درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان فرق قضيه معدوله با قضيه محصله/ بيان اقسام قضيه حمليه به لحاظ موضوع/ قضايا/ منطق/ شرح منظومه.

ثم انه عدول موضوع يعتبر ايضا[1]

در هر قضيه اي موضوع بايد موجود باشد در ظرف صدق همان قضيه. يعني اگر من ناظر به خارج هستم بايد موضوع قضيه در خارج موجود باشد و اگر براي من فرقي نمي كند كه خارجي باشد يا ذهني باشد در اينجا اگر موضوع قضيه در ذهن من موجود شود كافي است. مثلاً در مثالي كه در جلسه قبل گفته شد « پدر حضرت عيسي علیه السلام غذا نمي خورد » اگر ناظر به خارج باشد يعني غذا خوردن را از پدر خارجي سلب كند « يعني قضيه، ناظر به خارج باشد و حكايت از خارج كند » حتما بايد پدر عيسي علیه السلام در خارج موجود باشد تا بتوان غذا خوردن خارجي را از آن سلب كرد ولي اينگونه قضايا اينچنين نيست كه اينگونه تصور كند كه از يك موجود خارجي غذا خوردن را سلب مي كند بلكه برايش فرقي نمي كند، قطع نظر از وجود خارجي هم كه بكند مي تواند اين كار را انجام دهد. در آنجا لازم نيست كه پدر حضرت عيسي علیه السلام در خارج موجود باشد بلكه اگر در ذهن هم موجود باشد قضيه، صادق است. پس اگر بخواهيم از پدر خارجي، غذا خوردن را سلب كنيم حتماً بايد اين پدر در خارج باشد ولي در وقتي كه سلب مي كنيم اين اراده را نداريم كه حتماً از پدر خارجي سلب كنيم بلكه به صورت مطلق مي گوييم، چه پدري در خارج باشد چه نباشد بالاخره غذا نمي خورده. اين مطلب سازگاري دارد با اينكه موضوع را در خارج نداشته باشيد. در چنين حالتي كافي است كه موضوع را در ذهن داشته باشيد.

پس توجه كنيد كه در تمام قضايا وجود ذهني موضوع هست چه سالبه باشد چه موجبه باشد بحث در وجود خارجي است كه آيا لازم است يا نه؟ بيان شد كه وجود خارجي در قضيه موجبه لازم است اما در سالبه، در صورتي لازم است كه اينگونه اراده داشته باشيد كه بخواهيد سلب را در خارج انجام دهيد. مگر اينكه براي شما مهم نباشد و فقط بخواهيد محمول را سلب كنيد. كاري به اين نداريد كه از موضوع خارجي سلب كنيد يا از موضوع خيالي سلب كنيد در اين صورت اشكال ندارد كه موضوع در خارج نباشد. در سالبه ها غالباً همين غرض است و قيدي آورده نمي شود كه حتماً از موضوع خارجي سلب شود.

بحث امروز:

بحث در اين بود كه قضيه ي معدوله المحمول و معدوله الموضوع داريم. اگر حرف سلب جزء محمول شود قضيه را معدوله المحمول مي گويند و اگر حرف سلب جزء موضوع شود قضيه را معدوله الموضوع مي گويند. كلامی كه مصنف در اينجا دارد اين است كه فایده معدوله الموضوع كم است. نمي خواهد بگويد قضيه معدوله الموضوع وجود ندارد و نمي خواهد بيان كند كه قضيه معدوله الموضوع باطل است بلكه فقط مي خواهد بيان كند كه فايده اش كم است. اما به چه دليل فايده اش كم است؟ علت اين است كه در هر قضيه اي، موضوع آن عبارت از ذات است. ذات را مي توان به هر صورتي كه خواستيد افاده كنيد مثلاً گفته مي شود « زيد قائم است » يا « در اين خانه فقط زيد و عمرو است ». سپس به جاي « زيد » از لفظ « غير عمرو » استفاده شود و گفته شود « غير عمرو قائم است » هر دو قضيه صادق است.

