93/10/15
15/10/93
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
در بحث نظام امامت یا نظریه و نظام امامت که به عنوان یک منظومهای که درون نظام اجتماعی باید مطالعه و بررسی شود عرض شد که ما باید به روش صحیح یا بنه نحو روشمند آیات قرآن کریم که به بحث امامت نظریه و نظام امامت پرداخته باید توجه کنیم روش را هم عرض شد که قرآن کریم برای روش بهره برداری از قرآن آیات متعددی را بیان کرده است در جای جای قرآن و در این آیات ویژگیهای خود قرآن از یک طرف و ویژگیهای خود این متن یا این نص الهی که به زبان عربی مطرح شده است از طرفی دیگر و همچنین اهدافی که این متن دنبال میکند این هم بعد سوم یا نکتة سومی که میتواند در فهم و روش فهم تأثیر گذار باشد با توجه به این سه بعد یا این سه نکته که میخواهم امروز روی این بعد سوم که هدف ییا سطوح فهم قرآن باشد اشارهای داشته باشم که در یک بحث قبلی اشاره کردم که برای این که بحث دور را بفهمیم که حاصل نمیشود چنین دوری که بعضیها تصور میکنند ما برای به دست آوردن روش فهم قرآن از قرآن ما گرفتار یک دور باطلی ممکن است بشویم چون برای رسیدن به همین مفهوم که یک مفهوم قرآنی است یا یک اصل قرآنی یا یک نظریة قرآنی است ما داریم به خود قرآن رجوع میکنیم خب قرآن برای حل این مشکل و توضیح این مشکل یک شاه کلید داده است و آن شاه کلید را در آیة شریفة فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه در آنجا آن شاه کلید یک شاه کلید کلی و عمومی و فطری و عقلانی عنوان کرده است و در آیة شریفه انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون باز ما را ارجاع داده است به تعقل یعنی این عقل است که میآید این انطباقها و عدم انطباقها ارتباطها و عدم ارتباطها نظم منطقی داشتن یا نداشتن همة اینها را عقل تشخیص میدهد و لذا یک مرجع کلی ما داریم که آن مرجع قابل قبول همه است و به عبارت دیگر به یک اصل فطری ما را ارجاع داده است و آن اصل فطری مشترک است بین همة دریافت کنندگان این خطاب واین وحی الهی واین نص عربی است با توجه به این ما برای سطح اول یا اولین درجات فهم که در اینجا میتوانیم تعبیر دیگری هم استفاده کنیم یعنی بگوییم هدف از فهم این کتاب و سطح فهم این دو تا را حالا در کنار هم یا در طول هم قرار دهیم ما در چه سطحی میخواهیم این کتاب را بفهمیم یعنی در سطح آن دلالات دلالتهای روشن وبینی که مطابقی هستند یا التزامی بین بالمعنی الاخص باشند یا تضمنی این سه نوع از دلالت را شما با توجه به متن عربی آیات و حتی بدون مراجعه به تفسیری خاص بسیاری از این اصول قرآنی را که خیلی در موارد گوناگونی قرآن این اصول را به عنوان یاد آوری و تذکر یا اصول فطری که مورد اعتماد همه است مطرح میکند یعنی خود قرآن در رساندن ما به حقائق از اصولی مسلم و قابل قبول برای همگان دارد استفاده میکند پس از یک نقطة روشنی قرآن حرکت میکند مثل همة عقلاء که برای رسیدن به یک مجهول پلکان معلومات محکم و متین قابل اعتماد را طی میکنند و صعود میکنند قرآن هم با همین ابزار با عقلاء صحبت میکنند و تفکر و تدبر و تأملی که باید در درون این قرآن بشود بر این اساس شکل میگیرد پس از یک نقطة روشن ما حرکت میکنیم سطوح فهم را اگر در نظر بگیریم که قرآن اشاراتی دارد قرآن بطونی دارد خب این در یک سطح دیگری است و هدف شد دو هدف یک هدف اولیه و آن فهم ظاهر قرآن که حجت است بر ای همه و قابل احتجاج است و یک سطح بالاتر که اشارات قرآنی باشد یا بطون قرآنی باشد خب این سطح دیگری از فهم است و اهداف دیگری را دنبال میکند میخواهم اینجا این نکته عرض کنم که ما وقتی راجع به روش صحیت میکنیم