درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حد را نمی توان با برهان اكتساب كرد/ معرفات/ منطق/ شرح منظومه.
ان قلت: كثیراً ما یكون ما لیس بحدٍّ اعرف[1]
بیان شد كه حد را نمی توان از برهان بدست آورد یعنی برای ارتباط دادن حد به محدود، حد وسطی در اختیار نیست كه به توسط آن حد وسط، حد را به محدود ارتباط داد همانطور كه به توسط حد وسط، اكبر به اصغر ارتباط داده می شود. زیرا اگر حد وسط باشد یا ذاتی است یا عرضی است و ذاتی بودنش محذور دارد عرضی بودنش هم دارای محذور است پس حد وسط وجود ندارد و وقتی حد وسط نباشد نمی توان به توسط حد وسط، حد را به محدود نسبت داد یعنی نمی توان بر حد اقامه برهان كرد چون برهان به معنای استفاده از حد وسط است و وقتی حد وسط نباشد برهان تشكیل نمی شود. در فرضی كه حد وسط، عرضی باشد ابن سینا اشكال كرد و گفت: اگر حد وسط، عرضی باشد و بخواهد ذاتی را برای اصغر ثابت كند لازمه اش این است كه حد وسط، اعرف از ذاتی باشد چون آنچه كه واسطه برای اثبات شیئی می شود باید اعرف باشد. حد وسط در همه قیاسها، نسبت به اصغر اعرف است تا اكبر. به عبارت دیگر وجود حد وسط برای اصغر اعرف از وجود اكبر برای اصغر است، لذا وجود حد وسط برای اصغر، سبب و واسطه می شد تا اكبر برای اصغر هم ثابت شود. حال اگر حد وسط، عرض باشد با توجه به اینكه اكبر، ذاتی است لازم می آید ثبوتِ عرضی برای اصغر اعرف از ثبوت ذاتی برای اصغر باشد. این ممكن نیست كه عرضی یا ثبوت آن، اعرف باشد. ابن سینا با این حرف هایی كه بیان كرد نتیجه گرفت كه عرضی را نمی توان حد وسط قرار داد. شخصی اعتراض می كند و جواب داده می شود.
اشكال: كثیراً اتفاق می افتد كه ثبوت حد وسط برای اصغر، اعرف از ثبوت اكبر برای اصغر است و اعرف می تواند واسطه برای دیگری شود. چون عرضی باعث می شود كه معروض از طریق آن، تصور شود مثلا از طریق ابیض می توان جدار را تصور كرد. از طریق ذاتی هم می توان شی را تصور كرد مثلا از طریق تصور آجر و سیمان می توان حقیقت دیوار را تصور كرد. هم ذاتی وسیله تصور شی است هم عرضی وسیله تصور است ولی تصور شی به تصور ذاتی، تصور كُنه و حقیقت آن است. اما تصور شئ به توسط عرض، تصورِ بالوجه است نه بالكُنه، یعنی صورت و نمونه و وجهی از وجوه دیوار تصور می شود. این دیوار دارای خصوصیاتی است از جمله ابیض بودنش است كه از طریق این خصوصیت دیوار تصور می شود.
روشن است كه تصور وجه و صورت ارزشش پایین تر از تصور كُنه و حقیقت است ولی آسانتر است. اگر دیوار را بخواهید از طریق سفیدی بشناسید به آسانی شناخته می شود. اگر دیوار را بخواهید از طریق جنس و فصل بشناسید به سختی شناخته می شود. پس تصور وجه، آسانتر از تصور كُنه است. بنابراین وجه برای شئ اعرف از كُنه است چون شناخت وجه، آسانتر است لذا می توان عرضی را واسطه شناخت ذاتی قرار داد. چگونه ابن سینا گفت عرض برای شئ، اعرف از ذاتی نیست و نمی توان وسیله شناخت و ذاتی شود در حالی كه عرض، وجه است و ذاتی، كُنه است و وجه برای شئ اعرف از كنه است؟
اشكالی كه مرحوم سبزواری به این فرض مطرح كرده بود این بود كه لازم می آید عرضی منقلب به ذاتی شود. این اشكال بر كلام مرحوم سبزواری وارد نیست اما بر كلام ابن سینا وارد است.
