درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان قیاس اقترانی شرطی/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه.

غوص فی القیاس الاقترانی الشرطی[1]

نكته مربوط به جلسه قبل: به عبارت « ذو الشرفین الایجاب و الكلیه و الاخص و هما الاول من الثالث اذ عقم كلیه ای نتیجه كلیه كما مر كیف الاخس و الاعم لا یكونان عقیمین » توجه كنید. مصنف بیان كرد جایی كه قیاس، ذو الشرفین است از دادی نتیجه ی كلی عقیم است پس چگونه قیاسی كه اخس و اعم است از این نتیجه عقیم نباشد. به عبارت دیگر اگر ذو الشرفین از دادن نتیجه ی كلی عقیم است این هم عقیم است.

اگر لفظ « اخس » با سین باشد عبارت به اینصورت معنا می شود: ذو الشرفین كه نام دیگرش « اخص » است نتیجه ی كلی نداد یعنی آنچه كه شرافت داشت نتیجه ی كلی نداد. بنابراین آنكه اخص است یعنی هر دو شرافت را جمع نكرده است چه یكی را داشته باشد چه هیچكدام را نداشته باشد. به عبارت دیگر اگر سالبه كلیه یا موجبه جزئیه باشد یك شرط را و اگر سالبه جزئیه باشد هیچكدام از دو شرط را ندارد. در اینجا ملاحظه كنید لفظ « اخس » با سین شامل 5 ضرب می شود. ضرب دوم اگرچه هر دو كلی اند ولی یكی سالبه است. در بعضی ضربهای دیگر اگرچه هر دو موجبه اند ولی یكی جزئیه است در بعضی دیگر هم هیچكدام از دو شرط نیست. لفظ « الاعم » به معنای آن ضربی است كه دارای مقدمه جزئیه است كه شامل 4 ضربِ سوم تا ششم می شود و شامل ضرب دوم نمی گردد لذا لفظ « الاعم »، اخص از « اخس » می شود چون « اخس » شامل 5 ضرب شد ولی « الاعم » شامل 4 ضرب شد. مصنف می فرماید آنچه كه اخس است كه همان 5 ضرب است و یا اعم است كه همان 4 ضرب است نتیجه ی كلی نمی دهند. پس خلاصه این عبارت می شود: چون ذو الشرفین، نتیجه كلی نداشت اخس هم نتیجه ی كلی ندارد همچنین چون اخص نتیجه ی كلی نداشت اعم هم نتیجه ی كلی ندارد.

در جلسه قبل بیان كردیم عبارت « الاخس و الاعم » عطف مرادف بر مرادف است كه بهتر است اما امروز عطف عام بر خاص است در مصرع اول لفظ « ذو الشرفین » و « الاخص » آمده كه لفظ « الاخص » عامتر از لفظ « ذو الشرفین » است چون « ذو الشرفین » فقط ضرب اول را شامل می شد اما « الاخص » ضرب اول و دوم را شامل می شد. در مصرع دوم لفظ « الاخس » اعم است و لفظ « الاعم »، اخص است و لف و نشر مرتب می باشد.

اما اگر لفظ « الاخس » را با صاد بخوانید چنانچه نسخه سنگی اینگونه است باید بین دو عبارت جمع كنید و بگوید « نگویید اخص اشاره دارد به ضرب با ضروبی و اعم اشاره به ضروبی دارد بلكه جمع كنید و بگویید » كیف الاخص و الاعم به این معناست: چگونه آن قیاسی كه از اخص و اعم « یعنی از كلی و جزئی » با هم تشكیل شده است. آن كه از كلی و جزئی با هم تشكیل شده ضرب 3 و 4 و 5 و 6 می باشد در اینصورت ضرب دوم نه داخل در عبارت « ذو الشرفین ... » می شود چون « ذو الشرفین » نیست و نه داخل در عبارت « كیف الاخص و الاعم ... » می شود چون مجتمع از كلی و جزئی و به عبارت دیگر مجتمع از اخص و اعم نیست. پس ضرب دوم در هیچیك از دو مصراع داخل نمی شود لذا نسخه ای كه لفظ « الاخص » را با صاد نوشته خوب نیست.

از طرف دیگر با لفظ « لا یكونان » هم نمی سازد چون این لفظ اشاره دارد به اینكه دو نوع قیاس بیان می شود كه یكی قیاس اخس است كه ذو الشرفین نیست و دیگری قیاس اعم است كه مشتمل بر جزئی می باشد.

بحث امروز: مصنف دارد بحث در قیاس اقترانی شرطی می شود.