یا قرآن از روش فهم صحبت میکند این دو تا را تفکیک میکند شاهدش این است که قرآن هم از واژة تفسیر استفاده کرده است و از واژة تعبیر وقتی به واژة تأویل میرسد میبینیم از آن اصول کلی که گفته است پا را فراتر میگذارد و فرموده وما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم ما راسخ در علم داریم و غیر راسخ در علم غیر راسخ در علم یعنی عموم مردمی که به این مقدار از ظواهر عموماتی که آشنا هستند میتوانند حقائق را بفهمند و افراد فرهیختهای داریم که در علم ثابت قدمند پایدارند و اهل تعمق و ژرف نگری هستند خب وقتی که خود قرآن دارد برای بحث تأویل که حالا بحث تأویل خود یک بحث دیگری است که يك بحث تخصصی دارد یک بخش عمومی میتواند داشته باشد که به مناسبت این سیاق امکان دارد شما به یک معنای عامی برای تعبیر برسید ما یؤول الیه یا به عنوان آن اشارات فراتر از ظاهر قرآن ممکن است این برداشت را داشته باشیم یا این فهم را برای کلمة تأویل از این سیاق به دست آوریم فرموده و ما یعلم تأویله الا الله که این کتاب را خودش نازل کرده است و الراسخون فی العلم حالا باز بر دو قرائت والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا یا آن قرائتی که اول داشت که عطف راسخون فی العلم بر خدا در هر دو صورت اینجا یک امتیازی برای راسخون در علم قرار داده است و گویا سطحی از فهم هست که این با رسوخ در علم آن سطح سازگار است و هماهنگی دارد خب پس ما میخواهیم این نتیجه را بگیریم که با توجه به سطوح مختلف فهم یا بگوییم تنوع اهداف اهداف اولیه و اهداف ثانویه اهداف نزدیک و اهداف دورتر یا ظاهر و بطن قرآن که در روایات آمده است روش عامی که میگوییم قرآن مطرح میکند طبیعی است بین روشی که برای رسیدن به ظهورات به مدالیل ظهوارت قرآنی طی میشود با روشی که برای رسیدن به آن اسرار قرآن و بطون قرآن میتواند متفاوت باشد و معنای آن روش عامی که مطرح میکنیم این است که آن روش عام در تا یک مرحلهای جوابگوست اما برای رسیدن به آن بطن یا آن تأویل ممکن است شما به ابزار دیگر و قواعد دیگر نیازمند باشید که در مجموع هر چه باشد آن قواعد باز از آن اصول کلی عقلانی به دور نخواهد بود یعنی باز لآیات لاولی الالباب یا لعلکم تعقلون باز در اینجا حاکمیت خودش را حفظ میکند در تمام این شرایط به عبارت دیگر اضافه بر مجموعة قواعدی که برای فهم ظهورات قرآنی ما لازم داریم ممکن است به قواعد دیگری مثلا فرض کنید مقایسة خود آیات با یکدیگر حالا آیاتی که از راه کلید واژههایی که حالا در بحث امامت خواهیم داشت با این کلید واژهها به آیات ما آیات مرتبط دسترسی پیدا میکنیم یا بدون کلید واژه از راه مفاهیمی که مرتبط هستند لوازم یا مقدمات یا اجزاء مکون وبه وجود آورندة یک مفهوم شما دسترسی پیدا میکنید و بعد به هر یک از این اجزاء در درون قرآن توجه میکنید وقتی که این مجموعه یا این منظومه را پیدا کردید و ربطشان را فهمیدید آن وقت شما در یک افق دیگری قرار میگیرید و آنچه که بر کل این اجزاء متکسر احاطه پیدا میکنید میبینید همة اینها ممکن است بر یک اصل برتری برمیگردند که آن اصل در همة آن تأویلها یا آن تفسیرهای عمیق میتواند برای شما راه گشا باشد و در نتیجه با چراغ هدایت آن راه شما به آن میرسید به تعبیر امام علیه السلام ولکن لا تبلغوا عقول الرجال عقلهای عمومی مردم به آن نمیرسد به تعبیر قرآن راسخون فی العلم باید به یک عمقی برسد این انسان در علم تا این که به آن اصول برتر برسد و به عبارت دیگر چه بسا خدا این انسان را به جایی برساند که او بفهمد که خدا چگونه این حقائق را واین کلام را عرضه کرده است وچگونه از این اصول این