استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

93/11/06

بسم الله الرحمن الرحيم

 

6/11/93

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمیعن ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد واله الطاهرین. پ

ربنا لا تکلنا انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در نظام اجتماعی به نظام امامت کشید و در بحث نظام امامت ما به قرآن کریم رو آوردیم تا ببینیم در قرآن کریم چه و چگونه این بحث امامت مطرح شده است و در چه ابعادی به آن پرداخته شده است با توجه به روشی که قرآن برای رسیدن به مفاهیم خود مطرح می‌کند راه را شروع کردیم و در دو بخش یا در دو سطح بحث امامت را پیگیری می‌کنیم سطح اول آیات امامت که با کلید واژة امامت مطرح شدند سطح دوم آیات امامت که با کلید واژه‌های دیگر مرتبط به امامت هستند بگذریم از آن انواع تنظیم آیات ترتیب مصحف یا نزول یا تنظیم منطقی به یک نقطه مهم ما رسیدیم در بررسی آیات با توجه به ضرورت اهتمام به سیاق خود آیات که عرض کردیم با این که قرآن هر آیه‌ای برای خودش ظهوری دارد و از این ظهور شما می‌توانید نکاتی را مورد دقت قرار بدهید اما با توجه به سیاق می‌توانید نقاط بیشتری را متوجه شوید مثلا در این آیة شریفة و من قبل کتاب موسی اماما ورحمة در سورة هود دو سه نکته ما برایمان قابل توجه بود یکی در خور همین آیه که بحث افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبلی کتاب موسی وقتی که ما فقط این بخش آخر را بگیریم و من قبلی کتاب موسی اماما و رحمة این را مطرح کنیم خب ترجمة آیه این است که قبل از آن کتاب موسی امام و رحمت بود خب در حالی که جملة اولش افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه بحث بینه و بیان که در چند آیة دیگر دیدیم که امام مبین ذکر شد اینجا کتاب موسی امام و رحمت عنوان شد مبین بودنش کجاست از همین جملة افمن کان علی بینة من ربه دارد وصف می‌کند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که دارای بینه است این بینه الهی است و قبل از او کتاب موسی قبل از این بینه یا قبل از این کتاب یا قبل از این پیامبر پیامبری که بینه دارد ودر نتیجه مبین خواهد بود چون بینه دارد مبین خواهد بود پس این وصف مبین امام مبین که در آیات دیگر مطرح شد اینجا هم کتاب موسی امام عنوان شد مبین بودن کتاب یا مبین بودن امام که امام کتاب شد مبین بودن امام شما از کل آیه می‌توانید این را استفاده کنید بعد کل این آیات را در سیاق یک مجموعة مفصل وقتی که مطالعه می‌کنید می‌بینید که راجع به انسان صحبت می‌کند لذا گفتیم بحث انسان شناسی ارتباط تنگاتنگ دارد با امام شناسی و آنهایی که اینها را از هم جدا می‌کنند به یک خلأ جدی گرفتار می‌شوند خب اگر یک نگاه تحلیلی داشته باشیم برای همین بحث و به همین نکته که چه ارتباطی میان انسان شناسی وامام شناسی هست ما می‌بینیم اصلا امامت امامت انسان است امام متقین یا ائمة متقین یعنی ائمة انسانهای با تقوی و لذا بحث از انسان شناسی می‌شود یکی از اصول و مبانی مهم بحث امامت در حالی که معمولا مغفول واقع می‌شود و در همین حد اکتفا می‌شود که