استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

93/10/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

22/10/93

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمیعن ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا و حبیب قلوبنا ابی القاسم المطصفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بسم الله الرحمن الرحیم یوم ندعوا کل اناس بامامهم سورة اسراء آیة هفتاد و یک بحث ما در نظام امامت به اینجا رسید که ما قبل از ورود به قرآن کریم و استنطاق آیات قرآن دربارة موضوع امامت و منظومة مطالبی که به امامت مربوط هستند سراغ روش استنباط و استنطاق از قرآن کریم بودیم و به اینجا رسیدیم که بسیار ضروری است که ما روش کار را تحریر کنیم و تنقیح کنیم و با توجه به روشی که خود قرآن برای رسیدن به مقاصد قرآن مطرح کرده است وارد این حوزه شویم و نسبت به روش قرآن عرض کردیم که قرآن در یک سطحی از فهم برای ما به آن روش متعارف عقلائی که اکتفا به ظاهر کلام باشد و اعتماد به ظهورات کلام و مدالیل مطابقی کلام که روشن و بین هستند و تعبیر آیات بینات یا حالا بیان للناس اعتماد می‌کند و آیات محکماتی را در این عرصه مطرح می‌کند که با توجه به این سطح از فهم شما نیاز به مطالب دیگر و قرائن متفرق نیاز پیدا نمی‌کنید بلکه خود هذا بیان للناس یا نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء شما به راحتی مقصود یا بخشی از مقصود که یک اساس و یک پایه می‌شود برای ارتقاء به درون قرآن و فهم مقاصد قرآنی حرکت می‌کند ولی در سطوح بالاتر فهم که باید به ابعاد کلام و اصرار کلام و باطن کلام می‌توانیم راه پیدا کنیم و راه باز کنیم قرآن ما را به کلید شاه کلید تدبر و تفکر و تعقل این واژه‌ها در قرآن آمده‌اند و با هم می‌توانند متفاوت باشند یعنی به یک معنی نیستند با شاه کلید تدبر که در تدبر ما از ابزار تفکر و تعقل در تفکر شما ممکن است در یک دایرة وسیعتر حرکت کنید به این معنی که شما هرچیزی که به فکرتان بیاید او را وارد محدودة کنکاش و دقت قرار میدهید و بعد از آن عملیات سنجش و ارزیابی و انتخاب که این حوزة تعقل است یعنی معقول بودن مطالب سنجیدن مطالب یا یکدیگر و سبک سنگین کردن و ارزیابی نمودن و وصل نمودن این مطالب به یکدیگر به گونه‌ای که خروجی داشته باشد و آن خروجی عبارت باشد از رسیدن به واقعیت رسیدن به حقیقت کشف حق در یک مطلبی که مخلوط با باطلهای فراوانی باید باشد تشخیص صادق از کاذب و تشخیص حسن از احسن اینها کارهایی است که عقل که العقل عقال من الجهل عقل انسان را از گرداب جهل بیرون می‌آورد چرات چون به انسان توان تشخیص حق از باطل را می‌دهد و توان تشخیص حسن از احسن و سیء و اسوء را می‌دهد بنابراین می‌بینیم قرآن کریم هدایت را منوط به تعقل و آن بالاترین سطح تعقل و فرزانگی لبیب بودن و رسیدن به سطح اولوا الالباب یعنی کسی که به مغز مطالب دست می‌ابد و همیشه به آن جوهرة شیء راه پیدا می‌کند خب پس قرآن با کلید تدبر ما را به تفکر لعلهم یتفکرون وادار می‌کند و در این تفکر ما را به سطح تعقل بالا می‌برد و با دادن روش این تعقل ما را به مقصود می‌رساند یعنی هدایت می‌کند وقتی فرمود یستمعون القول فیتبعون احسنه عرض کردیم این فرایند استماع که در استماع تصدی و قصد کشف حقیقت نهفته است یستمع غیر از یسمع است یسمع اتفاقی هم به ذهنش بخورد به این مطلب واقف