درس کلام و فلسفه ( پرسش و پاسخ ) - استاد حشمت پور
95/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : شروع فلسفه
پرسش:
برای خواندن فلسفه از کجا باید شروع کرد؟ وچطور فلسفه را بخوانیم؟
پاسخ:
سوال این است که فلسفه را از کجا شروع کنیم و به کجا حتم کنیم.
این سوال پاسخش سخت است چون از کجا شروع کنیم خوب است اما چطور بخوانیم ظاهرا جواب ندارد ما هر علمی را باید طوری بخوانیم که اگر از کلاسش فارغ شدیم بتوانیم تدریس کنیم، نحوه درس خواندن باید این طور باشد اما این که چه جور بخوانیم باید طوری بخوانیم که بفهمیم ،من یک نحوه خاصی از خواندن بلد نیستم که بگویم چه جور فلسفه را باید بخوانید، باید وقتی استاد درس را می گوید خوب گوش کنید به شرح هایی که در این زمینه است مراجعه کنید و مطلب را بفهمید و دقیق دریافت کنید به طوری که وقتی مباحثه کردید و فرد دیگری هم که مطلب را گوش می گیرد مطلب را قبول کند با استاد اگر شاهد مباحثه شما هست بگوید درست فهمیده اید و خلاصه طوری باید درس بخوانید که بتوانید آن را تدریس کنید این نحوه درس خواندن در هر علمی اعم از فلسفه و غیر آن می باشد.
نقطه شروع فلسفه
اما این سوال که فلسفه را از کجا شروع کنیم این سوالی است که زیاد مطرح می شود نوعاً گفته میشود که فلسفه را از فلسفه مشاء شروع کنید چون هم آسانتر است و هم این که فلسفه از مشاء به این طرف آمده است، پس بهتر است که از مشاء شروع کنید،کتابهای آسانی هم دارد که مشاء نوشته اند، اینها را مطالعه کنید با فلسفه مشاء آشنا می شوید و بعد وارد حکمت متعالیه و حکمت اشراق شوید حالا اگر کسی امکانش نداشته از مشاء شروع کنند و خواست از حکمت متعالیه شروع کنند اشکالی ندارد.
ولی استاد باید آن جاهایی که وابسته به نقل مشاء است یا برگرفته از مبنای مشاء است توضیح دهد و این برعهده استاد است و اگر کسی نتوانست اول مشاء را شروع کند و مثلاً از بدایه شروع کرد همچنان که در زمان ما مرسوم است هیچ ایرادی ندارد ولی آن جاهایی که مرتبط با فلسفه مشاء است، استاد آنها را باید توضیح دهد.
اگر فرد دانشجو دسترسی به کتابهای مشاء دارد بهتر است که از مشاء شروع کند تا اشراف بهتری به حکمت متعالیه پیدا کند چون تطور فلسفه به همین صورت بوده است اشراق را توصیه می کنم که حتما بعد از فلسفه مشاء شروع شود چون فلسفه اشراق همه جا ناظر به فلسفه مشاء است و اصلاً در برخی جاها درگیر با مشاء است و تا مشاء را ندانیم درگیری با مشاء مشخص نمیشود.
پس فلسفه اشراق باید بعد از خواندن فلسفه مشاء باشد اما متعالیه این چنین نیست که حتما توقف بر مشاء داشته باشد البته اگر مشاء نخوانده باشد و استاد به وظیفه خودش عمل کند خیلی بهتر است البته در اشراق هم اگر استاد به وظیفه خودش عمل کند اشکالی ندارد ولی در اشراق باید کاملا مبنای مشاء را تبیین کند و بعد اشکال اشراق را بیان کند.
بنابر این نظر من این است که با هر کتابی می شود فلسفه را شروع کرد ولی با هر استادی نمیشود، استادی باید باشد که به وظیفه اش آشنا باشد و متعهد باشد که این کتاب را کاملا توضیح دهد و استاد باید به مطلبی که برخورد میکند فکر نکند که این شاگرد این مطلب را در جای دیگر خوانده است کاملاً باید توضیح داد مگر اینکه بداند دانشجو این مطلب را در جای دیگر خوانده و تکرارش برایش بی فایده است.
و و در این فرض حق ندارد تکرار کند و باید اعتماد به ذهن دانشجو کند ولی اگر نمی داند حق اعتماد ندارد و باید تمام مطلب را توضیح دهد تا دانشجو در هیچجا دچار ابهام نشود.
