درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اقسام ضروریاتی كه می توانند مقدمه ی برهان قرار بگیرند/ مقدمات برهان باید ضروری باشند/ مقدمات برهان/ برهان/ صناعات خمس/ منطق/ شرح منظومه

غوص ان ضروریاتنا ست[1]

بیان شد مقدمات برهان باید یقینی باشند. الان بیان می كند ضروریات « یعنی بدیهیات » 6 تا است. در جلسه قبل بیان شد كه ضروریات را می توان به معنای « الواجب قبولها » هم قرارداد یعنی ضروری، هم می تواند به معنای بدیهی باشد و هم می تواند به معنای لزوم و وجوب باشد. ضروریات 6 تا هستند اما مقدمات برهان لازم نیست كه حتما از ضروریات باشند بلكه همانطور كه شرط شده است باید یقینیات باشد چه ضروری باشند یعنی بدیهی باشد و چه نظری یعنی كسب شده از قیاس باشند ولی شرط این است كه باید یقینی باشند. یقینی بوده ضروریات روشن است. اما نظریات هم باید از برهانِ صحیح بدست آمده باشد تا آنها هم یقینی بشوند لذا مقدمات برهان بر دو قسمِ ضروریات و نظریات می شود ولی هر دو باید یقینی باشند. پس می توان گفت ضروریات و نظریاتِ یقینیه. الان به نظریات یقینه كاری نداریم چون مشخص نیست كه چه می باشد؟ زیرا از هر قیاسی ممكن است نتیجه گرفته شود. در مواضع مختلف نتایج مختلف گرفته می شود. نمی توان آن را تعیین كرد حتی نمی توان آن را تحت جامع برد. اما ضروریات و یقینیات بدیهیه قابل شمارش اند و در تحت جامع قرار می گیرند. 6 تا ضروریه داریم كه هر كدام دارای افرادی هستند. قبل از اینكه وارد شمارش این 6 قسم از طریق وجه ضبط بشود به مطلبی اشاره می كند و آن این است كه تمام براهین، باید به این بدیهیات منتهی شوند. همانطور كه در جلسه قبل اشاره شد می توان یك نتیجه كه به صورت یك قضیه است را تحلیل كنید به اینصورت كه حد وسط برای اصغر و اكبرِ آن پیدا كنید و آن را تبدیل به قیاس كنید. دوباره آن دو مقدمه ای كه صغری و كبری بودند را می توان هر كدام را جداگانه تبدیل به قیاس دیگر كرد و همینطور ادامه بدهید تا در پایان به قیاسی می رسید كه از دو مقدمه ی بدیهی تشكیل می شود كه نمی توان آن را تحلیل كرد و نتیجه ی یك قیاس قرار داد. به این كار تحلیل گفته می شود. اما اگر از آن طرف حساب كنید اینطور گفته می شود كه ما ابتدا برهانی را كه تشكیل می دهیم از بدیهیات تشكیل می شود سپس نتیجه می گیریم. این نتیجه را دوباره مقدمه برای قیاس بعدی قرار می دهیم و آن را ادامه می دهیم تا نتیجه بعدی بگیریم. به این كار تزیّد یا تزاید می گویند.

همه برهانها منحل به مقدمات بدیهی می شوند. و اگر از آن طرف بخوانی بگویی اینطور می گویی كه همه برهانها از مقدمات بدیهی شروع می شوند.

مصنف اینگونه می فرماید: این 6 تا كه بدست آوردید و اسمش را بدیهیات گذاشتید مبدء هر برهان و مرجع هر برهان هستند یعنی هر برهانی را كه تحلیل كنید بالاخره منتهی به این بدیهیات می شوید. از هر جا هم كه شروع كنید باید از بدیهیات شروع كنید.

