درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه میان مثال اول برای اقسام سه گانه حد « مبدء البرهان و نتیجه البرهان و تمام البرهان » و توضیح مشاركت حد و برهان/ مشاركت حد و برهان/ معرفات/ منطق/ شرح منظومه.
قلنا: العاقله قوه تتوجه الی تحصیل المجهول[1]
برای توضیح مشاركت حد و برهان مصنف مثالهای دیگری می زند تا از طریق آن مثالها مشاركت حد و برهان روشن تر شود و همچنین آن سه قسم از حد كه مربوط به برهان هستند و مشاركت حد و برهان در آنها كاملا مشهود است توضیح داده شود كه عبارت از « حد تام » و « حد نتیجه البرهان » و « حد مبدء البرهان » است.
مثالی كه مصنف بیان می كند تعریف فكر است. در تعریف فكر دو قید آمده بود كه یك قید سبب برای قید دیگر می شد. بیان شد كه اگر آن قیدی كه سبب است در تعریف ذكر شود حدِ مبدء البرهان خواهد بود و اگر آن قیدی كه مسبب است در تعریف ذكر شود حدِ نتیجه البرهان خواهد بود و اگر هر دو قید آورده شود حد كامل البرهان خواهد بود. الان مصنف می خواهد برهانها را ذكر كند. قبل از اینكه برهانها اقامه شوند در جلسه قبل بیان شد كه اگر متصرفه تحت تصرف واهمه باشد كارهای تخیلی انجام می دهد و اسمش متخیله می شود و اگر تحت تصرف عاقله باشد كارهای انسانی انجام می دهد و اسمش متفكره می شود. كارهای انسانی یعنی تصرفات كلی و عقلی داشتن. اما كارهای حیوانی یعنی تصرفات جزئی و حیوانی داشتن. متصرفه وقتی كه می خواهد كارهای حیوانی بكند در مخزن صورتهای جزئی و معناهای جزئی می رود و آنها را در اختیار واهمه قرار می دهد. در جایی كه می خواهد خادم عقل باشد و كلیات را در اختیار عاقله قرار بدهد چگونه عمل می كند؟ متصرفه حق دارد كه در مخزن جزئیات برود اما چگونه می تواند كلیات را بدست بیاورد و در اختیار عاقله قرار بدهد؟ مخزن كلیات با مخزن جزئیات فرق می كند. مخزن صور جزئیه قوه خیال است و مخزن معانی جزئیه، قوه حافظه است. مخزن صور كلیه یا معانی كلیه هیچكدام از این دو نیست. اختلاف است كه مخزن كلیات آیا نفس است یا عقل فعال است؟ گروهی گفتند مخزن كلیات، نفس است. اما گروهی مثل ابن سینا می گویند مخزن كلیات، عقل فعال است. مرحوم صدرا هم می گوید مخزن كلیات، عقل فعال است البته او رب النوع را هم علاوه بر عقل فعال مخزن می داند در این صورت متصرفه چگونه می تواند در نفس جستجو كند اگر مخزن كلیات نفس باشد؟ چگونه می تواند در عقل فعال جستجو كند اگر مخزن كلیات عقل فعال باشد؟ این مطلب در جلسه قبل توضیح داده نشد كه الان باید توضیح داده شود.
جستجوی متصرفه در مخازن جزئیه مشكلی ندارد. اما جستجو كردن در اموری كلیه كار او نیست. در اینجا كه عاقله به او می گوید جستجو كن چه اتفاقی می افتد؟ توجه كنید در این حالت هم جستجو در مخازن جزئیه است چون او توانایی رفتن به مخزن كلی را ندارد پس باید در مخازن جزئیه جستجو كند و جزئیات را بدست بیاورد ولی این جزئیاتی كه او بدست می آورد به توسط قوایی كه در نفس ما موجود هستند كلی می شوند. اگر قوا آنها را كلی نكنند خود عقل آنها را كلی می كند. بنابراین متصرفه، كلی بدست نمی آورد بلكه جزئی بدست می آورد كه این جزئی، كلی می شود و وقتی بدست عاقله می رسد به صورت كلی به دست او می رسد و آن را تنظیم می كند.
