1401/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/باب عام و خاص/فصل چهارم
امر دوّم: کلمهی کلّ.
دلالت این کلمه بر عموم، بواسطهی وضع، بدون اشکال است. ولی دربارهی متعلّق عموم (چیزی که عموم به آن تعلّق میگیرد) دو نظریّه وجود دارد.
نظریّه اوّل: نظریّه محقّق خراسانی و محقّق نائینی در دور دوّم: متعلّق عموم، ما یراد من المدخول است. یعنی کلّ دلالت بر عموم چیزی میکند که از مدخول کلّ، اراده شده است.
طبق این نظریّه، مدخول کلّ یا طبیعت مطلقه است (مطلقه بودن آن از مقدّمات حکمت بدست میآید) یا طبیعت مقیّده است (مقیّده بودن آن از قرینه بدست میآید) یا طبیعت مهمله است (مطلقه بودن یا مقیّده بودن آن احراز نشده است). کلمهی کلّ در صورت اوّل دلالت بر عموم افراد مطلق و در صورت دوّم دلالت بر عموم افراد مقیّد و در صورت سوّم دلالت بر عموم افراد متیقّن میکند.
اشکال اوّل از طرف محقّق خوئی:
صغری: اگر کلمهی کلّ دلالت بر عموم ما یراد من المدخول کند، لازمهاش لغویّت استعمال اداة عموم است.
توضیح: دلالت کلمهی کلّ بر عموم ما یراد من المدخول، حدّاقلّ در بعضی از حالات، توقّف طولی بر اجرای مقدّمات حکمت در مدخول دارد. در حالیکه اجرای مقدّمات حکمت در مدخول برای دلالت کلام بر عموم کافی است و در نتیجه، استعمال اداة عموم لغو واضح خواهد بود.
قال فی هامش الاجود ما هذا نصّه: انّ مقدّمات الحکمة لو کانت جاریة فی مدخول الاداة لکفی جریانها فی دلالة الکلام علی العموم فیکون الاتیان باداة العموم من اللغو الواضح. (اجود ج۱ ص۴۴۱).
کبری: و اللّازم باطل (بالضرورة).
نتیجه: فالملزوم مثله.
جواب از اشکال از طرف محقّق صدر:
صغری: شرط لغویّت استعمال اداة عموم، وحدت مفاد کلّ و مفاد مقدّمات حکمت است. (اگر مدلول و مفاد مقدمات حکمت با مفاد و مدلول کلّ یکی باشد، لغویّت لازم میآید).
کبری: وحدت مفاد کلّ و مفاد مقدّمات حکمت، منتفی است. (مقتضای اجرای مقدّمات حکمت در مدخول کلّ این است که موضوع حکم ذات طبیعت است بدون قید. و ذات طبیعت منحصرا حاکی از حیثیّت مشترکه در افراد است نه بیشتر. ذات طبیعت نمیتواند مرآت برای افراد با آن تکثّری که دارند، باشد. در حالیکه مقتضای وضع کلّ برای عموم این است که موضوع حکم افراد است با آن تکثّری که دارند. و بین ایندو مقتضا، بون بعید است).
نتیجه: شرط لغویّت استعمال اداة عموم، منتفی است و با انتفاء شرط، لغویّت نیز منتفی خواهد بود.
علاوه بر اینکه در بعضی از امثله، مدخول کلّ بواسطهی مقدمات حکمت و امری دیگر (مثل تنوین) دلالت بر استیعاب بدلی میکند ولی کلّ بعد از دخول دلالت بر استیعاب استغراقی میکند. بنابراین، مدلول کلّ و مدلول مقدّمات حکمت در این امثله نیز یکی نیست تا لغویّت لازم بیاید. مثل کلّ رجل. کلّ دلالت بر شمول استغراقی و رجل بواسطهی مقدّمات حکمت و تنوین دلالت بر شمول بدلی دارد.