توضیح عبارت
ان قلت كثیراً ما یكون ما لیس بحدٍ اعرف
آنچه كه حدّ و ذاتی نیست بلكه عرضی است كثیراً مّا اعرف است یعنی ثبوتش برای شئ، اعرف است از ثبوت ذاتی برای شئ.
لان تصور الشئ بوجهٍ اسهل من تصور الشئ بالكنه
زیرا تصور شئ به وسیله وجهش كه عرضش می باشد آسانتر است از تصور شئ به وسیله كُنهش كه ذاتیش می باشد پس دسترسی به عرضی بیشتر از دسترسی به ذاتی می باشد لذا عرضی شناخته تر است تا ذاتی. چگونه گفتید عرضی، شناخته تر نیست در حالی كه عرضی شناخته تر است؟
فكیف قال الشیخ: فكیف صارت الی آخره؟
چگونه شیخ با توجه به اینكه عرضی، اعرف از ذاتی است فرمود « فكیف صار ما لیس بحدٍ اعرف وجوداً للمحدود من الامر الذاتی » كه در همین صفحه سطر 5 آمده بود. یعنی چگونه ابن سینا فرمود « آنكه حد نیست اعرف از حد است یعنی چگونه عرضی، اعرف از ذاتی است به عبارت دیگر می خواست بیان كند عرضی اعرف از ذاتی نیست در حالی كه كثیراً مّا عرضی اعرف از ذاتی است پس اشكال بر ابن سینا وارد است ».
صفحه 225 سطر 9 قوله « قلت »
جواب: اگر به كلام ابن سینا مراجعه شود به این صورت آمده « فكیف صار ما لیس بحدٍ اعرف وجوداً للمحدود من الامر الذاتی » به عبارت « وجوداً للمحدود » دقت كنید. اگر این عبارت برداشته شود به این صورت می شود « فكیف صار ما لیس بحد اعرف من الامر الذاتی » یعنی اعرف بودن عرضی را از ذاتی انكار می كند.
توجه كنید كه با عبارت « وجوداً للمحدود » كه ابن سینا در عبارت خودش آورد جواب اشكال داده می شود. « وجوداً للمحدود » یعنی عرض برای محدود وجود دارد ذاتی هم برای محدود وجود دارد. اما وجود ذاتی برای محدود، اعرف از وجود عرضی برای محدود است یعنی نمی خواهد بگوید « ذاتی اعرف از عرضی است » تا كسی بگوید « دسترسی به عرضی بیشتر است پس عرضی، اعرف است » بلكه می خواهد بگوید وجود ذاتی برای محدود، اعرف از وجود عرضی برای محدود است. اما « وجوداً للمحدود » به چه معناست؟ « وجوداً للمحدود » به معنای حمل است یعنی وقتی گفته می شود « این عرضی برای محدود، موجود است » یعنی بر محدود حمل می شود. یا اگر گفته می شود « این ذاتی برای محدود، موجود است » یعنی بر محدود حمل می شود. پس مصنف می گوید حمل ذاتی بر محدود، اعرف از حمل عرضی بر محدود است. ولی وجود عرضی برای محدود، اعرف از وجود ذاتی نیست یعنی حمل عرضی بر محدود، اعرف از حمل ذاتی نیست و این، صحیح است. زیرا عرضی، بین الثبوت برای محدود نیست پس حملش اعرف نیست اما ذاتی، بین الثبوت برای محدود است پس حملش اعرف است. پس عرضی اگر بخواهد برای محدود ثابت شود باید بررسی كرد كه علتش چه می باشد ولی اگر ذاتی بخواهد بر محدود ثابت شود بین می باشد و به دنبال علتش نمی رویم پس برای اینكه عرضی حمل بر محدود شود باید به دنبال علت رفت اما برای اینكه ذاتی، حمل بر محدود شود لازم نیست دنبال علت رفت لذا حمل ذاتی بر محدود نزد ما شناخته تر است از حمل عرضی بر محدود. به عبارت دیگر، حمل عرضی بر محدود اعرف از حمل ذاتی نیست چون ذاتی، بین الثبوت است. و وقتی بین باشد شناخته شده است ولی عرضی بین الثبوت نیست و هر بینی اعرف از غیر بین است. باید ابتدا علتش شناخته شود بعداً حكم شود به اینكه این عرضی برای محدود، ثابت است. پس توجه كردید اگر ابن سینا گفته « عرضی، اعرف نیست و ذاتی، اعرف است » حرف صحیحی است.
