درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه كلام ابن سینا در تعریف اقسام سه گانه حد « تمام البرهان، مبدء البرهان و نتیجه البرهان »/  در مشارکت حد و برهان، ماهیت موجوده ملاحظه می شود/ مشارکت حد و برهان/ معرفات/ منطق/ شرح منظومه.  
لكن هذا الحد الكامل للكسوف لایكون عند التحقیق حداً واحداً فی البرهان بل حدین[1]
بحث در مشاركت حد و برهان بود مصنف خواست با مثال، مشاركت را بیان كند و در ضمن بیان كردن سه قسم حدی را كه در هر سه قسم مشاركت حد و برهان لازم است تعیین كرد. یك قسم، حد كامل البرهان نامیده شد. قسم دوم، حد مبدء البرهان نامیده شد و قسم سوم حد نتیجه البرهان نامیده شد.
در حد كسوف ذكر شد كه دو محمول و خبر آمده بود. عبارت به این صورت بود « هو انمحاء نوره لتوسط الارض » لفظ « هو » مبتدی است و « انمحاء نوره‌ » خبر است و « لتوسط الارض » خبر بعد از خبر گرفته نمی شود چون با لام آمده است اما از نظر معنا می توان خبر بعد از خبر گرفت. پس در تعریف كسوف قمر دو محمول آورده شد و این دو محمول با یكدیگر جمع شدند. تعریفی كه تعریف كامل می باشد ارائه داده شد. این تعریف كامل مشتمل بر دو جزء است كه مجموع این دو جزء در تعریف قرار گرفته است. مشتمل بر دو حدّ نیست بلكه مشتمل بر یك حد است كه دارای دو جزء می باشد. این حد كه باید حد وسط برهان قرار بگیرد حد وسطِ یك برهان قرار نمی گیرد بلكه حد وسط دو برهان قرار می گیرد. یعنی دو جزئی كه در حد كسوف گفته شد دارای دو حد وسط است « نه اینكه یك حدِ وسطِ حاصل از مجموع دو جزء باشد » كه یكی در یك قیاس بكار می رود و دیگری در قیاس دیگر بكار می رود پس این دو جزء كه حد را تكمیل كردند در برهان، دو حد وسط هستند و مجموع آنها یك حد شد ولی مجموع آنها یك حد وسط نمی شود. در اینجا دو قیاس تشكیل می شود در یك قیاس، حد وسط آن جزئی قرار داده می شود كه در حد، اول آمده بود كه همان « انمحاء نور » است و در قیاس دیگر، حد وسط آن جزئی است كه در حد، دوم آمده بود كه همان « توسط الارض » است. اما این دو برهان چگونه ترتیب داده می شود یعنی اول كدام یك از این دو برهان آورده می شود؟ جواب این است كه ابتدا آن برهانی می آید كه حد وسطش، جزء دوم حد بود كه همان « توسط الارض » است. بعداً برهانی می آید كه حد وسطش، جزء اول حد است. یعنی در برهان بر عكس قرار داده می شود. به عبارت دیگر آن كه جزء دوم است حد وسطِ برهان اول قرار داده می شود و آن كه جزء اول است حد وسطِ برهان دوم قرار داده می شود. این دو قیاس به این صورت است: قیاس اول:
صغری: « القمر توسط الارض بینه و بین الشمس ». در این قیاس اول، جزء دوم كه « توسط الارض بینه و بین الارض » است ابتدا آورده شد.
كبری: « و كل ما توسطت الارض بینه و بین الشمس ینمحی نوره ».
نتیجه: « فالقمر ینمحی نوره ». توجه كردید كه جزء اولِ حد كه « انمحاء نور » است در نتیجه آورده شد و اكبر قرار گرفت سپس این نتیجه، صغری برای قیاس بعدی قرار داده می شود و گفته می شود: قیاس دوم:
صغری: « القمر قد انمحی نوره ». در این صغری مثل صغرایی قبلی لفظ « القمر » اصغر است و حد وسط « انمحاء نور » است كه در تعریف، جزء اول بود.
كبری: « و كل ما انمحی نوره انكسف ».
نتیجه: « فالقمر انكسف ».
در اینجا با دو قیاس « یا به تعبیر دیگر با یك قیاس مركب » به انكساف قمر رسیده شد.