همه تطبیقات و این همه قواعد به دست آمده است در نتیجه ما برای فهم عام که حالا در بحث نظریه و نظام ما یک چیزی فراتر از ظاهر را نمیخواهیم ما در حد فهم ظاهر قرآنی اما فهم ظاهر قرآنی غیر پراکنده چون خود قرآن فرمود فرقناه ما این آیات را جدا جدا کردیم جدا سازی کردیم به دلائلی خاص که حالا آن دلائل میتواند دلائل تربیتی باشد میتواند هم دلائل علمی باشد که یا تنوع اهدافی که قرآن دارد در بیان مطالب خودش در سورههای مختلف یعنی چندین هدف ممکن است اینجا اثر بگذارد برای تفرقه یا تقطیع آیات در سورهها بنا براین ما الآن در حد رسیدن به آن محکمات از یک ط رف و ربط بین این متفرقات از طرفی دیگر یعنی ما فعلا دو تا وظیفة مهم باید دنبال کنیم در رسیدن به نظریه ونظام آن محکمات به دست بیاید که ما در هر سطحی بخواهیم حرکت کنیم از چارچوب محکمات نیاییم بیرون که این خطوط قرمز را برای ما در فهم تعیین میکند یکی هم ربط این متفرقات متفرقاتی که در سورههای گوناگون آمده است ارتباطشان به گونهای که بتواند یک نظریه و یک نظام را برای ما فراهم کند پس ما در اینجا از سطح فهم عمومی آیات نمیخواهیم تجاوز کنیم که وارد حوزة تخصصی دیگر یا عمیقتری شویم که دنبال کلیدها و دنبال قواعدش باشیم و لهذا برای این روش خود این ظهورات قرآنی که هدی للناس وللعالمین نذیرا بود و هست و باید باشد در همین سطح ما حرکت خواهیم کرد فقط نکاتی که اشاره کردیم روی اینها دقت بیشتر خواهیم داشت یعنی بحث این که این مجموعه مجموعة واحدی است هر چند آیاتش متفرق باشد در جاهای مختلف و سورههای مختلف و این مجموعة واحد تناقض ندارد لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا لا یأتیه الباطل من بین یدیه یعنی این خصوصیات این متن عربی بودن این متن و در این متن احکام و تفصیل و محکم و متشابه وجود دارد و همینطور ناسخ و منسوخ وجود دارد که فرموده است ما ننسخ من آیة او ننسها نأتی بخیر منها او مثلها و در نتیجه آن خصوصیات متکلم که خدا آن خصوصیات متکلم که خدا باشد من لدن حکیم خبیر اینها باید مد نظر قرار باشد چیزی که خلاف علم و حکمت باشد در اینجا شما در این متن نمیبینید یعنی از خود علیم حکیم و خبیر و صفات الهثی که در اینجا منعکس شده است به تعبیر آن روایت تجلی الله لخلقه فی کلامه یا فی کتابه ولکنهم لا یفسرون کلیة آن خصوصیات الهی به عبارت مثلا لا یظلم ربک احدا عدالت الهی در این متن تجلی پیدا میکند یعنی شما چیزی که توهم ظلم یا نوعی از ظلم باشد در این محتوی شما نمیبینید این محتوی بر اساس آن عدلی که از این حکیم خبیر میبیند در اینجا تجلی پیدا میکند پس خصوصیات این متکلم و این کلام و این سطح آن هدفی که ما دنبال میکنیم این سه تا رکن را در این روش و قواعدی که به کار میگیریم اینها همه با هم باید دیده شوند وبه این ترتیب ما به یک مرکبی الآن میرسیم در این روش شناخت در این مرکب کلیة عناصر تأثیر گذار در فهم را به طور منضبط ودقیق میبینیم یعنی همة اینها قابل محاسبه و قابل ارزیابی هستند وقتی شما خصوصیات متکلم که این کلام تجلی اوست وجلوهای وجود اوست خصوصیات متکلم و خصوصیاتی که برای خود کلام در نظر گرفته شده ودر این کلام تعبیه شده است و سطح هدفی که شما دنبال میکنید شما نمیخواهید فراتر از ظهور این کلام مطلبی را دنبال کنید بنابراین قواعدی که با این سه رکن و با این سه بعد مرتبط و سازگار باشند این قواعد در فهم این کلام به کار گرفته میشوند خب حالا شاید این بحث رکن سوم که سطح هدف این باید مد نظر باشد و قرآن هم راجع به اهداف خودش یعنی هم اهداف این کلام و هم سطح هدف ما دو هدف در اینجا ما داریم معنی میکنیم