قلت: المراد بالوجود للمحدود الحمل الذاتی الاولی
می گوییم مراد به « الوجود للمحدود » كه در عبارت ابن سینا بود « چون ابن سینا گفته بود ـ فكیف صار ما لیست بحدٍ اعرف وجوداً للمحدود ـ » حمل ذاتی اولی است « یعنی عرضی بر محدود به عنوان حمل ذاتی اولی حمل می شود ذاتی هم بر محدود به عنوان حمل ذاتی اول حمل می شود ».
نكته: وقتی عرضی بر محدود « یعنی اصغر » حمل می شود باید به حمل ذاتی حمل شود چون می خواهد واسطه برای ذاتی دیگر قرار بگیرد یعنی ابتدا باید عرضی بر محدود حمل شود تا به توسط عرضی، ذاتی هم حمل شود. پس باید عرضی به صورت حمل ذاتی، بر محدود حمل شود تا بتوان نتیجه گرفت و بتوان آن ذاتی دیگر كه اكبر است را حمل كرد. در این صورت حمل عرضی بر محدود، بین الثبوت نیست اما حمل ذاتی، بین الثبوت است و چون بین الثبوت است لذا اعرف است.
كما فی حمل الحد علی المحدود المتحدین بالذات المتفاوتین بالاجمال و التفصیل
حمل حد بر محدود چگونه حمل ذاتی اولی است؟ با عبارت « المتحدین بالذات » بیان می كند كه ذات این دو یكی است ولی تفاوتشان به اجمال و تفصیل است یعنی محدود، مجمل است و حد، مفصّل است و الا ذاتاً یكی هستند لذا وقتی ذاتاً یكی هستند حمل یكی بر دیگری حمل ذاتی اولی می شود.
عبارت « المتحدین بالذات المتفاوتین بالاجمال و التفصیل » صفت است اما این صفت مشعر به علیت است یعنی چرا حمل حد بر محدود، حمل ذاتی است؟ چون این دو، ذاتاً یكی هستند اگر چه اجمالا و تفصیلا فرق می كنند. و وقتی ذاتاً یكی شدند حمل یكی بر دیگری حمل ذاتی اولی می شود.
و الذاتی بین الثبوت لذی الذاتی لا العرضی
تا اینجا معلوم شد كه مراد از « وجود للمحدود » حمل ذات اولی است. عبارت « كما فی حمل الحد علی لمحدود » بیان برای حمل ذاتی اولی است یعنی یكی از مصادیقِ حمل ذاتی را ذكر می كند لذا می توان این عبارت « كما فی حمل الحد ... التفصیل » را برداشت و عبارت به این صورت می شود « المراد بالوجود للمحدود الحمل الذاتی الاولی و الذاتی بین الثبوت لذی الذاتی لا العرضی » یعنی بیان شد مراد از « وجود للمحدود » حمل ذاتی اولی است اما آیا حمل ذاتیِ اولیِ ذاتیات اعرف است یا حملِ عرض، اعرف است؟ مصنف با این عبارت می فرماید ذاتی، بین الثبوت برای ذی الذاتی است ولی عرضی بین الثبوت نیست پس ثبوتش احتیاج به استدلال ندارد وقتی ثبوتش احتیاج به استدلال نداشته باشد ثبوتش اعرف است و به تعبیر ابن سینا، « اعرفُ وجوداً للمحدود » است یعنی ثبوت و حملش برای محدود، اعرف است اما عرضی اینگونه نیست پس صحیح است اگر گفته شود كه عرضی، اعرف نیست و ذاتی، اعرف است.
