درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان فرق قضیه معدوله با قضیه محصله/ بیان اقسام قضیه حملیه به لحاظ موضوع/ قضایا/ منطق/ شرح منظومه.

فاذا اعتبر فیُفَرَّق بینه و بین السلب بسبق السور ان کانت القضیه مسوّره علی السلب[1]

بحث در قضیه معدوله بود ابتدا در معدوله المحمول بحث شد بعداً به بحث از معدوله الموضوع پرداخته شد. الان می خواهد بگوید اگر معدوله الموضوعی داشتیم چگونه بفهمیم که معدوله الموضوع است یا سالبه است؟

در معدوله المحمول حرف سلب وجود دارد لذا با سالبه اشتباه می شود. در معدوله الموضوع هم حرف سلب وجود دارد و با سالبه اشتباه می شود لذا ناچار هستیم هم فرق بین معدوله المحمول و سالبه را بیان کنیم تا اشتباه برطرف شود هم فرق بین معدوله الموضوع و سالبه را بیان کنیم.

فرق بین معدوله المحمول و سالبه: فرق آن بیان شد.

نکته: ابهامی در قضیه معدوله الموضوع بود که باید آن را برطرف کنیم.

سوال: قضیه ی موجبه محصله مثل «زید عالم » را داریم. اگر بخواهید این را معدوله المحمول کنید لفظ « غیر » بر « عالم » داخل می شود و قضیه « زید غیر عالم » حاصل می شود. اگر بخواهید آن را معدوله الموضوع کنید لفظ « غیر » بر « زید » داخل نمی شود و گفته نمی شود « غیر زید عالم » بلکه گفته می شود « غیر عمرو عالم » که مراد از « غیر عمرو » زید است. سوال این بود که چرا در معدوله المحمول حرف سلب بر خود محمول در می آید اما در معدوله الموضوع، حرف سلب بر خود موضوع در نمی آید؟ همانطور که در آنجا تعبیر به « غیر عالم » می شود در اینجا هم تعبیر به « غیر زید » کنید.

جواب: در معدوله اگر بخواهید معدوله المحمول درست کنید باید چیزی درست کرد که با محمول فرقی نداشته باشد جز به سلب و ایجاب. مثلا اگر گفته شد « زید عالم » وقتی لفظ « غیر » داخل می شود و گفته می شود « زید غیر عالم »، لفظ « عالم » با « غیر عالم » فقط به سلب و ایجاب است و فرق دیگری ندارد. اما اگر « عالم » را بردارید و جای آن، چیز دیگر قرار دهید مثل « قائم » و « قاعد » در اینصورت محمول قبلی عوض شده و فرق کرده اما نه فقط به سلب و ایجاب، بلکه ذات محمول هم عوض شده است مثلا « زید عالم » را تبدیل به « زید غیر قائم » کردید. در اینجا، هم فرق سلب و ایجاب آمده هم فرق دیگر آمده که محمول، « عالم » بود اما الان « قائم » شد. در معدوله الموضوع هم همینطور است یعنی باید فرق بین موضوعِ موجبه و موضوعِ معدوله نباشد جز به سلب و ایجاب. یعنی وقتی گفته می شود « زید » و مراد این زید است باید وقتی آن را معدول می کنید همان زید مراد باشد. این ذات را چه با لفظ « زید » افاده کنید چه با لفظ « غیر بکر » و « غیر عمرو » افاده کنید صحیح است اما نباید با لفظ « غیر زید » افاده کنید چون موضوع عوض می شود. موضوع نباید عوض شود همانطور که محمول عوض نمی شود.