فراموش نشود یکی این که این کلام که عربی باشد لعلکم تعقلون عربیا لعلکم تعقلون هدف از این کلام چیست خب این لعلکم تعقلون اینجا حالت هدف دارد یعنی تعقل یک هدفی است که خواسته شده است در این کلام ولی هدف فراترش چیست که باز عمومی است و برای همة مردم است هدی للناس یا للعالمین نذیرا باید هدایتگر باشد این متن یعنی خدا مقرر کرده است و هدف خدا از انزال این کتاب هدایت عموم مردم است وللعالمین نذیرا باید بتواند انذار دهنده باشد انذار دهنده یعنی تأثیر گذار یعنی بفهمند و تحت تأثیر قرار بگیرند خب پس خروجی کار برد عملی هم دارد اثر روانی واثر روحی و معنوی روی افراد خواهد گذاشت فقط اثر علمی نیست یثک اثری است که در وجود انسان ودر رفتار انسان تجلی پیدا میکند وقتی انسان انذار میشود هشدار به او داده میشود این هشدار چشم او را باز میکند و او را از تر؟؟ بیرون میآورد پس این کتاب هم خاصیت علمی دارد هم خاصیت عملی دارد و این سطح هدف قرآنی است که باید به آن رسید یعنی همه باید به آن برسند یک هدفی هم ما تعیین ترسیم کردیم که هدف ما این است که در حد فهم ظهورات قرآنی حرکت کند که اینا قابل جمعند با هم پس آن بعد اهداف را اگر ما در به عنوان یک رکن توجه کنیم بیاییم به خصوصیات متکلم و خصوصیات این کلام که اینجا در حقیقت قرآن در این روش خاص خودش دارد ما را باز به یک قاعدة کلی توجه میدهد ولی تطبیقش تطبیق مهمی است چون ما گاهی کتابی را میخوانیم یا متنی را میبینیم منهای متکلم و منهای طبیعت آن کلام شروع به فهم وقضاوت میکنیم شاید قرآن با این تأکیدی بر خصوصیات کتاب و خصوصیات متکلم تأکید دارد میکند میخواهد باز ما را به روی قاعدة کلی برساند و آن قاعدة کلی این است که شما این کلامی که معلول و تجلی آن اهداف و خواستههای متکلم است چگونه این کلام را شما منهای آن خصوصیات متکلم در نظر میگیرید مثلا میزنیم اگر یک کسی آدم شوخی باشد و آدم جدی نباشد بعد حرفهای بسیار عجیب و غریبی بزند برای مثلا جلب توجه مردم خب ممکن است این شخص یک حرفی را بزند که این حرف خیلی مفهوم نداشته باشد همین حرف برای دیگران جلب توجه کند او به هدفش رسیده است اما این کلام ممکن است برای من و شما مفهوم خاصی یا معنای خاصی نداشته باشد این کلام ممکن است چرا چون او هدفش در همین حد است و او نخواسته مطلبی به من و شما بفهماند فقط خواسته جلب توجه کند که کرده است ما اینجا حتما باید اصرار کنیم بگوییم این کلام ولو متکلمش مثلا قاصد تبیین معنایی نباشد و مطالب نامربوطی را در کنار هم گذاشته که فقط ایجاد سؤال کند و جلب توجه کند ما چه اصراری دارمی و برای و به چه دلیلی اگر این کلام را منهای متکلم ببینیم حتما باید این را تفسیر کنیم حتما باید ربط این کلمات را با هم پیدا کنیم نیازی نیست چرا چون این واضح است این جملههای این کلام کسی است که هدفش در همان حد بوده است و برای دادن یک کلام منضبط و معقولی هم نداشته است حالا این را مقایسه کنید با یک شخصی که حکیم است و یک کلامی را بدون دلیل صادر نمیشود از او و در آن کلام قصد تفهیم دارد نه فقط قصد اظهار وجود دارد و جلب توجه قصد رساندن یک مطلب مهمی هست که شما قصد دارد شما در آنجا ملزم هستید که در آن کلام دقت کنید تأمل کنید و به آن مقصدی که او خواسته است یعنی او مدلول و مفهومی که خواسته است برساند توجه کنید یعنی کلام را از متکلم شما جدا کنید ممکن است در اینجا بسیار متفاوت باشد روش تعامل شما یا هر عاقلی با این کلام بنابراین وقتی قرآن میفرماید قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و هدی للناس ما این کتاب را فرستادیم هدایتگری مقصود ماست پس شما