درس خارج اصول استاد قادر حیدری‌فسائی

1403/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ملازمات عقلیّه/ غیر مستقلّات عقلیّه/ مسئله دوّم: مسأله مقدّمه واجب

نوع دوّم: مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاعمّ: به اموری که تقیّداً داخل در مأمور به است، مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاعمّ گویند. اعمّ از اینکه نفس قید نیز داخل در مأمور به باشد مثل اجزاء و یا نفس قید خارج از مأمور به باشد مثل شرائط. به بیان دقیقتر، به اجزاء و شرائط مأمور به، مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاعمّ گویند. بحث درباره‌ی اجزاء گذشت. درباره‌ی شرائط دو بحث وجود دارد.

بحث اوّل: درباره‌ی تعلّق امر نفسی به شرائط، دو نظریّه وجود دارد.

نظریّه اوّل: نظریّه محقّق نائینی و محقّق بروجردی: امر نفسی همان طوریکه به اجزاء تعلّق می‌گیرد، به شرائط نیز تعلّق می‌گیرد.

دلیل:

صغریٰ: تقیّد به شرائط، عنوان انتزاعی است (از طرفی تقیّد و اتّصاف به شرائط، داخل در مأمور به است. یعنی مأمور به از باب مثال، ذات صلوة نیست بلکه حصّه خاصّی از صلوة است و آن حصّه، صلوة متّصف به شرائط است. پس مأمور به، مرکّب از دو جزء است. صلوة و اتّصاف صلوة به شرائط. از طرفی دیگر تقیّد و اتّصاف به شرائط، شیئی مستقلّ از شرائط و اجنبیّ از شرائط نیست بلکه منتزع از شرائط است. یعنی از وجود شرائط، تقیّد و اتّصاف صلوة به شرائط انتزاع و برداشت می‌شود. مثلاً اگر مکلّف در حین صلوة دارای طهارت باشد، از وجود طهارت در مکلّف، اتّصاف صلوة او به طهارت انتزاع می‌شود).

کبریٰ: عنوان انتزاعی، امر متعلّق به او، امر متعلّق به منشأ انتزاع او است (وجود امر انتزاعی، به وجود منشأ انتزاع او است و لذا طلبی که به وجود امر انتزاعی تعلّق می‌گیرد، در حقیقت به وجود منشأ انتزاع او تعلّق می‌گیرد. اگر طلب به وجود اتّصاف صلوة به طهارت تعلّق گرفت، طلب در حقیقت به وجود طهارت تعلّق می‌گیرد).

نتیجه: تقیّد به شرائط، امر متعلّق به او، امر متعلّق به منشأ انتزاع او است و چون منشأ انتزاع تقیّد و اتّصاف، وجود شرائط است، امر نفسی به وجود شرائط تعلّق می‌گیرد و در نتیجه، وجود شرائط متعلّق امر نفسی قرار می‌گیرد.

نظریّه دوّم: نظریّه محقّق خوئی: امر نفسی به اجزاء تعلّق می‌گیرد ولی به شرائط تعلّق نمی‌گیرد.

دلیل:

صغریٰ: اگر امر نفسی به شرائط تعلّق بگیرد، لازمه‌اش این است که بین اجزاء و شرائط تفاوت نباشد (امر نفسی به اجزاء تعلّق می‌گیرد. اگر امر نفسی به شرائط نیز تعلّق بگیرد، بین اجزاء و شرائط فرقی نخواهد بود).

کبریٰ: و اللّازم باطل (وجود فرق بین اجزاء و شرائط از امور بدیهی است).

نتیجه: فالملزوم مثله.

اقول:

اشکال بر دلیل: صغریٰ: مبنای دلیل، انحصار فرق بین اجزاء و شرائط در دخول و عدم دخول در مأمور به است (در نظر مستدلّ فرق بین اجزاء و شرائط منحصراً در این است که اجزاء، داخل در مأمور به و شرائط، خارج از مأمور به است و لذا در صورت تعلّق امر نفسی به شرائط، بین اجزاء و شرائط تفاوت باقی نمی‌ماند).

کبریٰ: انحصار فرق بین اجزاء و شرائط در دخول و عدم دخول در مأمور به، باطل است (بین اجزاء و شرائط قبل از تعلّق امر به صلوة، فرق وجود دارد و فرق، دخول اجزاء در ماهیّت صلوة و خروج شرائط از ماهیّت صلوة است و بین اجزاء و شرائط بعد از تعلّق امر به صلوة نیز فرق وجود دارد و فرق، تعلّق امر به اجزاء از طریق نفس اجزاء و تعلّق امر به شرائط از طریق تعلّق امر به تقیّد به شرائط است).

نتیجه: مبنای دلیل، باطل است و با بطلان مبنا، دلیل نیز باطل خواهد بود.

آدرس جلسه بعد:

مطارح الانظار طبع قدیم ص۳۸: فنقول قد عرّفوا السّبب بانّه ما یلزم ....... و علی هذا فلا فائدة.