انسانها نیاز به هدایت دارند و چون این هدایت به طور تکوینی حاصل نمی‌شود خداوند یک هدایت تشریعی باید برای انسان ها بفرستد یا خود همین بحث هدایت به طور جزئی عنوان می‌شود در مباحث کلامی یا حتی قرآنی موضوعی در حالی که قرآن کریم روی بحث هدایت بیشترین توجه و بیشترین مانور را داده است اصلا در جای جای این آیات امامت بحث هدایت یا بحث مبین بودن هدایتگری دستگیری و رساندن انسان به مقصود به عنوان یک شاخص برای بحث امامت مطرح می‌شود حالا در آیاتی که هدایت نیامده است مبین بودن مطرح شده است خب با توجه به این بعد که ما نمی‌توانیم مجموعة مطالب عنوان شده در قرآن برای امام و امامت آنها را جدای از نیازهای انسان و بشر ببینیم پس فهم دقیق امامت از یک طرف به فهم دقیق نیازهای انسان پیوند می‌خورد و از یک طرف دیگر به فهم دقیق آن کمال انسان چون بناستاین امام هادی انسان باشد و دستگیر او باشد و او را از مراتب نفس و نیاز به سوی کمال مطلوبش برساند حالا که این امامت تکوینی نیست حالا که مثل بسیاری از کائنات خداوند آن کمال به کمال رسیدن انسان را جبری قرار نداده است بلکه در اختیار او قرار داده است فهم دقیق اختیار انسان و نوع اختیار انسان و چگونه این امامت از مسیر اختیار انسان انسان را به کمال می‌رساند خیلی از مسائل و شبهاتی که در ذهنها مطرح می‌شود برای هدایتگری امامان خصوصا در عرصة تاریخ وقتی که ما برمی‌گردیم به روند حوادث تاریخی و موضع گیریهای انسانهای مختلف در برابر هدایتهای الهی حال اعم از انبیاء و اوصیاء انبیاء که کلیة صالحان و نیکان که در مسیر هدایت مردم گام برمی‌دارند حتی کار به جایی می‌رسد که بعضیها به گونه‌ای با این بحث هدایتگری این امامان برخورد می‌کنند که گویا اگر در میان بشر تحولی به وجود نیامده است یا انبیاء به آن اهدافشان به سرعت نرسیدند مقصر خود انبیاء هستند و مقصر خود امامان هستند چرا چون اینها نتوانستند نقش خودشان را ایفا کنند خب این نوع از برخوردها و این نوع از فهمها سوء فهم ناشی از نفهمیدن معنای عنصر اختیار در هدایت و توجه نکردن به این هک قلمرو تأثیرگذاری امام یک و قوانین تأثیرگذاری بر انسان اقتضاءات خاص خودش را دارد یعنی امام با همة کمالاتی که دارد و تمام شرائطی که خدا برای هدایت انسان فراهم می‌کند تا کجا امام یا پیامبر خدا موظف است در مسیر امامت امامت کند با این که خداوند نسبت به انبیاء و اولیاء خودش تعبیرهای فراوانی دارد و ما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی چرا این قدر خودت را به زحمت می‌اندازی یعنی پیش از انتظار حرص هدایت مردم را می‌خوری ما می‌بینیم در بعضی آیات می‌فرماید وما انا من المتکلفین یعنی حد دارد به زحمت انداختن و تکلف در حالی که انبیاء و امامان که خداوند از آنها تعریف می‌کند آنها در حد جان نثاری در مسیر هدایت مردم به سوی خدا ارتقاء پیدا می‌کنند ولی این جان نثاری کجا و تا چه موقع و چگونه پس یک نکتة بسیار مهم این است که ما به دقت بحث امام ابعاد امامت و قلمرو امامت و مسیر امامت را به خوبی نمی‌توانیم تشخیص بدهیم تا مسیر صحیح تکامل انسان را خوب درک نکنیم و به همین خاطر بین این دو