درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان تعریف قیاس/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه

استلزمت لزوما بینا کما فی القیاس الکامل و هو الشکل الاول او غیر بین کما فی غیر الکامل منه و هو ما فی غیره من الاشکال[1]

آخرین قیدی که در تعریف آمده قید « استلزمت » است که چیزی را خارج نمی کند بلکه مذهب های مخالف را باطل می کند یعنی برای خارج کردن مذاهب است نه برای خارج کردن قضیه ای از قضایا.

مصنف می فرماید کلام ما این است که در قیاس آن دو قضیه که تشکیل دهنده قیاس هستند مستلزم نتیجه می باشند. « مستلزم » به معنای « لازم دارنده » و « ملزوم » است مثلا گفته می شود طلوع خورشید مستلزمِ وجود نهار است یعنی طلوع شمس ملزوم است و وجود نهار لازم است. مستلزم همیشه به ملزوم نسبت داده می شود. وقتی تعبیر به « یستلزم » می شود ضمیر آن به « ملزوم » بر می گردد و وقتی تعبیر به « یلزم » می شود ضمیر آن به « لازم » بر می گردد. مصنف در اینجا می فرماید این دو قضیه که تشکیل دهنده قیاس هستند مستلزم قول آخر و به عبارت دیگر نتیجه می باشند یعنی آنها ملزوم هستند و نتیجه، لازم است پس رابطه ی بین قیاس و نتیجه، رابطه ی لزومیه است. به عبارت دیگر نتیجه، لازمِ مقدمتین گرفته می شود یا مقدمتین، ملزومِ نتیجه گرفته می شود. اما بعضی گفته رابطه بین این دو، رابطه ی تولید است و بعضی گفتند رابطه ی توافی است. مصنف می فرماید ما هیچکدام را قبول نداریم فقط رابطه ی لزوم را قبول داریم به بیانی که گفته می شود.

نکته: در قیاس دو بحث وجود دارد یکی بحث تشکیل قیاس است و دیگری بحث انتاج قیاس است. یعنی یکبار گفته می شود قیاس، تشکیل نمی شود اما یکبار گفته می شود قیاس تشکیل می شود ولی منتج نیست. ما الان قیاسِ منتج را تعریف نمی کنیم بلکه قیاس را تعریف می کنیم. اگر می خواستیم قیاس منتج را تعریف کنیم شرائط قیاس جزء معرِّف می آمدند و آن شرائط، معرِّف می شدند وقتی شرائط قیاس ذکر می شود موانع قیاس بیان می گردد و الا این قیاس اگر این مانع را نداشت منتج و مستلزم بود. ما الان در صدد بیان قیاسی هستیم که مستلزم هست بدون توجه به مانع. وقتی به بحث مانع رسیدیم می گوییم این قیاس ها خارج اند یعنی آنها را قیاس می دانیم ولی می گوییم منتج نیستند نه اینکه بگوییم قیاس نیستند. مثلا فرض کنید ما چهار گونه ق یاس استثنایی داریم که دو تا از آنها منتج است و دو تا منتج نیست. نمی گوییم از این 4 تا فقط دو تا قیاس می باشند بلکه هر چهار تا قیاس هستند. یا در شکل اول، 16 قیاس تشکیل می شود و گفته می شود چهار ضربِ آن، منتج است و دوازده ضربِ آن، غیر منتج است. پس الان توجه کنید که بحث در تعریف قیاس است لولا المانع. یعنی اگر آن شرائط مفقود شوند در واقع مانع، موجود شده است و این قیاس نمی تواند مستلزم شود ولی به عنوان قیاس بودن، مستلزم است و به عنوان مانع داشتن، مستلزم نیست و ما الان درصدد بیان قیاس بودن هستیم. پس اینکه مستلزم هست یعنی به لحاظ ذاتش مستلزم است و همه قیاس ها به لحاظ ذاتشان « یعنی لولا المانع » مستلزم هستند.

