درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كلام مرحوم صدرا در این مطلب كه در قضیه سالبه آیا نسبت ایجابی رفع می شود یا نسبت سلبی حاصل می شود؟/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و نقل صدر المتالهین ـ قدس سره ـ فی الاسفار[1]

بحث در این بود كه آیا سالبه نسبت سلبیه دارد یا آن نسبت ایجابیه در آن منتفی است به عبارت دیگر آیا در قضیه سالبه، یك نسبتی كه اسمش نسبت سلبیه است آورده می شود یا در قضیه سالبه ها نسبتی كه در قضیه موجبه بود نفی می شود؟ مرحوم سبزواری فرمودند همان نسبت ایجابی در سالبه رفع می شود نه اینكه یك نسبت سلبی ایجاب شود. سپس اشاره كردند كه كیفِ این نسبت هم همانطور است یعنی اگر خود نسبت را در سالبه نداریم کیفِ این نسبت یعنی جهت را هم در سالبه نداریم سپس مصنف فرمود خیالِ ما یك نسبتی را می سازد كه آن نسبت، نسبتی است كه خیال ساخته و كاذب می باشد و واقعیت ندارد. عبارت مصنف این بود « و فی البین مِینُ طیفِها » كه با اضافه خوانده شد و بیان گردید اضافه از قبیل اضافه صفت به موصوف است. ممكن است كسی اینگونه بخواند « و فی البین مِینٌ طیفُها » یعنی خیالش كذب است. هر دو صورت صحیح است ولی شاید وزن شعری ایجاب كند كه با اضافه خوانده شود. بعداً بیان شد خیال یا عقل جزئی به كمك وهم این نسبت را درست می كند سوال شد كه كمك كردن وهم چگونه است؟ همان خیال به تنهایی كافی است. جواب داده شد كه در قضایا به معانی كار داریم و معانی را وهم درك می كند. پس ما در قضایا به وهم احتیاج داریم بنابراین اگر خیال بخواهد دروغی را وجود بدهد چون در باب معانی می خواهد این كار را بكند باید از وهم كمك بگیرد نمی تواند خود خیال مستقلاً كار را تمام كند و یك نسبتی را بسازد. وهم باید بیاید و این معنا را ملاحظه كند بعداً نسبتی را خیال جعل كند. بنابراین احتیاج به كمك وهم داریم چون كاری كه انجام می شود در بین معانی است و معانی به توسط خیال درك نمی شود معانی به توسط وهم درك می شود. پس وهم باید به خیال كمك كند تا امری كه در باب معانی می خواهد اتفاق بیفتد به توسط خیال اتفاق بیفتد.

نكته: مراد از عقل جزئی، وهم نیست بلكه به معنای خیال است. اگر عقل جزئی به معنای عقل متنزِّل باشد كه مرحوم صدرا می گوید همان وهم است و در اینصورت نمی توان گفت « یجعلها الوهم بمعونه الوهم » اما بنده ـ استاد ـ عقل جزئی را به معنای وهم نگرفتم اگر چه عقل متنزِّل را به معنای وهم گرفتم. عقل جزئی را تطبیق كردم بر مدارك و قوایی كه جزئی درك می كنند که خیال می باشد. یعنی صورت قضیه را خیال می شنود و وهم معنا را درک می کند و این دو با هم همكاری می كنند و یك نسبت دروغ را می سازند. بنده ـ استاد ـ نمی خواهم بگویم عقل جزئی، خیال است ولی عقلی كه در جزئیت فعالیت می كند حكم خیال را دارد. همه انسانها اینطور نیستند كه به درجه درك كلی برسند گذشته از این، قضایا همیشه قضایایی نیستند كه موضوعشان كلی و محمولشان كلی باشد بلكه جزئی هم هست. عقل جزئی یعنی عقلی كه جزئی درك می كند.