به این دو جزء كه در تعریف آمده است توجه كنید كه « توسط » علت برای « انمحاء » قرار داده شد و به همین جهت در اولین قیاس، حد وسط قرار داده شد چون حالتِ علت داشت. در قیاس اول، عبارت « توسط الارض » حد وسط قرار گرفت و عبارت « انمحاء » نتیجه شد پس « توسط الارض » مبدا برای این نتیجه شد و « انمحاء » نتیجه برای « توسط الارض » شد.
اگر در تعریف فقط « توسط » آورده شود گفته می شود این حد، حد مبدء البرهان است یعنی مبدء برهان اول در آن آورده شده و اگر در تعریف، « انمحاء » آورده شود گفته می شود این حد، حد نتیجه البرهان است زیرا « انمحاء » نتیجه قیاس اول بود كه بعداً حد وسط قیاس دوم قرار گرفت. اما اگر هر دو جزء یعنی « انمحاء » و « توسط » آورده شود چنانچه الان بیان شد « كسوف قمر، انمحاء نوره لتوسط الارض است » به این، حد تمام البرهان یا كامل البرهان گفته می شود.
توجه كردید كه این مثال دو مطلب را تبیین كرد:
1ـ مشاركت حد و برهان معلوم شد زیرا حد دارای اجزائی است كه همان اجزاء، حد وسط برهان قرار گرفتند ولی یك جزء در یك برهان بكار رفت و جزء دیگر در برهان دیگر بكار رفت پس مشاركت بین اجزاء حد و حد وسط برهان حاصل شد.
2ـ تقسیم حد به سه قسم است كه عبارت از حد مبدء البرهان و حد نتیجه البرهان و حد كامل البرهان است.
توضیح عبارت
لكن هذا الحد الكامل للكسوف لایكون عند التحقیق حداً واحداً فی البرهان بل حدین
حدی كه گفته شد « هو انمحا نوره لتوسط الارض » حد كامل است چون هر دو جزء در آن آمده است. تا اینجا حد كامل بیان نشد كه چه می باشد ولی در این عبارت تعبیر به حد كامل می كند.
ترجمه: این حدِ كاملی كه برای كسوف آورده شده عندالتحقیق، یك حد وسط در برهان نیست بلكه دو حد وسط است « یعنی یك حد و یك تعریف است اما وقتی در برهان می آید یك حد یعنی یك حد وسط نیست بلكه دو حد وسط می شود ».
توجه كنید كه اگر قید « فی البرهان » برداشته شود این عبارت، كاذب می شود زیرا معنای عبارت می شود « این حد عند التحقیق یك حد نیست » در حالی كه یك حد است پس نیاز به قید « فی البرهان‌ » هست و مراد از « حدا واحدا » یعنی حد وسط نه تعریف.
و الذی یحمل منهما علی الموضوع فی البرهان اولًا و هو الحد الاوسط یكون فی الحد محمولاً بعد الاول
ضمیر « هو » به « الذی » بر می گردد.
در این عبارت تعبیر به « الموضوع فی البرهان » كرده كه مراد، اصغر است و اصغر،‌قمر است. در عبارت « هو انمحاء نوره لتوسط الارض » لفظ « هو » به « قمر » بر می گردد و موضوع می باشد.
ضمیر « منهما » به « دو حد » بر می گردد.
« اولاً »: قید « فی البرهان » است یعنی برهانی كه اول آورده می شود زیرا دو برهان اقامه شد. می توان قید « یحمل » گرفت یعنی آنكه اولاً حمل می شود.
ترجمه آنچه كه از این دو حدِ‌ وسط، بر موضوع در برهان « یعنی اصغر » حمل می شود اولاً و حد وسط در برهان است، در حدّ « یعنی تعریف » محمول بعد از محمولِ اول است « محمولِ‌ اول،  انمحاء نور بود و این حد وسط كه در برهانِ اول بكار گرفته می شود و بعد از محمول اول یعنی انمحاء نور آمد توسط الارض است ».
و الذی یحمل فی البرهان ثانیا یكون فی الحد محمولا اولاً
آن كه در برهان برای بار دوم حمل می شود كه حدِ وسط برهان دوم است « و آن، انمحاء نور بود » در حد‌ « یعنی تعریف » معمول اول قرار  داده شد.
