درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور
89/12/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان معارضه دوم و پاسخ به آن و بیان فرق بین معارضه اول و دوم و توضیح معارضه اول و پاسخ آن طبق بیان فخر رازی/ الفصل الخامس عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.
خلاصه جلسه قبل: عرض کردیم که مصنف برای آنکه اثبات کنند که هیولای مجرد نداریم و به تعبیر خودشان هیولای منفرد ندرایم بیان کردند که اگر هیولای منفرد داشته باشیم دو صورت خواهد داشت که هر دو صورت باطل هستند پس هیولای منفرد نیز باطل است و بعد برای هر صورت نمونههایی را ذکر کردند که معترض خیال میکردند که چون این نمونهها واقع شدهاند لذا این بحث ما نیز باید واقع شود و حال سؤال میشود که مصنف چرا این دو نمونه را ذکر کردند و جواب این است که چون خصم میتوانستند به توسط این دو نمونه معارضهای را ایجاد کنند، مصنف این دو نمونه را ذکر کردند تا معارضه را رفع کنند و معارضه را توضیح دادیم و جواب این معارض را نیز بیان کردیم و خصم دوباره معارضه جدیدی را بر ما وارد میکنند و ما باید جواب جدیدی به خصم بدهیم.
جواب اولی که داده شد برای نمونه اول بود و این جوابی که میدهیم برای نمونه دوم است.
برای اینکه مطلب کامل توضیح داده شود باید مختصری از مباحث قبل تکرار شود.
شخصی میخواستند بین ما نحن فیه که حلول صورت در هیولی است و با آن نمونهای که خودش گفته است که کون صورت جدید برای جسم است مقایسه کند و اینچنین میگوید که اگر صورت جدیدی متکون شود این جسمی که صورت جدید را گرفته است در مکان خاصی واقع میشود پس لحوق صورت جدید باعث میشود که این جسم در مکان خاصی واقع شود در حالی که این صورت جدید این مکان خاص را اقتضا نمیکرد و این هوا وقتی تبدیل به آب شد مکانی را انتخاب کرد و در آن مکان واقع شد و معترض میگویند که چه عیبی دارد که بعد از حلول صورت در هیولای منفرد نیز همین اتفاق بیفتد.
یعنی همانطور که با لحوق صورت جدید که کون است هیولی در مکانی جدید واقع میشود همچنین با حلول صورت در هیولای منفرد نیز میتوان گفت که هیولی در مکانی خاص واقع شده است.
جوابی که ما دادیم این بود که هیولی منفرد است و حالت سابقی برایش نیست که آن حالت سابق بتواند وضع لاحق را مشخص کند در حالی که در این مثالهایی که شما ذکر کردید هیولی تنها نبود بلکه دارای وضع سابقی بود یعنی صورتی داشته که آن صورت باعث شد که وضع لاحق خاصی به او ملحق شود. پس معارضه به این طریق حل شد و اصلاً معارضهای نیست چون بین ما نحن فیه و نظیر فرق است.
نکته: اگر به حکم این اعتراض معترض دقت شود و آن را با حکمی که ما با استدلال به دست آوردیم مقایسه شود این معارضه میشود ولی اگر توجه کنیم به اینکه این نمونه، مقدمه بحث ما را خراب میکند در این صورت مناقضه میشود یعنی دارد آن مقدمهای را خراب میکند که میگوید که بدون اولویت نمیتوان مکان مشخصی را انتخاب کرد.
متن: ثم إن أجيب بأن المخصص و هو الوضع السابق...[1]
حال که جواب معارضه داده شد خصم دوباره معارضه جدیدی را مطرح میکنند و میگویند:
معارضه دوم: بعد از اینکه صورت مائیه به هیولایی که قبلاً صورت هوایی داشته است ملحق میشود، این هیولی وارد مکان خاصی از امکنه آب میشود در حالی که میتوانست وارد مکانهای دیگری از امکنه آب شود پس وقتی هیولی صورت مائی میگیرد نه تنها مکان طبیعی آب را اتخاذ میکند بلکه حتی مکانی خاص را از آن مکان طبیعی انتخاب میکند و ما گفتیم که این انتخاب به خاطر مکان سابقش بود یعنی اینکه قبلاً هوا بود و در بالا قرار داشت و حال که صورت آبی پیدا کرده است جای جدیدی به او داده میشود یعنی گفتیم که در وضع سابق در نظیر عامل تعیین وضع لاحق است ولی در ما نحن فیه اینگونه نیست البته ما فقط با این بیانمان حصول مکان طبیعی برای آب را توجیه کردیم و مکان خاص را توجیه نکردیم یعنی در جواب ما به این اشاره شده بود که این کائن وضع سابق داشت ولی در ما نحن فیه وضع و حالت سابقه وجود نداشت ولی در جواب ما بیان نکردیم که چرا موضع خاصی از مواضع طبیعی آب اتخاذ شده است لذا دوباره معارضهای مطرح میشود و معترض میگویند که چطور این کائن بااینکه مرجحی برای تعیین موضع خاص نداشت، موضع خاصی را انتخاب کرد و در موضع خاصی واقع شد هر توجیهی که در اینجا آورده شود میتوان آن را در مورد هیولای منفرد نیز آورد.