بیان مثال: قضیه ی « العالم حادث » را به ما می دهند چون بدیهی نیست لذا از یك برهانی گرفته شده است. جستجو می كنیم تا برهانش را درست كنیم در برهان به سه چیز احتیاج داریم كه عبارت از اصغر و اكبر و اوسط است. الان اصغر و اكبر در اختیار ما هست. چون وقتی گفته می شود «العالم حادث» این، نتیجه است در هر نتیجه ای اصغر، موضوع است و اكبر،‌محمول است. پس « العالم » اصغر است و « حادث » اکبر است. حد وسط اگر بدست بیاید مقدمتین و به تعبیر دیگر قیاسی كه این قضیه را نتیجه داده است در اختیار ما قرار می گیرد. جستجو می كنیم تا یك معنا و صورتی پیدا كنیم كه هم با « عالم » و هم با « حادث » مناسبت داشته باشد. لفظ « متغیر » را پیدا می كنیم می فهمیم كه « متغیر » حد وسط است. این را در این قضیه قرار می دهیم. یكبار آن را محمول برای « عالم » قرار می دهیم مقدمه ی اول یعنی « العالم متغیر » حاصل می شود. یكبار آن را موضوع برای حادث قرار می دهیم مقدمه ی دوم یعنی « كل متغیر حادث » حاصل می شود. پس قیاس به اینصورت در می آید: « العالم متغیر » و « كل متغیر حادث »، « فالعالم حادث ». سپس به سراغ این دو مقدمه می رویم. این دو مقدمه هم اگر بدیهی نباشند نیاز به قیاس دارند. مقدمه اول یعنی « العالم متغیر » را ملاحظه می كنم كه بدیهی است چون مشهود است و یا جزء تجربیات است و آن را می بینیم. مراد از « العالم متغیر » طبق نظر مشاء، مركبات عنصری اند كه شامل مجردات نمی شود. مراد از مركبات عنصری، حیوان و جماد و نبات است.

اما مقدمه دوم یعنی: « كل متغیر حادث » ‌بدیهی نیست و لذا باید برای آن دلیل آورد. اینطور می گوییم « كل متغیر فهو مسوبق بحالةٍ سابقةٍ » هر متغیری « یعنی حالت جدیدی » قبلا این تغییر را نداشته است. یعنی مسبوق به حالت قبل است و الا تغییر صدق نمی كند. متغیر یعنی حالتی قبلا داشته و الان آن حالت را عوض كرده و حالت جدید گرفته است. این مقدمه نیاز به دلیل ندارد. مقدمه بعدی این است « كل مسبوق بحالةٍ سابقةٍ فهو حادث » یعنی هر مسبوق به حالت قبل، حادث است پس این متغیر حادث است. مقدمه دوم هم روشن است چون معنای حادث یعنی مسبوق به غیر « كه این غیر می تواند عدمِ خودش باشد، یعنی مسبوق به عدم خودش باشد » است.

در اینجا قیاسِ اول منحل به سه قضیه ی بدیهی شد كه عبارتند از « العالم متغیر »، « المتغیر مسبوق بحالةٍ سابقةٍ » و « المسبوق بحالةٍ سابقةٍ حادث ».

سوال:‌ چه لزومی دارد كه براهین و « به عبارت دیگر نتایجِ براهین » را مبتنی به بدیهیات كنیم؟ همانطور كه از طرف موخر اجازه داده شد كه ادامه پیدا كند اما در تحلیل قیاس می گویید باید به یك سرانجامی برسیم و آنجا توقف كنیم تا به بدیهیات برسیم. در اینجا هم بگویید هر مقدمه ای كه بدست می آید می توان آن را نتیجه حساب كرد و تحلیل كرد تا به مقدمات آن مقدمه برسیم. چرا می گویید باید ختم شود؟