پیوندی تنگاتنگ مطرح می‌کند خب پس شد امامت انسان امامت انسان زمانی مفهوم خواهد بود که انسان شناخته شود تا امامت او هم از مسیر شناخت انسان برای ما روشن شود ولی افق بحثی که قرآن مطرح می‌کند سعی می‌کند که کلیة ابعاد این امامت را هم ترسیم کند لذا هم از خود آیات امامت ما اگر وارد بشویم همانطور که اشاره شد وقتی فرمود وجعلنا للمتقین اماما ما سراغ متقین باید برویم تا ببینیم تقوی یک چیست و تقوی چگونه نیاز به امامت دارد و متقین چرا نیاز به امام دارند یا وقتی می‌فرماید انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین این امام متقین دراینجا یعنی در آن آیة اول و اینجا امام مردم کسی است که هیچگونه ظلمی نداشته باشد مرتکب هیچ ستمی نباشد در حال آیه‌ای دیگر صریحتر فرموده است الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامر خب آنجا از امنیت صحبت می‌کند چه کسی به امنیت میرسد در اینجا در آیة ابراهیم فرموده است لا ینال عهدی الظالمین خب اینها را نمی‌توانیم جدا از هم ببینیم یعنی ظلم و ستم چه می‌کند که انسان را از شایستگی برای امامت دور می‌کند و شرط احراز امامت یا اصطفاء و انتخاب او برای امامت دوری از هر گونه ظلم و ستم است بعد چه رابطه‌ای میان ستگری یا ستمکاری و بین فسق و فجور که در برابر تقوی است و چه رابطه‌ای میان تقوی و میان عدالت و عادل بودن و دور بودن از ظلم و ستم وجود دارد در نتیجه ما می‌بینیم که یک مجموعه‌ای از اصول در این آیات مطرح می‌شود که اینها به هم پیوند دارند یعنی بحث امامت با تقوی و با عدالت و با بحث هدایت پیوندی تنگاتنگ دارند اگر بخواهیم اینها را ما به طور کامل به آنها برسیم مسیر طبیعی این است که ما در کل آیات قرآن به هر یک از این کلید واژه‌ها همان مسیری که برای امامت طی کردیم را همانجا طی کنیم یعنی بیاییم کل پروژة تقوی در قرآن به طور موضوعی بررسی کنیم تا ببینیم در این تقوی نسبت به انسانها و نسبت به امامت تقوی چگونه شاخصی است و چرا در امامت انسانها به امامت متقین تصریح و توجه شده است یا چرا در بحث امامت بحث عدل و ظلم به عنوان یک رکن اساسی توجه شده است وهمین طور چرا در این بحث امامت بحث هدایت به عنوان یک اصل یا یک وظیفة و شاخص کامل مطرح شده است یعنی اگر ما به آیات هدایت برویم باز میبنیم مثل بحث امامت یک نظریه و یک نظام در هدایت مطرح می‌شود که امام به عنوان هادی مطرح می‌شود انما انت منذر ولکل قوم هاد این آیه مستقیما بحث امامت در آن نیامده است ولی روح امامت که هدایت گری است در این آمده است یعنی شما از آیات امامت که یهدون بامرنا در آن دارد تکرار می‌شود یا امام مبین مطرح می‌شود ما اینجا دو نکته استفاده می‌کنیم که شاخص امام بودن یا می‌گوییم قوام امامت یا امام بودن به هدایتگری است و در این هدایتگری بحث مبین بودن یک شاخص هست امام باید مبین باشد امامی که مبین نباشد امام نیست یعنی می‌توانید شما صحت صدر برای او داشته باشید امامی که هادی نباشد صحت صدر دارد خب پس کلیة آیاتی که امام مبین را دارد ذکر می‌کند یا امام هادی ذکر می‌کند در حقیقت دارد به یک نقطة محوری توجه می‌دهد که در امامت بیانگری و هدایت