درس کلام و فلسفه ( پرسش و پاسخ ) - استاد حشمت پور

95/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ذات خدا متغیر

پرسش:ما میگوییم ذات خدا لا یتغیر است.از طرفی می گوییم گناه باعث ناخشنودی خدا و ثواب باعث خشنودی خدا می شود.آیا به این معنا نیست که ذات خدا متغیر است؟

پاسخ:

سوالی مطرح شده که مضمونش این است::خداوند داری صفت غضب و رضاء هر دو هست یعنی اگر بندگانی کار نیک انجام دهند خداوند خشنود میشود و اگر کار بد انجام بدهند خداوند غضب می کند؟

حالا در بعضی امورعفو کند و غضب نکند ودر بعضی امور عفو نکند و غضب کند.

علی ای حال خدا دارای صفت غضب و رضاء هست.وغضب ورضا دارای مستلزم این است که خداوند منفعل شود،یعنی از کار نیک منفعل بشود ودر مقابل کار بد ما عکس العمل نشان بدهد ،یعنی غضبناک بشود یا راضی بشود.

در حالیکه در خداوند انفعال،تاثرممکن نیست.چگونه جمع می کنیم بین اینکه خداوند متاثر و منفعل نمی شود و در عین حال غضب و رضای دارد،سوال این است.

جواب اینکه خداوند منفعل نمی شود ولی فاعل است.غضب در خدا به معنی ایجاد عذاب و رنج است.وقتی بنده ای کار بد انجام می دهد خداوند نسبت به اوغضبمی کند یعنی برایش عذاب آماده می کند،یعنی فعل خداست.

وقتی بنده ای کار نیک انجام می دهد خداوند برایش پاداش ایجاد می کند،و این هم فعل خداست.

پس رضاء و غضب در واقع کنایه ازکاری است که برای عبد خوشایند است و کاری که برای عبد رنج آور است.

وایجاد کار یعنی فعل ،پس خداوند فاعل است در این دو امرنه منفعل.ممکن است کسی ایراد بگیرد و بگوید کاربد من از ازل که نبوده است الان حادث شده است.وهمین منشاءشده که خدا نسبت به این فعل بشتابد.مادامی که این کار را نکرده بودم، خدا فاعل این جزاء نبود حالا که این کار و انجام می دهم ،خدا این فعل را صادر می کند.این فعل که از اول صادر نبود الان صادر شده است پس معلوم میشود که تحولی پیش آمده است که خدایی که نسبت به این فعل فاعل نبود فاعل شده است.پس بازهم انفعال هست،انفعالی که منشا صفت رضای و غضب نمیشود ولی منشاء آن فاعلیت آن فعل رنج آور یا آن فعل ملایم می شود،.فرقی نمی کند که خدا را منفعل ببینیم بخاطر پیدا شدن صفتی یا منفعل بدانیم بخاطر فاعل شدن فعلی.منفعل بودن برای خدا ممتنع است،.پس جواب اول نمی تواند ریشه اشکال را قطع بکند پس جواب دیگری بدهید.

به اشکال جدید دو جواب داده می شود.که جواب ها مخصوص این جواب نیستند. این که کسی سوال کند که خداوند چرا دعای ما را مستجاب می کند.همین مستجاب کردن دعا معنایش این است که در دعا ،من درخدا تاثیر گذاشته ام و خدا در صدد برآمده است که جواب مثبت بدهد،این هم نوعی انفعال است.یا قربانی های ما رو می پذیرد یا فرض کنید گناه می کنیم عذاب برای ما نازل می کند، این ها همه جواب شان ،همین است که می خواهم عرض بکنم یعنی این اشکالی که شما کردید دامنه تر از آنی هست که نوشته اید و وسیع تر هست.و جوابی که داده میشه همه این اشکالات جواب خواهد داد.هم بحث اسستجابت دعا،هم بحث غضب و رضای خدا و نازل کردن عذاب و امثال این ها.

یک جوابی داریم که صدرا در جلد ششم اسفار گفته و ابن سینا در اواخر نجات گفته است،شاید یک فصل مانده به آخر فصل نجات این جواب ذکر کرده است .

