درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور
89/12/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اشکال فخر رازی بر مصنف و ورود در فصل شانزدهم و بیان نظر فخر رازی در مورد اینکه چرا مصنف گفتند «فاحدس من هذا»/ الفصل الخامس عشر و السادس عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.
خلاصه جلسه قبل: بعد از اینکه ثابت کردیم که هیولی نمیتواند مجرد باشد از صورت یا به تعبیر دیگر صورت را نمیتوان در هیولای مجرده حلول داد، فخر اولاً اشکال مصنف را تبیین کردند و بعد بر متن مصنف اشکال کردند.
تبیینی که فخر گفته بودند را توضیح دادیم و گفتیم که هر چند مطلب صحیحی است ولی مصنف این مطلب را نمیخواهند بگویند.
متن: و أما تشكيكه بتجويز اتصاف الهيولى في حال تجردها بأوصاف متعاقبة...[1]
حال میخواهیم اشکالی را که فخر بر مصنف کردهاند را ذکر کنیم و به آن پاسخ دهیم.
اشکال فخر رازی بر مصنف: مصنف فرض کردند هیولایی که منفرد باشد از صورت جسمیه و قهراً منفرد باشد از صورت نوعیه و گفتند که چنین هیولایی بعد از گرفتن صورت نمیتواند موضع خاصی را انتخاب کند در حالی که ما میبینیم که موضع خاصی را اشغال میکند پس هیولی منفرد نیست.
فخر رازی به مصنف اشکال میکنند و میگویند که ما فرض میکنیم هیولایی را که صورت جسمیه ندارد و قهراً منفرد است ولی همین هیولی اوصافی را واجد شده است علی سبیل البدلیه یعنی مدتی این صفت را میگیرد و با این صفت است و مدتی صفت دیگری را میگیرد و با آن صفت است و هیولی هر چند صورت جسمیه را ندارد ولی به خاطر داشتن این اوصاف مختلف، میتواند نسبت به مکانی اَولی بشود و بعد وقتی صورت را گرفت در همین مکان اولی قرار بگیرد یعنی فخر قبول میکنند که هیولی منفرد است ولی فقط انفراد از صورت را قبول میکنند و میگویند که هیولی اوصاف و کیفیاتی را دارد و همین اوصاف و کیفیات، مکانی را برای هیولی اَولی میکنند یعنی فخر میگویند فرض سومی نیز هست و آن این است که بگوییم هیولی منفرد است از صورت ولی همراه است با کیفیات و صفاتی دیگر یعنی هیولی دارای اوصاف متعاقبه ای است (قید «متعاقبه» برای این است که اشکال نشود چرا این همه صفت با هم در هیولی موجود شدهاند).
پس صحیح است که اگر هیولی تنهای تنها باشد و یا بعد از گرفتن صورت مکانی را انتخاب کند در این دو صورت اولویت حاصل نمیشود و این اولویت نسبت به اجزاء مکان حاصل نمیشود ولی در فرض سومی که ما مطرح کردیم اولویت از طریق صورت نمیآید بلکه از طریق اوصاف میآید و این اوصاف هستند که برای هیولی مکان خاصی را اولی میکنند.
دقت کنید که فخر اولاً هیولی را از صورت جدا کرده است و ثانیاً اولویت را توجیه کرده است.
پس چون اولویت توجیه شد لذا حرف مصنف باطل میشود و در این صورت هم میتوان نتیجه گرفت خلوّ هیولی از صورت را و هم اولویت را توجیه کرد.
نکته: هر چیز کلی تا زمانی که عوارض را نگیرد و متشخص نشود در خارج موجود نمیشود فخر طبق همین نکته اوصاف را برای هیولی ثابت میکنند یعنی میگویند که هیولی موجود است و هر چیزی که موجود است باید اوصاف و عوارضی داشته باشد لذا هیولی نیز عوارضی دارد و این عوارض برای هیولی مکان خاصی را اولی میکنند.
ترجمه و شرح متن:
شارح: و أما تشكيكه [و تشکیک و شکی که فخر ایجاد کرده است یعنی اشکال و احتمالی که مطرح کرده است و آن به این بیان است که] بتجويز اتصاف الهيولى في حال تجردها بأوصاف متعاقبة [جایز بودن متصف شدن هیولی در وقتی که مجرد است به اوصاف متعاقبه] يقتضي أحدها تخصصها بأحد الأوضاع الممكنة [در این صورت هر یک از اوصاف اقتضا کرده است که هیولی مختص شود به یکی از اوضاع ممکنه] بعد حلول الصورة فيها [این قید ظرف تخصص است یعنی بعد از اینکه صورت در هیولی حلول کرد با کمک آن وصفی که قبلاً داشته است یک وضع خاصی برای هیولی معین میشود یعنی این تخصص بعد از حلول صورت باشد ولی این مرجح قبل از حلول صورت نیز موجود است و این فرض سومی است که مصنف آن را ابطال نکرده است و چون این فرض باقی است لذا میتوان گفت که هیولایی مجرد از صورت نیز داریم و با این توضیحات ترجیح بلا مرجح رد میشود].