توجه كنید عقل جزئی نداریم عقل وقتی می خواهد جزئی را درك كند باید به كمك خیال درك كند به شرطی كه صورت باشد و به كمك وهم درك می كند به شرطی كه معنا باشد. در اینجا قضیه ای كه به ما القا می شود صورت قضیه است یعنی شنیدنی یا دیدنی است.

دقت می كنید كه ظاهر قضیه، حس می شود بعداً معنایش درك می شود. آن ظاهر را خیال می شنود. این معنا را وهم درك می كند این دو با هم همكاری می كنند و یك نسبتی را می سازند. پس بنده ـ استاد ـ عقل جزئی را خیال نگرفتم بلكه همان عقل گرفتم ولی بمنزله خیال است. خیال، صورت جزئی را درك می كند وهم هم معنای جزئی را درك می كند، مثلا وقتی گفته می شود « زید قائم » این تلفظ كلمه كه می كنیم همان صورت است كه با صوت شنیده می شود و با چشم دیده می شود كه صورت می گردد. اما معنا با وهم فهمیده می شود. پس هم صورت و هم معنا را لازم داریم كه صورت را عقل جزئی و معنا را وهم درك می كند. این دو با هم همكاری می كنند تا یك نسبتی ساخته شود.

مرحوم سبزواری كلام مرحوم صدرا را به عنوان شاهد می آورد كه عبارت ایشان را از روی كتاب می خوانیم و تطبیق می كنیم.

نكته: در جلسه قبل بنده ـ استاد ـ بیان كردم « قضیه سالبه را با قیاس به موجبه، قضیه می گوییم » این كلام، اشتباه بود باید اینگونه بگوییم « قضیه حملیه سالبه را به قیاس به موجبه، حملیه می گوییم ». در سالبه، قضیه بودنش احتیاج به قیاس ندارد زیرا هم سالبه و هم موجبه، قضیه است هر دو هم تركیبی از دو مفرد هستند و وقتی تركیب از مفرد باشد قضیه می باشد ولی حمل كردن یك مفرد بر مفرد دیگر، قضیه ی حملیه درست می كند این حمل كردن در ایجابی حاصل می شود در سلبی، حمل نمی كنیم. پس در سلبی، قضیه را داریم كه اجتماع دو مفرد است اما حملیه را نداریم كه یك مفرد بر مفرد دیگر حمل شود.

توجه كنید كه قضیه را بر سالبه با تشبیه به موجبه، اطلاق نمی كنیم اما حملیه را بر سالبه با تشبیه به موجبه اطلاق می كنیم چون در سالبه، حملی نیست اما در موجبه حمل هست پس موجبه را مناسب است كه حملیه بنامیم اما سالبه را مناسب نیست حملیه بگوییم چون سلب حمل است، حمل نیست در عین حال به آن حملیه گفته می شود تشبیهاً به موجبه. بنده ـ استاد ـ در جلسه قبل بیان كردم « سالبه را قضیه می گوییم تشبیهاً به موجبه » الان می خواهم بگویم این مطلب اشتباه بود. سالبه را حملیه می گوییم تشبیهاً به موجبه.

توضیح عبارت

و نَقَلَ صدر المتالهین ـ قدس سره ـ فی الاسفار: « ان الفلاسفه المتقدمین علی ان النسبه الحكمیه فی كل قضیه موجبه كانت او سالبه ثبوتیه

« موجبه كانت او سالبه »: یعنی « سواء كانت موجبه او سالبه » كه به صورت جمله معترضه آمده است.

