درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضيح قضيه دائمه و قضيه فعليه و فرق قضيه فعليه با قضيه مطلقه موجهه/ بيان اصناف قضيه ضرورت ذاتيه/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و الحكم بالدوام للنسبه ذاتاً اي مادام الذات دائمةٌ[1]

بحث در شمارش قضاياي موجهه بود يك قسم، قضيه ي ضروريه بود كه به 6 قسم تقسيم شد تا اينجا بحث از ضروريه تمام شد بنده ـ استاد ـ در مورد ضرورت بشرط المحمول نكته اي را اشاره كنيم و آن اين است: در ضرورت بشرط المحمول، محمول قيد موضوع و شرط موضوع قرار داده مي شود. سپس سنخ همان محمول كه شرط قرار داده شد حمل مي گردد مثلا اگر « زيد كاتب » را داريم مي گوييم « زيد الكاتب كاتب » يعني كاتب كه محمول بود قيد موضوع قرار داده مي شود سپس همان كاتب كه محمول بود بر اين موضوع مركب « يعني زيد الكاتب » حمل مي شود. در اين حالت توجه داريد كه موضوع، زيد است و يك ذات مي باشد وصفي كنار آن قرار گرفت و گفته شد « زيد الكاتب » كه اين لفظ، موضوع مي شود در اينجا موضوع، مجموعِ « زيد » و « كاتب » است و محمول كه « كاتب » مي باشد بر اين مجموع حمل مي شود.

يكبار گفته مي شود «‌الكاتب متحرك الاصابع » موضوع، الكاتب است و محمول، متحرك الاصابع است گويا به اينصورت گفته شده است « الكاتب المتحرك الاصابع متحرك الاصابع بالضروره ». در اينجا توجه كنيد كه با قبلي فرقي نكرد فقط فرقشان اين بود كه موضوع قبلي زيد بود كه فقط ذات بود اما اين قضيه ي دومي موضوعش الكاتب است كه ذات با صفت مي باشد بالاخره فرقي نمي كند يعني چه موضوع، ذات باشد چه ذاتِ همراه با صفت باشد در اينجا اگر محمول را قيد موضوع قرار دهيد و اين محمول را بر موضوع جديد حمل كنيد قضيه، ضروريه مي شود.

بحث امروز: بعد از اينكه بحث در قضاياي ضروريه تمام شد وارد بحث در جهات ديگر مي شود. اگر محمولي براي موضوع به طور دوام حمل شد يعني هميشه حمل شد ولي هيچ وقت آن را جدا نكرديم در اينصورت گفته مي شود كه محمول براي موضوع دائما ثابت است يا دائما مسلوب است به اين قضيه، دائمه گفته مي شود.

بين دائمه و ضروريه فرق است. در ضروريه ممكن نيست كه محمول از موضوع جدا شود اما در دائمه ممكن است كه جدا شود ولي اتفاق نيفتاده است. مثلا گفته مي شود « كل فلك متحرك دائما » هيچ وقت نشده كه حركت از فلك گرفته شود ولي اگر خداوند ـ تبارك ـ اراده كند آن را مي گيرد. حيوانيت از انسان قابل گرفتن نيست و الا اگر گرفته شود انسان نخواهد بود بلكه چيز ديگر است. انسان مادامي كه انسان است نمي توان حيوان را از او گرفت. پس « حيوان ناطق » براي انسان، بالضروره حاصل است اما حركت براي فلك، بالضروره حاصل نيست لذا مي توان حركت را از فلك گرفت تا فلك بايستد. اما در مورد فلك اتفاق نيفتاده كه حركت از فلك گرفته شود. پس به طور دوام ثابت است لذا چنين قضيه اي دائمه مي شود. بنابراين ضروريه، اخص از دائمه مي شود چون يك شرطي در ضروريه هست كه در دائمه وجود ندارد. در دائمه گفته مي شود كه منفك نمي شود چه انفكاكش جايز باشد چه جايز نباشد. يعني دو فرد درست شده است. آن حالت كه انفكاكش جايز نيست را ضروريه مي گويند. اما در ضروريه به اينصورت گفته مي شود: دائمه اي كه انفكاكش جايز نيست.