تفاوت معارضه اول و دوم: در معارضه اول معترض به مکان خاص توجه نداشتند و فقط میگفتند که چون کائن مکانی را بدون اولویت اتخاذ کرده است لذا هیولای منفرد نیز مکانی را بدون اولویت اتخاذ کند.
ولی در این معارضه دوم به موضع خاص متوجه میشوند و اشکالشان را در مورد موضع خاص مطرح میکنند یعنی درست است که وضع سابق اقتضا میکرد که موضع طبیعی برای آب تعیین شود ولی وضع سابق اقتضا نمیکند که موضع خاصی از مواضع طبیعی انتخاب شود. پس همانطور که جایز است که کائن بدون مرجِّح در مکانی خاص واقع شود، همانطور جایز است که هیولی نیز وقتی صورت را گرفت در مکانی خاص واقع شود.
این معارضه دوم است که در این معارضه دقت شود که موضع خاص لحاظ شد و ما در جواب معارضه اول موضع طبیعی را لحاظ کرده بودیم و با استفاده از موضع طبیعی این معارضه اول را پاسخ داده بودیم و حالا خصم معارضه دوم را مطرح کردند و پاسخ معارضه دوم همان است که ما در فر ض دوم و قسم دوم پاسخ دادیم.
ترجمه و شرح متن:
شارح: ثم إن أجيب [اگر از معارضه اول جواب داده شود] بأن المخصص و هو الوضع السابق حاصل ثم [به این صورت که مخصِّص که وضع سابق است در نظیر حاصل است] و غير حاصل هاهنا [ولی در هیولای منفرد حاصل نیست] عورض [اگر کسی اینگونه جواب دهد معارضه میشود] بأن الصورة الكائنة الجديدة [به اینکه صورت کائنه جدیده در نظیر که صورت مائی است] تقتضي الحصول [اقتضا میکند حصول کائن را] في أحد أجزاء مكانها الطبيعي [در یکی از اجزاء مکان طبیعی صورت کائنه که صورت مائی باشد یعنی صورت کائنه اقتضا میکند که صورت مائی که جدیداً حاصل شده است واقع شود در یکی از اجزاء این موضع طبیعی] لا بعينه [به صورت نامعین یعنی عاملی برای تعیین مکان خاصی از این مکانهای طبیعی نیست] مع أن نسبتها إلى الجميع واحدة [در حالی که نسبتش به تمامی مکانهای طبیعی یکسان است ولی با این حال یک مکان طبیعی خاص را انتخاب میکند] فالوجه في تخصصها بأحدها [پس همان توجیهی که در اختصاص این صورت به یکی از اجزاء مکان طبیعی آب دارید] هو الوجه في تخصص الهيولى المجردة بأحد الأحياز الممكنة [همان توجیه برای تخصص هیولای مجرده در یکی از مکانهای ممکنه نیز میتواند مطرح شود یعنی هر توجیهی که شما در این اختصاص کائن داشتید همان را میتوان در اختصاص هیولای منفرد به مکان خاص مطرح کرد پس معارضه درست شد و حکم نمونه به ما نحن فیه سرایت کرد].
متن: فيجاب بأن الوضع السابق أيضا يفيد تخصص أقرب الأجزاء...
جوابی که ما میدهیم این است که:
پاسخ معارضه دوم: وضع سابقی که در مورد مثال کائن وجود داشت علاوه بر اینکه اصل مکان طبیعی را مشخص میکند، میتواند یکی از مکانهای طبیعی را نیز انتخاب و مشخص کند در حالی که این وضع سابق در مورد هیولای منفرد مطرح نیست.
توضیح بحث این است که ما قبلاً گفتیم این حالت سابقی که در هیولی هست دو چیز را تعیین میکند یکی موضع طبیعی را و دیگری موضع خاص طبیعی را البته وضع سابق با آمدن صورت جدید این دو کار را انجام میدهد. پس در نمونه ما مخصص احد الاجزاء را نیز داریم در حالی که در ما نحن فیه این مخصِّص وجود ندارد.
