درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ بیان حكمی از احكام شكل سوم/ بیان ضروب منتج قیاس/ بیان اقسام قیاس/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه.

ذو الشرفین الایجاب و الكلیه و الاخص و هما الاول من الثالث[1]

درباره أشكال اربعه بحث شد و الان كه به آخر آن رسیدیم مطلبی در مورد شكل ثالث بیان می شود. درباره شكل سوم گفته شد كه نتیجه، جزئیه است یعنی تمام ضروب ششگانه این شكل به صورت جزئیه، نتیجه می دهد سپس بر جزئی بودن نتیجه استدلال كردیم. در دو ضرب، استدلال بیان شد اما در باقی ضروب، استدلال مستقلی مطرح نشد و گفته شد اگر در این دو ضرب، نتیجه به صورت جزئی باشد در آن چهار تای دیگر هم نتیجه، جزئی خواهد بود این مطالب در شرح گفته شد اما الان مصنف در شعر می خواهد همین مطلب را بیان كند. اصل اینكه نتیجه ی شكل ثالث به صورت جزئی است در شعر بیان شد اما اینكه از استدلال در چهار ضرب بی نیاز هستیم به خاطر استدلالی كه در دو ضرب آن آورده شد در شرح بیان گردید مصنف الان این قسمت از بحث را تكرار می كند.

اما سوال این است كه چرا این بحث به تاخیر افتاده؟ یعنی قبل از اینكه وارد شكل چهارم شوید « و بگویید در شكل چهارم، ضروب را طرح نمی كنیم و ارجاع به كتب دیگر می دهیم » خوب بود این حكم كه مربوط به شكل سوم بود توضیح داده شود.

توضیح بحث: قبلا گفته شد كلی اخص است و جزئی اعم است و توضیح داده شد كه این به چه معنا می باشد. بیان شد هر جا كه كلی صادق باشد جزئی نیز صادق است و لا عكس. این مثل این است كه بگوییم هر جا انسان صادق باشد حیوان هم صادق است و لا عكس. « كل » بر اخص داخل می شود. در ما نحن فیه یعنی در كلی و جزئی این را می گوییم كه هر جا قضیه ی كلیه صادق باشد جزئی هم در ضمن آن صادق است و لا عكس یعنی اینطور نیست كه هر جا قضیه جزئیه صادق باشد كلی هم صادق باشد. پس وقتی می گوییم در قضایا، قضیه ی اخص چه می باشد؟ جواب می دهیم قضیه ی كلیه اخص است و قضیه ی جزئیه اعم می شود.

مصنف می فرماید اگر قیاسی كه به صورت شكل ثالث تنظیم شده، از اخص تشكیل شود « یعنی هر دو مقدمه اش كلی باشد » نتیجه اش جزئی می باشد. پس در قیاسی كه هم از اخص تشكیل می شود و هم از اعم تشكیل می شود « یعنی هم در آن جزئی است هم كلی است » نتیجه اش به طریق اولی جزئی می شود. عبارت دیگر این است « ذو الشرفین نتیجه ی جزئی می دهد ». می گوییم در باب كیف، شرافت با ایجاب است یعنی بین موجبه و سالبه، موجبه اشرف است چون حكم را ثابت می كند و سالبه حكم را نفی می كند. در باب كم، كلیت اشرف از جزئیت است. پس قضیه ای ذو الشرفین است كه هم موجبه باشد « تا شرافت كیف را داشته باشد » هم كلیه باشد « تا شرافت كم را داشته باشد ». به ضروب شكل سوم توجه كنید تا ببینیم كدامیك ذو الشرفین است؟

ضرب اول این بود « من موجبتین كلیتین ». این، مسلم است كه ذو الشرفین است چون هر دو مقدمه اش ذو الشرفین است. اما در ضرب دوم، كبری سالبه است این شكل، ذو الشرفین نمی شود چون سلب در آن راه پیدا كرده است. در ضرب سوم هر دو مقدمه موجبه اند و فقط كبری، كلیه است اما صغری، جزئیه است مصنف این را ذو الشرفین نمی داند.

ضروب ششگانه غیر از شكل اول یا دارای سالبه است یا دارای جزئیه است پس هیچ كدام از ضروب ششگانه غیر از شكل اول ذو الشرفین نیست.

مصنف می فرماید ذو الشرفین نتیجه اش اشرف « یعنی موجبه كلیه » نشد بلكه جزئیه شد. پس بقیه كه ذو الشرفین نیستند به طریق اولی نتیجه اش اشرف نمی شود.

توجه كردید كه مصنف مطلب را با دو تعبیر بیان كرد و هر دو تعبیر مفادش یكی است ولی مصنف دو تعبیر را با هم ادغام كرده و به صورت جداگانه مطرح نكرده است.

توضیح عبارت

ذو الشرفین الایجاب و الكلیه و الاخص و هما الاول من الثالث

ترجمه: ذو الشرفین یعنی قضیه ای كه هر دو شرافت را جمع كرده و آن شرافت ها، ایجاب « در باب كیف » و كلیت « در باب كم » است.

