درس رساله وجود - استاد حشمت پور

93/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : معنای اول وجود رابط : وجود محمولی/ 1.فصل/ رسالة فی الوجود الرابط.
فصل: الوجود الرابطي يطلق في مصطلح جماهير الفلاسفة علي معنيين:
احدهما:  ما يطلق قبالا للوجود المحمولي. والوجود المحمولي هو وجود الشيء في نفسه من حيث هو كذلك، و يعبّر عنه في الفارسيه بـ«هست». [1]
این رساله با حمد و صلوة شروع شده ولی این حمد و صلوة از مرحوم نویسنده نیست بلکه مرحوم شیخ احمد شیرازی که نسخه قدیم این کتاب را چاپ کرده، ذکر کرده اند و معلوم است که این رساله بعد از وفات نویسنده چاپ شده چون بعد از ذکر نام مصنف نوشته اند «قدّس روحه و روّح فتوحه».
پس ابتدای رساله از «فصل» است.
در کتاب «سبیل الرشاد» مرحوم مصنف می فرمایند که من قبلا بر معاد اسفار تعلیقه نوشتم و چون تعلیقه ام طولانی شد تصمیم گرفتم آن را جدا کنم و به صورت رساله ای جدا قرار دهم و هر وقت می فرمایند «مصنف» منظورشان «ملاصدرا» است و احتمال داده می شود که این کتابشان نیز تعلیقه باشد چون با «فـ» شروع شده و یا اینکه از قبل مطالبی را ذکر کرده اند ولی متسفانه به دست ما نرسیده است.
اسفار نیز به همین صورت که شیخ علی شروع کرده اند وارد بحث می شود ولی ظاهر این است که این رساله تعلیق بر اسفار نیست چون در ادامه بحث می گویند «قال صدر اعاظم الفلاسفة فی السفر الاول...» و اگر این کتاب تعلیقه بر اسفار بود اینگونه از ملاصدرا یاد نمی کردند بلکه می فرمودند «قال المصنف» یا عباراتی مانند آن.
وجود رابطی دو معنا دارد یکی را در همین صفحه 145 ذکر می کنیم و دیگری را در صفحه 153.
معنای اول وجود رابطی :
ایشان می فرمایند که وجود رابطی به معنای اول مقابل وجود محمولی است پس باید اول وجود محمولی را بشناسیم لذا مصنف اولا وجود محمولی را بیان می کنند.
صدرا وجود را به سه قسم تقسیم می کنند که مرحوم مدرس بیان نمی فرمایند :
1.وجود محمولی
2.وجود رابطی
3.وجود رابط
وجود رابطی و رابط خیلی به هم نزدیکند وقتی قضیه ای تشکیل می دهیم یا محمول وجود است یا غیر وجود ؛ در جایی که محمول وجود است به آن وجود محمولی می گوییم یعنی داریم وجود خود موضوع _مثلا زید_ را اثبات می کنیم نه وجود چیزی را برای موضوع و در جایی که محمول غیر وجود است، ما داریم چیزی را برای زید اثبات می کنیم و همچنین در باب عرض و معروض وقتی می گوییم کتابت عارض بر زید می شود در هر دو اثبات شیئی غیر از وجود برای موضوع است منتها یکی در باب حمل و یکی در باب عرض.
آنجا که در باب عرض است می گویند «وجود رابطی» و آنجا که در حمل است می گویند «وجود رابط» در کلام صدرا بین وجود رابط و وجود رابطی چنین فرقی است ولی مرحوم آقا علی این اصطلاح را رعایت نمی کنند و در همه جا از وجود رابط تعبیر به وجود رابطی می کنند.
پس وجود رابطی که در اینجا مطرح می شود همان وجود رابط است و در کلام مصنف فرقی بین این دو نیست.
فلاسفه در جایی که محمول وجود است، اصلا وجود رابطی فراتر از محمول را قبول ندارند بلکه قضیه را دو جزیی می دانند(که بعدا خواهیم گفت سه جزیی است) و محمول علاوه بر اینکه محمول است رابط نیز هست ولی در قضایایی که محمول غیر از وجود است قضیه سه جزیی است (که بعدا خواهیم گفت که چهار جزئی است) در این موارد وجود رابط داریم که بین محمول و موضوع ارتباط برقرار می کند یعنی وجود رابط غیر از محمول است و هر جا وجود رابط است وجود رابطی نیز هست یعنی عرضی دارد بر موضوع حمل می شود یعنی در اینجا وجود رابط و رابطی یکی می شوند. صدرا نیز همین را می فرمایند ولی این دو قسم را احتیاطا از هم جدا می کنند.