مطرح است خب وقتی که اینطور شد افق بحث ما خیلی وسیعتر میشود شما ناگزیرید به آیة انما انت منذر ولکل قوم هاد توجه کنیم بعد این آیه را با آیة شریفة یوم ندعوا کل اناس بامامهم اینها با هم ببینید لکل قوم هاد یعنی لکل قوم امام ویوم ندعوا کل انسا بامامهم حالا ما آنجا از آیة شریفة یوم ندعوا کل اناس بامامهم این استفاده را کردیم که در روز قیامت که روز جزا و پاداش هست روز حساب و کتاب و روز کارنامه گرفتن است در آنجا مجازات و محاسبه بدون داشتن امام یعنی امام هادی امام مبین امام معیار و امامی که شاقولی باشد در فهم و ارزیابی اعمال امت حالا این را ما در روایت خیلی روشنتر و صریحتر می‌بینیم وقتی می‌فرماید علی میزان الاعمال بعضیها برایشان سخت است این مفهوم را فهمیدن که چه طور که یک شخص میزان می‌شود میزان اعمال می‌شود که حالا با توضیحاتی که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم دادند علی مع الحق والحق مع علی که حالا این واژة حق هم در آن مجموعة واژه‌های رکنی یعنی رکن امامت بیاورید عدل وظلم فسق و تقوی و هدایتگری و حق وباطل این چند واژه به گونه‌ای به هم مرتبط هستند که یک منظومه‌ای را تشکیل می‌دهند وآن مسیر منطقی و طبیعی تکامل انسان را به خوبی می‌توانند برای ما بیان کنند حق و باطل عدل و ظلم تقوی و فسق یا فجور و امامت این چهار واژه را بحث هدایت این پنج واژه آنچنان به هم مرتبط هستند که اینها فهم هر یک بدون دیگری شاید خطا باشد وناقص وآسیب زا خواهد بود اینها مکمل هم خواهند بود که عرض کردم اینجا شما دو مجموعه خواهید داشت یعنی دو مسیر دارید یک مسیر این است که به طور جزئی یعنی با اکتفا به آیات امامت شما این مفاهیم را ببینید و به هم پیوند بدهید یا پیوندشان را کشف کنید یک مسیر هم است که نه همانطور که در آیات امامت کل مجموعه را دیدیم اینجا هم کل آیات تقوی که نظریه و نظام تقوی را ما در قرآن در می‌آوریم کل آیات هدایت نظریه و نظام هدایت کل آیات عدل و ظلم نظریه و نظام عدل را در قرآن و همینطور عدل و ظلم و تقوی و فجور و حق وباطل و هدایت این چهار تا دقیق دیده شوند و با نظریه ونظام امامتی که از آیات امامت ما به دست آوردیم اینها را با هم تکمیل کنیم یعنی پنج بحث کلیدی در حقیقت کل بحثهای قرآن همین هست آن وقت شما می‌بینید که این بحث امامت انسان و این که امام آن حلقة وصل واقعی انسان به خدا معرفی شده است ان الله لهادی الذین آمنوا الی صراط مستقیم هدایت به کجا به چه سمتی بگذریم از آن ائمة ضلال یا ائمة کفر که انسان را به آتش رهنمون می‌کند می‌شوند از آن بگذریم یعنی قرآن آن مفهوم عام امامت را مطرح کرد ولی امامتی که برای هدایت انسان منظوراست امامت به سوی کجا والله یهدی للحق هدایت به سوی حق است یا الی سواء الصراط به آن صراط مستقیم ان الله لهادی الذین آمنوا الی صراط مستقیم این صراط مستقیم چیست وقتی ما وارد صراط مستقیم و تبیین آن می‌خواهیم شویم می‌بینیم این صراط مستقیم همان حق است این صراط مستقیم حقی که در عدل جلوه گری پیدا می‌کند یعنی این حق از عدل جدا نیست عدل هم از حق جدا نیست اینها لازم و ملزوم هم هستند بعد وقتی که به این رسیدیم