دائمه به دو صورت است همانطور كه ضروريه به دو صورت بود زيرا گاهي از اوقات محمول براي ذات موضوع حمل مي شود و گفته مي شود مادامي كه ذات موضوع باقي است اين محمول برايش دوام دارد. گاهي هم محمول بر موضوع حمل مي شود كه صفت خاص دارد و گفته مي شود اين محمول براي اين موضوع دائمي است مادامي كه اين صفت، موجود است نه مادامي كه اين ذات موجود است. مثلا قضيه «‌كل فلك متحرك » دائمه است كه محمولش براي موضوع ثابت است مادامي كه موضوع ذاتش باقي باشد اما قضيه « كل كاتب متحرك الاصابع » مي تواند ضروريه و مي تواند دائمه باشد يعني مي توان گفت « كل كاتب متحرك الاصابع ضرورتا » يا « كل كاتب متحرك الاصابع دائما ». ما مثال به «‌دائما » مي زنيم و مي گوييم در اينجا تحرك اصابع كه محمول است براي موضوع دائما ثابت است مادامي كه موضوع، وصف كتابت را دارد نه مادامي كه موضوع، ذاتش انسان باشد زيرا ممكن است انسان باشد ولي تحرك اصابع نداشته باشد. ولي اگر كاتب باشد حتما تحرك اصابع را دارد.

پس دائمه دو قسم شد كه در هر دو قسم محمول براي موضوع دائما ثابت است ولی در یک قسم مادامی که ذاتِ موضوع باقی است محمول برایش ثابت است كه به آن دائمه گفته مي شود و در يك قسم مادامي كه وصف موضوع باقي است محمول برايش ثابت است در اينصورت به آن قضيه، دائمه گفته نمي شود بلكه عرفيه گفته مي شود تا با دائمه اشتباه نشود.

نكته: در ضرورت بشرط المحمول فرقي بين ذات و وصف نيست يعني موضوع مي تواند ذات و مي تواند وصف باشد اما در ضروريه و دائمه فرق گذاشتيم. علت اين امر روشن است چون در بشرط المحمول، ضرورت از ناحيه ي شرط مي آيد موضوع هر چه مي خواهد باشد. وقتي محمول را شرطِ موضوع مي كند ضرورت بشرط المحمول درست مي شود در اينجا فرقي نمي كند كه موضوع، ذات باشد يا صفت باشد اما در جايي كه قضيه، ضروريه است « نه بشرط المحمول » يا دائمه است ذات و وصف فرق مي كند زيرا يكبار چيزي براي ذات دائمي يا ضروری است و يكبار چيزي براي وصف اين ذات دائمي يا ضروری است.

توضيح عبارت

و الحكم بالدوام للنسبه ذاتاً اي مادام الذات دائمه مثل: « كل فلك متحرك دائما »

ترجمه: اگر حكم به دوام براي نسبت کردیم « يعني اگر حكم كرديم كه محمول براي موضوع دائمي است يا گفتيم نسبت محمول به موضوع دائمي است » ذاتا يعني مادامي كه ذات موضوع باقي است در اينصورت قضيه ي دائمه تشكيل مي شود مثل « كل فلك متحرك دائما ».

و الدوام عدم زوال النسبه و الضروره امتناع زوالها عقلا فهي اخص منه

« عقلا » قيد « امتناع » است.

مصنف از اينجا مي خواهد فرق بين دوام و ضرورت را بيان كند.

ترجمه: دوام اين است كه نسبت زائل نمي شود نه اينكه ممتنع است زائل شود بلكه فقط زائل نمي شود چون زوالش اتفاق نيفتاده » ولي ضرورت، امتناعِ عقلي زوال نسبت است نه امتناع عرفي « يعني زائل نمي شود و نمي تواند هم زائل شود » پس ضرورت اخص از دوام است « و يك فردي از دوام به حساب مي آيد به عبارت ديگر دوام مشتمل بر اين فرد و فرد ديگر است ».

و عرفيه عمةٌ ان كان الحكم بالدوام وصفا سمة اي اسم للعقد خبر عرفيه

« عمه » به معناي « عامه » است. « عرفيه عمه » مبتدي است و « سمة » خبر است.

تا اينجا بحث از « دائمه » تمام شد از اينجا مي خواهد وارد در عرفيه عامه شود لذا مي گويد اگر حكم به دوام نسبت به اعتبارِ وصفِ موضوع باشد « در قضيه دائمه بيان شد كه اگر حكم به دوام نسبت به اعتبار ذات موضوع است » در چنين حالتي عرفيه ي عامه اسم قضيه است.