صدرا این مساله را در باب استجابت دعا و تردد گفته که خداوند به خودش تردید نسبت داده است .

وما ترددت عن شئ أنا فاعله ما ترددت في قبض نفس المؤمن ، يكره الموت وأكره مساءته ولابد منه [1] ‌ که خدا به خودش تردید نسبت می دهد خوب اینجا که تردید به خدا نسبت داده می شود باطل است و مانند انفعال می ماند و هم چنان که نمی توان انفعال را به خدا نسبت نداد نمی توان تردید هم به خدا نسبت داد.

این را چه جور می توانیم توجیه کنیم؟

صدرا بحث تردید و استجابت مطرح می کند ،ابن سینا بحث استجابت دعا را و قربانی و همه را مطرح می کند جوابشان هم مشترک است.هر دو بزرگوار این طور جواب می دهند:

خداوند وسائط فیض دارد یعنی برخی از وسایط فیض عقلی و مجرد و برخی مادی و وابسته به ماده هستند مانند نفوس فلکی و یا نفوسی که در عالم مثال هستند، صدرا و ابن سینا هر دونفوس فلکی را قبول دارد و نفوس مثالی را ابن سینا قبول ندارد ولی صدرا قبول دارد ولی به هر حال فرقی نمی کند،نفس می خواهد نفس فلکی باشد یا نفس موجود در عالم مثال باشد این ها وابسته به عالم ماده هستند و قابل تغییر و انفعال و تردد هستند و این ها واسطه فیض هستند.

خداوند فیض را به این ها داده است، این ها بعد از شنیدن دعا ما یا بعد از شنیدن کار خوب و بد ما منفعل می شوند و چون وجود نفسی دارند، انفعال آنها اشکالی ندارد، این وسائط فیضی که عقلی هستند آنها منفعل نمی شوند.ولی وسائط فیضی که نفسانی هستند منفعل می شوند و آن ها با وسائطی که خداوند در اختیارشان گذاشته است و اذنی که خداوند از ازل به ایشان داده است دعا را مستجاب می کنند یعنی آن چیزی که ما می خواهیم در اختیار ما می گذارند،فیض الهی است ولی آن ها در اختیار ما می گذارند و به ما تنزل می دهند .

یا مثلا عقابی هست تنزل به مامی دهند یا ثوابی هست تنزل به مامی دهند ،کار را آن ها انجام می دهند و آن ها منفعل می شوند و کار را انجام می دهند منتها چون خداوند فاعل آن ها است اولا ،فیض در اختیار آن ها گذاشته است و ثانیا، از ازل در اختیار آن ها گذاشته است و ثالثا خدا فاعل این کار به حساب می آید. لذا استجابت به خودش نسبت می دهد.با اینکه وسائط فیض استجابت کردند ولی چون وسائط فیض بلاخره بدون دخالت خدا و بدون فاعلیت خدا کاری نمی توانند انجام بدهند فیض از خداست،خلقت و این وسائط از خداست.

همه این ها باعث می شود که ما این کاری که این وسائط فیض انجام می دهند بتوانیم به خدا نسبت بدهیم،وهمین کارهم می کنیم.

می گوییم خدا غضب کرد،خدا این فعل را انجام داد،خدا استجابت کرد،خدا تردید کرد،همه اینها یعنی واسطه ها.ومادرکارها واسطه در فیض را داریم ملاحظه می کنید مثلا خداوند می تواند مستقیم قبض روح کند ولی به واسطه عزرائیل دستور داده یا عزرائیل به تنزلات خودش دستور می دهد یا کارهای دیگر از این قبیل در دنیا داریم که توسط وسائط فیض انجام می شود وقتی می خواهد بچه ای متولد بشود ملکی صورت گری می کند در رحم مادر،این ملک نوعی واسطه فیض است.،کاری که خدا بدون واسطه انجام نداده است این دارد با واسطه انجام می دهد اما این کار خداست.پس کار را خدا انجام می دهد بدون این که انفعالی از خدا رخ بدهد از ازل خداوند این قوانین را تنظیم کرده است و فیض را صادر کرده و این موجودات نفسانی را آفریده است و از ازل به ایشان اذن داده و برایشان بیان کرده که این قانون شما و وظیفه شماست که باید انجام بدهید و آن ها هم طبق آن عمل می کنند بدون این که انفعالی برای خدا پیش بیاید.