می‌بینیم که خب تقوی برای خودش یک حایگاه خاصی پیدا می‌کند چون برای رسیدن به این حق از مسیر عدل ضمانتهایی اجرایی لازم است یک این حفاظتهای لازم باید انجام بگیرد تا این که انسان در مسیر تحقق عدل در درون خودش وبرای جامعه بیراهه نرود و آسیب نبیند این مسیر بسیار بسیار حساس و ظریف عدل گری یا عدل گرایی یا بگوییم حق گرایی درست است یعنی به سمت حق ما داریم می‌رویم به سمت حق با یک نظام کامل تحقق بخش عدالت و در درون و در برون در درون انسان و در برون انسان که میگوییم در جامعه قابل تصور هست اعدلوا هو اقرب للتقوی خب بعد قرآن بین عدل وتقوی ارتباط برقرار می‌کند می‌گوید که با عدالت شما به تقوی دست میابید خب آنجا هم فرموده است امامت مطلوب امامت متقین است پس خود قرآن کریم بین مجموعة این مفاهیم پیوندی دقیق و گویا مطرح می‌کند که فهم عمیق امامت منهای فهم اینها می‌شود یک فهم آسیب زا و سطحی یعنی کسی که امامت را به عمق امامت نرسد در هدایت گری امام یا در راهنمایی گرفتن از امام هم دچار اشکال می‌شود چون بعضیها با همین فهم ناقصشان امام را برای یک چیزی می‌خواهند وامام هم آنها را برای چیز دیگر می‌خواهد یعنی امام آنها را برای رساندن به حق به الله به مسیر صحیح زندگی می‌خواهد یعنی شما ببینید سیرة معاویه را با سیرة امیر المؤمینین مقایسه کنید معاویه دنبال چه چیز هست علی را برای جه می‌خواهد با علی بازی می‌کند ولی علی معاویه و دیگران را برای خدا می‌خواهد که در مسیر رساندنشان به کمال انسانیت با آنها وارد یک چالش جدی می‌شود تفاوت این دو مسیر در همین دو نقطه است اصلا که ما انسان را برای چه و چگونه می‌بینیم و یک عامل مهم شکسته مثل معاویه و عمر و عاص و امامان کفر و ضلال به تعبیر خود قرآن لا ایمان لهم اینها هیچ پیمانی به هیچ پیمانی پایبند نیستند هیچ تعهدی اینها نمی‌سپارند اینها در حقیقت خودشان را گم کردند نسوا الله فانساهم انفسهم اینها اصلا خودشان را نشناختند به همین خاطر به خطا گرفتار می‌شوند مثل آن شخصی که آمده بود و می‌گفت من سر در گمم و متحیرم که نمی‌دانم چه کنم دانشجو بود می‌گفت من نمی‌دانم در دانشگاه بمانم یا به حوزه بیایم گفتم چرا گفت چون نمی‌دانم کدام یک از این دو به من بیشتر نیاز دارد حوزه بیشتر به من نیاز دارد یا دانشگاه عرض کردم اشتباه شما همینجاست شما خودت نیاز داری نیاز خودت را باید بفهمی بعد بفهمی کجا باید این نیاز تأمین شود شما بدون این که خودت را نشناختی ونمیدانی چه کسی هستی و چه نیازی داری چگونه می‌توانی فکر کنی چه کسی به نم نیاز دارد آن وقت مجبوری برای خودت چه نقشی می‌توانی ایفا کنی هر جا که باشی گم میشوی گمراه هستی معاویه وقتی خودش را نشناخته انسان را نشناخته نیازهای واقعی خودش را نشناخته نیازش را به هدایت و نیازش را به امامت و نیازش را به رسیدن به حق تشخیص نداده است همیشه گم است همیشه گمراه است حالا به هر روشی که بخواهد یکی مثل علی علیه السلام با او کلنجار برود و در بیافتد و با او بحث کند وقتی او این تشخیص را نداده است اصلا این از این امامت هیچ بهره‌ای نمی‌برد و لذا می‌شود به عنوان یک چه ائمة یدعون الی النار این دارد