درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ بيان مطلب « لم » و اقسام آن 2 ـ رجوع مطلب « ای » به « ما » حقیقیه و رجوع مطلب « اين » و « كيف » و « كم » و « متی » به « هل » بسيطه/ بيان مطالب ثلاثه/ معرفات/ منطق/ شرح منظومه.
لميه ثبوتاً اثباتاً‌ حوت[1]
بيان شد كه اساس سوال ها و طلب ها سه تا هستند:
1 ـ طلب كردن به وسيله « ما ».
2 ـ طلب كردن به وسيله « هل ».
3 ـ طلب كردن به وسيله « لم ».
هر كدام از اين سه به دو قسم تقسيم مي شود. « ما » به دو قسم « شارحه » و « حقيقیه » تقسيم شد. « هل » به دو قسم « بسيطه » و « مركبه » تقسيم شد. الان نوبت به « لم » رسيده که به ثبوتيه و اثباتيه تقسيم می شود. به وسيله « لم » از علت حكم سوال مي شود وقتي در قضيه اي حكمي بيان مي شود « حكم يعني محمولي براي موضوعي بيان مي شود » اين حكم اگر حادث باشد علت دارد. وقتي شنونده اين حكم را از متكلم مي شنوند از علت آن سوال مي كند و مي گويد علت اين حكم چيست؟ اين سوال به وسيله « لم » است. گاهي شنونده به وسيله « لم » از علت خود حكم سوال مي كند. اين « لم » ثبوتي مي گويند اما گاهي از علت اثر حكم سوال مي كند. اين « لم » را « لم » اثباتي مي گويند. گفته مي شود « العالم حادث ». حكم عالم، حدوث است. مخاطب از خود حكم سوال مي كند يعني مي گويد چرا عالم، حادث است؟ سوال مخاطب، « لم » ثبوتي مي شود كه از خود حكم سوال مي شود. دليلي كه متكلم مي آورد جواب به اين سوال است كه با « لم » ثبوتي بيان شده است. گاهي گفته مي شود « المغناطيس يجذب الحديد » يعني مغناطيس « و آهن ربا » آهن را مي كِشد در اينجا سوال از اين است که چه عاملی در مغناطيس هست كه باعث اين حكم مي شود.
برای اينكه هر دو « لم » ثبوتي و اثباتي در يك مثال جاري شود در يك مثال بیان مي کنيم: « المغناطيس يجذب الحديد » يكبار اينگونه سوال مي شود « به چه دليل مي گوييد مغناطيس، جذب حديد مي كند؟ » در جواب آن گفته مي شود به اين دليل كه وقتي آهن ربا كنار آهن قرار بگيرد آهن را جذب مي كند. در اين صورت با « لم » ثبوتي سوال مي شود.
يكبار سوال مي شود « چه خاصيتي در آهن ربا هست كه اين جذب انجام مي شود؟ » يعني جذب آهن ربا را مي داند و از آن سوال نمي كند. در اينصورت با « لم » اثباتي سوال مي شود.
توضيح عبارت
لميةٌ ثبوتاً اثباتاً حوت
« لميه »: يعني سوالي كه نسبت به « لم » دارد و سوال لمّي حساب مي شود.
ترجمه: آن سوالِ مربوط به « لم » مشتمل است ثبوت و اثبات را.
اي يطلب بلم عله الحكم و الواسطه له
اين عبارت، تفسير عبارت قبلي است.
ترجمه: از علت حكم سوال مي شود و از آنچه كه واسطه ي حكم است سوال مي شود.
« و الواسطه له »: ظاهراً لفظ « الواسطه » با « عله الحكم » فرقي ندارد لذا واو، تفسير مي شود.
و هي قسمان واسطه في الثبوت و واسطه في الاثبات
آن كه منشا پيدايش حكم است بر دو قسم است.
اليه اي الي المذكور من أسّ المطالب آلت ما اي مطالب اخري فريقٌ اثبتا ان كانت و هي مطلب ايّ و مطلب اين و مطلب كيف و مطلب كم و مطلب متي
« آلت » يعني « رجعت ». ضمير « كانت » به « مطالب اخري » بر مي گردد.