می‌شود اما یستمع یعنی او توجه می‌کند و می‌رود و دنبال می‌کند تا به خواسته و مطلبی که می‌خواهد به دست بیاورد برساند خودش را استماع در استماع قصد و تصدی مطرح است پس او باید برود بررسی کند او باید برود کلیة محتملات را گرد آوری کند کلیة فرضیه‌ها را در اختیار داشته باشد و بعد اینها را با عم مقایسه بررسی انتخاب تا رسیدن به نتیجه فرمود اولئک الذین هداهم الله پس هدایت منوط شد به چه به طی این مراجل که حالا ما در بحث هدایت خواهیم دید اگر وارد حوزة هدایت و نظام هدایت شدیم خواهیم دید که خداوند متعال برای هدایت انسان شرائط گوناگونی مطرح کرده است این شرائط بعضیهایش به خود مهتدی برمی‌گردد که باید ابزاری و وسائلی را به کار بگیرد و طی طریق کند اینطور نیست که هدایت بدون مقدمه و بدون آمادگی به انسان داده شود همین هدایتی که خدا فرموده است یهدی من یشاء همین یهدی من یشاء با شرائطی و با وسائلی و ابزاری و به گونه‌ای خاص حاصل می‌شود که نظامی دارد و این نظام طی می‌شود وعملی می‌شود در مسیر هدایت خب بنابراین در اینجا خداوند فرموده است اولئک الذین هداهم الله این هدایت را به خودش نسبت داده است اما برای رسیدن به این هدایت اینجا اولوا الالباب را موضوعیت داده است و محوریت داده و این اولوا الالباب تعریف کرده است که اینها چه کار می‌کنند یعنی اینها عملی را انتخاب می‌کنند و رفتاری را انتخاب می‌کنند که بعد ما می‌توانیم هدایت را به آنها نسبت دهیم لذا فرمود من اهتدی فانما یهتدی لنفسه آن نتیجة هدایت نتیجة اهتداء به خود انسان برمیگردد وعامل اهتداء را خود انسان قرار داده است در حالی که اینجا خداوند هدایت را به خودش نسبت داده است فرموده هداهم الله دیگر این فاعل هدایت را صریحا خود خدا مطرح کرده است پس این هدایت می‌شود یک کار دو بعدی که یک بعدش به انسان ربط دارد ویک بعدش به خدا ربط دارد خدا از یک مسیر معینی کاری می‌کند که این انسان هدایت بیابد و انسان در هدایت خودش نقشهایی را باید ایفا کند که در این نقشها یکی از نقشهای مهم بحث طی روش صحیحی که به هدایت برساند به اهتداء برساند پس نتیجه میگیریم این که قرآن کریم یک روش عام فهم و مراحل این روش را که تقریر می‌کند که این کاری است که عقلاء و ذوی الالباب انجام می‌دهند البته با فرقی که ممکن است قائل بشویم بین عاقل و لبیب که بگوییم لبیب اخص است خب ولی این روش روش عمومی است یعنی همگانی می‌تواند باشد و ما می‌توانیم تولید انبوه کنیم با این روش وخیلی از عقلاء را به مرحلة لبیب بودن برسانیم بنابراین خود این خطاب خطاب الهی فبشر عبادی الذین تخصیص ننموده است برای راه را برای همه باز گذاشته است و تعلیم دارد می‌دهد که از جه مسیری انسانها به فرهیختگی و فرزانگی می‌رسند بنابراین این از همان یکی از همان آیاتی است که این روش عام را تحریر و تأکید می‌کند خب با استفاده از این روش که روش عامی است یعنی بحث استماع و بعد ارزیابی و بعد انتخاب علمی انتخاب عملی که این عام است این روش عام اگر به کار گرفته شد و تدبر و با تدبر با این روش نه تدبر بی روش یا با روش غیر منتج و غیر مثمر تدبری که با این روش همراه باشد قرآن کریم افراد را به نتائج مطلوب میرساند به این کار می‌گوییم هدایتگری خب قرآن کریم برای رساندن انسانها به آن مقاصد خودش ارائه طریق نموده است وبرای این ارائه طریق از ابزار همگانی فراهم شدة در اختیار انسانها بهره برداری