و الذاتی لا یعلَّل و العرضی یعلَّل
ذاتی برای حملش یا نسبتش به محدود، علت نمی خواهد ولی عرضی علت می خواهد. آن ثبوتی كه علت نمی خواهد اعرف است آن كه علت می خواهد اعرف نیست پس ذاتی، اعرف می شود نه عرضی. لذا جا دارد ابن سینا با لفظ «كیف» انكاری سوال كند كه آیا عرضی اعرف از ذاتی هست یا نه؟ معنای این سوال، سلب است و به معنای این می باشد كه عرضی اعرف از ذاتی نیست یعنی ثبوت عرضی برای محدود اعرف از ثبوت ذاتی برای محدود نیست. به عبارت دیگر حمل عرضی بر محدود اعرف از حمل ذاتی بر محدود نیست پس حرف ابن سینا صحیح است زیرا كلام او درباره این نیست كه عرضی و ذاتی شناخته شود بلكه ثبوت عرضی برای محدود و ثبوت ذاتی برای محدود را بحث می كند. ما نمی گوییم ذاتی، بین است بلكه می گوییم ذاتی، بین الثبوت است. یعنی ابتدا باید ذاتیات را پیدا كرد وقتی كه پیدا شد ثبوتش بین است به عبارت دیگر اینطور نیست كه ذاتیات در اختیار ما باشند زیرا ما ذاتی انسان را نمی شناسیم. بعد از اینكه بتوان شناخت آن وقت بین الثبوت می شود یعنی به حمل ذاتی اوّلی و بدون واسطه حمل می شود اما عرضی اینگونه نیست. عرضی وقتی شناخته شود اگر بخواهد حمل شود نیاز به دلیل دارد مثلا اگر گفته شود‌ « چرا این دیوار سفید است؟ » باید یك دلیل آورد و مثلا گفت « چون نقاش آن را سفید كرده است ». یعنی چه عاملی باعث شد محدودی كه ذاتش مشتمل بر این عرض نبود این عرض را پذیرفت؟ « اگرچه خود عرض بین است و آسانتر از ذات فهمیده می شود ».
توجه كنید كه مستشكل، اشكال خودش را در جایی برد كه ابن سینا به آنجا نظری نداشت. نظر ابن سینا به ثبوت بود « یا ثبوت عرضی یا ثبوت ذاتی ». اما مستشكل خود عرضی و خود ذاتی را لحاظ كرد. مستشكل گفت خود عرضی آسانتر از ذاتی فهمیده می شود اما ابن سینا فرمود ثبوت ذاتی اعرف از عرضی است و ثبوت عرضی اعرف از ذاتی نیست.
ترجمه: ذاتی علت آورده می شود « لذا ثبوتش خیلی روشن است و نیاز به علت ندارد » اما عرضی علت آورده نمی شود « یعنی باید علت آورد كه چرا ثابت شده است. لذا ثبوت عرضی اعرف نیست همانطور كه ابن سینا فرمود بلكه خود عرضی ممكن است اعرف باشد چنانچه مستشكل گفت ».
اشكال: در این فصل بیان شد كه حد را نمی توان با برهان اثبات كرد. بعضی از كسانی كه بر این كتاب حاشیه نوشتند « یعنی مرحوم آشتیانی » گفتند اجزاء حد را می توان با برهان اثبات كرد « اما خود حد را نمی توان با برهان اثبات كرد » یعنی جنس و فصل را می توان با برهان اثبات كرد اما مجموعه كه حد است را نمی توان با برهان اثبات كرد. اشكالی كه شده این بود: اجزاء حد ذاتی هستند و ذاتی، بین الثبوت است پس اجزاء حد بین الثبوتند چگونه می گویید اجزاء حد را می توان اثبات كرد؟
جواب: جواب آن در جلسه بعد بیان می شود.



[1] شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، ج1، ص225، س7، نشر ناب.