گاهي ممكن است براي اينكه تفهيم شود غير عمرو هم داخل خانه است لفظ « غير » آورده می شود و از لفظ « زيد » استفاده نمی شود. ممكن است اينگونه غرض ها در قضيه وجود داشته باشد و از كلمه « غير » استفاده شود ولي نوعاً اگر شخص بخواهد ذات را تفهيم كند فرقي نمي كند كه ذات به وسيله لفظ « زيد » تفهيم شود يا با لفظ « غير عمرو » تفهيم شود. لذا گفته شد كه در معدوله الموضوع، فايده ي زيادي وجود ندارد چون ممكن است فوايد كمي وجود داشته باشد ولي فايده ی زيادي ندارد تا بتوان از آن، مطلب جديدي را افاده كرد. اما در قضيه معدوله المحمول، توجه به محمول است و محمول هميشه مفهوم است و ذات نيست چون نمي توان حمل ذات بر ذات كرد و گفت « زيد عمرو » پس وقتي گفته مي شود « زيد عالم » مفادش با « زيد غير عالم » فرق مي كند يعني اينطور نيست كه اين دو قضيه مانند اين دو قضيه شود « زيد عالم » و « غير عمرو عالم » چون در اين دو قضيه، مفاد قضيه فرقي نمي كند. موضوع به دو نام مختلف نام برده مي شود ولي مطلب، يك چيز بود و آن اين بود كه زيد عالم است. اما در معدوله المحمول اينطور نيست. در قضيه گفته مي شود به آن وصفي كه در محمول آمده است توجه كنيد اگر وصف، « عالم » است همان حمل شود و اگر وصف، « غير عالم » است همان را انتخاب كنيد. در هر قضيه گفته مي شود محمول را همانطور كه نطق شده، قبول كنيد يعني اگر به صورت مثبت، نطق شده بگوييد مثبت است و اگر به صورت منفي، نطق شده بگوييد منفي است در حالي كه در موضوع فرق نمي كند. موضوع چه مثبت آورده شود « و زيد گفته شود » و چه منفي آورده شود « و غير عمرو گفته شود » هر دو يكي است. اما در محمول اينگونه نيست زيرا اگر به صورت مثبت آورده شود، عالم مي باشد و اگر منفي آورده شود غير عالم مي گردد. ما در قضيه بايد آن نطق كه به محمول شده را اعتبار بدهيم. اگر نطق به موجَبِ آن شده بايد موجَب بگيريم و اگر نطق به منفي شده بايد منفي بگيريم.

پس در معدوله الموضوع تفاوت چنداني با محصله حاصل نمي شود اما در معدوله المحمول با محصله تفاوت است به اين جهت معدوله المحمول مفيد است و معدوله الموضوع فايده كمي دارد.

توضيح عبارت

ثم انه عدول موضوع يعتبر ايضا مع انه قليل الفايده اذا المعتبر في الموضوع الذات لا الوصف

« اذ » مي تواند دليل « يعتبر » باشد ولي بهتر اين است كه دليل « قليل الفايده » باشد. اگر كسي دليل هر دو بگيرد اشكال ندارد.

« ايضا »: همانطور كه عدول محمول اعتبار مي شود. يعني همانطور كه حرف سلب جزء محمول مي شود همچنين حرف سلب جزء موضوع هم مي شود.

ترجمه: شأن اين است: عدول موضوع هم در قضايا اعتبار مي شود « يعني باطل نيست » ولي عدول موضوع فايده اش كم است چون معتبر در موضوع، ذات است « يعني ذات، موضوع قرار داده مي شود » نه وصف « و اين ذات، مثبت باشد يا منفي باشد صحيح است چون در اينجا نياز به يك لفظي است كه به آن ذات مشير باشد حال آن لفظ مي خواهد مثبت باشد ـ مثل زيد ـ يا منفي باش ـ مثل غير عمرو ـ ».

نكته: معدوله الموضوع نسبت به معدوله المحمول قليل الفايده است يعني معدوله المحمول با محصله المحمول فرقشان زياد است اما معدوله الموضوع با محصله الموضوع فرق چنداني ندارد به اين جهت معدوله الموضوع كم فايده است ولي معدوله المحمول پُر فايده است. توجه كنيد كه نمي توان به محصله المحمول اكتفا كرد و گفت اين، مي تواند معدوله المحمول را افاده كند ولي به محصله الموضوع مي توان اكتفا كرد و گفت اين، مي تواند معدوله الموضوع را افاده كند يعني با محصله الموضوع از معدوله الموضوع بي نياز مي شويد اما با محصله المحمول از معدوله المحمول بي نياز نمي شويد.

« اذا المعتبر في الموضوع الذات لا الوصف »: معتبر در موضوع، ذات است كه اگر آن را سلبي كنيد باز هم ذات را مي فهماند نه وصف، كه اگر آن را سلبي كنيد معنايش عوض مي شود ».