می‌کند اما در همین مسیر مراتبی از مراتبی از دقت مراتبی از فرزانگی می‌تواند مراتبی از مفاهیم را برای انسانها حاصل کند به عبارت دیگر انسانها متفاوت می‌شوند بین خودشان به اندازة اعمال دقتی که می‌کنند به اندازه‌ای که از این روش بهره برداری می‌کنند یکی خیلی سطحی‌نگر است کم حوصله است خب به یک سطحی از مقاصد می‌رسد یکی پر حوصله است با اعمال دقت بیشتر با مطالعة فراوانتر و با تدبر بیشتر به مطالب بیشتر دست میابد اما در کلیة این می‌گوییم این روش عام خب قرآن آمده است تعبیه کرده است در لابه‌لای آیات که موانع رسیدن به این فهم رصد شده است تبیین شده که خوب است به آنها هم اشاره‌ای شود که بعضیهایش باز صریحا قرآن فرموده است که ویضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء تبیین کرده است که بعضی از عناصر روانی وبعضی از عناصر و موانع روشی و ممکن است موانعی هم فنی وجود داشته باشد که انسانها را از رسیدن به حقیقت باز میدارد خلاصه موانع فهم و موانع معرفت را هم قرآن بیان کرده است آنها لا تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور در مواردی ما احتیاج به چشم نداریم احتیاج به چشم بصیرت داریم این چشم بصیرت یعنی وقتی که دل کور شد کوردلی مانع هدایت می‌شود موانع فراوانی را قرآن ذکر کرده است پس با بیان شرائط و روش و موانع در حقیقت یک منظومة کاملی را برای فهم قرآن طراحی کرده است و در اختیار قرار داده است با توجه به این منظومه منظومة فهم و معرفت که مقدمه است برای ورود به قرآن و فهم اصل امامت و نظریة امامت و نظام امامت باید وارد شویم پس تا اینجا ما در حقیقت به این نتیجه رسیدیم که همانطوری که قرآن یک نظامی برای امامت دارد وطراحی کرده است یک نظامی برای معرفت و دستیابی به فهم قرآن هم طراحی کرده است که این نظام خلاصه‌اش کردیم در سه بعد روش فهم شرائط فهم موانع فهم یا روش تدبر و فقه قرآن شرائط فهم و موانع فهم وفقه قرآن اینها را ما اگر در کنار هم بگذاریم به یک منظومة کاملی دسترسی پیدا می‌کنیم خب حالا با این مقدمات الآن ما وارد حوزة آیات امامت می‌شویم و قبلا عرض کردیم که ما باز در آیات امامت ممکن است چند لایه از کار و چند سطح از کار را لازم باشد متوجه باشیم که همة هم ما این است که به کل ابعاد این نظام امامت برسیم و گام اول ما این است که به آیاتی که واژة امام را در بردارد توجه کنیم واینها سکوی پرواز ما وحرکت ما می‌شوند به سوی آیات دیگر آیاتی که در این زمینه در قرآن ما می‌بینیم یازده آیه استقراء اگر داشته باشیم کل آیاتی که واژة امام و ائمه در آن آمده است یازده آیه است در سوره‌های مختلف مکی و مدنی حالا ممکن است هم به ترتیب نزول هم بعدا اگر اینها را بچینیم باز به یک فرایند دیگری به دستمان بیاید از این منظومه به ترتیب قرآن به ترتیب مصحف که این آیات را مطالعه می‌کنیم اولین آیه‌ای که به چشم می‌خورد که در قرآن از واژة امام استفاده کرده است سورة بقره آیة صد وبیست وچهار است بسم الله الرحمن الرحیم واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین آیة دوم باز در سورة توبه است که که به صورت جمع آمده است و امامت را یعنی مفهوم امامت را تعمیم داده است فقط به امام حق نیست امام باطل هم داریم اگر آنجا امامت ابراهیم علیه السلام به جعل الهی بوده و این امامت بعد از امتحانات سختی که ابراهیم پشت سر گذاشته است و در آن