ترجمه و شرح متن:
شارح: فيجاب [جواب داده میشود از این معارضه دوم] بأن الوضع السابق أيضا [به اینکه وضع سابق همچنین یعنی همانگونه که وضع سابق موضع طبیعی را مشخص کرد] يفيد تخصص أقرب الأجزاء منه بذلک [(«منه» متعدی کننده اقرب است و در فارسی به «بـ» معنا میشود و «بذلک» متعلق به «تخصص» است) وضع سابق افاده میکند که نزدیکترین جزء به این وضع سابق تخصّص پیدا کند به آن هیولایی که صورت جدید را گرفته است یعنی این آب به نزدیکترین جا به مکان سابقش میرود] و هاهنا ليس كذلك [در حالی که در اینجا وضع اینچنین نیست] إذ ليس له وضع سابق [چون برای هیولای منفرد وضع سابقی نیست] فلا يخصص [پس تخصصی برای وقوع در این مکان خاص ندارد در حالی که هیولایی که تبدیل به آب شده بود یعنی کائن بود این وضع سابق را داشت. پس اگر در یک موضوع واحد دو حکم مختلف داشتیم، معارضه پیش میآمد ولی الآن ثابت کردیم که این دو موضوع مثل هم نیستند].
متن: و قد يلوح من كلامه الفاضل الشارح أن أول الإشكالين...
خواجه از فخر دو مطلب را نقل میکنند که آن دو مطلب را خواجه قبول ندارند:
توضیح معارضه اول طبق بیان فخر رازی:
یکی اینکه وقتی فخر میخواسته اولین از دو اشکالی را که مصنف گفته توضیح دهند به گونهای توضیح دادهاند که هرچند مطلب صحیحی گفتهاند ولی این مطلب را مصنف نگفتهاند و دوم اینکه خود فخر اشکالی بر مطلب مصنف دارند که آن را نیز بیان میکنیم و بعد به اشکال فخر پاسخ میدهیم.
فخر گفتهاند که ما میتوانیم اینچنین بگوییم که هر جسمی صورت نوعیه را لازم دارد علاوه بر صورت جسمیه ولی هیولی صورت نوعیه خاصی را لازم ندارد یعنی صورت نوعیه به هیولی و صورت جسمیه ملحق میشود و به عبارت دیگر صورت جسمیه حالتی جنسی دارد و صورت نوعیه این جنس را متحصل میکند یعنی تا نوع نیاید شیء حاصل نمیشود یعنی تا صورت نوعیه نیاید جسم حاصل نمیشود یعنی جسمی که هیچ صورت نوعیه و ذات مغایر با جسم دیگری نداشته باشد، متحصل و موجود نیست بلکه این صورت نوعیه اجسام است که موجب تفاوت اجسام میشود.
ولی جسم با هر صورت نوعیه ای سازگار است و با هر صورت نوعیه ای ممکن است در خارج موجود شود و ما صورت خاصی را به این جسم میدهیم مثلاً آن را انسان میکنیم و سؤال اینجاست که چه ترجیحی وجود دارد که صورت نوعیه خاصی به این هیولی داده شود؟ مشخص است که ترجیحی در اینجا وجود ندارد چون این هیولی با هر صورت نوعیه ای سازگار است و حال که بدون مرجح به هیولی صورت نوعیه دادهاید و هیولی بدون مرجح میتواند صورت نوعیه را بگیرد، همچنین هیولی میتواند بدون مرجح مکان خاصی را اتخاذ و انتخاب کند یعنی هر مرجحی در انتخاب صورت نوعیه خاص مطرح باشد همان را میتوان در مورد هیولی و مکان نیز مطرح کرد. پس همانطور که انتخاب مکان خاص برای هیولی مرجِّح ندارد، همچنین انتخاب صورت نوعیه خاص نیز برای هیولی مرجح ندارد لذا همانگونه که هیولی بدون مرجح میتواند صورت نوعیه را بگیرد، همچنین بدون مرجح میتواند مکان خاصی را انتخاب کند.
این اشکال نیز نوعی معارضه است با این تفاوت که در کلام مصنف یک طرف معارضه هوایی بود که تبدیل به آب شده بود و طرف دیگر ما نحن فیه بود ولی در کلام فخر یک طرف معارضه همان ما نحن فیه است ولی طرف دیگر هیولایی است که صورت نوعیه خاصی را گرفته است پس یک طرف معارضه طبق این دو توضیح متفاوت است لذا شارح میفرمایند که هر چند این حرف صحیح است ولی مصنف نمیخواهند این حرف را بزنند.