« و الاخص »: مراد از « الاخص »، هم ضرب اول و هم ضرب دوم است ولی مصنف آن را عطف بر « ذو الشرفین » گرفته یعنی همان ذو الشرفینی كه اخص هم هست. پس فقط اشاره به ضرب اول دارد كه هم اخص است هم ذو الشرفین است « توجه می كنید كه مصنف هر دو مطلب را ادغام كرده است ». پس « اخص » یعنی « اخصی كه ذو الشرفین است » یعنی كلی موجبه است. توجه كنید اخص به معنای كلی است و قید موجبه را ندارد ولی چون آن را عطف بر « ذو الشرفین » گرفته ما می گوییم مراد موجبه كلیه است كه اختصاص به ضرب اول از شكل ثالث پیدا می كند.

« و هما الاول من الثالث »: ضمیر « هما » یعنی « ذو الشرفین » به یك تعبیر و « الاخص » به تعبیر دیگر. این دو، ضرب اول از شكل ثالث است.

اذ عَقَم كلیةً ای نتیجه كلیه كما مر كیف الاخس و الاعم لا یكونان عقیمین؟

ذو الشرفین وقتی كه به عنوان نتیجه ی كلی عقیم باشد « یا بگو ذو الشرفین وقتی از دادن نتیجه ی كلی عقیم باشد » پس چگونه است به آن شكل و ضربی كه از اعم و اخص ساخته شده كه به طریق اولی از دادن نتیجه ی كلی عقیم خواهد بود.

ترجمه: چون عقیم است كلیةً یعنی از دادن نتیجه ی كلیه عقیم است چنانچه در دو صفحه قبل گذشت چگونه آن قیاس شكل ثالثی كه مركب از اخس « یعنی جزئی » و اعم شده از نتیجه ی كلی عقیم نباشد بلكه آن هم از نتیجه ی كلی عقیم است و نتیجه ی جزئی می دهد.

در نسخه ی سنگی آمده « كیف الاخص و الاعم » اما در نسخه چاپی « كیف الاخس و الاعم » آمده است باید بررسی كنیم و ببینیم كدام ترجیح دارد؟ اگر با صاد باشد معنایش این است كه یك ضرب كه ضرب اول است مركب از دو كلی است كه از نتیجه ی جزئی عقیم می شود. 5 ضرب دیگر هم از نتیجه ی جزئی عقیم هستند. در این 5 ضرب، ضرب دوم اخص و اعم نیست بلكه فقط اخص است یعنی هر دو كلی اند اما 4 ضرب آخری، اخص و اعم هر دو را دارد. پس اگر « اخص » با صاد باشد عبارت « فكیف الاخص و الاعم » فقط شامل چهار ضرب آخری « یعنی ضرب 3 و 4 و 5 و 6 » می شود و شامل ضرب 2 نمی شود. اما اگر با سین باشد لفظ « الاخس » عطف بر « ذو الشرفین » می شود و « الاعم » عطف بر « الاخس » می شود چون در عبارت قبلی تعبیر به « ذو الشرفین » كرد در این عبارت مقابل آن كه « اخس » است را می آورد و در عبارت قبلی تعبیر به « الاخص » كرد در این عبارت مقابل آن كه « الاعم » است را می آورد و این شامل 5 ضرب « یعنی ضرب 2 و 3 و 4 و 5 و 6 می شود.

و انما اخرناه اذ یجری فی غیر الثالث و لو بالتنظیر

اما به چه علت این حكم بعد از شكل چهارم مطرح شد در حالی كه مربوط به شكل سوم است؟ مصنف می فرماید علتش این است كه این بحث در غیر شكل سوم هم جاری می شود. تا الان شكل سوم اقترانی حملیه بیان می شد و این حكم اگر بعد از شكل سوم می آمد كسی گمان می كرد كه اختصاص به شكل سوم در قیاس اقترانی حملی دارد با اینكه در قیاس اقترانی شرطی هم جاری می شود و ما در عبارت بعدی « غوص فی القیاس الاقترانی الشرطی » وارد قیاس اقترانی شرطی می شویم و این حكم در اقترانی شرطی هم می آید لذا این حكم را طوری آوردیم كه با اقتران شرطی هم نزدیك باشد تا خواننده بتواند بفهمد كه این حكم در قیاس اقترانی شرطی هم هست. یعنی در قیاس اقترانی شرطی هم أشكال اربعه را خواهید داشت كه در شكل ثالثش همین حكمی كه در اقترانی حملی گفته شد جاری می شود.

به عبارت دیگر چون دارای نظیر است نخواستیم آن را اختصاص به اقترانی حملی بدهیم نظیرش، اقترانی شرطی است.

ترجمه: این حكم را موخر كردیم زیرا این حكم در غیر ثالث « یعنی در غیر شكل سوم اقترانی حملی » حاصل می شود ولو با نظیر سازی « یعنی ولو اینكه شرطی را نظیر حملی بسازید ».

نكته: بحث دیگری در تنظیر است كه ربطی به قیاس ندارد در قیاس اقترانی شرطی و حملی گفته شد كه اگر اخص، به صورت جزئی نتیجه داد اعم هم به صورت جزئی نتیجه می دهد. در عكس می گوییم اگر قضیه كلیه یعنی اخص عكس به جزئی شد قضیه ی اعم « یعنی جزئیه » هم عكس به جزئی می شود. در بحث عكس بیان شد موجبه ی كلیه به موجبه ی جزئیه عكس می شود و موجبه جزئیه هم به موجبه جزئیه عكس می شود. مراد مصنف از تنظیر، در اینجا مرادش « عكس » نیست بلكه « قیاس شرطی » مراد است.

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص307، سطر 16، نشر ناب.