ترجمه: عرفيه ي عامه اسم قضيه است اگر حكم به دوام نسبت به اعتبار وصفش باشد.

« سمه اي اسم للعقد »: يعني اسم براي عقد و قضيه است. لفظ «سمه » خبر براي « عرفيه » است. عبارت « خبر عرفيه » را به دو صورت مي توان خواند يكي به صورت « خبرُ عرفيةٍ » و ديگري به صورت « خبرُ عرفيةٌ » خواند.

و ان كان الحكم بفعلتيه اي بان نسبه العقد واقعه في احد الازمنه و الاوعيه فمطلقه مثل: « كل انسان متنفس بالفعل »

تا اينجا قضيه دائمه و عرفيه خوانده شد از اينجا مصنف بيان مي كند كه بعضي قضايا طوري هستند كه در آنها حكم مي شود به اينكه محمول براي موضوع در يكي از زمانهاي ثلاثه ثابت است حال يا در گذشته ثابت بود و در الان يا آينده ثابت نيست يا الان ثابت است و لو در گذشته يا آينده ثابت نيست يا در آينده ثابت خواهد بود و لو در گذشته و الان ثابت نيست. در چنين حالتي قضيه را « فعليه » مي گويند به مناسبت اينكه فعل در يكي از زمانهاي ثلاثه، صادق است. اين قضيه هم در يكي از زمانهاي ثلاثه نسبتش صادق است. گاهي هم به آن مطلقه گفته مي شود مطلقه يعني مقيد به زمان ماضي يا زمان حال يا زمان مستقبل نشده است بلكه مطلق گذاشته شده و رها شده تا با هر كدام از زمانهاي ثلاثه بتواند بسازد. اگر يادتان باشد قبلا بيان كرديم قضايايي هم كه خالي از جهت باشند را مطلقه مي گوييم.

اين دو مطلقه هاي با هم اشتباه مي شوند مصنف مي فرمايد براي اينكه اشتباه پيش نيايد مطلقه را مقيد به عامه كنيد يعني قضيه اي كه بدون جهت است را مطلقه بگوييد و اين قضيه اي كه جهتش احد الازمنه الثلاثه است را مطلقه عامه بگوييد تا با كلمه « عامه » از قضيه اي كه فاقد جهت است جدا گردد. البته براي آوردن كلمه « عامه » جهت ديگري هم هست كه در ادامه بيان مي شود.

ترجمه: اگر حكم در قضيه، به فعليتِ نسبت « يا به فعليت حكم » باشد را مطلقه مي گويند. اما مراد از فعليت حكم اين است كه نسبت عقد در يكي از زمانها و ظرفها واقع شده است مثل « كل انسان متنفس بالفعل ».

لفظ «‌الازمنه‌» و « الاوعيه » به يك معناست. « اوعيه » به معني « وعاء » است و « وعاء » به معناي ظرف است لذا معناي عبارت، « ظرفهاي زمان » مي شود.

«واقعه في احد الازمنه »: اين نسبت، فعلي است يعني مانند نسبت امكاني نيست. نسبت امكاني ممكن است واقع شود ولي اين بالفعل نسبتي است كه واقع شده است ولي يا در ماضي يا در حال واقع شده يا در آينده واقع مي شود.

پس در فعليه، وقوع حكم و نسبت را داريم اما در ممكنه وقوع را نداريم بلكه امكان وقوع را داريم.

« كل انسان متنفس بالفعل »: لفظ « بالفعل » جهت است نه « في احد الازمنه الثلاثه ». مراد از « بالفعل » يعني به صورت امكان و بالقوه نيست بلكه حاصل است و اين حصول يا به اعتبار زمان گذشته يا به اعتبار زمان حال يا به اعتبار زمان آينده است.

نكته: قضيه ي مطلقه اي كه موجهه است اعم از دائمه و ضروريه است چون بيان مي كند كه در يكي از زمانها ثابت باشد فرقي نمي كند كه در يك زمان ثابت باشد يا در دو زمان ثابت باشد يا در سه زمان ثابت باشد. همچنين فرقي نمي كند كه نحوه ثبوتش به نحو ضرورت باشد يا دوام باشد يا موقت باشد.