جواب: ما از طریق برهان، علم به نتیجه پیدا می كنیم. اگر این نتیجه از مقدمه ی قبلی گرفته شده باشد و مقدمه ی قبلی از قبلترش گرفته شود و همینطور ادامه می دهیم تا به نهایت نرسیدیم. پس جایی برای شروع كردن برهان نداریم. یعنی معلومی كه اولین معلوم باشد تا ما را، مجهول برساند وجود ندارد. معنای « حجت » همین است كه معلومات تصدیقی وجود دارد و ما را به مجهول تصدیق می رساند. معنای حد این است: معلوم تصوری كه ما را به معلوم تصدیق می رساند. در اینصورت باید دو معلوم وجود داشته باشد تا به وسیله ی آنها مجهول را پیدا كرد. وقتی بدیهیات را داشته باشیم دو معلوم را داریم و به توسط این دو معلوم، مجهول را بدست می آوریم دوباره آن مجهولی كه معلوم شده است مقدمه قرار داده می شود و مجهول های دیگر كشف می شود. همینطور ادامه داده می شود. اما اگر اولین معلوم را نداشته باشیم از كجا می خواهیم شروع كنیم؟ در اینجا باید معلومی نداشته باشیم و قائل به تسلسل شویم یا باید بگوییم این مجهول از آن 5 معلوم قبلی بدست می آید و این 5 معلوم قبلی از آن مجهول بدست می آید و این دور است.

در هر دو صورت چه تسلسل باشد چه دور باشد معلومی برای ما كشف نمی شود چون بنابر تسلسل، معلوم نداریم. بنابر دور هم اینگونه است كه می خواهیم مجهولات را از مجهولات كشف كنیم. باز هم معلوم نداریم و این امكان ندارد. پس چه دور لازم بیاید چه تسلسل لازم بیاید لازمه اش این است كه هیچ معلومی را در ذهن خود نداشته باشیم در حالی كه خیلی از معلومات را یا داریم یا بدست می آوریم. پس روشن شد كه حتما باید به این 6 مورد برسیم. مصنف می فرماید قضایای بدیهیه 6 تاست و باید به آنها برسیم و الا اگر نرسیم هیچ علمی برای ما حاصل نمی شود زیرا یا مبتلا به تسلسل یا دور می شویم. اما اینكه این معلومات را چه كسی و چه زمانی داده، معلوم نیست.

وقتی می یابیم كه این معقولات را داریم می فهمیم كه از مرتبه ی عقل هیولانی وارد مرتبه ی عقل بالملكه شدیم.

پس تا اینجا دو مطلب بیان شد یكی اینكه باید معلومات اولیه را داشته باشیم كه اسمشان بدیهیات است و به 6 قسم نتیجه می شود. دوم اینكه وقتی معلومات اولیه را واجد می شویم از حالت هیولانی وارد مرتبه ی بعدی كه مرتبه ی بالملكه است می شویم. توضیح این بعداً بیان می شود.

توضیح عبارت

غوص ان ضروریاتنا ست

« ضروریاتنا »: یعنی ضروریاتی كه در اختیار ما انسانها هستند 6 تا می باشد. ممكن است موجوداتی باشند كه ضروریاتشان كمتر یا بیشتر باشد ما به آنها كاری نداریم و نمی توانیم كاری داشته باشیم چون ما انسان هستیم و با آنچه كه مربوط به خودمان است ارتباط داریم و نسبت به بقیه جاهل هستیم.

و ذی ای الست سیما الاولیات مرجع كل النظریات خذی

« ذی » به معنای « صاحب » نیست به معنای اسم اشاره است.

« سیما الاولیات »: بدیهیات 6 تا هستند یكی از آنها اولیات است كه از بقیه بدیهی ترند حتی مرحوم خواجه معتقد است كه بدیهیات منحصر در اولیات است و بقیه بدیهی نیستند. بلكه یا دارای قیاس خفی هستند یا قیاس فطری دارند. بله اینها دارای قیاس آشكار كه نیاز به فكر كردن باشد، ندارند. اما اولیات اصلا قیاسی ندارند نه قیاسی خفی و نه قیاسی فطری دارند. لذا بعضی ها اولیات را بدیهیات گرفتند و مابقی را بدیهیات نگرفتند اما كسانی كه همه 6 تا را بدیهی می گیرند اولیات را از همه بالاتر می گیرند لذا مرحوم سبزواری تعبیر به « سیما » كرد. یعنی در بدیهی بودنِ اولیات شكی نیست.