ترجمه: صدر المتالهین قدس سره در اسفار این مطلب را نقل كرده كه فلاسفه متقدمین بر این بودند كه نسبت حكمیه در هر قضیه ای « چه موجبه چه سالبه » ثبوتی است « در قضیه سالبه، نسبت حکمیه داریم در قضیه موجبه هم نسبت حكمیه داریم و در هر دو جا ثبوتی است ولی در موجبه، ثبوتی است كه ثبوتی بودنش باقی گذاشته می شود و در سالبه، ثبوتی است كه ثبوتی بودنش از بین می رود یعنی در قضیه موجبه و سالبه هر دو، نسبت ثبوتی وجود دارد ـ اینطور نیست كه در قضیه سالبه، نسبت سلبی باشد ـ این نسبت ثبوتی در قضیه ی موجبه باقی می ماند و چیزی مثل حرف سلب بر آن وارد نمی شود اما این نسبت ثبوتی در قضیه ی سالبه وجود دارد ولی حرف سلب بر این نسبت وارد می شود ».

و لا نسبه فی السوالب وراء النسبه الایجابیه التی هی فی الموجبات

این جمله عبارت اخری برای جمله ی قبلی است.

در سوالب « یعنی در قضایای سلبی » نسبتی وراء نسبت ایجابیه كه در موجبات بود، وجود ندارد. همان نسبتی كه در موجبات بود در سوالب داریم ولی نمی گذاریم باقی بماند به اینصورت كه حرف سلب بر آن وارد می شود و این نسبت را از بین می برد ولی اینطور نیست كه نسبت، سلبی بوده یا بعداً نسبت، سلبی شود بلكه سلبِ نسبت می شود و نسبت برداشته می شود.

ترجمه: در قضایای سالبه نسبتی نداریم وراء نسبت ایجابیه ای كه آن نسبت در موجبات حاصل است.

و ان مدلول القضیه السالبه و مفادها لیس الا رفع النسبه الایجابیه

این جمله عبارت سوم برای دو جمله ی قبل است.

ترجمه: متقدمین بر این هستند كه مدلول قضیه سالبه و مفاد این قضیه ی سالبه نیست مگر رفع نسبت ایجابیه « یعنی در قضیه سالبه، نسبت ایجابیه را رفع می كنیم‌ ».

و لیس فیها حملٌ و ربط بل سلب حمل و قطع ربط

ترجمه: در قضیه سالبه اینچنین نیست كه ما محمول را بر موضوع حمل كنیم و سلبی را به موضوع ربط بدهیم بلكه همان ربطی كه در ایجاب بود، سلب می كنیم.

نكته: نسبت ایجابیه در سالبه هست ولی باقی گذاشته نمی شود یعنی وقتی می خواهید قضیه سالبه را تشكیل دهید ابتدا قضیه موجبه را می آورید. تا موجبه را آوردید نسبت ایجابیه هست. حرف سلب را كه وارد می كنید نسبت ایجابیه برداشته می شود. یعنی بعد از آمدن حرف سلب، نسبت ایجابیه و نسبت سلبیه را ندارید. نسبت ایجابیه، حدوثا هست ولی بقاءً نیست. نسبت سلبیه كه اصلا نیست یعنی از اول نبوده تا آخر هم نیست شما وقتی می خواهید قضیه سالبه را بسازید ابتدا قضیه موجبه را می سازید ولو ممكن است از اول حرف سلب را تلفظ كنید ولی از ابتدا یك موجبه می سازید و حرف سلب را بر این موجبه وارد می كنید. تا موجبه، ساخته شد نسبت ثبوتیه حادث می شود. حرف سلب را كه وارد كردید نسبت ثبوتیه را از بقاء می اندازید و نمی گذارید باقی بماند.

نكته: این بحث، یك بحث فلسفی و منطقی و كلامی است. تمام علوم عقلیه با قضیه سر و كار دارند. اینكه تعبیر به فلاسفه ی متقدمین می كند به اعتبار منطقی بودنشان است چون فلاسفه، منطقی هم بودند نه به اعتبار فلسفی بودنشان. یا می توان اینگونه گفت كه فلسفه احتیاج به قضیه دارد و باید در مورد قضیه بحث كند ولی بحث فلسفی در واقع بحث منطقی است و لذا مراد از فلاسفه، فلاسفه است ولی با حیث منطقی بودنشان مراد است.