توضیح عبارت

استلزمت لزوماً بیّناً کما فی القیاس الکامل و هو الشکل الاول

در تمام قیاس های چهارگانه یعنی شکل اول و شکل دوم و شکل سوم و شکل چهارم، استلزام را داریم یعنی قیاس، ملزوم است و نتیجه، لازم است و رابطه ی این دو، رابطه ی لزوم است اما این سوال است که لزوم بر دو قسم بیّن و غیر بیّن می باشد. این نتیجه آیا لازمِ بیّنِ قیاس است یا لازم غیر بیّن است؟ مصنف می فرماید اگر شکل، شکل اول باشد نتیجه، لازم بیّن است و احتیاج به استدلال ندارد اما اگر شکل، شکل ثانی یا ثالث یا رابع باشد نتیجه، لازم غیر بیّن است و احتیاج به استدلال دارد لذا انتاج شکل ثانی یا ثالث یا رابع را بیان می کنیم ولی انتاج شکل اول را بدیهی می گیریم و بیان نمی کنیم.

ترجمه: قیاس عبارت از قضایای مولفه و مرکبه ای است که بالذات مستلزم قول دیگر باشد. این قیاس، نتیجه را استلزام دارد اما چون نوع لزومی دارد؟ می فرماید لزوم بیّن دارد همانطور که در قیاسِ کامل یعنی شکل اول است « شکل اول چون احتیاج به استدلال ندارد و نتیجه دادنش بدیهی است لذا به آن قیاس کامل گفته می شود ».

او غیرَ بیّنٍ کما فی غیر الکامل و هو ما فی غیره من الاشکال

ترجمه: یا لزوم، لزومِ غیر بیّن باشد چنانچه در قیاس غیر کامل داریم که قیاسِ غیر کامل، قیاسی است که در غیر شکل اول باشد « یعنی در قالب شکل اول ریخته نشده است بلکه در قالب غیر شکل اول ریخته شده است ».

و انما استعملنا لفظ الاستلزام و لم نقل استتبعت او قد انتجت تبعا للقوم حیث استعملوا لفظ اللزوم للاشاره الی المذهب الحق من المذاهب التی اشرنا الیها بقولنا:

چرا در تعریف قیاس کلمه « استلزمت » بکار رفته تا فهمانده شود نتیجه، لازم قیاس است؟ مصنف می فرماید ما گفتیم « نتیجه، لازم قیاس است » اما بعضی گفتند « نتیجه، متولّد از قیاس است ». بعضی گفتند « نتیجه همراه قیاس است ». یعنی سه قول در اینجا است.

بیان اقوال در نحوه ارتباط نتیجه با مقدمتین:

قول اول « قول معتزله »: نتیجه، متولد از قیاس است یعنی دنبال قیاس است. این قول اگر بخواهد قیاس را معنا کند به جای لفظ « استلزمت » تعبیر به « انتجت » می کند یعنی « نتیجه داد ». نتیجه، متولّد است مثل اینکه بچه ی یک حیوان را نتیجه ی آن حیوان یعنی متولد از آن حیوان می گیرند. یا ثمره ی درخت را نتیجه ی آن درخت می گیرند.

قول دوم « قول اشاعره »: نتیجه، همراه قیاس است. یعنی نتیجه، پشت سر قیاس می آید بدون اینکه قیاس، نتیجه را لازم داشته باشد و بدون اینکه این نتیجه از قیاس متولد شود. اینها به جای لفظ « استلزمت » تعبیر به « استتبعت » می کنند یعنی قول دیگر را بدنبال دارد.

قول سوم « قول حکما »: نتیجه، لازم قیاس است. مصنف می فرماید ما تعبیر به « استتبعت » نکردیم زیرا اعتقاد به قول توافی نداشتیم. تعبیر به « انتجت » هم نکردیم چون با قول به تولید سازگاری داشت.

ترجمه: ما در تعریف قیاس لفظ « استلزام » را بکار گرفتیم و تعبیر به « استتبعت » و « قد انتجت » نکردیم چون خواستیم از قوم « یعنی منطقیون یا حکما » تبعیت کنیم که آنها هم در تعریف قیاس، لفظ « لزوم » را بکار گرفته بودند « اما چرا حکما، لفظ لزوم را بکار گرفتند؟ یا دلیلِ دوم اینکه لفظ لزوم بکار گرفته شده چه می باشد؟ البته توجه کنید که در عبارت مصنف به عنوان دلیل دوم قرار داده نشده ولی آن را می توان دلیل دوم قرار داد » به خاطر اشاره به مذهب حق از مذاهبی که اشاره کردیم به آنها.