نكته: سه لفظ « زمان » و « دهر » و « سرمد » داريم كه اولي براي موجودات مادي است و دومي براي موجودات مجرد است و سومي براي خداوند ـ تبارك ـ است.

نكته: در قضيه ي فعليه يا مطلقه عامه احتياج به زمان خاصي نيست بلكه احتياج به وقوع است ولي چون وقوع، در يكي از زمانهاي سه گانه است لذا تعبير به « في احد الازمنه الثلاثه » شده لذا اگر وقوع باشد كافي است ولو در يكي از زمانهاي سه گانه نباشد چنانچه در قضيه ضروريه ذاتيه، وقوع است ولي زمان نيست باز هم قضيه مطلقه صادق است.

و هي في الاسم لا توجيهها متفقه اي كما تسمي القضيه الغير الموجهه مطلقه كذلك ما حكم فيها بفعليه النسبه و هي من الموجهات

قضيه « مطلقه » در اسم با « لا توجيه » قضيه، متفق است. مراد از «‌لا توجيه »، غير موجهه بودن است. لفظ « توجيه » از ماده « موجهه » است.

مصنف بيان مي كند قضيه فعليه كه مطلقه ناميده مي شود آن قضيه اي كه لا توجيه « يعني غير موجهه » است در اسم متفق است كه به هر دو مطلقه گفته مي شود اگر چه از اسم بگذريم با هم تفاوت دارند ولي به لحاظ اسم با هم اتفاق دارند ».

ترجمه: قضيه فعليه « كه مطلقه ناميده مي شود » در اسمِ « مطلقه بودن » با « لا توجيه » قضيه متفق است « يعني با قضيه اي كه خالي از وجه و توجيه و جهت است متفق است » يعني همانطور كه قضيه ي خالي از جهت را مطلقه مي ناميم همچنين مطلقه مي ناميم قضيه اي كه حكم شده در آن قضيه به فعليت نسبت در حالي كه اين قضيه از موجهات است.

و لفظ عامه بالتخفيف لضروره الشعر الي اسمها اضف

لفظ «‌عامه » با تشديد است ولي ما به ضرورت شعريه با تخفيف خوانديم.

ترجمه: لفظ «‌عامه » را به اسمِ مطلقه اضافه كن و تعبير به مطلقه عامه كن تا با آن مطلقه اي که از موجهات و خالي از جهت است اشتباه نشود.

اي قل لهذا التي من الموجهات مطلقه عامه

به اين قضيه اي كه از موجهات است بگو مطلقه ي عامه و به آن قضيه اي كه خالي از جهات است قيد « عامه » را نياور و فقط بگو « مطلقه ».

تا اينجا يك فرق بيان شد كه با كلمه « عامه » بين مطلقه ي موجهه و مطلقه ي خالي از جهت گذاشته شد.

خلاصه: تا اينجا بحث از قضاياي ضروريه تمام شد از اينجا وارد بحث در جهات ديگر مي شود. مصنف مي فرمايد قضيه دائمه قضيه اي است كه محمول براي موضوع به طور دائم حمل شود. در اينجا سوال مي شود كه چه فرقي بين دائمه و ضروريه است؟ مصنف مي فرمايد دوام اين است كه نسبت زائل نمي شود « نه اينكه ممتنع باشد زائل شود » اما در ضروريه، امتناع عقلي زوال نسبت است « يعني نه زائل مي شود نه مي تواند زائل شود » پس ضروريه اخص از دوام است.

قضيه ي بعدي قضيه اي است كه محمول براي موضوع در يكي از زمانهاي ثلاثه ثابت است. به اين قضيه به مناسبت اينكه فعل در يكي از زمانهاي ثلاثه صادق است فعليه مي گويند و چون مقيد به زمان ماضي يا حال يا مستقبل نشده مطلقه گفته مي شود.

مصنف در ادامه بيان مي كند قضيه فعليه كه مطلقه ناميده مي شود در اسمِ « مطلقه بودن » با قضيه غير موجهه متفق است زيرا آن هم مطلقه است براي فرق بين اين دو به اينصورت گفته مي شود كه كلمه « عامه » به مطلقه اضافه مي شود تا از مطلقه اي كه خالي از جهت است تمايز پيدا كند.

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص261، سطر3، نشر ناب.