1403/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ملازمات عقلیّه/ غیر مستقلّات عقلیّه/ مسئله دوّم: مسأله مقدّمه واجب
چهارم: این وجوب، وجوب طریقی نیست. چون از طرفی وجوب طریقی به وجوبی گفته میشود که شارع بخاطر حفظ و امتثال واقع در ظرف جهل به واقع، آن را جعل میکند مثل وجوب احتیاط. مکلّف علم اجمالی دارد که وجوب در واقع یا به صلوة جمعه تعلّق گرفته و یا به صلوة ظهر. شارع بخاطر حفظ این وجوبی که در واقع وجود دارد و مکلّف جاهل به آن است، وجوب احتیاط را جعل میکند. از طرفی دیگر وجوب مقدّمه، طریق و واسطه برای حفظ واقع در ظرف جهل به واقع نیست. چون مکلّف علم به وجوب ذی المقدّمه دارد. بنابراین، این وجوب، وجوب طریقی نیست.
نتیجه نهایی بحث در جهت اوّل: بر فرض اصولیّت مسأله مقدّمه واجب، این مسأله از مسائل عقلیّه و غیر لفظیّه و غیر مستقلّات عقلیّه است و نزاع در وجوب شرعی غیری استقلالی غیر طریقی مقدّمه است.
جهت دوّم: برای مقدّمه پنج تقسیم ذکر شده است.
تقسیم اوّل: مقدّمه به اعتبار اینکه قیداً و تقیّداً داخل در مأمور به است و یا خیر، بر چهار نوع است.
نوع اوّل: مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاخصّ: به اموری که قیداً و تقیّداً داخل در مأمور به است، و به بیان دیگر، به اجزاء مأمور به، مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاخصّ گویند. (المقدّمة الداخلیّة و هی اجزاء المأمور به الّتی هی داخلة فی حقیقته تقیّداً و قیداً ...... محاضرات ج۲ ص۲۹۶).
دربارهی مقدّمه داخلیّه بالمعنی الاخصّ، سه بحث وجود دارد.
بحث اوّل: دربارهی اتّصاف و عدم اتّصاف اجزاء به مقدّمه، دو نظریّه وجود دارد.
نظریّه اوّل: نظریّه محقّق عراقی: اجزاء، متّصف به مقدّمه نمیشود.
دلیل:
صغریٰ: شرط مقدّمیت شیئ برای شیئ، توقّف وجودی بین مقدّمه و ذی المقدّمه است.
توضیح: شرط مقدّمه این است که وجود ذی المقدّمه متوقّف بر آن باشد مثل نصب سلّم که کون علی السّطح متوقّف بر آن است. لازمهی توقّف وجودی، دو چیز است.
الف: مقدّمه، از حیث رتبه، مقدّم بر ذی المقدّمه باشد به نحوی که عقل، تخلّل و فاصلهی فاء بین مقدّمه و ذی المقدّمه را صحیح بداند. کما فی قولک وجد فوجد.
ب: مقدّمه، از حیث وجود، مغایر با ذی المقدّمه باشد. چون شیء نمیتواند مقدّمه برای خود باشد.
کبریٰ: توقّف وجودی بین مقدّمه و ذی المقدّمه، در اجزاء نسبت به مرکّب منتفی است. (مرکّب، عین اجزاء و اجزاء، عین مرکّب است. بنابراین، بین اجزاء و مرکّب، تقدّم و تأخّر رتبی و همچنین تغایر وجودی، در بین نیست. و لذا فرد، مقدّمه برای کلّی طبیعی نیست. چون شرط مقدمیّت، تغایر وجودی است و حال آنکه فرد و کلّی طبیعی اتّحاد در وجود خارجی دارند).
نتیجه: شرط مقدمیّت شیئ برای شیئ، در اجزاء نسبت به مرکّب منتفی است. بنابراین، اجزاء، مقدّمه نیستند.