و هل الانتاج بتولیدٍ بناء علی الافعال التولیدیه التی یقول بها المعتزله

مصنف به بیان اقوال سه گانه می پردازد ابتدا مذهب معتزله و بعداً مذهب حکماء و سپس مذهب اشاعره بیان می گردد.

توضیح قول اول: معتزله قائل به تولید هستند یعنی می گویند دو قضیه ی اولیه که اگر با هم جفت شوند قیاس را تشکیل می دهند مولّد نتیجه هستند و نتیجه را تولید می کنند. معتزله افعال را به دو قسم تولیدیه و مباشرتی تقسیم می کنند. وقتی یک تیرانداز، تیر اندازی می کند ملاحظه کنید که چه کارهایی انجام می دهد. زِهِ کمان را می کِشد و آن را رها می کند این یک کار است. تیر با کشیدنِ زِه پرتاب می شود. این، کار دوم است. آن تیر به بدن شخصی برخورد می کند و او را می کُشد این هم کار سوم است. در واقع باید گفت چهار کار انجام می دهد. کار اولش این بود که دست خودش را حرکت داد با این حرکت، زِه کشیده شد. یعنی کار اولش کشیدن زه نبود بلکه حرکت دادن دست خودش بود. از بین این چهار کار، کار اول کار مباشرتی است یعنی بالمباشره و بلا واسطه آن را انجام داد. یعنی اگر بخواهیم به طور حقیقی بیان کنیم، اینطور نمی گوییم که تیر انداز آن شخص را کُشت بلکه می گوییم تیرانداز دست خودش را حرکت داد. کارهای بعدی متولّد از این کار اول است. پس کارهایی که با واسطه انجام می شوند تماما تولیدی هستند.

نکته: روی این بحثِ کار تولیدی و کار مباشرتی قوانین متعددی مترتب کردند و بنا کردند و نتیجه های مختلف گرفتند. در باب علم و باب تذکر و ابواب مختلف، بحث تولید را آوردند حتی در اینجا به اینصورت می گوید که کار ما تشکیل قیاس است اما نتیجه متولّد از قیاس است. یعنی نتیجه، کار تولیدی ما هست و تشکیل قیاس، کار مباشرتی ما هست. سپس می گوید همانطور که پرتاب تیر متولد از حرکت ید می باشد این نتیجه هم از تشکیل قیاس حاصل شده است.

توضیح قول حکماء: حکما معتقدند قایس، دو قضیه را تالیف می کند و با این کار قیاس تشکیل می شود. تا اینجا حکما با معتزله موافق هستند اما چه می شود که نتیجه حاصل می شود؟ معتزله بیان کرد که نتیجه، متولّد می شود اما حکما این را نمی گویند بلکه می گویند عقل فعال که معلم بشر است به دستور خداوند ـ تبارک ـ و اذن او نتیجه را به ذهن ما افاضه می کند پس قیاس، نفس ما را برای پذیرش آن افاضه آماده می کند و افاضه ی الهی از طریق عقل فعال که معلم بشر است انجام می گیرد و آن نتیجه یا صورت علمیِ نتیجه در ذهن ما القاء می شود. بنابراین قیاس فقط معدّ نتیجه است و مولّد نتیجه نیست.

دوباره به قول معتزله برمی گردیم و آن را توضیح می دهیم. قول معتزله می گوید وقتی قایس، قیاس را تشکیل داد پیدایش نتیجه، قهری است و کسی دخالت نمی کند یعنی نیاز به معلم نیست به عبارت دیگر وقتی قیاس تشکیل شود مولّد تشکیل شده و متولّد هم پشت سر آن می آید و لازم نیست از جانب خداوند ـ تبارک ـ افاضه شود. معتزله همه جا سعی دارد کار را به عهده ی خود ما بگذارد و خداوند ـ تبارک ـ منعزل می کند. در افعال دیگر هم همینگونه می گوید مثلا خداوند ـ تبارک قدرت را داده و خود انسان انجام می دهد و دخالتی از خداوند ـ تبارک ـ نیست. در اینجا هم همینگونه می گوید که شما قیاس را تشکیل می دهید و نتیجه متولد می شود و دخالتی از خداوند ـ تبارک ـ نیست.