هم خودش را به آتش می‌برد هم دیگران را با خودش دارد می‌سوزاند و یک دست اندازی در مسیر تکامل بشریت به وجود می‌آورد مال این است که خودش را باخته است خود باختگیش مال این است که خودش را پیدا نکرده است و در نتیجه تعامل او با مثل علی که مثل سلمانی ابوذری چگونه با علی تعامل می‌کردند و او را در رأس همة تصمیم گیریها در رأس همة برنامه‌ها قرار میدادند وپا به پای او حرکت می‌کردند و وجود او را غنیمت می‌شمردند و هر لحظه برای آنها وجود علی از ارزش فوق العاده‌ای برخوردار بود و او و علی را وسیلة رسیدن به حق و به خدا می‌دیدند یکی مثل معاویه او را مانع از رسیدن به اهدافش می‌بیند و لذا با او می‌جنگد و سر قدرت با او کلکل می‌کند خب این دو مسیر به دو بینش دربارة انسان منتهی می‌شوند قرآن کریم سعی می‌کند این نگاه صحیح و به یک بینش شفافی راجع به انسان به خود انسان بدهد و در این مسیر از اصل امامت به عنوان یک شاخص یک شاقول یک معیار و یک اصل اجتناب ناپذیر و یک نیاز مبرم برای تکامل انسانها استفاده کند و امامت در این مسیر قرار می‌گیرد یعنی مسیر فهم امامت مسیری است که در او انسان به خوبی فهمیده شود به همین خاطر هر چه بیشتر ما به نکاتی که در آیات امامت آمده است بپردازیم و آنها را در آیات دیگر ببینیم و به تفصیل ببینیم فهم ما از امامت و از وظائف امام واز قوانین حاکم بر حرکت امام که این بخشی از بحث نظام امامت است یادمان نرود که ما در نظام امامت حتما باید آن قوانین حاکم بر رفتار امام چون امام بنا شد هادی باشد یعنی قوانین هدایت قوانین هدایتگری قوانین حاکم بر رفتار هدایتگرانة امام آن را اگر خوب فهمیدیم ما نظام امامت را خوب می‌فهمیم و به همین خاطر پرداختن به بحث سنتها سنتهای تاریخ یا سنتهای اجتماعی یعنی سنتهای تحول ودگرگونی سنتهای ایجاد تغییردر جوامع بشری و ایجاد تغییر در درون خود انسانها لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم مثلا این آیه به تنهایی چه ارتباطی به امامت دارد بدون این منظومه‌ای که عرض کردم شاید کسی اینها را به هم ربط ندهد سنت تغییر وتحول در جوامع بشری چه ربطی به امام دارد ربطش این است که امام آمده است که تغییر ایجاد کند امام از چه مسیری این تغییر را ایجاد می‌کند امام با خود انسانها سر وکار دارد امام انسانها را متحول می‌کند تا جامعه متحول شود ایجاد تحول در میان انسانها فرع بر این است که امام بتواند یعنی ببیند و بداند و ببیند که این تحول حاصل نمی‌شود مگر این که در درون انسانها تحول ایجاد کند لذا در تأثیرگذاری امام بر انسانها می‌بینیم طبق هم آیات و هم روایات امام می‌آید وبه عمق وجود انسان نفوذ پیدا می‌کند و در درون این انسانها این تحول را به وجود میآورد که اینجاست که بحث عصمت امام از یک طرف و رفتار و کردار از طرف دیگر یعنی عصمت امام برای تضمین سلامت این مسیر و این تحول در این مسیر به عبارتی دیگر خداوند وقتی می‌خواهد انسان را هدایت کند در یک مسیر تضمین شده قرار میدهد نه در یک مسیر احتمالی از طرف خدا تضمین حاصل است به همین خاطر بحث تقوی در حد عصمت برای امام می‌شود یکی از اصول و شاخصهای مهم در شناخت امام