بیان قیاس اقترانی شرطی: قیاس اقترانی قیاسی بود كه بین صغری و كبرایش یا بین حدودش اقترانی درست می شد. یعنی اكبر و اوسط و اصغر با هم مقترن می شدند در حالی كه در قیاس استثنائی این كار انجام نمی شد و اقترانِ حدود نداشتیم در آنجا استثنا می كردیم. الان مصنف می فرماید در قیاس اقترانی كه حدود با هم مقترن می شوند فرقی بین حملیه و شرطیه نیست. می توان قضیه « یعنی مقدمه اول و مقدمه دوم » را حملیه آورد در اینصورت این قیاس، قیاس اقترانی حملی می شود. می توان هر دو قضیه را شرطی آورد و می توان یكی را حملیه و یكی را شرطیه آورد كه در این صورت، قیاس را اقترانی شرطی می گویند. توجه می كنید كه مصنف در قیاس اقترانی قائل به تعمیم است و اختصاص به حملی نمی دهد.

با این توضیحات اقترانی شرطی به دو قسم تقسیم شد ولی اگر خوب دقت كنید می بینید اقسام آن بیش از دو تا می باشد. این دو قسم، دو قسمِ جامع هستند كه در تحت آنها اقسامی مندرج است.

توضیح بحث: اقترانی شرطی به دو قسم منفصله و متصله تقسیم می شود بنابراین آن قیاسی كه می گوید مركب از دو شرطی است می تواند مركب از دو متصله یا دو منفصله باشد یا مركب از یك متصله و یك منفصله باشد. این دو قسم را هم می توان ضرب در 2 كرد زیرا یا مقدمه ی اول متصله است و دومی منفصله است یا برعكس است. ولی جایی كه یك شرطی و یك حملی داریم ابتدا دو قسم می شود چون یا حملی با متصله است یا با منفصله است ولی 4 قسم می شود چون متصله یا صغری است یا كبری است منفصله هم یا صغری است یا كبری است.

اما عبارت مرحوم سبزواری اینگونه است كه می فرماید سه قسم اقترانی شرطی داریم به اینصورت كه یا مركب از دو شرطیه ی مجانس است « این به دو قسم تقسیم می شود چون مجانس این است كه هر دو متصله یا هر دو منفصله می باشد » یا مركب از دو شرطیه من غیر مجانس است « یعنی یكی متصله و یكی منفصله است ولی یكبار متصله صغری قرار داده می شود و منفصله، كبری قرار داده می شود بار دیگر برعكس می شود » یا مركب از شرطی و حملی است « كه این چهار قسم می شود به اینكه حملی یا با متصله تركیب می شود یا با منفصله تركیب می شود. در هر دو حال حملی یا صغری است یا كبری است ».

نكته: توجه داشته باشید كه در قیاس اقترانی شرطی، أشكال اربعه وجود دارد.

توضیح عبارت

غوص فی القیاس الاقترانی الشرطی

این فصل درباره قیاس اقترانی شرطی است.

الاقترانی الشرطی ما أُلِّف من متصلی شرط او منفصلی شرط أَبِن من الإبانه تمم به البیت

مصنف لفظ « متصلین » را به « شرط » اضافه كرده و نون آن را حذف كرده است. به جای « شرطیه » هم تعبیر به « شرط » كرده است. لفظ « شرط » مضاف الیه « متصلی » و « منفصلی » هر دو است. در شعر اگر ملاحظه كنید لفظ « متصلی » اضافه نشده ولی نون آن افتاده است. افتادن نون نشان می دهد كه لفظ « متصلی » در تقدیر، اضافه شده است كه تقدیر، در شرح ظاهر شده است و تعبیر به « متصلی شرط » كرده است. توجه داشته باشید كه لفظ « متصلی » به « منفصلی » اضافه نشده تا تتالی اضافات شود. قانون این است كه اگر دو مضافِ مختلف داشتیم و مضاف الیه واحد بود می توان مضاف الیه را از مضاف اولی حذف كرد به قرینه ی مضاف الیه ای كه در مضاف دومی آمده است.

در یك چاپ به اینصورت آمده: « متصلی شرطی »، یعنی دو متصله ی شرطی. این صحیح است در « منفصلی شرط » هم باید به صورت « منفصلی شرطی » نوشته شود ولی به خاطر ضرورت شعری كه نتوانسته یاء را بیاورد لذا لفظ «شرط» را تبدیل به « شرطی » نكرده است.

« أبن من الابانه تمم به البیت »: مصنف می فرماید لفظ « أبن » از « ابانه » است نه « بیان » و به معنای « جدا كن » می باشد. اما چه مناسبتی دارد كه جدا كنیم؟ مصنف می فرماید من این لفظ را همینطوری گفتم تا شعر را تمام كنم ولی اشكال ندارد كه دو متصله را از دو منفصله جدا كن تا دو قسم حال شود. می توان اینگونه معنا كرد: مصنف می فرماید در این عبارتِ خودم لفظ « متصلی » را از « منفصلی » جدا كن نه اینكه در قیاس های اقترانی شرطی، مركب از متصلین را از مركب از منفصلین جدا كن و دو قسم قرار بده.