حکما بیان کردند که افاضه می شود اما سوال این است که آیا امکان دارد افاضه نشود؟ می فرماید خیر حتما افاضه می شود چون از جانب مبادی عالیه، بخلی نیست به محض اینکه نفس خودمان را با تشکیل قیاس آماده کردیم افاضه بدنبالش می آید و اگر قبلا افاضه نمی شد به خاطر این بود که ما آمادگی نداشتیم نه اینکه آنها بخیل بودند.

نکته: مرحوم صدرا می فرماید تمام صور علمیه ما به نحو جوهری در عقول وجود دارند. مرحوم صدرا می فرماید عقلیات ماکه تنزلشان به صورت کیف نفسانی است حقیقت آنها به صورت جوهری موجود است به طوری که اگر شما آنجا بروید این جواهر را مشاهده می کنید و با مشاهده ی آن جواهر تعقل حاصل می شود. مرحوم صدرا قائل به این تعقلاتی که مشاء می گوید نیست. مرحوم صدرا می فرماید تعقل به معنای ورود در عالم عقل و عالم ملائکه است و انسانهای معمولی ورود در عالم عقل ندارند لذا تعقل ندارند. از مرحوم صدرا اگر بپرسید بزرگترین مشا « یعنی ابن سینا » آیا دارای تعقل است؟ جواب می دهد خیر چون وارد عالم عقول نشده. ابن سینا با مفاهیم کلیه سر و کار دارد و این، تخیل دارد. تعقل برای کسی است که حضرت جبرئیل علیه السلام و مَلَک را مشاهده کند. مرحوم صدرا می فرماید همه انسانها حیوان بالفعل و انسان بالقوه اند و بعداً از سن 40 سالگی بعضی ها انسان بالفعل می شوند البته پیامبران را استثنا می کند و برای آنها یک مرتبه ی دیگر قائل است.

توجه کنید که هم مشاء و هم حکمت متعالیه معتقد به دخالت عقل فعال هستند ولی فرق در این است که مرحوم صدرا می فرماید عقل فعال به تخیل شما افاضه می کند و مشاء می گوید عقل فعال به تعقل شما افاضه می کند.

خلاصه: آخرین قیدی که در تعریف آمده قید « استلزمت » است که چیزی را خارج نمی کند بلکه مذهب های مخالف را باطل می کند یعنی برای خارج کردن مذاهب است. مصنف می فرماید کلام ما این است که در قیاس آن دو قضیه که تشکیل دهنده قیاس هستند مستلزم نتیجه می باشند. « مستلزم » به معنای « لازم دارنده » و « ملزوم » است. به عبارت دیگر نتیجه، لازمِ مقدمتین گرفته می شود یا مقدمتین، ملزومِ نتیجه گرفته می شود. اما بعضی گفته رابطه بین این دو، رابطه ی تولید است و بعضی گفتند رابطه ی توافی است.

بیان اقوال در نحوه ارتباط نتیجه با مقدمتین:

قول اول « قول معتزله »: نتیجه، متولد از قیاس است یعنی دنبال قیاس است. این قول اگر بخواهد قیاس را معنا کند به جای لفظ « استلزمت » تعبیر به « انتجت » می کند یعنی « نتیجه داد ». نتیجه، متولّد است.

قول دوم « قول اشاعره »: نتیجه، همراه قیاس است. یعنی نتیجه، پشت سر قیاس می آید بدون اینکه قیاس، نتیجه را لازم داشته باشد و بدون اینکه این نتیجه از قیاس متولد شود. اینها به جای لفظ « استلزمت » تعبیر به « استتبعت » می کنند یعنی قول دیگر را بدنبال دارد.

قول سوم « قول حکما »: نتیجه، لازم قیاس است یعنی معتقدند قایس، دو قضیه را تالیف می کند و با این کار قیاس تشکیل می شود. تا اینجا حکما با معتزله موافق هستند اما چه می شود که نتیجه حاصل می شود؟ معتزله بیان کرد که نتیجه، متولّد می شود اما حکما این را نمی گویند بلکه می گویند عقل فعال که معلم بشر است به دستور خداوند ـ تبارک ـ و اذن او نتیجه را به ذهن ما افاضه می کند پس قیاس، نفس ما را برای پذیرش آن افاضه آماده می کند و افاضه ی الهی از طریق عقل فعال که معلم بشر است انجام می گیرد.

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص287، سطر 10، نشر ناب.