ترجمه و شرح متن:
شارح: و قد يلوح من كلامه الفاضل الشارح [و آشکار میشود از کلام فخر رازی] أن أول الإشكالين [که اشکال اول از آن دو اشکالی که مصنف ذکر کردند به این صورت است که] هو أن الجسم العنصري [جسم عنصری یعنی هیولی همراه با صورت جسمیه] لا يجب اتصافه بإحدى الصور النوعية بعينها [واجب نیست که متصف شود به یکی از صورتهای نوعیه مُعَیَّنه یعنی به اصل صورت نوعیه باید متصف شود ولی تعیینش لازم نیست] مع دوام اتصافه بها [در حالی که جسم عنصری دائماً متصف به یکی از صور نوعیه است و حال سؤال میشود که این ترجیح چه مرجحی دارد؟] فلم لا يجوز أن تكون الهيولى إذا اتصفت بالجسمية [پس چرا جایز نیست که هیولی وقتی متصف به صورت جسمیه میشود] فهي و إن كانت غير واجبة الحصول في حيز بعينه [هر چند در این صورت واجب نیست که در یک حیز به خصوصی واقع شود] لكنها تحصل في أحد الأحياز [ولی بااینکه واجب نیست ولی همیشه در یکی از مواضع خاص واقع میشود یعنی هر توجیهی که برای بحث صورت نوعیه آوردید، برای این بحث نیز میتوان آورد.]
متن: و أجاب عنه بكون كل صورة نوعية مسبوقة بأخرى...
بعد خود فخر به این اشکال جواب میدهند به این بیان که:
توضیح پاسخ معارضه اول طبق بیان فخر رازی:
هیولایی که جسم شده است و بعد صورت نوعیهای را انتخاب کرده است، این صورت نوعیه در تعیین صورت نوعیه جدید دخالت دارد مثلاً هوا میتواند تبدیل به آب شود ولی نمیتواند تبدیل به خاک شود یعنی وضع سابق و صورت سابقی که جسم داشته است در تعیین صورت نوعیه جدید مؤثر است در حالی که چنین حالت سابقی در هیولای منفرد وجود ندارد لذا قیاس این نظیری که گفته شد با ما نحن فیه صحیح نیست.
مشخص است که حرف فخر هر چند صحیح است ولی با حرف مصنف سازگار نیست چون مصنف بحث را نبرده بودند روی صورت نوعیه بلکه بحث در مورد مکان بود هر چند البته جوابی که فخر میدهند قریب به جواب مصنف است یعنی مصنف میگفتند که مکان سابق مکان لاحق را مشخص میکند ولی فخر بحث را در مورد صورت نوعیه مطرح کردند و گفتند که صورت نوعیهی سابق، صورت نوعیه لاحق را مشخص میکند لذا خواجه میفرمایند که این حرف فخر اجنبی است با حرف مصنف.
دقت شود که مصنف در جواب گفتند که مکان سابق مکان لاحق را مشخص میکند ولی فخر میگویند که صورت سابق، صورت لاحق را تعیین میکند.
ترجمه و شرح متن:
شارح: و أجاب عنه [و فخر از این اشکال جواب دادهاند که] بكون كل صورة نوعية مسبوقة بأخرى معدة للهيولى في قبول اللاحقة [هر صورت نوعیه جدیدی مسبوق است به صورت نوعیه دیگری که قبلاً بوده است و آن صورت نوعیه قبلی آماده میکند هیولی را برای گرفتن صورت نوعیه بعدی] و الهيولى الخالية عن الصورة ليست كذلك [در حالی که هیولای خالی از صورت اینچنین نیست و هیولای خالی، صورت معینی ندارد تا مکان خاصی را برای هیولی ترجیح دهد. خلاصه اینکه فخر میگویند در نظیر مُعَیِّن سابقی موجود است ولی در ما نحن فیه اینچنین نیست] فظهر الفرق [پس فرق بین این نظیری که گفتیم با ما نحن فیه روشن شد.
بعد خواجه میفرمایند که هر چند این اشکال و جواب آن مطالب صحیحی هستند ولی در کتاب این مطلب نیامده است و مصنف این اشکال را مطرح نکردهاند] أقول هذا إشكال برأسه ليس في الكتاب منه عين و لا أثر [و این اشکال مستقلی است که در کتاب هیچ اثری از آن نیست].