اهمیت انتخاب استاد
مهم آن استادی است که انتخاب می شود. به نظر من مهم آن کتابی نیست که خوانده می شود ما برخی اشخاص داریم که از اول اسفار یا شفاء را می خواندند، قبل از اینکه اصلاً بدایه را بخوانند البته بر این افراد سخت می گذرد چون عبارت های شفاء و اسفار ، عبارت های نهایی و سنگین است و این طور نیست که هیچ دریافتی نداشته باشند و اگر ازدرس های پایین تر شروع کنند برای خودشان راحت تر و بهتر است و هم بهتر میفهمند و هم فشاری که باید به ذهن بیاید نمیآورند ولی مهم انتخاب استاد است که توضیح آن داده شد.
کتاب هم اهمیت دارد ولی در حد اهمیت استاد نیست.
کتب اهم فلسفی
اما این که چه کتابی بخوانیم کتابهای مشایی خیلی با هم تفاوتی ندارند منتهی سخت و آسان دارد و اشارات کتاب سنگینی است و شفاء هم قسمت هایی از آن از اشارات سخت تر است، این دو کتاب و امثال این دو کتاب دارای متن سنگینی است و سزاوار نیست به عنوان اولین کتاب انتخاب شود.
ولی کتاب شرح هدایه اثیریه کتاب آسانی است،شرح حکمة العین هم داریم ، اینها کتابهای آسانی است و اتفاقاً قبلا کتابهای درسی بوده است که در حوزههای علمیه تدریس میشده و شخصی که وارد فلسفه می شد از این کتابها شروع می کرده است. پس ما در مبانی مشاء هم کتابهای آسان داریم وو هم کتاب های سخت و هر دو را می شود شروع کرد ولی انتخاب کتاب سخت برای دانشجو باعث تکلف و مشقت خواهد شد و بهتر است ازکتابهای آسان فلسفه را شروع کند.
اما در اشراق بهترین کتاب که در حکمة الاشراق داریم خود حکمت الاشراق داریم خود حکمة الاشراق و شرح آن است، شرح حکمة الاشراق هم دو تا است یکی قطب شیرازی نوشته است که هم رایج تر و هم آسانتر است و یکی هم شهرزوری نوشته است.
در کتاب مبانی حکمت متعالیه هم بدایه و نهایه است و بعدش هم خود کتب صدرا مانند شواهد الربوبیه و اسفار است .
کتاب الحمدالله زیاد داریم البته همه کتابها هم لازم نیست خوانده شود چند کتاب خوانده می شود و بقیه کتابها را باید ممطالعه کرد و اگر رد جایی ابحامی داشت سوال می کنندو اگر کسی نبود که از آن سوال کنند از روی ناچاری آن قسمت را رها می کند ، البته تا جایی که امکان دارد انسان باید مطالب را حل کند و رها کردن در حد ضرورت است و الا ما حق نداریم کلاسی را که شرکت کنیم و وقت برای آن می گذاریم مسایل را حل نکرده رها کنیم چون عمرمان تلف میشود و هر کتابی که درس میگیریم باید تمام توانمان را بگذاریم که مبادا این عمری که ما گذاشتیم بیهوده صرف شود.
و نمی توان به این توجیه که اگر در این کتاب نفهمیدم در کتاب بالاتر می فهمم آن را رها کنم این اندیشه غلط است، هر چیزی که سر کلاسش رفتیم باید پنبه اش را بزنیم و کاملا روشن بشود و آن وقت است که عمری که گذاشته ایم استفاده اش را برده ایم و هم چنان که در ابتدا گفتیم هر کلاسی که رفته ایم باید بعد از پایان کلاس و مباحثه باید بتوانیم آن را تدریس کنیم اگر در خود توان تدریس نداشتیم باید بدانیم که آن درس را خوب نفهمیده ایم یک وقت برخی از افراد هستند به محض اینکه از کلاس بیرون میروند تدریس میکند این جور افراد استثنایی هستند ولی برخی بعد از مطالعه و مباحثه و تلاش فکری میتوانند تدریس کنند( این هم خوب است) ولی اگر بعد از مطالعه و مباحثه و تلاش فکری ،قدرت بر تدریس نداشت حتما درس را خوب نفهمیده است و البته این جور افراد خیلی کم هستند.