پس در معدوله المحمول و معدوله الموضوع یک کار انجام می شود و آن این است که ایجاب تبدیل به سلب می شود. در محمول، مفهوم مراد است اگر آن را سالبه کنید مفهوم عوض می شود مثل « عالم » که اگر لفظ « غیر » آورده شده و « غیر عالم » گفته شود مفهوم عوض می شود در اینجا کاری جز این نشد که تفاوت به سلب و ایجاب شد ولی بعد از اینکه این کار انجام شد چون محمول، مفهوم بوده آن تفاوت سلب و ایجاب کار خودش را انجام می دهد یعنی باعث ایجاد تفاوت می شود. در اینصورت موظف نیستید که محمول را حفظ کنید کار شما این است که آن را سلب کنید و وقتی سلب کردید، عوض می شود و تبدیل به « غیر عالم » می شود. اما در موضوع باید ذات، موضوع قرار داده شود و جز سلب و ایجاب، کار دیگری نشود. اگر سلب و ایجاب تفاوت می کند ذات باید محفوظ بماند چون ذات مانند مفهوم نیست که با سلب عوض شود. بنابراین موضوع تا الان به صورت « زید » بیان می شد ولی الان به صورت غیر عمرو بیان می شود. پس ذات، متفاوت نشده جز به سلب و ایجاب. محمول هم تفاوت نکرده جز به سلب و ایجاب. ولی سلب محمول، محمول را وارونه می کند و سلب موضوع به معنای اینکه لفظ زید را بردارید نمی باشد بلکه به معنای این است که ذات، همان ذات باشد و فقط فرق به سلب و ایجاب باشد.

پس جهت اینکه در محمول لفظ « غیر » آورده شد ولی خود محمول باقی ماند اما در موضوع، لفظ « غیر » آورده شد و مشیر به موضوع، عوض شد اما خود ذات عوض نشد.

پس در هر دو حال « یعنی معدوله المحمول و معدوله الموضوع » بر محمول و موضوع تحفظ شد فقط تفاوت به سلب و ایجاب درست شد و خود آن موضوع و محمول به خاطر اینکه موضوع، ذات بود و محمول، مفهوم بود تغییری در محمول رخ داد ولی در موضوع، تغییری رخ نداد.

بحث امروز:

بیان کردیم که بین موجبه و معدوله فرقی بیان نمی شود چون روشن است زیرا یکی دارای سلب است و یکی دارای سلب نیست اما معدوله الموضوع و سالبه مفادشان یکی می شود لذا اشتباه انداز است در اینصورت باید بررسی شود که در کجا معدوله الموضوع است و در کجا سالبه است.

بیان فرق بین معدوله الموضوع و سالبه:

فرق اول: در معدوله المحمول، رابطه با سلب مقایسه می شد که کدام یک مقدم و کدام یک موخر است اما در معدوله الموضوع کاری به رابطه ندارد بلکه به سور قضیه و حرف سلب کار دارد یعنی به جای رابطه « که در معدوله المحمول ملاحظه می شد و با سلب مقایسه می شد » سور آورده می شود و با سلب مقایسه می شود. اگر سور بر حرف سلب مقدم بود قضیه، معدوله الموضوع می شود مثل « کل لا حیٍّ جماد » لفظ « کل » که سور است بر « لا » مقدم است. « لا » هم بر موضوع داخل شده است. اما اگر سلب مقدم بر سور شود مثل « لیس کل حیٍّ جماد » که « لیس » مقدم بر « کل » شده است.

فرق دوم: در معدوله المحمول تفاوت دومی هم وجود داشت آیا در معدوله الموضوع هم تفاوت دوم وجود دارد؟ می فرماید بله. در جایی که سور در قضیه نیامده تا از طریق تقدم و تاخرِ سور تشخیص داده شود که قضیه چیست باید ملاحظه کرد لفظ « ما » و « الذی » و امثال ذلک که آمده « و سور نیستند » مقدم بر سلب شده یا نه؟ مثل « ما هو لا حی، جمادٌ » یا « الذی هو لاحی جماد » لفظ « ما » و « الذی » مقدم بر سلب شده که معدوله می باشد اما اگر گفته شود « لیس الذی هو حیٌ جماداً » سالبه می باشد چون « لیس » بر « الذی » مقدم شده است.

فرق سوم: راه سومی در معدوله بود که راه نیت بود یعنی نیت می کنیم که این قضیه، سالبه باشد و این نیت را به مخاطب می فهمانیم یا نیت می کنیم که این قضیه، معدوله باشد و این نیت را به مخاطب می فهمانیم.

