درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح و شرح خطبه/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: در این کتاب همانطور که اشاره کردیم کمالات را به ده قسم تقسیم می کنیم و هر قسم ده مقام دارد و هر مقام ده درجه دارد که مجموعا هزار درجه می شود و قبلا هم اشاره شد که ابوبکر کتانی فرموده اند که بین عبد و رب هزار مقام فاصله است.

[م] و اعلم ان السائرین فی هذه المقامات علی اختلاف عظیم مفظع لا یجمعهم ترتیب قاطع و لا یقفهم منتهی جامع.[1]

در هر کدام از این مقامات ما مراتبی داریم و اینگونه نیست که هر کس که در مقامی است با سایر کسانی که در این مقام اند مساوی باشد بلکه در خود یک مقام نیز درجات مختلفی است لذا نمی توان ترتیبی را اخذ کرد و گفت این ترتیب باید رعایت شود چون استعدادها مختلف است همانگونه که در ترتیب کتب حوزوی نیز برای بعضی ترتیب خاصی را سفارش می کنیم و برای بعض دیگر ترتیبی دیگر را.

پس همانگونه که در مسائل علمی بین استعدادهای مختلف انسانها اختلاف است در مسائل عملی نیز همین طور است و مصنف در اینجا ترتیبی را ذکر می کنند که برای متوسطین مناسب است.

شارح برای اختلاف استعداد چند نمونه بیان می کنند که توضیح داده خواهد شد.

ترجمه و شرح متن:

بدان که کسانی که سیر می کنند در این مقامات دارای اختلاف بزرگ وحشتناکی هستند که یک ترتیب قاطع و یقینی نمی تواند آنها را جمع کند یعنی نمی توانیم برای آنها ترتیبی را تجویز کنیم که برای همه مناسب باشد و همچنین نمی توان برای آنها منتهی و حد یقف قرار داد.

در فلسفه گفته می شود که هر نوعی از انواع در حد خاصی قرار دارند که اگر شیئی از این حد بالاتر رود شیء دیگری است و همچنین اگر پایینتر رود نیز شیء دیگری است. عارفین و سالکین نیز طیف بزرگی هستند و این طیف دارای اختلافاتی است و این اختلاف خیلی شدید است که موجب تحیر می شود.

و این اختلافات به خاطر اختلاف استعداد عملیشان است که موجب اختلاف سلوکشان می شود.

نکته: همه کسانی که می خواهند سلوک کنند باید فطرتشان پاک باشد و اینگونه نباشد که کار زشتی را به قدری انجام داده باشند که برایشان فطرت ثانیه شده باشد و نسبت به آن گناه بی تفاوت شده باشند و باطنشان مسخ شده باشد البته با توبه می توان این فطرت را پاک کرد ولی سخت است و کسانی که فطرت پاکی دارند مسیرشان راحت تر است و می توانند با سرعت بیشتری پیش بروند البته کسانی که فطرت خود را کاملا آلوده کرده باشند به حدی که نتوان آن را پاک کرد در این صورت نمی توان چنین فطرتی را پاک نمود و چنین شخصی توفیق توبه را پیدا نمی کند.

نکته: ولد الزنا نیز با فطرت تام آفریده می شود هرچند اگر بخواهد با تمایلات نفسانیش مقابله کند باید سختی های بیشتری بکشد و نسبت به افراد عادی تمایلات بیشتری دارد. البته خود بدن نیز بر نفس تأثیر می گذارد و درست است که نفس و روح ولد الزنا نیست ولی چون بدن ولد الزنا است بر نفس نیز تأثیر می گذارد و در فلسفه نیز ثابت شده است که بدن بر نفس تأثیر می گذارد و مثلا کسی که عنصر ناری در بدن او بیشتر و غالب است، قوه غضبیه نفسش بیشتر فعال است. به هر حال حتی ولدالزنا نیز دارای اختیار است و هر کس خودش سعادت و یا شقاوت خود را انتخاب می کند.