نمیتوانید نسبت به این کلام بیتفاوت باشید و اگر یک نکتهای را نفهمیدید رها کنید بلکه باید دنبال کشفش باشید و دنبال تفسیرش باشید پس در اینجات خصوصیات کلام و خصوصیات متکلم اثر خودشان را میگذارد در نحوة تعامل یا قواعد تعامل یا قواعد لازم الاجراء در تعامل با این متن خب حالا عرض کردم خود این به یک اصل کلی عقلایی و عقلانی برمیگردد که این مجموعة مرکب از کلام و متکلم و مخاطبی که بباید به هدفی و اهدافی دست یابد اینها در کنار هم قرار داده میشوند و سامع را و مستمع را وادار میکنند که تعامل چگونه تعاملی با این گونه کلام داشته باشند خب این خیلی کلی است تطبیقش در اینجا در بحث قرآنی مهم است که خصوصیات این متکلم وخصوصیات کلام که معمولا مورد غفلت قرار میگیرد یا به طور لا شعوری در نزد مفسرین این خصوصیات به عنوان امور مسلم بدون نیاز به یک بحث تفصیلی در روش تفسیر خودشان مد نظر قرار میدهند و به طور ارتکازی به این خصوصیات توجه پیدا میکنند توجه تفصیلی ندارند در حالی که قرآن توجه تفصیلی به این خصوصیات داده است و در جای جای آیاتی که صفات قرآن و نامهای قرآن را آورده است با این خصوصیات و نامها خواسته توجه بدهد که بدون این ویژگیها شما نمیتوانید دست به تفسیر قرآن بزنید به همین خاطر عنایت کرده است که به مثلا تفصیل آیاتی که فرموده است احکمت ثم فصلت بعد فرموده است محکمات و اخر متشابهات دارد توجه میدهد که در درون این متن چه اتفاقی افتاده است وبا توجه به این اتفاقاتی که در درون این متن وجود دارد ورخ داده است با توجه به آن شما باید این متن را بخوانید تا این که گرفتار انحراف در فهم نشوید پس ما به یک معنی یعنی این دو تعبیر را میخواهم از هم جدا کنیم که آیا قرآن روش خاصی دارد یا قرآن روش روش عام است خب به این سؤال دو طور جواب داده شده است یک جواب این است که قرآن روش فهمش همان روش فهم سایر کلامهاست یعنی عموم مردم همان روش فهم عام را دنبال میکنند و اگر قرآن روش خاصی داشت بیان میکرد خب این به یک معنی این پاسخ صحیح است که در آن سطح اولیهای که الآن اشاره کردم یعنی آن سطح عمومی که کلیات فهم ملاحظه شده است آن قواعد کلی این است که شما باید خصوصیات متکلم و کلام و هدفی که در این فهم دنبال میشود یا سهم فهمی که دنبال میشود اینها را باید در نظر گرفت و بعد وارد حوزة فهم شد در این حد بله این پاسخ میتواند مفید باشد که این یک روش عمومی است و عقلایی و عقل او را تأیید و تصدیق میکند چون شما تمام عناصر تأثیر گذار در فهم را احصاء کردید و با توجه به آنها دارید کلام متکلم را بازخوانی میکنید و سعی میکنید منظورش را بفهمید اما در یک سطح دیگری اگر بخواهیم این اصل را نگاه کنیم که پس قرآن خصوصیتی برای فهمش وجود ندارد میفرماید چون قرآن خصوصیات خاص و منحصر به فرد دارد که این خصوصیات را در آیاتی که مربوط به اسماء و صفات قرآن هست یا همینطور اهداف قرآن یا علوم قرآنی مثل روش انزال و تنزیل و امثال اینها میبینیم با این خصوصیات و با خصوصیاتی که متکلم دارد اینها را شما باید ملاحظه کنید پس در اینجا در تطبیقات آن کبرای کلی قرآن سخن زیاد دارد و مطالب فراوان اضافه کرده است که او را از سایر کلمات متمایز کرده است و به این ترتیب شما نباید اکتفا کنید به قواعد کلی فهم باید قواعدی متناسب با خصوصیات کلام و متکلم هم اضافه کنیم و به این ترتیب آن پاسخ اول که آیا روش فهم قرآن روش عمومی است یا نه آن کافی نخواهد بود نه قرآن روش خاص خودش را که متناسب با خصوصیات متکلم و کلام هست و خصوصیات سامع مستمع و مخاطب نیز چون قرآن به مخاطبین خودش توجه کرده است فرموده لعلکم تعقلون لیتدبروا آیاته