فرق چهارم: راه دیگری هم وجود دارد که مطابق با راه دوم در معدوله المحمول بود. راه دوم در معدوله المحمول، مواضعه و قرار داد بود. در اینجا اینگونه گفته شود: ممکن است کسی بگوید اگر لفظ « لا » آورده شد معدوله می شود و اگر لفظ « لیس » آورده شد سالبه می شود یعنی اگر گفته شود « لیس الحیُّ جماداً » سالبه می شود و اگر گفته شود « کل لا حی جماد» معدوله الموضوع می شود.

پس بین معدوله الموضوع با سالبه چهار راه فرق بیان شد ولی برای معدوله المحمول با سالبه سه فرق بیان شد که در واقع راه اول و دوم که بیان شد یکی به حساب می آید چون در یک قضیه ای که سور وجود دارد. سور با سلب سنجیده می شود و در یک قضیه ای که سور وجود ندارد جانشین سور یعنی « ما » و « الذی » با سلب سنجیده می شود. بنابراین معدوله الموضوع و معدوله المحمول تنها در مورد اول با هم فرق دارند زیرا معیار اول فرق در معدوله المحمول اینگونه بود که مقایسه بین سلب و رابطه می شد اما در معدوله الموضوع مقایسه بین سلب و سور می شود. اما دو فرق دیگر، هم در معدوله الموضوع بود هم در معدوله المحمول بود.

توضیح عبارت

فاذا اعتبر فیُفَرَّق بینه و بین السلب بسبق السور ان کانت القضیه مسوّره علی السلب

این عبارت باید سر خط نوشته شود.

« بسبق » متعلق به « فیفرق » است البته می توان این را طور دیگر معنا کرد به اینصورت که عبارت « فیفرق بینه و بین السلب » یک جمله است و عبارت « بسبق السور » اول جمله باشد یعنی عبارت به اینصورت باشد « بسبق السور او کما او النیه میزه دروا » که لفظ « میزه دروا » مبتدای موخر شود و « بسبق السور » خبر مقدم شود.

« علی السلب » متعلق به « بسبق » است.

ترجمه: « اگر عدول موضوع اعتبار شد « بیان کردیم که عدول موضوع اعتبار می شود ولی قلیل الفایده است اما الان می گوید اگر معدوله الموضوع اعتبار شد با سالبه چه فرقی می کند؟ می فرماید » بین عدول موضوع و سلب فرق گذاشته می شود به اینکه سور بر سلب مقدم باشد اگر قضیه سور دارد « اما اگر سور ندارد راه دیگری است که در ادامه بیان می شود ».

مثل: « کل لاحی جماد » فکانت معدوله

اگر سور سبقت بر سلب گرفت مثل « کل لا حی جماد ،» چنین قضیه ای معدوله است.

و ان تاخر فکانت سلبا محصلا مثل: « لیس کل انسان کاتبا »

اگر آن سور موخر شد و قهرا سلب مقدم شد پس آن قضیه، سالبه ی محصله می شود مثل « لیس کل انسان کاتبا ».

او کما ـ الکاف اسمیه ـ ای بسبق مثل ما و الذی علیه ان کانت غیر مسوره مثل: « ما هو لا حی »، او « الذی لیس بحی جمادٌ »

لفظ « کما » به معنای « مثل ما » یعنی لفظ « ما » و مثل « ما » که « الذی » می باشد لفظ « کما » عطف بر « السور » در سطر 3 است و لفظ « بسبق » بر آن وارد می شود لذا مرحوم سبزواری لفظ « بسبق » را تکرار می کند.

ضمیر « علیه » به « سلب » بر می گردد. در سطر 3 آمده « بسبق السور ان کانت القضیه مسوره علی السلب » اما در اینجا به جای « علی السلب » لفظ « علیه » می آورد.

« جماد »: این لفظ خبر برای هر دو قضیه است یعنی « ما هو لا حی جماد » و « الذی لیس بحی جماد ».

ترجمه: یا « ما » و مثل « ما » سبقت بگیرد اگر قضیه، مسوّره نباشد.