عاقله قیاس را تشكیل می دهد كه كبرایش كلی است اما اصغر آن ممكن است جزئی باشد. وقتی عاقله این قیاس را تشكیل می دهد چگونه جزئی را درك می كند « تا الان بحث در متصرفه بود كه دسترسی به كلی ندارد اما الان بحث در عاقله است كه گفته اند جزئی را درك نمی كند »؟
جواب آن این است كه عاقله، كلی را بدون واسطه و بدون ابزار درك می كند. جزئی را هم درك می كند ولی با توسط واسطه و ابزار درك می كند. پس عاقله به هر دو مدرَك « یعنی هم به جزئی و هم به كلی » دسترسی دارد ولی به كلی مباشرتا دسترسی دارد و به جزئی با آلت و وسیله دسترسی دارد. وقتی به هر دو دسترسی داشت می تواند هر دو را در قیاس مورد استفاده قرار بدهد. این توضیح بنا بر قول كسانی است كه می گویند قوه عاقله، جزئیات را درك نمی كند. اگر گفته شود كه قوه عاقله جزئیات را درك می كند، این اشكال وارد نمی شود.
بحث امروز: مصنف می خواهد دو قیاس تشكیل دهد كه این دو قیاس مركب هستند و مشتمل بر دو حد وسط هستند این دو حد وسط را می توان تك تك در تعریف آورد می توان مجموعاً در تعریف آورد. قیاس ها را از روی كتاب می خوانیم و در همانجا توضیح می دهیم.
توضیح عبارت
قلنا: العاقله قوه تتوجه الی تحصیل المجهول
عبارت « قلنا » جواب « اذا » در صفحه 217 سطر سوم است و عبارت « العاقله ...... المجهول » صغری  است.
ترجمه: « اگر بخواهیم برهان بر فكر اقامه كنیم تا اشتباهی را كه بعضی كردند مرتكب نشویم » می گوییم.
و كل قوه تتوجّه الی تحصیل المجهول تُرتِّبُ اموراً معقوله بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه
این عبارت، كبری است.
قضایایی كه در مقابل نفس ما قرار می گیرد تا نفس آنها را ادراك كند دو قسم هستند: 
1ـ قضایای بدیهیه كه احتیاج به كسب ندارند. 
2ـ قضایای نظریه كه احتیاج به كسب دارند.
اگر قضیه بدیهیه در اختیار نفس قرار بگیرد بدیهی است. اما اگر قضیه نظریه در اختیار نفس قرار بگیرد نفس می تواند این نظری را به بدیهی ختم كند یعنی نگاه كند كه از چه مقدماتی گرفته شده است.
آنچه از قیاس به عنوان نتیجه استخراج می شود را قضیه نظریه می گویند. اگر نفس ما بخواهد آن را منحل كند تا به بدیهی برسد باید مقدمات قیاسی كه این نتیجه را به ما داده ببینیم. آن مقدمات قیاس اگر بدیهی بودند در این صورت این نتیجه ی نظری به بدیهی منتهی شد اما اگر بدیهی نبودند دوباره خود آنها نتیجه برای قیاس بعدی هستند و باید قیاس بعدی را پیدا كرد و مقدماتش را بدست آورد تا بالاخره به مقدمه ی بدیهی رسیده شود. پس هر نظری منتهی به بدیهی می شود اما چگونه یك قضیه منحل می شود تا مقدماتش بدست بیاید، این مطلب در منطق بیان شده است. از این تعبیر به « تحلیل بالعكس » می كنند و به این صورت است كه اكبر و اصغر ملاحظه می شود و تمام ذاتیات این دو آورده می شود عرضیات آنها هم آورده می شود سپس ملاحظه می شود كه كدام ذاتی مشترك است و كدام ذاتی مشترك نیست. آنها كه مشترك بین اصغر و اكبر نیست كنار گذاشته می شود. عرضیات را هم به همینصورت ملاحظه می كنیم و مشتركات بین اصغر و اكبر را نگه می داریم. این مشتركات را ملاحظه می كنیم تا آن مشتركی كه مورد نظر است بدست آید كه حد وسط می باشد. این حد وسط یكبار با اصغر تركیب می شود و صغری درست می گردد همین حد وسط یكبار با اكبر تركیب می شود و كبری درست می گردد. صغری و كبرایی كه این نتیجه را می دادند بدست می آید.