متن: فليس بشيء لأن الهيولى الموصوفة...
خواجه میفرمایند که این اشکال وارد نیست و ما سؤال میکنیم که این اوصافی که به هیولی ملحق شدهاند شأنشان چیست و آیا این اوصاف میتوانند هیولی را مختص به وضع خاصی کنند و یا نمیتوانند؟
اگر توانستند که در این صورت هیولی تنها نیست یعنی هیولی مُعَیِّنی دارد یعنی بالفعل شده است و اگر هیولی که بالقوه محض است تنها باشد، در این صورت با همه مکانها سازگار است لذا وقتی وضع خاصی برای هیولی اولویت داشت، در این صورت هیولی همراه با فعلیتی است و لذا هیولی تنها نیست و دارای مُعَیِّنی است لذا از بحث ما که هیولای مجرد بود خارج شدهاید.
اما اگر این اوصاف اولویت نمیآورند و وضع خاصی را برای هیولی تعیین نمیکنند، در این صورت هر چند از بحث خارج نشدهاید ولی مشکلی که ما گفتیم نیز حل نشده است چون هنوز مُرَجِّحی برای هیولی موجود نیست و اشکال هنوز باقی است.
ترجمه و شرح متن:
شارح: فليس بشيء [اما این تشکیکی که فخر کرده است حرف درستی نیست و بیفایده است] لأن الهيولى الموصوفة بتلك الأوصاف [زیرا هیولای متصف به این اوصاف] إن تخصصت بوضع [اگر به وضع خاصی متصف شد یعنی این اوصاف برای هیولی وضع خاصی را حاصل کردند] فهي غير مجردة [در این صورت هیولی مجرد نیست و لذا این از بحث ما خارج است چون بحث ما در مورد هیولای مجرد یعنی قوه محض بود] و إن لم تتخصص [اما اگر هیولی با این اوصاف اختصاص به مکان یا وضع خاصی پیدا نکند بلکه نسبتش حتی با وجود این اوصاف به همه مکانها مساوی باشد] فنسبتها مع الأوصاف إلى جميع الأوضاع واحدة [پس در این صورت نسبت این هیولی همراه با این اوصاف نسبتش به همه مکانها واحد است یعنی چه اوصاف باشند و چه نباشند نسبت هیولی به همه مکانها یکسان است و اگر این هیولی بخواهد مکان خاصی را انتخاب کند ترجیح بلا مرجح لازم میآید لذا هنوز اشکال باقی است].
متن: (16) تذنيب [في بيان نتيجة ما مهده لبيان امتناع تجرد الهيولى عن الصورة] فأحدس من هذا أن الهيولى...
وارد فصل شانزدهم میشویم و از عنوان این فصل پیدا است که این فصل دنباله فصول قبل است یعنی میخواهیم از مطالبی که در فصول قبل آمده است استفاده کنیم و گفتیم که بحث ما در اینجا این است که آیا اقتران هیولی به صورت و حلول صورت در هیولی مجرده جایز است و یا جایز نیست یعنی آیا ممکن است که هیولایی تنها باشد و بعد صورت در او حلول کند و هیولی با او مقترن شود؟
ما الآن بحثمان در همین است که آیا میتوانیم هیولی را مقترن کنیم با صورت و صورت را در هیولی حلول دهیم و یا نمیتوانیم؟ ما جواب دادیم که نمیشود چون هیولی در صورتی که تنها باشد دو حالت دارد یا اینکه دارای وضعی میباشد که در فصل چهاردهم بیان کردیم که درست نیست و اگر دارای وضع نمیباشد در فصل پانزدهم گفتیم که این فرض نیز باطل است لذا وقتی هر دو صورت باطل شد، فرض اولیه نیز باطل میشود و هیولی نمیتواند مجرد از صورت باشد.
توجیه فخر رازی نسبت به عبارت مصنف (فاحدس من هذا)
در صورت دوم که هیولی قابل وضع نباشد سه فرض داشتیم یکی اینکه بعد از لحوق صورت، هیولی همه مکانها را اشغال کند که گفتیم محال است بالبداهه و فرض دوم این است که هیچ جایی را پر نکند و این نیز محال بیّن است و فرض سوم این بود که جای خاصی را اشغال کند که این فرض سوم را نیز با استدلال باطل کردیم.