امتحانات موفق شده است واین امامت نصیب گنه کاران و ستمگران و ستمکاران نمی‌شود لا ینال عهدی الظالمین واین امامت عهد الله است یعنی امامت با این ویژگیها در این سطح این امامت در آن آیه این چنینی مطرح شده است یعنی به صورت به عنوان یک موقعیت بسیار رفیعی که حتی بالاتر از نبوت و رسالت ابراهیم باشد در آیة دوازده سورة توبه فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون امامان کفر را در مقابل امامان حق دارد مطرح می‌کند و دستور مبارزة با آنها را می‌دهد خب در آیة هفده سورة هود امامت را به شخص نه بلکه به کتاب به عنوان وصف کتاب مطرح می‌کند می‌فرماید و من قبله کتاب موسی اماما و رحمة قبل از این قرآن کتاب موسی علیه السلام به عنوان امام یعنی امامت را به کتاب مطرح کرده است یا در سورة حجر آیة هفتاد ونه فرموده است و انهما لبی امام مبین خب لبامام مبین وصف امام را مبین قرار داده است یعنی امام مفرد آمده است واین امام بیانگر است در سورة اسراء سوره‌هایی ببینید سورة هود حجر واسراء اینها همه مکی هستند در سورة اسراء آیة هفتاد و یک فرموده است یوم ندعوا کل اناس بامامهم هر گروهی هر اناسی امامی دارد و امامشان در دنیا امامشان در آخرت است در سورة انبیاء که مکی است آیة هفتاد و سه فرموده است وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا دربارة انبیاء سخن می‌گوید و فرموده است که ما اینها را امام قرار دادیم امام را اینجا به صورت ائمه جمع مطرح کرده است وکار آنها را که هدایت به امر الهی است بیان کرده است وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا خب در سورة فرقان باز مکی است آیة هفتاد وچهار فرموده است وجعلنا للمتقین اماما سخن از عباد الرحمن است که وعباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما این عباد الرحمن با ویژگیهای خاصی که اینحا برایشان مطرح می‌کند اینها آروزیشان این است که به یک داشتن یک خانوادة برتر الگو شایسته خب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین واجعلنا للمتقین اماما در یک بستر بسیار بسیار خوب مقبول معقول منطقی چشم روشنی داشته باشد تمام عوامل پیروی وم وفقیت در این خانواده جمع باشد حالا آرزوی ما این است که ما به امامت متقین برسیم واجعلنا للمتقین اماما پس امامت متقین اینجا به عنوان یک هدف بسیار بزگ و یک خواسته مطرح می‌شود در سورة قصص باز مکی است آیة پنج فرموده است ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجلعهم ائمة ونجعلهم الوارثین ما برای مستضعفان می‌خواهیم منتی بگذاریم مستضعفان در زمین می‌خواهیم آنها را امام قرار بدهیم و آنها را وارثان گذشتگان قرار بدهیم کلمة امام جمع شده است و وراثت زمین در آیة دیگر تبیین کرده است که این وراثت وراثت زمین است وراثت زمین یا حاکمیت بر کل زمین یملأ الارض قسطا این وراثت به عنوان آن اصلی است که در کنار امامت یعنی امامتی که به وراثت برسد امامتی که به اقتدار برسد این را ما قصد داریم ما به عنوان یک قانون به عنوان یک سنت تدبیر کردیم خب ارادة الهی را اینجا مطرح می‌کند ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض می‌خواهیم و نرید ان نجعلهم ائمه منت بر آنها بگذاریم آنها را امام قرار بدهیم وآنها را وارث قرار بدهیم سه خواستة الهی در اینجا مطرح می‌شود در سورة قصص باز در آیة چهل ویک فرموده است وجعلناهم ائمة یدعون الی النار