فالمتصلان كقولنا: « كلما كانت الشمس طالعه فالنهار موجود و كلما كان النهار موجوداً فالعالم مضیء، فكلما كانت الشمس طالعه فالعالم مضییء »

قیاس اقترانی شرطی كه از دو متصله تشكیل شده باشد مانند این مثال: « كلما كانت الشمس طالعه فالنهار موجود » كه صغری است. توجه می كنید كه تمام شرطیه، صغری شد. « كلما كان النهار موجوداً فالعالم مضییء » كه كبری است. این شكل به صورت شكل اول است چون « النهار موجود » كه حد وسط می باشد در صغری، تالی قرار گرفته و در كبری، مقدم قرار گرفته است « به عبارت دیگر در صغری، محمول قرار گرفته و در كبری، موضوع قرار گرفته است » نتیجه می شود « فكلما كانت الشمس طالعه فالعالم مضییء ». نتیجه هم به صورت قضیه شرطیه متصله است.

و المنفصلتان كقولنا: « دائما اما ان یكون العدد زوجا و اما ان یكون فرداً، و دائماً اما ان یكون الزوج زوج الزوج او یكون زوج الفرد، ینتج دائما اما ان یكون العدد زوج الزوج او یكون زوج الفرد او یكون فرداً »

قیاس اقترانی شرطی كه مركب از دو منفصله باشد مانند این است كه می گوییم « دائما اما ان یكون العدد زوجا و اما ان یكون فردا » این صغری است. لفظ « دائما » سورِ موجبه ی كلیه در منفصله است همانطور كه لفظ « كلما » سورِ موجبه ی كلیه در متصله بود. كبری را ضمیمه می كنیم « و دائما اما ان یكون الزوج زوجَ الزوج او یكونَ زوجَ الفرد ». به حد وسط توجه كنید كه « زوجاً » و « فرداً » می باشد و لفظ « العدد » اصغر است. اما در كبری فقط لفظ « زوجاً » آمده است و « فرداً » نیامده است. حال به نتیجه توجه كنید كه می گوید « دائما اما ان یكون العدد زوج الزوج او یكون زوج الفرد او یكون فرداً ». لفظ « او یكون فرداً » كه در نتیجه آمده است از كجا آمد؟ این همان قطعه ای است كه در صغری آمد و در كبری تكرار نشد.

توجه كنید در این قیاس در صغری، زوج آورده شد و در كبری، اقسام زوج آورده شد خود زوج حد وسط بود و اقسام آن، اكبر شدند لفظ عدد هم اصغر شد. در نتیجه، « عدد » آورده شد و اقسام زوج هم آورده شد اما خود « زوج » چون حد وسط بود آورده نشد ولی « فرد » با اینكه حد وسط بود حذف نشد. اگر می گفتید « فرد » هم بر دو قسم است در نتیجه آن دو قسمِ « فرد » آورده می شد و خود « فرد » آورده نمی شد. پس توجه كنید كه لفظ « فرد » تكرار نشد و به آن عنوان « حد وسط » داده نشد لذا در نتیجه آورده شد اگر به آن عنوان « حد وسط » داده می شد و مانند « زوج » قرار داده می شد در نتیجه ساقط می گردید.

توضیح بیشتر مثال در جلسه بعد بیان می شود.

خلاصه: قیاس اقترانی قیاسی بود كه بین صغری و كبرایش یا بین حدودش اقترانی درست می شد. یعنی اكبر و اوسط و اصغر با هم مقترن می شدند در حالی كه در قیاس استثنائی این كار انجام نمی شد و اقترانِ حدود نداشتیم در آنجا استثنا می كردیم. الان مصنف می فرماید در قیاس اقترانی كه حدود با هم مقترن می شوند فرقی بین حملیه و شرطیه نیست. می توان قضیه « یعنی مقدمه اول و مقدمه دوم » را حملیه آورد در اینصورت این قیاس، قیاس اقترانی حملی می شود. می توان هر دو قضیه را شرطی آورد و می توان یكی را حملیه و یكی را شرطیه آورد كه در این صورت، قیاس را اقترانی شرطی می گویند. توجه می كنید كه مصنف در قیاس اقترانی قائل به تعمیم است و اختصاص به حملی نمی دهد.

با این توضیحات اقترانی شرطی به دو قسم تقسیم شد ولی اگر خوب دقت كنید می بینید اقسام آن بیش از دو تا می باشد. این دو قسم، دو قسمِ جامع هستند كه در تحت آنها اقسامی مندرج است.

اما عبارت مرحوم سبزواری اینگونه است كه می فرماید سه قسم اقترانی شرطی داریم به اینصورت كه یا مركب از دو شرطیه ی مجانس است « این به دو قسم تقسیم می شود چون مجانس این است كه هر دو متصله یا هر دو منفصله می باشد » یا مركب از دو شرطیه من غیر مجانس است « یعنی یكی متصله و یكی منفصله است ولی یكبار متصله صغری قرار داده می شود و منفصله، كبری قرار داده می شود بار دیگر برعكس می شود » یا مركب از شرطی و حملی است « كه این چهار قسم می شود به اینكه حملی یا با متصله تركیب می شود یا با منفصله تركیب می شود. در هر دو حال حملی یا صغری است یا كبری است ».

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص308، سطر 3، نشر ناب.