شاید به این اعتبار بتوان این مطلب را فلسفی كرد كه خود نسبت، حقیقتی از حقایق است و بحث در حقایق، كار فلسفه است. الان درباره ی نسبت بحث می كند كه آیا این نسبت سلبی، حقیقتی در خارج یا در ذهن ما دارد یا ندارد؟ آیا نسبت ثبوتی حقیقت دارد و نسبت سلبی ساخته ی ذهن ما هست یا هر دو حقیقت دارند؟ چون بحث از حقیقت داشتن اشیاء مربوط به فلسفه است پس این بحث هم بحث فلسفی می شود.

و انما یقال لها الحملیه علی المجاز و التشبیه

این عبارت دخل مقدر است یعنی این سوال پیش می آید كه اگر در قضیه سالبه، حمل و ربط نیست و آن را سلب می كند چرا به آن سالبه، حملیه می گویید بلكه سلب حمل بگویید؟ جواب می دهد که به این سالبه، حملیه گفته می شود بر سبیل مجاز و تشبیه به موجبه.

« علی سبیل المجاز »: یعنی مجاز در اسناد. یعنی این اسم به این قضیه اسناد داده می شود اما نه اینكه این اسم واقعا برای این قضیه باشد بلكه برای یك قضیه ی دیگر است كه آن قضیه ی دیگر با این قضیه ای كه ما الان درباره آن بحث می كنیم مناسبت دارد. به خاطر همین مناسبت اسمی كه باید برای آن قضیه گذاشته شود به این، قضیه گفته می شود. این، مجاز در اسناد است نه مجاز در كلمه چون می دانید كه مجاز به دو قسم است یكی در اسناد است و یكی مجاز در كلمه است. در اینجا مجاز در اسناد مراد است یعنی اسناد حملیه به این قضیه، مجازی است و به اعتبار شبیه آن می باشد.

و ان لا ماده فی السوالب بحسب السلب بل بحسب الایجاب

این عبارت عطف بر جمله ی قبلی است یعنی فلاسفه ی متقدمین بر این عقیده هستند كه ماده در سوالب وجود ندارد. تا اینجا بحث در نسبت بود و ثابت شد كه در سوالب، نسبت وجود ندارد بلكه نسبت، رفع می شود. الان مرحوم صدرا وارد بحث در مواد می شود و می فرماید آیا در سوالب، مواد وجود دارد؟ موادی كه خاص سوالب باشد؟ می فرماید خیر. همان ماده ای كه در موجبه است در سالبه می آید و حرف سلبی كه بر نسبت وارد شده بر آن هم وارد می شود چون كیفیت نسبت است زیرا وقتی حرف سلب بر نسبت وارد می شود بر كیفیتش هم وارد می شود. پس لازم نیست برای سوالب یك جهت و ماده ی مستقلی درست كرد همان جهت و ماده ای كه در موجبات است در سوالب می آید و حرف سلب بر آن وارد می شود.

مصنف در ادامه نكته ای می فرماید: چرا ما به همان جهات و موادی كه در ایجاب آمدند اكتفا می كنیم؟ چرا برای سوالب جهت دیگری آورده نمی شود؟ می فرماید به خاطر این است كه در سوالب احتیاج به جهت دیگری نیست. همان جهتی كه در موجبه است در سالب آورده می شود و اگر مقداری تغییر داده شود كافی است مثلا در موجبه، « ضرورتِ ایجاب » داشتید. در سالبه، همان ضرورت را بیاور ولی بگو « ضرورتِ سلب » كه « ضرورت سلب »، امتناع می شود یا مثلا در موجبه « ضرورت عدم » داشتید در سالبه، وجوب را بیاور چون ضرورت وجود اگر سلب بشود، امتناع می شود و اگر ضرورت عدم، سلب شود وجوب شود اما امكان، دو طرف دارد. اگر امكانِ وجود سلب شود امكانِ عدم می شود و اگر امكانِ عدم سلب شود امكانِ وجود می شود.