ما با افرادی صحبت میکنیم که این امکان تعقل دارند امکان تدبر دارند یا لقوم یعلمون یا یفقهون وبه این ترتیب میبینیم که قرآن مخاطبان خودش را هم مد نظر قرار داده است وسطوح فهم آنها را هم و حتی انگیزههایی که افراد دارند و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم ببخشید آن بخشی از آیه که در متشابهات هست که فرمود آیات محکمات و أخر متشابهات وما یعلم بله واما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه من ابتغاء الفتنة واتبغاء تأویله یعنی آسیبهایی که در تعامل با این کلام که از ناحیة مخاطب به وجود میآید اینها را هم توجه داده است و هشدار داده است که ممکن است این کلام از آن سوء استفاده شود و بد فهمید شود و مقاصد شومی و نامناسبی بعضی از مخاطبین دنبال کنند لذا بر حذر کرده است از این که این فهمها و تفسیرها میتواند اسیب داشته باشد به تعبیر خود پیامبر اعظم صلی الله علیه واله من فسر القرآن برأیه یعنی خروج از آن قاعدة کلی علمی که قرآن دنبال میکند بشود تفسیر به رأی آسیبهای فراوانی اجتماعی خواهد داشت که در این حدیث به آسیبی که به خود تفسیر دهنده و مفسر برمیگردد اشاره کرده است تا او را در حضر بنماید ولی دلالت دیگری این حدیث این است که قرآن به علم تفسیر میشود یعنی بدون توجه به اهواء و خواستههای افراد یک روش علمی هست که قرآن بر اساس او تفسیر شود روایت دیگر هم مؤید این است که فرموده من فسر القرآن بغیر علم در مقابل این معنای به رأیه فرموده به غیر علم که معلوم میشود رأی آنجا رأیی که غیر علمی باشد و رأیی که صرف آن هوی و خواستههای غیر بگوییم غیر سالم و ناپاکی که افرادی که مریض هستند دنبال میکنند و افرادی هستند که دنبال واقعیتها و دنبال حقائق هستند و میخواهند به روش علمی به آنها برسند پس اگر به غیر علم شد یعنی به هوای نفس شد یا به رأی شد آسیب دارد هم برای متکلم هم برای هم برای مخاطب و هم ممکن است اثر کذار باشد در آن محصول علمی که به وجود میآید حد اقل ایجاد اغتشاش و ایجاد یک نوع انحراف در مسیر هدایتی قرآن باشد به همین خاطر باید با چراغ علم به سراغ این آیات رفت اما آن چراغ علم چیست و چگونه آن چراغ علم حاصل میشود وکجاست که باز خود قرآن به عنوان یک منبع علمی و اصل علم خودش را معرفی میکند که باز از خود قرآن شما باید بهره برداری کنید بنابراین در این بحث روشی ما به این چند نتیجه رسیدیم که قرآن کریم عنایت ویژهای به روش فهم ودریافت مطالب کرده یک و در این روش یک خط کلی عقلایی و عقلانی را دنبال کرده است که قابل قبول است چون مخاطب اصلی قرآن عقلاء هستند و همه را دعوت به تعقل و تدبر کرده است و یک اصل مهمی را که در حقیقت شاه کلید است برای رسیدن به حقایق هست آن شاه کلید تدبر است آن هم مطرح کرده است یتدبروا آیاته اما این روش این تدبر را و مراحل این تدبر را باز قرآن اشاره میکند که راهش این است که شما کل آن مطالب مرتبط به این موضوع یا به این مطلب را ببینید یستمعون القول کلیة احتمالات را شما در نظر بگیرید و بتوانید اینها را مقایسه کنید ارزیابی کنید و بعد انتخاب احسن این روش کلی است که در تدبر هم در بیان تدبر قابل استفاده است خب اینها را از خود کلمة تدبر چگونه این مطالب قابل فهم است این هم بحث دیگری است که از خود تدبر میشود آیا با تعمق در تدبر ما این نکات را در بیاوریم یا برخی از این نکات را حد اقل در بیاوریم که نتیجهاش این میشود که در تدبر شما تأمل یعنی مشا یک نوع استقراء خواهید داشت شما یک نوع موازنه ومقایسه خواهید داشت صدر و ذیل کلام با کلیة کلماتی که از متکلم صادر شده است اینها را مورد دقت قرار میدهید