بخلاف المحمول اذا المعتبر فيه المفهوم

بخلاف محمول كه معتبر در آن، مفهوم است اگر مفهوم، ايجابي باشد يك معنا دارد و همان معنا بايد اراده شود و اگر مفهوم، سلبي باشد يك معنای ديگر دارد و همان معنا بايد اراده شود.

فيعتبر وصفه المنطوق به فی القضيه

ضمير « وصفه » به « محمول » برمي گردد. همان وصف محمول، آن وصفي « يعني سلبي يا ايجابي » كه در قضيه، منطوقٌ به است « يعني اگر سلبي را نطق كردی سلبي معتبر است و اگر ايجابي را نطق كردي ايجابي معتبر است ».

در قضيه به خود محمول توجه مي شود اما در موضوع به خود آن توجه نمي شود بلكه به محكيِ موضوع توجه مي شود كه ذات است. در اينجا فرقي نمي كند كه آن ذات با كلمه « زيد » افاده شود يا با كلمه ي « غير عمرو » افاده شود.

ترجمه: در محمول، اعتبار مي شود همان وصفي كه منطوقٌ به در قضيه است « يعني همن وصفي است كه در قضيه ذكر شده است » اما در موضوع اينگونه نيست زيرا در موضوع، آن ذاتي كه بيرون است اراده مي شود فرقي نمي كند كه با اين لفظ اراده شود يا با آن لفظ اراده شود ».

نكته: در محمول يكبار لفظ « قائم » ملاحظه مي شود. اما يكبار همين « قائم » با حرف سلب مركب مي شود. ولی در موضوع، مراد محكي است در حكايت كردن از محكي فرقي نمي كند كه چه لفظي آورده شود يعني چه « زيد » چه « غير عمرو » آورده شود كافي است. اگرچه لفظ « عالم » با « غير جاهل » يكي است ولي معدوله به اين معنا است كه حرف سلب با محمول تركيب شود اما با كدام محمول تركيب مي شود؟ با محمول محصله تركيب مي شود. فرق محصله المحمول با معدوله المحمول اين است كه محمول در محصله المحمول، اثباتي است و در معدوله المحمول، سلبي است نه اينكه محمول، عوض شود. اگر به صورت « زيد عالم » و « زيد غير جاهل » بگوييد محمول را عوض كرديد و اين قضيه، معدوله نخواهد بود. زيرا « زيد غير جاهل » معدوله است ولي معدوله ي « زيد عالم » نيست بلكه معدوله ي « زيد جاهل » است. اما در معدوله الموضوع و محصله الموضوع ملاحظه كنيد كه ذات، موضوع است نه « زيد ». لفظ « زيد » حاكي از موضوع است حاكي را مي توان عوض كرد و چون نمي توان « غير زيد » را حاكي از موضوع قرار داد لذا از لفظ « غير عمرو » استفاده مي شود. به عبارت ديگر معدوله المحمول از نظر معنا به جاي سالبه ي محصله است لذا اشتباه مي شد و ناچار بوديم از طريق تقدم رابطه يا تأخر رابطه يا نيت يا مواضعه و قرارداد بين اين دو فرق گذاشت. اگر اشتباه صورت نمي گرفت نياز به فرق نبود. اينكه گفته مي شود « اشتباه صورت مي گيرد » يعني معنايشان يكي است. « زيد لا بصير » با « ليس زيد ببصير » يكي است در اينجا اينگونه بگوييد كه « زيد عالم » را سالبه كنيد نه اينكه آن را معدوله كنيد.

اين قضيه تبديل به « زيد ليس بعالم » مي شود. حال همين سالبه را اگر معدوله كنيد مي گوييد « زيد لا عالم » يا « زيد غير عالم ». نمي گوييد « زيد غير جاهل » زيرا قضيه « زيد غير جاهل » مفاد « زيد ليس بعالم » را نمي رساند بلكه عكس آن را مي رساند. پس توجه كنيد كه در قضيه ي معدوله المحمول، معنا با قضيه سالبه محصله يكي گرفته مي شود لذا براي رفع اشتباه، معيار بيان شد. اگر كسي بگويد « زيد غير جاهل » معدوله ي « زيد عالم » است ولي بايد سالبه ي « زيد عالم » با معدوله اش كه مي گويد « زيد غير جاهل » است يكي باشد. سالبه ي « زيد عالم » مي شود « ليس زيد بعالم »، معدوله هم « زيد غير جاهل » مي شود و مراد از « غير جاهل »، « عالم » است در اينصورت مفاد معدوله برخلاف مفاد سالبه مي شود در حالي كه نبايد اينگونه باشد.


[1] شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، ج1، ص250، سطر13، نشر ناب.