لانك تقول فی البرهان : ان القمر قد توسط الارض بینه و بین الشمس و كل مستضیء من الشمس یتوسط بینهما الارض فانه ینمحی نوره فینتج ان القمر ینمحی نوره.
وقتی می توانی برهان را شروع كنی اولین برهان این است « ان القمر قد توسط الارض بینه و بین الشمس » كه لفظ « القمر » اصغر است و عبارت « قد توسط الارض بینه و بین الشمس » حد وسط می شود. این حد وسط، محمولی است كه در برهان اولاً حمل شده است.
عبارت « وكل متضی من الشمس یتوسط بینهما الارض » تكرار حد وسط است و به معنای این است كه هر چیزی كه نور از خورشید بگیرد و زمین بین او و خورشید فاصله شود نورش محو می شود. و عبارت « فانه ینمحی نوره » اکبر است. عبارت « فینتج ان القمر ینمحی نوره »‌ نتیجه است در این نتیجه، « انمحاء نور » آمده است كه نتیجه برهان است و « توسط الارض » كه حد وسط قرار گرفته مبدء البرهان است. اگر « توسط الارض » در حد آورده شود حدِ مبدء البرهان درست می شود و اگر « انمحاء نور » در حد آورده شود حد نتیجه البرهان، درست می شود.
نكته: خصوصیت قمر این است كه مستضیء از شمس است یعنی نورش را از خورشید می گیرد و نور ذاتی ندارد چون در حد وسط، لفظ « بینه » آمده بود و ضمیر آن به « قمر » بر می گشت و شان قمر این بود كه مستضیء از شمس باشد لذا ابن سینا در تكرار حد وسط، تعبیر به « كل مستضیء من الشمس » كرد لذا حد وسط تكرار شده است اگرچه حد وسط عیناً تكرار نشده اما از نظر معنا یكی است.
نكته: اگر چیزی كه دارای نور ذاتی است آن را وارد ظلمت كنید ظلمت را روشن می كند و خودش تاریك نمی شود مثل لامپ كه اگر داخل اتاق تاریك شود اتاقِ‌ تاریك را روشن می كند. اما اگر نور،‌كسبی باشد مثل آینه ای كه نور را منعكس می كند وقتی در اتاقِ‌ تاریك برده شود و مقابلِ نور گرفته نشود این آینه تاریك می شود. پس آنچه كه نورش كسبی است وقتی در تاریكی می رود نورش را از دست می دهد. لذا ابن سینا تعبیر به « مستضیء من الشمس » می كند و می گوید آنچه كه مستضی از نور شمس است اگر در تاریكی زمین واقع شد نورش محو می گردد اما آنكه نورش اصلی است اگر در تاریکی زمین واقع شود تاریكی زمین را روشن می كند چون می دانید كه ماه در تاریكی زمین می آید و خسوف اتفاق می افتد اما اگر نور ماه اصلی بود وقتی در تاریكی زمین می آمد تاریكی زمین را روشن می كرد نه اینكه خودش تاریك شود.
ثم تقول: و المنمحی نوره منكسف فالقمر اذن منكسف
عبارت « و المنحمی نوره منكسف » كبری است و عبارتِ « فالقمر اذن منكسف » نتیجه قیاس دوم است.
ابن سینا از اینجا قیاس دوم را تشكیل می دهد. نتیجه ای كه از قیاس اول گرفته شد در قیاس دوم صغری قرار داده می شود. ابن سینا نتیجه را تكرار نمی كند و كبری كه در قیاس دوم باید مطرح شود را ذكر می كند و آن را به قیاس اول وصل می كند. این گونه دو قیاس را قیاس موصول می گویند یعنی دو قیاسی كه نتیجه ی اول، صغری برای قیاس دوم شود. اگر نتیجه ی قیاس اول به عنوان صغری در قیاس دوم تكرار نشود آن را قیاس موصول می گویند ولی اگر نتیجه قیاس اول تكرار شود این قیاس را قیاس مفصول می گویند.
فاوّلاً حَمَلتَ التوسط ثم الانمحاء
در قیاس اول، توسط حمل بر اصغر شد و حد وسط قرار داده شد. سپس در قیاس دور انمحاء حمل بر اصغر شد و حد وسط قرار داده شد.
مراد از « ثم الانمحاء » یعنی « ثانیاً الانمحاء ». عادت ابن سینا این است كه در بسیاری از موارد به جای لفظ « ثانیا ً» تعبیر به « ثم » می كند.