که افرادی را ما امام قرار دادیم یعنی جعل امامت هم در اینجا صدق کرده است ما آنها را امام دعوت کنندة به آتش قرار دادیم خب پس ببینید مفهوم امام وسعت پیدا کرد به امام حق و امام باطل امام دعوت کنندة الی الله یهدون به بامرنا و امام دعوت کنندة به نار وجهنم امامانی که امامان کفر باشند که به هیچ تعهدی پایبند نیستند انهم لا ایمان لهم خب در سورة سجده مکی است آیة بیست و چهار وجعلنا منهم آنجا فرموده بود جعلناهم در انبیاء اینجا میفرماید وجعلنا منهم ائمة از آنها امامانی ما قرار دادیم یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون ما اینها را به مقام امامت رساندیم و امام قرار دادیم اینها تلاش کردند زحمت کشیدند اینها صبر پیشه کردند اینها به مقام یقین رسیدند خب یهدون بأمرنا هم معلوم است یهدون بأمرنا نه به سوی آتش بلکه به سوی والله یدعوا الی الجنة یهدیهم صراطا مستقیما این کلمة هدایت ببینید در اینجا واژة هدایت شاه کلید است بعد ما را می‌کشاند به حوزة هدایت چرا چون قوام این امامت به هدایت است اینجاست که عرض کردم ما از کلمة امام شروع می‌کنیم خود قران با دو روشی که در جلسة پیش اشاره کردم که این دو روش یکی این که ما با پل قرار دادن واژه‌هایی که خود قرآن به کار گرفته است یک روش هم با پل قرار دادن مفاهیمی که مرتبط به این موضوع باشد دنبال می‌کنیم حالا ما آن روش اول را اینجا سعی می‌کنیم اعمال کنیم یعنی با کلید واژه‌های قرآنی حرکت کنیم پس اولین کلید واژه که الآن بحث ما روی آن متمرکز است خود واژة امام است مرحلة دوم اذکارمان این است که ما واژه‌ای مثل هدایت که در اینجا عنوان شده است در چند آیه قرار داده شده است این یا مثلا در سورة بقره الآن خواندیم که فرمود قال من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین مانع یکی از مهمترین واساسی ترین موانع دریافت این امامت و قابلیت داشتن برای امامت را از بین میبرد فرموده است ظلم است لا ینال عهدی الظالمین خب آیات ظلم را هم اگر ببینیم آن نحوة مانع بودن ومانع شدن ظلم برای رسیدن به امامت آن هم یک حوزة دیگری است که قرآن ما را به آن سمت می‌کشاند و در نتیجه با توجه به این دو محور هدایت و ظلم و ستمگری و ستمکاری که اینها آنچنان به هم ربط دارند که امام باید بری از ظلم باشد از ظلم به دور باشد تا به مقام امامت دست یابد و هرگونه ظلمی و کمترین ظلمی و ستمی کافی است که آن امام را از مقام امامت دور کند و در نتیجه بحث عصمت اینجا مطرح می‌شود که این می‌بینید مفهومی شد یعنی کلمة ظلم آمد ولی مفهوم عصمت از او بعد به دست می‌آید حالا ممکن است آیه‌ای که مستقیما بحث عصمت را مطرح کرده باشد ما نداشته باشیم ولی اصل کلی را در این آیات دارد بیان می‌کند لا ینال عهدی الظالمین در حقیقت عصمت را دارد در اینجا به عنوان شرط احراز اما بدون استفاده از کلمة عصمت آن مانع اساسی را بیان می‌کند که عصمت از چه عصمت از گناه عصمت ازظلم بری بودن ازظلم را به عنوان شرط قرار می‌دهد که در نتیجه ما می‌توانیم با آیاتی که مستقیما تطهیر را تطهیر از رجس را بیان می‌کند استفاده کنیم و می‌توانیم از آیاتی که مانعیت ظلم را بیان می‌کند که اینها به هم ربط دارند خب پس ما مسیری که طی خواهیم کرد اولین این آیات امامت را بررسی می‌کنیم بعد کیلد واژه‌هایی که در این آیات آمده است مثل همین کلید واژة هدایت و مثل کلید واژة ظلم که مانع