و اینها را با هم میسنجید و بعد نتیجه گیری میکنید و با این نتیجه گیری شما به یک فائدة علمی و عملی خواهید رسید خب این همة اینها همة این نکاتی که مربوط به تدبر است آیا در اینجا قابل فهم است یا باز از جاهای دیگر قرآن ما این از مصادیقی که برای تدبر مطرح کرده است میتوانیم در بیاوریم که این هم بحث دیگری است که حالا اگر لازم شد بعد روی آن بحث میکنیم پس یک روش کلی را مطرح کردیم ودر این روش کلی دو طور اهداف را دنبال میکند اهداف علمی و اهداف عملی چون قران هدف هدایت و رساندن را به آن مقصود نهایی زندگی و هستی یعنی وجود انسان و ثمر بخش بودن انساندنبال میکند پس باید یک چنین هدف عملی هم داشته باشیم اما این که چه خصوصیاتی در این کتاب و در این کلام هست اینها را به تفصیل مورد توجه قرار داده است و متناسب با هر یک از خصوصیتها یک قاعده ویک اصلی را به مخاطب میدهد و قرآن را متمایز میکند از بقیة کلامها و خب مثلا یکی از ظرفیتهایی که قرآن دارد این است که از یک بینهایت صادر شده است و همین کلام محدود شش هزار و اندی آیه میتواند برای قرنها و عصرها مفید فائده باشد و همیشه به تعبیر امام صادق علیه السلام هیچ وقت کهنه نشود و همیشه مطالب نو داشته باشد خب این ظرفیت از کجا آمد این ظرفیت متکلم است و خصوصیات این کلامی که این متکلم در این کلام ملاحظه کرده است و انتخاب کرده است بنابراین نتیجه میگیریم که قران روشی خاص با توجه به خصوصیات خودش در اینجا برای ما ترسیم نموده است وبدون این خصوصیات ما نباید وارد عرصة تفسیر چه تفسیر ترتیبی وچه تفسیر موضوعی بشود حالا که ما بحثمان یک نوع تفسیر موضوعی در مبحث امامت هست نظریه ونظام امامت با این شاه کلیدها حرکت خواهیم کرد و از کلید واژة امامت که در قرآن آمده است شروع میکنیم تا به سایر کلید واژههای مرتبط واصل امامت هم برسیم و بعد به نظریه و نظام با روشی که اشاره کردیم خواهیم پرداخت این خلاصة این مقدمهای است که به عنوان یک اصل اجتناب ناپذیر برای هر بحث قرآنی فکر میکنیم که قرآن دارد فرا روی ما میگذارد و از ما میخواهد که بدون طی وبدون توجه به این روش خاص خودش ما وارد حوزة تأمل و تدبر و نتیجهگیری و مطالعه نشویم لذا شما میبینید بین این تدبر و بین بحث قرائت و تلاوت قرآن هرچند ارتباط زیاد است اما تلاوت و قرائت یک هدف عامی دارد وآن اطلاع و آن انس گرفتن با این کتاب است شما از هر جای قرآن هر قدر از قرآن و آن اطلاع وآن انس گرفتن با آن کتاب هست شما از هر جای قرآن هر قدر از قرآن بخوانید ثواب گیرتان میآید شما در صراط فهم در صراط تأمل یا مقدمات تأمل قرار میگیرد لذا میفرماید این تلاوت هم با تأمل باشد با ترتیل باشد و رتلناه ترتیلا که آن زمینههای آن تدبر را فراهم کند اما در نتیجه گیری ورسیدن به مطلوب ومقصود الهی شما نمیتوانید از این خاکریزها عبور کنید اگر این اصولی که حاکم بر این تکلم وخصوصیات متلکم و کلام وسط فهمی که شما میخواهید به آن دست یابید اینها را نمیتوانید شما نادیده بگیرید به این ترتیب میشود این رشو خاص خود قرآن برای فهم قرآن به لحاظ خصوصیاتی که قرآن دارد و میتوانیم اینجا ادعا کنیم پس این روش با سایر روشها با سایر متون متفاوت خواهد بود یعنی هر چه که در فهم کتب دیگر علمی مطرح هست ممکن است کل آنها در اینجا به اضافة خصوصیاتی که این قرآن دارد مطرح باشد وبه این ترتیب ما قائل به روش خاص میشویم از این حیث واز این جهت از جهت خصوصیات متکلم و کلام وسط فهمی که دنبال میکنیم این یک عصاره و خلاصهای بود از روشی که قرآن برای فهم خودش در این آیات ارائه نموده است حالا این آیات یک نمونهای از آیات بسیار فراوانی است