پس وجود رابطی می شود «وجود العرض للجوهر» نه «وجود خود عرض به تبع معروض» پس اگر وجود عرض را نگاه کنیم می شود وجود تبعی و اگر وجود عرض برای معروض را نگاه کنیم می شود وجود رابطی.
وجود رابطی (وجود رابط در کلام صدرا) در مقابل وجود محمولی است پس اول باید وجود محمولی مشخص شود.
وجود محمولی :
وجود محمولی وجود خود موضوع است که گاهی در قضیه به آن تصریح می کنیم مثلا می گوییم «زیدٌ موجودٌ» (هلیت بسیطه) که این محمول در واقع وجود خود موضوع است یعنی وجود خود زید بر زید حمل شده است و در فارسی مثلا در وجود محمولی می گوییم «زید هست» بدون رابط یعنی هستی را بر زید حمل می کنیم بدون رابط و نمی گوییم «زید هست است» بر خلاف وقتی که کتابت را بر زید حمل میکنیم مثلا می گوییم «زید کاتب است» پس وجود محمولی وجود خود موضوع است نه وجود چیزی برای موضوع یا بعبارت دیگر وجودی که در قضیه محمول واقع می شود از دو منظر قابل دید است از یک منظر محمول است و از یک منظر رابط.
نکته : در فارسی رابط حذف نمی شود برخلاف عربی که رابط در آن می تواند حذف شود پس وقتی می گوییم زید هست یعنی همین کلمه هست علاوه بر اینکه محمول است رابط نیز هست.
ترجمه و شرح متن :
اصطلاح وجود رابطی در لسان عموم فلاسه بر دو معنا اطلاق می شود.
یکی از آن دو آن چیزی است که در مقابل وجود محمولی گفته می شود و وجود محمولی وجود فی نفسه شیء است از این حیث که وجود خود موضوع است که قابلیت دارد که با موضوع یکی شود یعنی وجودی است که متحد است با خود شیء و به خاطر این اتحاد می تواند بر موضوع حمل شود و در فارسی از آن تعبیر به «هست» می شود برخلاف وجود رابطی که معبّر به «است» می باشد.
جمهور : توده و عمده منظور از جماهیر در اینجا عموم است یعنی در مصطلح همه فلاسفه.
و هوالذي يحصّل الفلاسفة لغرض فلسفي في مباحث الموادّ الثلاث عناصر العقود بملاحظته خاصة، فهو في نفسه محمول في القضايا والعقود، و موضوعاته ذوات الاشياء و حقائقها و ماهياتها.[2]
فلاسفه و منطقیین رابطه شیء را با وجود ملاحظه می کنند و اینچنین می گویند که این شیء یا مقتضی وجود است که به آن واجب الوجود می گویند و یا مقتضی عدم است که به آن ممتنع الوجود می گویند یا لااقتضاء است نسبت به وجود که به آن ممکن الوجود می گویند.
فلاسفه به این سه حالت مواد ثلاث می گویند که عبارت اند از وجوب و امتناع و امکان.
وجودی که در این سه قسم، شیء با آن مقایسه می شود وجود محمولی است.
پس می توان وجود محمولی را اینگونه نیز تعریف کنیم که آن وجودی است که با مقایسه شیء با آن، مواد ثلاث تحصیل می شوند.
ترجمه و شرح متن :
و وجود محمولی آن وجودی است که فلاسفه برای رسیدن به غرضی فلسفی در مباحث مواد ثلاث، عناصر عقود را از آن تحصیل می کنند و این وجود محمولی فی نفسه محمول است در قضایا و عقود و موضوع وجود محمولی، حقیقت و ذات و ماهیت شیء است.
عناصر العقود : مفعول به یحصل است و منظور از عناصر العقود همین مواد ثلاث است.
عقود : منظور قضایا است که قضایا تشکیل می شوند از موضوع و محمول و نسبت حکمیه و وجود رابط.
خاصة : یعنی فقط وجود محمولی مد نظرشان است.
فلاسفه : با اینکه این بحث مواد ثلاث بحثی منطقی است، آن را نسبت می دهد به فلاسفه و اگر فیلسوف بخواهد در علم منطق  داخل شود باید غرض خاصی داشته باشد لذا می فرمایند لغرض فلسفی.
آیا بحث مواد ثلاث بحثی منطقی است؟
این بحث در واقع بحثی منطقی است چون از احوال قضیه بحث می کند.
قضایا و عقود به یک معنا هستند.
حقیقت و ذات و ماهیت با هم تفاوتهایی دارند ولی در اینجا به یک معنا هستند و تفاوتها لحاظ نشده است.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنونی، ج2، ص145.
[2] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنونی، ج2، ص146.