امامت هست آنها را هم مورد مطلاعه قرار می‌دهیم و آخرین آیه‌ای که اینجا به عنوان حسن ختام سورة یس که باز سورة مکی است آیة دوازده بحث امامت را ببینید چگونه مطرح کرده است و کل شیء احصیناه فی امام مبین حالا این امام کتاب است یا این امام شخص است خب این قابل مطالعه وبررسی است هر چیزی را ما در یک امام می‌بینی احصاء نمودیم پس در اینجا وانهما لبامام مبین و کل شیء احصیناه فی امام مبین برای امام صفت مبین بودن بیان کنندگی و روشن کنندة حق از باطل توضیح دهنده پس شد امام یهدی بامر الله امام شد مبین در اینجا دو خصوصیت مرتبط به هم از مبین ویهدی بامرنا این شد سه تا کلید واژة قرآنی تعبیه شده در این آیات که باید اینها را در کنار هم ببینیم و به این ترتیب ما از آیات امامت به آیات هدایت وآیات ظلم و آیاتی که واژة مبین در او آمده است می‌توانیم پل قرار بدهیم و یک منظومه‌ای دیگر از این آیات فراتر از این یازده آیه مورد مطالعه و دقت و تدبر قرار بگیرد تا این که ما بتوانیم به مجموعة مطالب مطرح در قرآن کریم دسترسی پیدا کنیم و به این ترتیب ما این فاز اول بحثمان که یکی آیات امامت فاز دوم کلید واژه‌هایی که در آیات آمده است و فاز سوم انتقال به آیاتی که مفاهیمی که در بحث امامت مطرح هستند مورد دقت باید قرار بدهیم خب حالا این آیات را چگونه بررسی کنیم باز اینجا این روش اول بود که ما به ترتیب مصحف این آیات را مطالعه کردیم و یک مرور اجمالی بر این آیات داشتیم روش دو روش دیگر اینجا برای مطالعة این آیات که می‌تواند در تدبر ما را کمک کند روش دیگر این است که ما بیاییم به ترتیب نزول این آیات را مطالعه کنیم که ببینیم بر اساس ترتیب نزول اگر اینها را ما چینش بدهیم چه اتفاقی می‌افتد در فهم این آیات برای ما این یک روش روش دیگر که باز یک روش منطقی است ما این آیات را از لحاظ مدلولهای ظاهری قبل از این که وارد اعماق این آیات شویم مدالیل این آیات مطالب کلی‌تر در صدر و مطالب جزئی تر در ذیل به عبارت دیگر کبریات را در بیاوریم بعد صغریات مصادیقش را هم در خود این آیات نشان برویم به این معنی که ما ببینیم خود قرآن کجا کبرای کلی مطرح می‌کند و کل شیء احصیناه فی امام مبین به عنوان یک اینجا کل مفید استغراق است و هر چیزی احصاء شده است این هم در امام مبین خب این مفید یک کلیتی است که این کلیت می‌تواند همه چیز را فرا بگیرد امام مبینی که یحتوی علی کل شیء یا یوم ندعوا کل اناس بامامهم این دو کبرای کلی در این یازده آیه به چشم می‌خورد که هر مردمی هر گروهی امامی دارند و اینها با امامشان دعوت می‌شوند در روز قیامت و با توجه به ارتباط دنیا وآخرت ما از این آیه برای دنیا نیز برای این عالم تکلیف نیز می‌توانیم مطالبی را بفهمیم تا بعد برویم به آیات اخص یعنی آیاتی که این هدایت را به افارد خاصی نسبت داده است یا امامت را امامت به سوی آتش مثلا مطرح می‌کند همینطور آیاتی که امامت را به کتاب نسبت می‌دهد وبه این ترتیب آیاتی که امامت را تعمیم می‌دهد یعنی به جای این که تخصیصش دهد به وسیعترین قلمرو این امامت را ممکن است بکشاند حالا با خصوصیاتی که این امامت خواهد داشت وجعلنا للمتقین اماما یا امامت را برای مستضعفین توصیف کرده است خب این طبقه بندیها طبقه بندی آیات به شیوه‌های مختلف که اینها از آن مصادیق تدبر خواهند بود یعنی شما آیات را به روشهای مختلف از لحاظ چینش مورد دقت قرار بدهید بعد