1403/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ملازمات عقلیّه/ غیر مستقلّات عقلیّه/ مسئله سوّم: مسئله ضدّ / جهت چهارم: دربارهی ضدّ خاصّ
جواب چهارم از طرف محقّق نائینی:
صغریٰ: شرط مقدّمیت عدم احد الضدّین برای وجود ضدّ دیگر، تقدّم در رتبه است (با توضیحی که در سابق ارائه شد).
کبریٰ: تقدّم در رتبه، در عدم احد الضدّین منتفی است.
توضیح: از طرفی وجود هر ضدّ در مرتبهی وجود ضدّ دیگر است یعنی بین ضدّین بما هما ضدّان تقدّم و تأخّری در بین نیست. مثلاً صلوة و ازاله، ضدّان هستند. تقدّم و تأخّری بین این دو، در بین نیست. از طرفی دیگر عدم هر ضدّ، در مرتبهی وجود آن ضدّ است چون نقیض وجود، عدم بدیل او است نه هر عدم. فعدم کلّ شیئ انّما هو فی مرتبة وجود ذلک الشیئ. مثلاً عدم صلوة در مرتبهی صلوة و عدم ازاله در مرتبهی ازاله است چون نقیض صلوة، عدم بدیل صلوة است و نقیض ازاله، عدم بدیل ازاله است. بنابراین، عدم هر ضدّ در مرتبهی وجود ضدّ دیگر است. اگر عدم هر ضدّ در مرتبهی وجود ضدّ دیگر نباشد، عدم و وجود در مرتبهی واحده نخواهند بود و این، خلف است. مثلاً عدم صلوة در مرتبهی وجود ازاله است. اگر عدم صلوة در مرتبهی وجود ازاله نباشد، عدم صلوة و صلوة نیز در مرتبهی واحده نخواهند بود و این، خلف است. به بیان دیگر، صلوة متساوی الرتبة با ازاله است و عدم الصلوة متساوی الرتبة با صلوة است پس به نحو قیاس مساوات، عدم الصّلوة متساوی الرتبة با ازاله است لانّ مساوی مساوی الشیئ مساوٍ لذلک الشیء. در نهایة الدرایة محقّق اصفهانی طبع قدیم ج۱ ص۴۲۵ آمده است: لا تقدّم و لا تأخّر بین الضدّین بما هما ضدّان فنقیض احدهما و هو العدم البدیل للوجود ایضاً لا تقدّم له علی وجود الآخر و هذا معنی کونهما فی مرتبة واحدة.
نتیجه: شرط مقدّمیت عدم الضدّین برای وجود ضدّ دیگر، در عدم احد الضدّین منتفی است. بنابراین، عدم احد الضدّین (عدم صلوة یا همان ترک صلوة) مقدّمه برای وجود ضدّ دیگر (ازاله) نیست.
اشکال بر جواب از طرف محقّق اصفهانی و محقّق خوئی:
صغریٰ: مبنای جواب، مقبولیّت قیاس مساوات در باب رُتَب عقلیّه است.
توضیح: تقدّم و تأخّر و تقارن بین دو شیئ، دو صورت دارد.
صورت اوّل: گاهی نسبت به زمان ملاحظه میشود یعنی ملاک در تقدّم یا تأخّر یا تقارن، نفس زمان است. در این صورت، به سه نتیجه میرسیم.
الف: هر چیزی که زمانش متّحد با شیئ متقدّم بود، بر شیئ متأخّر مقدّم میشود به خاطر همان ملاکی که در شیئ متقدّم بود. ملاک، بودن شیئ متقدّم و شیئ متّحد با او، در زمان جلوتر است. مثلاً حیات زید در مقطعی از زمان است که این مقطع، مقدّم بر مقطعی است که در آن، حیات بکر است. اگر حیات خالد همزمان با حیات زید باشد، همان طوریکه حیات زید به واسطهی زمان مقدّم بر حیات بکر است، حیات خالد نیز به واسطهی زمان مقدّم بر حیات بکر است.
ب: هر چیزی که زمانش متّحد با شیئ متأخّر بود، از شیئ متقدّم مؤخّر میشود به خاطر همان ملاکی که در شیئ متأخّر بود. ملاک، بودن شیئ متأخّر و شیئ متّحد با او، در زمان بعد است. مثلاً حیات زید در مقطعی از زمان است که این مقطع، مؤخّر از مقطعی است که در آن، حیات بکر است. اگر حیات خالد همزمان با حیات زید باشد، همان طوریکه حیات زید به واسطهی زمان مؤخّر از حیات بکر است، حیات خالد نیز به واسطهی زمان مؤخّر از حیات بکر است.
ج: هر چیزی که زمانش متّحد با شیئی بود که این شیئ مقارن با شیئ دیگری بود، مقارن با شیئ دیگری میشود به خاطر همان ملاکی که در شیئ مقارن بود. ملاک، بودن شیئ مقارن و متّحد با او، در زمانی مساوی با زمان شیئ دیگر است. مثلاً حیات زید همزمان با حیات بکر است. اگر حیات خالد همزمان با حیات زید باشد، همان طوریکه حیات زید از حیث زمان مساوی با حیات بکر است، حیات خالد نیز از حیث زمان مساوی با حیات بکر است. یعنی قیاس مساوات مقبول است. به این صورت: حیات خالد مساوی با حیات زید است از حیث زمان و حیات زید مساوی با حیات بکر است از حیث زمان پس حیات خالد مساوی با حیات بکر است از حیث زمان.