سؤال: چرا خداوند این روح و نفس را به بدنی که ولد الزنا است می دهد و روح دیگری را به آن نمی دهد؟

جواب: ما دقیقا از امر خلقت آگاهی نداریم ولی به نظر می رسد که خداوند هر روحی را به بدن مناسب خودش می دهد و ارواح را امتحان می کند تا هر روح با بدنی که مناسب اوست ارتباط برقرار کند.

[ش] و ذلک لاختلاف استعدادهم المفضی الی اختلاف سلوکهم فان المحبوب المراد یتخطف بالجذب قبل السلوک فیکون نهایاته قبل البدایات و المحبّ المرید بالعکس.

و بعضهم لایلوی الی بعض المقامات دون بعض لخصوصیة فی استعداده و بعضهم لا یلبث فی بعضها لذلک ایضا و بعضهم لا یقع فی السکر و الهیمان لقوة استعداده و بعضهم لایصحو و علی هذا یتفاوت نهایاتهم.

شارح برای اینکه بیان کنند که اختلاف استعداد وجود دارد مثال می زنند به دو شخص که اختلاف فاحشی دارند.

گاهی خداوند شخصی را جذب می کند و بعد شخص وارد سلوک می شود یعنی خداود آن را به مقامی می رساند که برای رسیدن به آن زحمت نکشیده است و بعد از اینکه به این مقام رسید شروع به سلوک می کند که به چنین شخصی «مجذوب سالک» و یا «محبوب مراد» می گویند.

ولی عده ای اینگونه نیستند و باید از ابتدا ریاضات را شروع کنند یعنی از قسم بدایات به سمت نهایات بروند که به آنها «سالک مجذوب» و یا «محبّ مرید» گفته می شود.

نکته: کمالی که انسان می تواند به آن برسد بی نهایت است چون کمال یعنی به طرف خدا رفتن و چون خدا بی نهایت است لذا درجات عرفانی نیز بی نهایت اند و حد یقف ندارند و انسان سالک دائما در حال سلوک است حتی پیامبر صلی الله علیه و آله. و انسان قوه ای دارد که وقتی آن را به فعلیت می رساند این قوه بالفعل می شود و این فعلیت قوه ای است برای درجات بعد و این درجات هیچگاه تمامی ندارند.

ترجمه و شرح متن:

پس همانا محبوب مراد (یعنی همان مجذوب سالک) ربوده می شود با کشش حق تعالی قبل از اینکه سلوک را شروع کند در نتیجه نهایاتش قبل از بدایاتش است ولی محب مرید (سالک مجذوب) بالعکس است.

و همچنین بعضی از سالکین متمایل نمی شوند به بعضی از مقامات و به سمت بعضی دیگر تمایل دارند چون در استعدادشان خصوصیتی است که به سمت بعضی از مقامات کشیده می شوند مثلا شخصی در وادی کسب جود و کرم می رود ولی نمی تواند عصبانیتش را ترک کند.

و همچنین بعضی از سالکین چون استعداد فراوانی نسبت به مقامی دارند به آن متمایل نمی شوند چون برایشان حاصل است.

یکی از علما که صاحب مقامات و کراماتی بوده است شخصی بسیار عصبانی بوده اند به گونه ای که شاگردانشان به راحتی نمی توانسه اند با او صحبت کنند و وقتی که کمی آرامتر بوده اند شاگردانش از او پرسیده اند شما چرا ازدواج نکرده اید؟ و او پاسخ داده اند که به دو دلیل ازدواج نکرده ام یکی چون وضعیت مالی خوبی نداشته ام و نخواستم همسرم در سختی باشد و هنچنین چون بسیار عصبانی می شوم ترسیدم که نتوانم با همسرم مدارا کنم.