ببینید در هر چینشی از این آیات و مقایسه موازنة این آیات با یکدیگر چه مفهوم جدیدی با این چینش به دست می‌آید اینها مجموعة روشهای ممکن که مطرح می‌شود و قرآن نسبت به این روشها راه را باز گذاشته است یعنی ما را چون حوزة تدبر را قرآن مطرح می‌کند و در تدبر همة این بررسیها که منطقی و معقول می‌تواند باشد قابل قبول خواهد بود و در آن چارچوبی که قرآن خواسته است ما حرکت خواهیم کرد به این ترتیب ما بحثهای آیندمان اینچنین خواهد شد که دو نوع چینش دیگر برای این آیات خواهیم داشت و در این دو نوع چینش مفاهیم حدیدی اگر وجود دارد که با این مطالعه به دست میآیند اینها را سعی می‌کنیم به دست بیاوریم پس ما دو نوع چینش برای این آیات امامت خواهیم داشت و بعد دو حوزه از آیات مرتبط آیات هدایت و آیات ظلم را هم باید مورد دقت قرار دهیم تا این که بتوانیم به آن اعماق این آیات دست یابیم در آیاتی که در مرحلة اول مطرح می‌کنیم ما یک استظهار و مفهوم گیری خواهیم داشت در یک سطح وبعد وقتی وارد آیات دیگر هدایت و ظلم و باز خود آن آیات هدایت کلید واژه‌های دیگری در آنها پیدا می‌شود که ما را کمک می‌کنند که شاید به مجموعة دیگری از آیات باید مطالعه ودقت کنیم که نتیجه‌اش این می‌شود که شما با حرکت از واژة امام است که در یک آیه آمده است شما ناگزیر خواهید شد کل آیات مرتبط که ممکن است این آیات با چند پل ارتباطی برای شما مطرح شوند باید مورد مطالعه قرار بدهید و به این ترتیب احاطة به کل قرآن می‌شود یکی از این اصول لازم برای فهم این منظومة وسیعی که می‌خواهد بر کل آن نظام عملی و نظام علمی و اندیشه‌ای انسان می‌خواهد حکومت کند و بتواند مدیریت کند یعنی مدیریت انسان که در امامت مطرح می‌شود مدیریت انسانها که این یک مدیریت مدیریت الهی است این مدیریت قلمروهای متعددی خواهد داشت و این قلمروها طبق یک نظامی انتخاب می‌شوند و طبق یک اصولی این مدیریت انجام میگیرد این خلاصة آن چیزی که در بحث امامت به آن خواهیم رسید که این امامت در امامت جامعه امامت انسانها کلیة انسانها در قلمرو وسیع ارض وجعلهم الائمة ونجعلهم الوارثین در ارض این وراثت این به حق می‌باشد طبق یک اصول وضوابطی خواهد بود می‌باشد و این ضوابط قابل فهم است و قابل مطالعه است و منطقی هم خواهد بود به دلیل این که قرآن دارد آن نکات ضروری و اساسی و کلیدی که در این بحث امامت لحاظ شده‌اند همة اینها را دارد تبیین می‌کند و در حقیقت از فراتر از یک بحث جعل و قرار دادن امامت برای امام و نصب او برای امامت در حقیقت شایستگی او را برای امامت و عناصری که او را به این شایستگی می‌رساند بیان می‌کند و به این ترتیب آن بعد علمی این کار را قرآن به خوبی نشان می‌دهد که وتأیید می‌کند که به جز قرآن از قرآن فراتر دیدید شما گمراه می‌شوید علم را در قرآن میابید و قرآن به این ترتیب دارد علمی که انما العلم عند الله علمی که نزد خداست چگونه این علم را به ما دارد می‌رساند با شاه کلید تدبر در آیات قرآن که این آیات نکات علمی لازم را برای فهم عمیق و دقیق امامت در اختیار ما می‌گذارد و به این ترتیب ما در یک افق بسیار بسیار وسیع و در یک فرایند بسیار معقول و منطقی و به طور تدریجی به این عمق موضوع امامت و منظومة امامت می‌توانیم دست بیابیم ان شاءالله ببینیم خداوند متعال چقدر ما را در این مسیر کمک می‌کند الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.