و فی الحد التام تورد اولا الانمحاء ثم التوسط
در حد تام ابتدا « انمحاء » آورده می شود بعداً توسط آورده می شود یعنی بین این دو جزء جمع می شود. « انمحاء » كه حد وسطِ در قیاس دوم بود در حد « یعنی تعریف »، اول آمد. « توسط » كه حد وسطِ در قیاس اول بود در حد « یعنی تعریف »، دوم آمد.
لانك تقول: انكساف القمر هو انمحاء نوره لتوسط الارض بینه و بین الشمس
در اینجا « انكساف قمر » تعریف می شود و در تعریف ابتدا « انمحاء نور » می آید بعداً جزء دیگر كه « لتوسط الارض بینه و بین الشمس » است آورده می شود.
فان جعلتَ كل واحد من توسط الارض و الانمحاء حداً  كان تاماً
ضمیر« كان » به « حد » بر می گردد.
مصنف از اینجا می خواهد سه قسمِ حد را بیان كند كه عبارت از حدِ كامل البرهان و حدِ مقدمه البرهان و حد نتیجه البرهان است. در این دو جزء كه در حد آورده می شود یكی مبدء و یكی نتیجه است.
ترجمه: اگر هر یك از « توسط الارض » و « انمحاء » تعریف قرار داده شود یعنی هر دو با هم در تعریف آورده شود این تعریف،‌ تعریف تام است « یعنی حدِ كامل البرهان است ».
نكته: در سطر 12 فرمود « كل واحد من توسط الارض و الانمحاء » كه نشان می دهد هر یك از « توسط الارض » و « الانمحاء » تك تك ذكر بشوند نه با هم. اما بنده ـ استاد‌ ـ گفتم هر یك از این دو آورده شود و مجموعه تعریف قرار داده شود این حد، حد تام می شود.
ابن سینا وقتی تعبیر به « كل واحد » می كند عنایت دارد و نمی توان کلاش را حمل بر تسامح كرد و آنطور كه بنده ـ استاد ـ معنا كردم معنا كرد اگرچه معنای صحیحی است ولی می توان اینگونه معنا كرد كه مراد از « كل واحد » یعنی هر یك از این دو جزء اگر آورده شود این حد،‌ حد تام است « نه اینكه كامل البرهان باشد ‌» ولی حدِ تامی است كه یا مبدء البرهان یا نتیجه البرهان است.
و هذا اذا كان بعض اجزاء الحد التام عله للجزء الآخر
« هذا »: اگر هر دو جزء آورده شود تعریف، تام می شود.
ترجمه: و این در صورتی است كه آن دو جزئی كه آورده می شود یكی علت برای دیگری باشد « در اینجا توسط ارض علت برای انمحاء است‌ ».
نكته: در لفظ « تام » دو اصطلاح وجود دارد یكی در مقابل حد ناقص است كه در اینجا مراد نیست اما اصطلاح دیگر در مقابل مبدء البرهان و نتیجه البرهان است كه مراد می باشد.
فان اقتصر علی العله كتوسط الارض كان الحد یبسمی مبدء البرهان
اگر در تعریف اكتفا شود بر آن جزئی كه علت است مثل « توسط الارض »، در این صورت این حد، مبدء البرهان نامیده می شود.
و ان اقتصر علی المعلول کالانمحاء کان الحد یسمی نتیجة البرهان»[2] هذا کلامه رفع مقامه
اما اگر در تعریف اکتفا شود بر آن جزئی که معلول است مثل « انمحاء »، در اینصورت این حد، نتیجة البرهان نامیده می شود.
نكته: این عباراتی كه در این چند جلسه بیان شد به عنوان مقدمه و شرح قبل از متن است زیرا این مطالب بعداً در شعر مرحوم سبزواری می آید لذا كسی نگوید تكرار لازم می آید اگر چه از نظر معنا تكرار می شود.
و ان اردت
مرحوم سبزواری می خواهد مطلب را بهتر واضح كند لذا می فرماید خوب است كه مثالها را زیاد كنیم تا از طریق تكثیر امثله، مطلب بهتر روشن شود.



[1] شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، ج1، ص216، س4، نشر ناب.
[2] النجاة، ابن سینا، ص157،ط دانشگاه.