این یک جوابی است که صدرا و ابن سینا می دهند.

جواب دیگری که شاید بتوانیم به این جواب ارجاء بدهیم ولی خوب به ظاهر جواب متفاوتی با جواب اولی هست..

این جواب این است که خداوند فیض را افاضه کرده است چه با واسطه چه بی واسطه (دیگه وارد این مقوله نمی شویم).خداوند فیض افاضه کرده است و در جهان این فیض هست، من قابل گرفتن این فیض نیستم قابلیتم کامل نشده است وقتی دعا می کنم قابلیت برای من حاصل می شود و من سمت فیض می روم و فیض حاصل می شود و من سمت فیض می روم و این فیض را جذب می کنم یا انجا که مثلا فرض کنید که کار نیکی انجام می دهم باز قابلیت پیدا می کنم در اینکه فیض الهی که در جهان افاضه شده دریافت کنم یا کار بدی انجام می دهم آن فیض را می گیرم.پس تردید برای خدا نیست تغییر برای خدا نیست هر چیه هست در ناحیه ما دارد انجام می شود کار در ناحیه خدا انجام شده است.

ممکن شما اینجا اشکال کنید که این بیانات نشان می دهد که خداوند کار را انجام داده و کنار نشسته است و این قول یهود می شود که یدالله مغلولة و خدا کار را در ازل انجام داده و بعد رفته کنار نشسته است، این کارها خودشان دارند اجرا می شوند و به نتیجه می رسند، به هر جوری که خداوند از ازل برایشان قرار داده است دارند جریان پیدا می کنند پس ید خدا می شود مغلولة ممکن است این اشکال بکنید یا به تعبیر دیگر می توانید این طور بگویید که خداوند دکمه ای را در جهان فشار داده است ،جهان با این دکمه دارد کار خودش انجام می دهد و خداوند منعزل از کار رفته به گوشه ای نشسته ،و در حال استراحت است.

جواب این هست که ما قبول داریم که خدا دکمه عالم فشار داده است و قبول داریم نظمی در عالم برقرار کرده است و سنتی را گذاشته که با لن تجد لسنة الله تبدیلا این سنت در حال اجرا است ولی معتقدیم هر کاری که انجام می شود خدا به عنوان رقیب حاض وجود دارد و بر همه این کارها اشراف دارد و اگر بخواهد می تواند جلوی آن را بگیرد و این طور نیست که دست و بال خودش را بسته باشد که دستش مغلوله باشد بلکه سنت خودش جاری است و این سنت تا زمانی که بر خلافش اراده نکند ادامه می دهد ،اگر اراده هم می کند اراده اش حادث نیست از ازل می دانسته و این قضایا را پیش بینی کرده که این کار را خواهد کرد.

.پس خداوند رقیب هست ،اشراف دارد،محیط هست،در همان جا که این کارها دارد با نظمی که اله از اول ببه آن ها داده اجرا می شود در همان جا خدا حاضر است ،در همان جا هم می تواند دخالت بکند، اگر بخواهد اراده بکند و این خواستنش هم خواستن حادث نیست از ازل هم برایش معلوم روشن بوده است و از همان ازل، تمام جهان با تمام تغییرات که دارد وبا تمام ثباتی که دارد پیش بینی می کرده و به همین صورت که هست اداره اش می کرده، اگر تغییری هم می خواهد اتفاق بیفتد از همان ازل می دانسته، تغییر را می داند ولی نه در علمش نه در صفاتش تغییری رخ نمی دهد. با این بیانی که گفته شد معلوم شد که در خداوند تغیر و انفعالی نیست و با بیان فوق پاسخ تمام اشکالات داده شد.

 


[1] الاسفار الاربعه، صدرالمتالهین، ج6، ص392، بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، ج5، ص283.