قیاس به اینصورت است:‌
صغری: « العاقله قوه تتوجه الی تحصیل المجهول » یعنی عاقله، قوه ای است كه متوجه به تحصیل مجهول می شود.
كبری: « و كل قوه تتوجه الی تحصیل المجهول ترتب اموراً معقوله بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه‌ » یعنی هر قوه ای كه می رود تا مجهولی را كشف كند باید یك امور معقوله و معلومه را ترتیب بدهد تا به آن مجهول كه نتیجه است برسد. امور بدیهیه یا امور نظری كه منتهی به بدیهی می شوند را به عنوان صغری و كبری قرار می دهد بعداً از طریق این صغری و كبری كه معلوم هستند مجهول را كشف می كند كه آن مجهول، نتیجه این دو مقدمه می شود.
توجه كنید در بین این دو حد وسط لفظ « العاقله » اصغر است و عبارت « قوه تتوجه الی تحصیل المجهول » حد وسط است. و عبارت « ترتّب امورا معقوله بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه » اكبر است.
نتیجه: « العاقله ترتّب امورا معقوله بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه ».
به حد وسط توجه كنید كه « تحصیل مجهول » است و اكبر، « ترتب امور معقوله » است. از بین این دو، كدام یك سبب و كدام یك مسبب است؟ عبارت « ترتب امور معقوله »، سبب است و عبارت « تحصیل مجهول »، مسبب است و قیاس، قیاس « انّ » است یعنی از مسبب و معلول كه حد وسط است پی به علت كه اكبر است برده شده است.
ثم نجعل النتیجه صغری و نقول: العاقله ترتب امورا معقوله كذا و كل ما هو كذلك تتفكر فالعاقله تتفكر
سپس قیاس بعدی تشكل می شود به اینصورت كه نتیجه ی قیاس اول صغری برای قیاس دوم قرار داده می شود و كبری به آن ضمیمه می شود.
مصنف در قیاس دوم، نتیجه ی قیاس اول را ذكر می كند و آنرا صغری قرار می دهد اما در قیاس  اول ذكر نكرد.
صغری: « العاقله ترتّب امورا معقوله كذا ». مراد از « كذا » یعنی « بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه ».
كبری: « و كل ما هو كذلك تتفكر » مراد از « كل ما هو كذلك » یعنی « كل قوه ترتب امورا معقوله بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه ». در كتاب شرح منظومه چاپ سنگی لفظ « كل ما » را به صورت « كلما » نوشته كه صحیح نیست زیرا « كلما » سور قضیه شرطیه است ولی در اینجا این قضیه، شرطیه نیست بلكه حملیه است و سور آن باید « كل » باشد نه « كلما‌ ».
نتیجه: « فالعاقله تتفكر »
در اینجا دو حد وسط وجود دارد كه یكی در قیاس اول و یكی در قیاس دوم بكار رفت. حد وسط در قیاس اول، « تحصیل المجهول » بود و در قیاس دوم، « ترتیب امور معقوله » بود. عبارت « ترتیب امور معقوله » مبدأ و سبب است و « تحصیل مجهول » نتیجه و مسبب است. پس اگر در حدّ فكر، « ترتیب امور معقوله » آورده شود مبدأ آورده شده است و این حد، مبدء البرهان می شود. اگر در حد فكر « تحصیل المجهول » آورده شود در اینصورت نتیجه و مسبب آورده شده است و این حد، نتیجه البرهان می شود. اگر هر دو آورده شود حد، كامل البرهان می شود.