پس دقت شود که فرض اول و دوم را باطل نکردیم و اگر این دو شق را نیز مطرح میکردیم و باطل میکردیم در این صورت مصنف میتوانستند بگویند که همه فرضها را باطل کردهایم و همه فرضها باطل شدهاند لذا مصنف نمیتوانند بگویند که همه فرضهای تجرد هیولی باطل است و هیولی نمیتواند مجرد باشد ولی مصنف چون این کار را نکردهاند لذا میگویند پس حدس بزن که هیولی نمیتواند مجرد باشد و مستقیماً نمیگویند که هیولی نمیتواند مجرد باشد یعنی میگویند که مقداری از بحث بر گردن خواننده است و او باید حدس بزند که هیولای مجرده موجود نیست.
پس علت این تعبیر مصنف نیز روشن شد و هم بیان کردیم که این فصل نتیجه دو فصل قبل است و هم گفتیم که چرا مصنف گفته است حدس بزن و این حرف فخر است و خواجه این حرف فخر را رد نمیکنند ولی جهت دیگری را نیز برای این بیان مصنف اضافه میکنند.
ترجمه و شرح متن:
مصنف: فأحدس من هذا [پس از این بیانی که در دو فصل قبل آمد حدس بزن که] أن الهيولى لا تتجرد عن الصورة الجسمية [هیولی از صورت جسمیه مجرد نمیشود و نمیتوان هیولی را از صورت جسمیه جدا کرد].
شارح: و في نسخة الجسمانية و في نسخة الجرمية [در اینجا سه نسخه موجود است و عبارات هر سه نسخه صحیح است یعنی میتوان به صورت، «صورت جسمیه» گفت چون این صورت سازنده جسم است و «صورت جسمانیه» نیز از این جهت گفته میشود که آنچه که در جسم حلول کرده است جسمانی است و چون این صورت در جزئی از جسم حلول کرده است لذا میتوان تسامحاً آن ر ا جسمانی گفت یعنی جسمانی آن چیزی است که در جسم حلول کرده است نه در جزئی از جسم و اطلاق «صورت جرمیه» بدون تسامح است چون جرم و جسم به یک معنا هستند هر چند بعداً خود فلاسفه اصطلاح جدیدی ساختند و افلاک را موسوم به اجرام کرد ندو عنصریات را موسوم به اجسام کردند ولی این اصطلاح همیشه رعایت نمیشود پس هر سه اصطلاح و هر سه نسخه صحیح است ولی نسخه صورت جسمیه بهتر است].
ذكر الفاضل الشارح [فخر رازی گفته است که] أن الحجة على [حجتی که اقامه شد بر این مدعا] امتناع انفكاك الهيولى عن الصورة [و مدعا این بود که محال است که هیولی از صورت جدا شود] كانت بأنها [این حجت به این صورت بود که هیولی] حالة الانفكاك [در حالی که منفک از صورت است] إما أن تكون مشارا إليها [یا مشار الیه است یعنی دارای وضع است] أو لا تكون [و یا اینکه مشار الیه نیست و دارای وضع نیست] و أبطل الأول في فصل [و مصنف ابطال کردند احتمال اول را در فصل چهاردهم] ثم أبطل الثاني في الفصل المتقدم [و سپس احتمال دوم را در فصل گذشته باطل کردند] بأنها [به این صورت که سه موضع را فرض کردند و دو موضع را باطل نکردند و فقط بطلان یک فرض را توضیح دادند] عند اقترانها بالصورة [به این صورت که هیولی بعد از آمدن صورت جسمیه] إما أن تحصل في كل الأحياز [یا در همه مکانها حاصل میشود] أو لا تحصل في شيء منها [و یا در هیچ مکانی حاصل نمیشود] أو في حيز معين [و یا در مکان معینی واقع میشود] و لم يتعرض للقسمين الأولين منها [و مصنف به بیان دو قسم اول متعرض نشدند] لظهور فسادهما [زیرا فساد این دو قسم ظاهر بود] بل اقتصر على إبطال الثالث [بلکه اقتصار کردند بر بطلان فرض سوم] و لأجل ذلك [و به خاطر اینکه مصنف همه فرضها را باطل نکردند و دو فرض را بیان نکردند] أمر بالحدس بالمطلوب [لذا مصنف امر کردند به حدس به مطلوب یعنی چون همه راهها را باطل نکردهاند و دو راه را بر عهده خواننده گذاشتهاند] و لم يصرح بثبوته مطلقا [لذا تصریح نکردند به ثبوت مدعا به صورت مطلق] لأنه موقوف على التنبيه لفساد القسمين المحذوفين [زیرا تصریح به ثبوت موقوف است بر بیان فساد دو قسم دیگر و چون مصنف آن دو قسم را باطل نکردهاند لذا تصریح به ثبوت نکردند].