ترجمه: این 6 تا به خصوص اولیات را مرجعِ تمام نظریات بگیر.

« خذی » به معنای « خذ » است و یاء آن، اشباعی است و به خاطر ضرورت شعری آمده است.

لاستحاله الدور و التسلسل

به چه علت باید مرجعِ همه نظریات را این 6 تا قرار دهیم به عبارت دیگر چه اگر قضایای نظری را تحلیل كردیم سرانجام باید به یكی از این 6 تا برسیم؟ می فرماید به خاطر اینكه دور و تسلسل لازم می آید كه هر دو باطل است.

فالبدیهیات بُذُور كل اثمار النظریات

تا الان بیان كرد كه نظریات رجوع به بدیهیات داده می شود یعنی بدیهیات مرجعِ همه نظریات است اگر از آن طرف لحاظ كنید گفته می شود بدیهیات بذرِ همه ی نظریات است.

اضافه « اثمار » به « نظریات » اضافه بیانیه است یعنی بدیهیات بذر تمام این میوه ها هستند كه میوه ها عبارت از نظریات هستند.

و الیها تنتهی كل الیقینیات

و به سمت بدیهیات، تمام یقینیات منتهی می شود. مراد از یقینیات، یقینیات نظریه است نه یقینیات بدیهیه. چون یقینیات بدیهیه، بدیهی هستند.

و هی نِعَمٌ موهبیّة اعطاها الله تعالی لكل العقول الهیولانیه

این بدیهیات نعمت های موهبی هستند « یعنی نعمت های كسبی نیستند. در جایی هم كه ما كسب می كنیم نعمتِ الهی است ولی موهبتی نیست بلكه كسبی است. اما بدیهیات، موهبتی هستند » یعنی كسبی در آنها نیست و واهب الصور به ما هبه كرده است.

این نِعَم از طرف خداوند ـ‌تبارك ـ عطا شده است اما اینكه چه كسی آن را مباشرتا عطا كرده است نمی دانیم ولی چون می دانیم همه چیز منتهی به خداوند ـ تبارك ـ می شود می گوییم خداوند ـ تبارك ـ عطا كرده است.

خداوند ـ‌تبارك ـ این را به عقولِ هیولانیِ همه عطا می كند. توضیح عقول هیولائیه را در عبارت بعدی بیان می كنیم.

و بها صارت عقولا بالملكه

ما در وقتی كه به دنیا می آییم دارای عقل هستیم « و با حیوانات فرقی می كنیم » اما عقلی كه هیچ اقدامی نكرده است و هیچ چیزی فعلا برایش حاصل نشده است و كاملا خالی است خداوند ـ تبارك ـ فرموده ﴿ اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شیئا ﴾ مراد از « شیئا »، شیء‌ معقول است که آن را ندارد.

ابتدا كه بدنیا می آییم عقل ما كاملا خالی است مثل ماده ای كه هیچ صورت ندارد. به چنین ماده، هیولی گفته می شود. عقل ما كه هیچ صورت علمیه و عقلیه در آن نیامده است به خاطر تشبیه به آن ماده، هیولانیه گفته می شود. بعداً كه به هیولی، صورت خارجی می دهند تبدیل به آب یا هوا یا آتش یا خاك می شود. بعداً كه این 5 تا را با هم تركیب می كنند صورت تركیبی به نام جماد یا نبات یا حیوان به آنها داده می شود و عنصر مركب می شود. ملاحظه می كنید این هیولایی كه در ابتدا وجود داشت هیچ صورتی نداشت ولی صورت به آن افاضه شد و یك جسم گردید. صورت تركیبی بعدی اضافه شد و جسمِ خاص دیگری شد، وقتی كه هیچ صورت نداشت هیولی بود الان هم به مناسبت گذشته به آن هیولی گفته می شود. اما به این نكته توجه داشته باشید كه هیچ وقت هیولای خالی از صورت نداریم. عقل ما هیولی را از صورت جدا می كند همانطور كه ماهیتِ بی وجود نداریم. ماهیت یا دارای وجود ذهنی است یا دارای وجود خارجی است.

