنند کسانی که منکر وجود رابط در هلیه بسیطه هستند اراده کنند دومی را یعنی ما یطابق النسبة الحکمیه را] فلا نزاع بينهم الا في مجرد اللفظ [پس موضع بحث دو تا میشود و در واقع نزاعی بین این دو گروه نیست الا در لفظ فقط یعنی نزاعشان نزاع لفظی است. پس دو احتمال مطرح کردیم و مصنف میگویند که در مقام احتمال همین دو مطرح هستند ولی در مقام واقع باید ببینیم که چه چیزی باید انتخاب شود و صدرا دومی را انتخاب کرده است لذا باید بگوییم که وجود رابط در هلیه بسیطه نیست] هذا في نظر الاحتمال [این بحث در نظر احتمال بود] و صدر اعاظم الفلاسفة عين موضع التشاجر في الثاني [و ملاصدرا موضع بحث را معین کرده است در معنای دوم] اذ صرح بالنفي في كلامه الذي نقلناه [چون صدرا تصریح کرده است به نفی وجود رابط در هلیه بسیطه در کلامی که ما آن را قبلاً نقل کردیم (صفحه 169). خب حالا مصنف نظر خودشان را میگویند که خودشان چه چیزی را اراده کرده است و برای بیان این مطلب این شعر را میگویند] و لنعم ما قيل:
اذ قالت حذام، فصدّقوها [(«اذا» صحیح است نه «اذ») اگر حذام مطلبی گفت آن را قبول کنید یعنی هر چه صدرا گفت را قبول کنید و نظر من هم مطابق صدرا است]
فانّ القول ما قالت حذام [پس همانا گفته همان گفته حذام است یعنی هر چه صدرا گفته است درست است و ما نیز همان حرف را می زنیم یعنی صدرا گفته است که در هلیه بسیطه وجود رابط نیست ما هم میگوییم که نیست. مشاجره دوم تمام شد و بعد در هلیه بسیطه اشکالی پش میآید غیر از این بحثی که الآن کردیم که این بحث متفرع است بر اینکه هلیه بسیطه وجود رابط داشته باشد].