پس توجه كردید همان چیزی كه در موجبه بود را می توان با اندك تغییری در سالبه آورد بنابراین لازم نیست برای سالبه یك جهت مستقل درست كرد.

ترجمه: در سوالب به حسب سلب، ماده و جهت نداریم بلكه همان ماده ای كه به حسب ایجاب هست را داریم ولی ما آن را سلب می كنیم.

فلذلك لا یختلف فی الموجبه و السالبه بحسب النسبه الایجابیه و السلبیه

تا اینجا بحث از نسبت و ماده تمام شد و معلوم گردید كه سوالب نه نسبت مستقل دارند و نه ماده ی مستقل دارند بلكه نسبت آنها همان نسبتی است كه در موجبات است و ماده ی آنها هم همان ماده ای است كه در موجبات است. الان می فرماید « فلذلك » یعنی با توجه به اینكه نسبت سالبه یك نسبت مخصوصی كه غیر از موجبه باشد، نیست.

با توجه به این مطلب ماده، در سالبه و موجبه به حسب نسبت ایجابی و سلبی فرق نمی كند یعنی اینطور نیست كه اگر نسبت، ایجابی بود این ماده، معنایی بدهد و اگر نسبت، سلبی بود یك معنای دیگر داشته باشد. در هر دو، ماده كه مثلا ضرورت است معنایش ضرورت است. علتش این است كه جهت در هر دو یكی است ولی در یكی اثبات می شود و در دیگری سلب می شود و الا اگر دو جهت بود كه یكی در موجبه و یكی در سالبه بود باید معانی آنها تفاوت می كرد و آن كه در موجبه بود در سالبه نباید می آمد.

ترجمه: پس به خاطر این « كه در سوالب به حسب سلب، ماده ی مستقلی نداریم بلكه همان ماده ای كه به حسب ایجاب داشتیم در سوالب داریم » جهت، در موجبه و سالبه به حسب نسبت ایجابیه « كه در موجبه است » و سلبیه « كه در سالبه است » مختلف نمی شود « یعنی اینطور نیست كه نسبت ایجابی، كیفیتی داشته باشد و نسبت سلبیه كیفیت دیگر داشته باشد تا بگوییم این كیفیت ها به حسب ایجاب و سلب فرق می كنند ».

تا اینجا مرحوم صدرا نظر متقدمین درباره نسبت و كیفیت نسبت كه ماده است را بیان كرد از اینجا می خواهد به نظر متاخرین اشاره كند كه در جلسه بعد بیان می شود.

خلاصه: بحث در این بود كه آیا سالبه نسبت سلبیه دارد یا آن نسبت ایجابیه در آن منتفی است به عبارت دیگر آیا در قضیه سالبه، یك نسبتی كه اسمش نسبت سلبیه است آورده می شود یا در قضیه سالبه ها نسبتی كه در قضیه موجبه بود نفی می شود؟ مرحوم سبزواری فرمودند همان نسبت ایجابی در سالبه رفع می شود نه اینكه یك نسبت سلبی ایجاب شود. سپس اشاره كردند كه كیفِ این نسبت هم همانطور است یعنی اگر خود نسبت را در سالبه نداریم کیفِ این نسبت یعنی جهت را هم در سالبه نداریم سپس مصنف فرمود خیالِ ما یك نسبتی را می سازد كه آن نسبت، نسبتی است كه خیال ساخته و كاذب می باشد و واقعیت ندارد. مرحوم سبزواری كلام مرحوم صدرا را به عنوان شاهد می آورد كه عبارت ایشان را از روی كتاب می خوانیم و تطبیق می كنیم.

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص272، سطر 4، نشر ناب.