نکته: اینکه مصنف تعبیر به « مثل ما » کرده معنایش این نیست که خود « ما » داخل نیست بلکه « ما » و مثل « ما » مراد است مثلا گاهی گفته می شود « مثل تو این حرف را نمی زند » مراد این است که تو و مثل تو این حرف را نمی زند. در اینگونه موارد فقط غیر مدخولِ « مثل » مراد نیست بلکه خود مدخول « مثل » هم مراد است.

« الکاف اسمیه»: لفظ « کاف » اسمیه است نه حرفی لذا لفظ « کاف » به معنای « مثل » است.

او النیه ای بالنیه ان لم یکن شی من هذه

این عبارت عطف بر « سبق » است لذا « باء » در « بسبق » بر آن داخل می شود.

ترجمه: یا به توسط نیت اگر هیچ یک از اینها نباشد یعنی نه سور داشته باشیم نه « ما » و مثل « ما » باشد.

میزه عن السالبه دروا

میزِ عدول موضوع از سالبه را دانستند.

می توان این عبارت را مبتدی موخر قرار داد و لفظ « بسبق السور » در سطر 3 را خبر مقدم قرار داد یا گفته شود « میزه » مبتدی و « دروا » خبر است و « بسبق السور » متعلق » به این خبر است و عبارت به اینصورت می شود « میزِ عدولِ موضوع ـ یعنی معدوله الموضوع ـ از سالبه را داشتند به وسیله سبقِ سور یا به وسیله نیت یا به وسیله سبق مثلِ ـ ما ».

او بالمواضعه کما مر

این عبارت عطف بر « بسبق السور » است

و من عدول عدم للقنیه ای عدم الملکه الذی وضع له لفظ ثبوتی و الحال انه لیس لا و نحوها نطقیه

« نطقیه » یعنی « منطوقٌ بها ».

مطلب بعدی این است که آیا همیشه باید در معدوله حرف سلب آورده شود و جزء موضوع یا محمول قرار داده شود یا می توان کلمه ای که مفادش سلب است آورده شود و جانشین کلمه ای شود که اثباتی باشد؟ مثلا لفظ « بصیر » امر اثباتی است اگر بخواهید آن را معدوله کنید آیا باید آن را تبدیل به « غیر بصیر » کنید یا می توان لفظ « اعمی » که ظاهرش مثبت و ایجابی است و باطنش سلبی می باشد به جای آن گذاشت؟ مصنف می فرماید این کار اشکالی ندارد. معدوله می تواند به اینصورت باشد که حرف سلب جزء کلمه ی ایجابی شود و تبدیل به « غیر بصیر » گردد می توان از ابتدا عدم ملکه مثل عمی را محمول قرار داد باز هم این قضیه، معدوله خواهد بود.

ترجمه: از اقسام عدول « یعنی معدوله » است عدم برای قنیه « مراد از قنیه، ایجاب و ملکه است پس مراد از عدم قنیه یعنی عدم ملکه است » یعنی عدم ملکه ای که وضع شده برای آن عدم، لفظ ثبوتی در حالی که شان این است که کلمه « لا » و نحو « لا » در قضیه مورد نطق قرار نگرفته « یعنی ما نطق به لا و غیر نکردیم و حرف سلب نیاوریم با وجود این، از جمله اقسام عدول خواهد شد ».

مثل: « زید اعمی » فان هذه القضیه معدوله که « زید لا بصیر »

قضیه « زید اعمی » معدوله است و مانند « زید لا بصیر » است.

و مثل: « زید امی کزید لا کاتب »

قضیه « زید امی » مانند قضیه « زید لا کاتب » است یعنی همانطور که قضیه ی « زید لا کاتب » معدوله است چون حرف سلب دارد، « زید امی » هم با اینکه حرف سلب ندارد به خاطر داشتن معنای سلب، معدوله است.

نکته: قضیه « الله سبوح » و « الله احد » معدوله است زیرا « الله واحد » یعنی « الله غیر مرکب ».

 


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص251، سطر2، نشر ناب.