در اینجا هم به همینصورت است كه عقل ما هیولی را از صورت جدا می كند و به هیولای تنها توجه می كند. و الا از ابتدا خداوند ـ تبارك ـ هیولی را با صورت می آفریند. لحظه ای هیولا بدون صورت نیست همان لحظه كه می خواهد صورت را از دست بدهد صورت جدید را بلافاصله می گیرد مثل خیمه ای كه ستونش را بر می دارید قبل از اینكه خیمه پایین بیاید ستون دوم گذاشته می شود.

وقتی كه هیولی را جدا دیدیم و هیچ صورتی ندارد اما قابلیتِ همه ی صُوَرِ خارجی را دارد. هیولی وقتی صورت آب را می گیرد قابلیت همه صور را ندارد. لااقل قابلیت صورت آب را ندارد چون صورت آب برایش بالفعل شده است عقل ما هم به همینصورت است وقتی ما بدنیا می آییم قابلیت همه ی صور را دارد وقتی یك صورت به آن داده می شود قابلیت آن صورت را ندارد بلكه فعلیت آن صورت را دارد. نسبت به صورتهایی كه نگرفته قابلیت دارد. وقتی همه ی صور را به آن بدهید قابلیت برایش نیست. اما چه كسی می تواند همه ی صور عقلیه را بگیرد كاری به این نداریم.

توجه كردید كه عقل ما در ابتدای تولد ما هیولانی است یعنی مانند هیولی دارای دو خاصیت است:

1 ـ هیچ چیزی ندارد.

2 ـ می تواند همه چیز را داشته باشد « مثل هیولی كه هیچ صورت خارجی را ندارد و می تواند همه صور خارجی را بگیرد » یعنی عقل ما هیچ صورت معقوله ای را ندارد ولی می تواند همه صور معقوله را بگیرد، به این مناسبت به آن عقل هیولانی گفته می شود یعنی قوه ی تعقل دارد.

خلاصه: بیان شد مقدمات برهان باید یقینی باشند. الان بیان می كند ضروریات « یعنی بدیهیات » 6 تا است. قبل از اینكه وارد شمارش این 6 قسم از طریق وجه ضبط بشود به مطلبی اشاره می كند و آن این است كه تمام براهین، باید به این بدیهیات منتهی شوند. یعنی می توان یك نتیجه كه به صورت یك قضیه است را تحلیل كنید به اینصورت كه حد وسط برای اصغر و اكبرِ آن پیدا كنید و آن را تبدیل به قیاس كنید. دوباره آن دو مقدمه ای كه صغری و كبری بودند را می توان هر كدام را جداگانه تبدیل به قیاس دیگر كرد و همینطور ادامه بدهید تا در پایان به قیاسی می رسید كه از دو مقدمه ی بدیهی تشكیل می شود كه نمی توان آن را تحلیل كرد و نتیجه ی یك قیاس قرار داد. به این كار تحلیل گفته می شود. اما اگر از آن طرف حساب كنید اینطور گفته می شود كه ما ابتدا برهانی را كه تشكیل می دهیم از بدیهیات تشكیل می شود سپس نتیجه می گیریم. این نتیجه را دوباره مقدمه برای قیاس بعدی قرار می دهیم و آن را ادامه می دهیم تا نتیجه بعدی بگیریم. به این كار تزیّد یا تزاید می گویند.

همه برهانها منحل به مقدمات بدیهی می شوند. و اگر از آن طرف بخوانی بگویی اینطور می گویی كه همه برهانها از مقدمات بدیهی شروع می شوند.

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص323، سطر 12، نشر ناب.