تا اينجا مصنف سه مطلب « ما » و « هل » و « لم » را بيان كرد. اما گروهي مطلب « اي » و « متي » و « كم » و «‌كيف » قائل شدند و گفتند مي توان از اينها هم سوال كرد. مصنف مي فرمايد اگر در جايي اين سوالها جا داشته باشند اين سوالات به همان مطالب ثلاثه بر مي گردد و به همين جهت است كه همان مطالب ثلاثه، اُسّ و اساس مطالب قرار مي گيرد.
نكته: در بعضي موارد سوال به « متي » و « كم » و « ای » و « کیف » نمي توان كرد مثلا در موجودات مجرد كه در آنها مقدار و زمان راه ندارد سوال به « متي » و « كم » نمي شود. اما جايي كه اين سوالها راه دارد به اين سه مطلب بر مي گردد.
در اينجا دو بحث وجود دارد:
1 ـ در چه جاهايي اين سوالها راه ندارد.
2 ـ در جايي كه اين سوالها هست چگونه به اين سه مطلب بر مي گردد؟
مصنف ابتدا سوال به « اي » را مطرح مي كند. مصنف براي بازگشت سوالِ به « اي »، به « ما » حقيقيه در يك مورد و « هل » مركبه در مورد ديگر، « اي » را به دو قسم تقسيم مي كند:
1 ـ « اي » جوهريه: اين « ايّ » همان است كه در جواب سوال از فصل مي آيد و جواب آن، جوهر قرار مي گیرد يعني « اي » جوهريه به « ما » حقيقيه بر مي گردد.
2 ـ « اي » عرضيه: اين « ايّ » در سوال از عرض مي آيد و در جوابش، عرض بیان مي شود. يعني « اي » عرضيه به « هل » مركبه بر مي گردد. لذا يك سوالِ جدا نيست بلكه داخل در سوالهاي قبل است.
بيان بازگشت « اي » جوهريه به « ما » حقيقيه:
اولا: « ايّ » جوهريه سوال از فصل مي كند.
ثانيا فصلِ شي، صورت شي است زيرا فصل و صورت با همديگر يك چيزند و فرق اعتباری دارند چون اگر بشرط لا حساب كنيد صورت مي شود و اگر لا بشرط حساب كنيد فصل مي شود.
ثالثا: صورت شيء، حقيقت شيء است. يعني اگر ماده عوض شود ولي صورت شيء عوض نشود حقيقت شيء بهم نمي خورد اما اگر ماده باشد و صورت عوض شود حقيقت شيء بهم مي خورد. گفتند وقتي آب، بخار مي شود هيولايي كه در آب بود در هوا محفوظ است پس ماده ي آن عوض نشده است ولي صورت مائي رفته و صورت هوائي آمده است يعني حقيقت، عوض شده است. اما اگر ماده، عوض شود صورت محفوظ مي ماند مثلا بدن ما در سن طفوليت مادي اش به اينصورت بوده وقتي جوان مي شود ماده اش عوض مي شود. گفته شده تمام سلولهاي بدن (بجز سلول مغز) بعد از 7 سال عوض مي شود. مثلا ماده ي بدن بچه نسبت به ماده بدن جوان عوض شده ولي اين، همان انسان قبل است چون صورت، همان صورت زيد است. زيرا اين صورت در كودكي، صورت زيد بودن الان هم كه بزرگ شده است صورت زيد است. پس ماده، حقيقت شيء نيست لذا عوض شدنش باعث عوض شدن حقيقت شيء نيست اما صورت، حقيقت شيء است لذا عوض شدنش باعث عوض شدن حقيقت شيء است.
از اولاً و ثانيا و ثالثا نتيجه گرفته مي شود كه وقتي با « اي » جوهريه كه سوال از فصل مي شود که در واقع سوال از صورت شده « به عبارت دیگر بايد گفت سوال از حقيقت شده است » و « ما » حقيقيه هم سوال از حقيقت مي كند پس « ايّ » جوهريه به « ما » حقيقيه بر مي گردد و هر دو سوال از حقيقت مي كنند.