فان اخذتَ حد الفكر من الحد الاوسط فی احد القیاسین بان قلت: الفكر توجّه النفس الناطقه الی تحصیل المجهول، او الفكر ترتیب امور معقوله كذائیه كان حداً هو مبدء البرهان او حداً هو نتیجه البرهان
اگر حد فكر را از حد اوسط در یكی از دو قیاس گرفتی به اینكه گفتی « الفكر توجه النفس الناطقه الی تحصیل المجهول » كه از مسبب و نتیجه استفاده شده است و قهراً این حد، نتیجه البرهان می شود یا فكر را اینگونه تعریف كنی « ترتیب امور معقوله كذائیه ». مراد از « كذائیه یعنی « بدیهیه او منتهیه الی البدیهیه ». چنین حدی، مبدء البرهان یا نتیجه البرهان است.
توجه كنید كه عبارت « كان حداً هو مبدء البرهان او حداً هو نتیجه البرهان » لف و نشر نامرتب است یعنی اگر « تحصیل المجهول »، حد قرار داده شود نتیجه البرهان می شود و اگر « ترتیب امور » حد قرار داده شود مبدء البرهان می شود.
نكته: « ترتیب امور معلوم » علت « تحصیل مجهول » است كه وقتی صغری و كبری به ترتیب خاص مرتب شود نتیجه بدست می آید. اگر اینگونه گفته شود « ما تحصیل مجهول به سبب ترتیب امور معلوم می كنیم » در اینصورت در ذكر كردن، این دو جابجا شدند و الا سبب و مسبب جابجا نشده است. بله اگر « توجه به تحصیل مجهول » حد وسط قرار بگیرد سبب می شود و « ترتب امور معقوله » مسبب می شود در اینصورت لف و نشری كه مرحوم سبزواری ذكر كرده لف و نشر مرتب می شود. یعنی ابتدا تصمیم گرفته شد كه تحصیل مجهول شود بعداً ترتیب امور معقوله شود.
در اینصورت توجه به « تحصیل مجهول »، سبب می شود و « ترتیب امور معقوله » مسبب می شود.
اما اگر لفظ « توجه » حذف شود و خود « تحصیل مجهول » ملاحظه شود عبارت « ترتیب امور معقوله » سبب می شود و « تحصیل مجهول » مسبب می شود. هر دو حالت درست است ولی مرحوم سبزواری « توجه به تحصیل مجهول » را حد وسط قرار داده است كه سبب می شود و « ترتب امور معقوله » مسبب می شود.
ترجمه: اگر تعریف فكر را از حد اوسط در احد القیاسین بگیرید « یعنی از حد اوسط در هر دو قیاس گرفته نشود، چون در اینصورت این حد، كامل البرهان می شود » به اینكه بگویی فكر، توجه نفس ناطقه به تحصیل مجهول است « كه استفاده كردن از حد وسط اول است » یا فكر، ترتیب امور معقوله ی كذائیه « یعنی بدیهیه یا منتهی به بدیهیه » است این حدی كه تشكیل می شود اسمش مبدء البرهان یا نتیجه البرهان است « لف و نشر مرتب است ».
و ان جمعت الاوسطین فی الحد كان حداً كاملا هو تمام البرهان
اگر هر دو حد وسط را در تعریف جمع كردید این حدی كه برای فكر آورده شده حدی است كه كامل است و اسمش تمام البرهان است.
و مثلها التعاریف المشهوره للقوی و افاعلیها فانها الحدود الوسطی لبراهینها
در تعریف فكر دو قیاس تشكیل شد كه دو حد وسط دارد و هر كدام از حد وسط ها معرِّف قرار داده شد و بعداً مجموع آنها معرِّف قرار داده شد و اسم حدّها هم بیان شد. مصنف می فرماید مثالهای دیگری هم وجود دارد. اگر قوای دیگر انسان مطرح شود « نه اینكه فقط قوه فكر مطرح شود » تعریف آنها آورده شود و برهانشان هم اقامه می شود می بینید باز هم مشاركت حد و برهان هست و حد « كامل البرهان » و حد « نتیجه البرهان » و حد « مبدء البرهان » است یعنی هر چه در قوه متفكره گفته شد درباره قوای دیگر می آید كه مصنف سه مثال می زند یكی برای قوه نامیه و یكی برای قوه غاذیه و سوم مثال برای قوه مولده می زند كه هر سه قوای نباتی اند.


[1] شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، ج1، ص217، س6، نشر ناب.