خب این از یک طرف تضمین حرکت تکاملی انسان اما در کنار این تضمین می‌بینیم اصل اختیار مطرح می‌شود اصل اختیار از چند جهت مطرح می‌شود از این جهت که انسان باید خودش انتخاب کند تا انتخاب نکند اصلا کمالی عایدش نمی‌شود وان لیس للانسان الا ما سعی اصلا هیچ کمالی نصیب انسان نمی‌شود تا انسان خودش نخواهد با خواست خودش یک گام برمیدارد این گام به ظرفیت وجودیش اضافه می‌شود و کمالی به او می‌رسد امام هم نمی‌تواند در این انسان تغییر ودگرگونی ایجاد کند اگر امام این اختیار عنصر اختیار و ارادة انسان را مد نظر قرار ندهد در سیرة پیامبر صلی الله علیه وآله در جنگها در مدینه در سیرة امام حسین علیه السلام در کربلا می‌بینیم نوع تعامل این امامان با مردم مردم را سعی می‌کردند که با آگاهی و اختیار به سمت شهادت که کمال انسانی است برای رسیدن به خدا بکشانند و هدایت کنند این عنصر بسیار عنصر مهمی است و آنهایی که تأثیرگذاری امام را منهای این حوزة اختیاری انسان می‌بیند به خطا دارند می‌روند و فکر می‌کنند همانطور که خیلیها بهانه می‌آورند که ما چرا گمراهیم خدا نخواسته است خدا نخواسته یک شبهه‌ای است که انسان برای خودش یا دست آویزی که انسان برای خودش به وجود می‌آورد برای این که از زیر بار مسئولیت فرار کند به تعبیر قرآن کریم بل یرید الانسان لیفجر امامه یسأل ایان یوم القیامة انسان دنبال بهانه است و می‌آید این که پس خدا نخواسته است حالا که من خوب نیستم پس خدا نخواسته است نه خدا خواسته است مسیر را هم شما مسیر صحیح را باید طی کنید شما از مسیر غلط می‌خواهید به این خواسته برسید نمی‌رسید پس بحث سنت شناسی سنتهای الهی را شناختن می‌شود یکی از اصول فهم نظام امامت خب ببینید چند مؤلفة بسیار وسیعی اینجا فراهم شد در این مؤلفه مجموعة مطالبی را که قرآن عنوان کرده است و در بادی امر انسان فکر می‌کند این مؤلفه‌ها خیلی به هم ربط ندارند در حالی که اینها یک ارتباط عمیق دارند و در عمق مسیر امامت ما نیاز به این سنتها داریم خود امام به این سنتها نیاز دارد لذا امام می‌گوید طبق این سنتها و قوانین الهی حرکت می‌کند و تا جایی این امامت امام و هادی بودن و مبین بودن امام تا جایی پیش می‌رود که به این سنتها صدمه‌ای وارد نشود صدمه به این معنی یعنی تخلف از این سنتها وزیر ا قرار دادن این سنتها به هیچ وجه حاصل نمی‌شود به همین خاطر می‌بینیم که امامان در رفتارشان در شرائط مختلف گزینه‌های مختلفی که در پیش رویشان هست انتخاب هر گزینه‌ای طبق این سنتها انجام می‌گیرد و اینهایی که فکر می‌کنند رفتار ائمه علیهم السلام در زندگی مثلا ممکن است خیلی متفاوت باشد و گاهی ضد هم مثل صلح امام حسن و شهادت امام حسین علیه السلام که به عنوان یک سؤال مطرح می‌کنند در حالی که اینها هر دویشان یک مسیر را دنبال می‌کنند دو روی یک سکه هستند به همین خاطر گفته می‌شود اگر امام حسین علیه السلام در شرائط امام حسن بود همان کار امام حسن را انتخاب می‌کرد و امام حسن هم اگر در کربلا بود کار امام حسین را انتخاب می‌کرد چرا چون این گزینه‌ها بر اساس یک ساختار قانونمند و نظام‌مند دارد انجام می‌گیرد لذا ما میگوییم که امام