اما در « اي » عرضه، سوال از عرض مي شود. عرض، وصف شيء است كه بعد از وجود شيء براي شيء ثابت مي شود بنابراين بعد از اينكه « هل » بسيطه « و وجودِ » آن شيء ثابت شد بحث مي شود كه براي اين موصوف چه صفاتي و اعراضي حاصل است؟ با « اي » عرضيه از آن عرض ها و صفت ها سوال مي شود. به عبارت ديگر از وجود مقيّد سوال مي شود یعني مثلا از وجود كتابت براي اين موجود يا وجود ضحك براي اين موجود سوال مي شود. « هل » مركبه هم همين سوال را مي كرد يعني بعد از اثبات وجود شيء از اوصاف و اعراض شيء سوال مي كرد. پس « اي » عرضيه به « هل » مركبه بر مي گردد.
اما سوال به « كيف » و « كم » و « متي » سوال از عرض هستند پس همه اينها به « هل » مركبه بر مي گردند.
ترجمه: به آنچه كه ذكر شد كه عبارت از اُس مطالب بود، بر مي گردد مطالب ديگري كه گروهي اثباتش كردند « ما آنها را به همين مطالب بر مي گردانيم و مطالب مستقل و جدا قرار نمي دهيم » اگر مطالب ديگري باشد و آن مطالب اخري، مطلب ایّ « مثل ای شیء فی جوهره و عرضه »  و مطلب أين « مثل اين هذا؟ » و مطلب كيف « مثل كيف انسان؟ » و مطلب كم « مثلا سوال مي كند که هضم غذا چقدر طول می کشد » و مطلب متي « مثل متي كان زيد » است « كه سوال از زمان وجود زيد است ».
« ان كانت »: مصنف بعداً توضيح مي دهد كه چرا لفظ « ان كانت » را آورد چون بيان مي كند بعضي موجودات، مسؤول به كيف و كم و اين و متي نيستند چون اينها را ندارند مثلا در مورد خداوند ـ تبارك ـ اين سوال غلط است كه در كجا قرار گرفته است؟ يا در چه زماني موجود است؟
نكته: در مورد عقول، سوال به اين و كيف و كم و متي نمي شود اما سوال به مطالب سه گانه مي شود.
اما مطلب اي فلان ايّ الجوهریه يطلب بها الفصل و سياتي ان شیئیه النوع بالفصل و بالصوره فيؤل الي ما الحقيقيه
اما « اي » جوهريه « يعني آن كه از جوهر یعنی ـ فصل ـ سوال می كند » به « ما » حقيقيه بر مي گردد.
ترجمه: اما مطلب ايّ جوهريه به توسط آن، فصل طلب مي شود « و فصل همان صورت است » و به زودي مي آيد كه شيئيت و حقيقت نوع، به فصل و صورت است پس سوال به ايّ « يا خود ايّ » به « ما » حقيقيه »« يعني به ـ ما ـ يي كه حقيقت را كشف مي كند » بر مي گردد.
و ايّ العرضيه يطلب بها عوارض الشيء فيقول الي هل المركبه
و « اي » عرضيه به توسط آن، عوارض شيء طلب مي شود « و در هل مركبه هم عوارض شيء طلب مي شود » پس سوالِ به « اي » عرضيه به سوال از « هل » مركبه بر مي گردد.
و اما البواقي فرجوعها الي هل المركبه
اما باقي كه عبارت از مطلب « كيف » و « كم » و « اين » و « متي » است به « هل » مركبه برمي گردد و رجوعشان واضح است زيرا آنها سوال از عرضي از عوارض مي كند و « هل » مركبه هم سوال از عرضي از عوارض مي كند پس هر دو مثل هم هستند.
و انما قلنا
مصنف از اينجا بيان مي كند كه در بعضي جاها، مطالب « اي » و « اين » و « كيف » و « كم » و « متي » وجود ندارند و لذا مطرح نمي شوند تا عود و رجوع به آن سه مطلب داده شود.


[1] شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، ج1، ص194، س2، نشر ناب.