هر مقامی را که انسان طی می کند و آن مقام را به دست می آورد باید مدتی را نیز برای حفظ این مقام سپری کند و مدتی توقف کند.

ولی بعضی در بعض مقامات احتیاج به لبث و توقف ندارند به خاطر همین استعداد.

و بعضی نیز وقتی در حین سلوک اند و مثلا در جمعی به آنها حالتی خاص دست می دهد به گونه ای می شوند که اطرافیان متوجه این حالت می شوند یعنی شخص اضطراب زیادی دارد ولی دفعه بعد اضطراب کمتری دارد و همینطور در دفعات بعد این حالت و جذبه برایش راحت تر می شود.

ولی بعضی اینقدر نفسشان قوی است که این حالت مستی و شیفتگی حتی در بار اول نیز به آنها دست نمی دهد و هر چند در حالت عرفانی باشند و در جمع نیز باشند ولی کسی از حال آنها چیزی نمی فهمد.

و بعضی در مستی و دیوانگی عشق واقع نمی شوند چون استعدادشان قوی است و ظرفیت بالایی دارند و با این مقدار فیض لبریز نمی شوند تا ظهور پیدا کند و بعضی نیز به راحتی به حال هشیاری نمی آیند و به همین نحو که مسیر مختلف است نهایت آن نیز برای سالکین مختلف است.

نکته: اینکه حال پیامبر در هنگام وحی نیز منقلب می شد به خاطر این است که خداوند بی پرده در بعضی از وحی ها بر پیامبر جلوه می کردند.

فالترتیب المذکور فی الکتاب حال المحب المتوسط فی درجات الاستعداد التام بحسب الفطرة الممنوّ بالموانع بحسب النشأة و الله اعلم.

حال که این همه درجات و حالات و استعدادات متفاوت است ما برای اینکه بتوانیم ترتیب خاصی را در کتابمان لحاظ کنیم، حالت متوسط سالکین را در نظر می گیریم و کتابمان را متناسب با حال آنها مرتب می کنیم.

ترجمه و شرح متن:

و ترتیبی که در این کتاب لحاظ شده حال کسی است که محب باشد (برخلاف مجذوب) و در درجات استعداد، متوسط الحال باشد و تام الفطره باشد (یعنی فطرتش توسط معصیت آلوده نشده باشد و به فطرت ثانیه تبدیل نشده باشد) و امتحان شده باشد توسط موانع این نشأه (یعنی اینگونه باشد که مبتلا به موانع دنیوی باشد).

خداوند وقتی انسان را از عالم ملکوت به نشأه دنیا می فرستند، خصوصیات نشأه دنیا او را احاطه می کند و تبدیل به موجودی دنیوی می شود مثلا در عالم ملکوت احتیاج به غذا و امور جنسی و ... نداشت ولی وقتی به این دنیا وارد می شود به این امور احتیاج پیدا می کند و به عبارت دیگر به این امور مبتلا می شود و همچنین تفکرات جزیی و اشتغالات دنیوی نیز او را مشغول می سازد و این ابتلائات موانعی هستند برای رسیدن انسان به کمال.

اما موانعی را نیز خودمان درست می کنیم که عبارت اند از معاصی.

گفته شد که معاصی را باید ترک کنیم که مفهوم عبارت تام الفطره بود و اکنون مصنف می فرمایند که علاوه بر این موانع معاصی، موانع دیگری نیز بر راه سالک هستند که عبارت اند از موانع نشأه دنیا و سالک برای سلوک باید این موانع را رد کند و اگر این موانع موجود نباشند یعنی شخص به منتهی درجه سلوک رسیده است.

پس کتاب ما برای کسانی است که می خواهند سلوک کنند و به ما به آنها یاد می دهیم که چگونه این موانع را رد کنند و به عبارت دیگر چگونه این موانع را تنظیم کنند تا مزاحم نباشند و به قول ابن سینا مشایع باشند و کمک کنند به انسان.

و الله اعلم.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص106.