امام حق یعنی امامی که به حق تعیین شده است امامی که در مسیر حق گام برمی‌دارد امامی که به سوی حق و به سمت حق دارد حرکت می‌کند و کل آن قافلة بشری را به سمت حق دارد می‌برد خب این حق یعنی چه تا بحث حق آمد پس بحث سنتها هم مطرح می‌شود چون بدون این سنتها فهم این حق از باطل از مسیر تکامل بی معنی خواهد بود بنابراین با توجه به اصل قانونمندی حرکت جهان و قانونمندی تکامل انسان ما اصلا نمی‌توانیم فقه بی نظام وامامت بدون نظام واجتماع بدون نظام نمی‌توانیم تصور کنیم یعنی اجتماع بشری باید یک اجتماع نظام‌مند باشد امامتی که برای این نظام تعریف می‌شود که این امامت چه تکوینش وچه تشریعیش هم امامت تکوینیش نظام‌مند است طبق سنتهای تکوینی و هم امامت تشریعی نظام مند است و به همین ترتیب در بقیة حوزه‌ها که امام تأثیر گذار هست در آنجا هم این تأثیر گذاری نظام مند خواهد بود پس یک پارچه از نظم ما در این مسیر باید داشته باشیم و بدون فهم این نظام فهم این اسلام می‌شود یک فهم سطحی یا یک فهم آسیب زا که متأسفانه دیدیم و می‌بینیم که در طول تاریخ خیلیها دچار این گرفتاری شدند و اسلام را مسخ کردند یا اسلام را ناقص دیدند و در نتیجه از مسیر منطقی و صحیح بیرون رفتند اینهایی که اسلام را بدون نظام می‌دانند یا اسلام را با در یک بعد خلاصه می‌کنند در بعد ارتباط با خدا و در بعد اجتماعی این ارتباط جامع افراد جامعه با یکدیگر را جدای از ارتباط با خدا می‌دیدند یعنی این ارتباطات را آن منظومة ارتباطات را وصل پینه می‌کنند و قطع می‌کنند و می‌برند و در حقیقت انسان را تکه تکه می‌کنند انسان یکپارچه و نظام‌مند را تجزیه می‌کنند و برای بخشی از رفتار انسان نظامی قائل می‌شوند در بخش دیگر نظامی قائل نمی‌شوند وآن را از نظام مند بوند بیرون می‌آورند اینها در حقیقت دارند چه کار می‌کنند انسان را نابود می‌کنند و به همین خاطر این مسیر مسیر ضلال یا کفر یا مسیر فسق و فجور که قرآن مطرح می‌کند این مسیرها همه انحرافی است به خاطر این که یا در اصل بینش انسان را از آن منظومه‌ای که در آن قرار گرفته بیرون می‌آورند یا در تطبیق و در مسیر عمل این انسان را از آن نظام محیط به انسان بیرون می‌آورند در نتیجه مشکل برمی‌گردد به سوء فهم یا جهل به خود انسان و اینجاست که عمق و دقتی که در بحث نظام امامت در قرآن می‌بینیم در هیچ جای دیگر ما این عمق را نمی‌بینیم و یک دریایی از معرفت در بحث امامت شناسی وامام شناسی ما با توجه به این منظومة وسیع از آیات و این ارکان پنجگانه‌ای که دیدیم امامت هدایت عدالت حق و باطل و تقوی و فجور اینها را شما باهم باید ببینید همانطور که قرآن آنها را با هم مطرح کرده است دلیل اینکه قرآن اینها را با هم دیده است و با هم مطرح کرده است پیوندهایی است که در درون هر یک از این آیات شما با همدیگر می‌بینید یعنی می‌توانید یک منظومه‌ای درست کنید که همة اینها در جای مناسب خودشان قرار بگیرند حال ان شاءالله در یک فرصت دیگر این نوع پیوندی که میان این ارکان مطرح هست اینها را مورد دقت و کنکاش قرار می‌دهیم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علیه سیدنا محمد وآله الطاهرین.