حالا اگر کسی بخواهد همین بحث را دنبال کند و تکمیل کند راهش این است که کلیة آیات را جمع کند که مرتبط با این سه رکن باشد که بسیار زیاد خواهند بود یعنی خصوصیات متکلم و خصوصیات خود قرآن هم از اسماء و صفات قرآن و آنچه که قرآن راجع به خودش و علومی که به عنوان علوم قرآن معرفی شده است یعنی علومی که پیرامون قرآن است و دارد از ویژگیهای این قرآن سخن میگوید همه را جمع کند و آن سطوح فهم را هم در نظر بگیرد بعد اینها را با هم در یک با همان روشی که قرآن فرموده است یستمعون القول فیتبعون احسه یعنی همة اینها را ببیند وهمة اینها را ارتباط اینها را با هم که در آن بحث تدبر اشاره کردیم باید این ارتباطات را میان این اجزاء این مجموعه را ببیند و بفهمد متقدم و متأخر مقدمه و نتیجه و مطالب تأثیر گذار در یک مفهوم ودر یک اصل اینها را هم کامل ببیند بعد بیاید نتیجه گیری کند و آن عاقبت آن قول و عاقبت آن کلام و دبر آن کلام و خروجی آن کلام را هم باید با مقدماتی که در آن کلام آمده است بسنجد سبک سنگین کند و این موازنهها انجام شود و از این مجموعة مرتبط قابل قبولی که قرآن بالاخره به اولوا الالباب ارجاع داده است که عقلاء میپسندند این و انسجام این کلام را و خروجی این کلام را و مقدماتی که در این کلام آمده است اینها وقتی متوازن و متعادل بودند به تعبیرات قرآن فیتبعون احسنه در این تدبر تحقق پیدا میکند و به این ترتیب انسان به آن اولئک الذین هداهم الله که نتیجه و خروجی این تدبر خواهد بود خروجی این تدبر باید به هدایت رسیدن باشد نقطة ارتکاز این هدایت آن به حرکت در آوردن این لوح واین عقل واین تعقل و بهره برداری از تدبر است پس با کلید تعقل که تعقل یک متعقلی میخواهد یعنی باید یک چیزی در آن تعقل کنید شما و در او تأمل کنید و سبک سنگین کنید از اینجا شروع میکنیم در درون آن کلام طبق روشی خاص حالا آن روش مورد سؤال شد از طرف عزیزان چه روشی است ممکن است افراد در تدبر و تعقل متفاوت نظر بدهند در ارائة راههای مختلفی داشته باشند که باز این از قرآن به نظر میآید قابل استفاده است چه مراحلی اگر ما بخواهیم مرحله بندی کنیم یک مرحله بندی عام این بود یستمعون سیتبعون یعنی از استماع تا اتباع حالا این فرایند ممکن است طولانی داشته باشد و پنج شش مرحله در اینجا ما ترسیم کنیم بین استماع تا انتخاب و پیروی تا پیروی که انتخاب یک رکن بسیار مهمی است که انتخاب حاصل نمیشود مگر بر اساس پذیرش عقل چون اینجا عقل نقش کلیدی دارد و عقل در حقیقت مخاطب واقعی است در این کلمات پس عقل است که پذیرنده خواهد بود و به همین خاطر ما در بستر یک بستری تعقل میکنیم که عقل پذیر و عقل پسند باشد یعنی عقل او را بپذیرد و پسند واینجاست که آن مقدمات ترجیح یا انتخاب حاصل میشود بنابراین خود این چند نکتهای که در این آیه آمدن در حقیقت آن منظومهای که در تدبر مطرح میشود فکر میکنم این منظومه اینجا خوب ترسیم شده است که یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب از کجا شروع کنیم هدف هدایت است ابزار تعیین کننده نقش تعیین کننده مال عقل است و مسیری که طی میشود از گردآوری اطلاعات لازم که ما را برای یک انتخاب کمک کند کلیة آن اطلاعات قول را کلیة اخبار کلیة احتمالات اینجا بیاید مطرح شود اینها با هم مقایسه و سبک سنگین شوند باز عقل این کار را میکند تا اینکه به آن نتیجة نهایی یا آن بگوییم حد فاصل که عدم اکتفا به مطالب خوب و مطالب مورد پسند بلکه رسیدن به آن قلهای که میتواند انسان به آن برسد احسن و بهترین آن بهترین را ملاک قرار میدهد این انسان و انتخاب میکند و بعد پیروی میکند این فرایند فرایند یک تدبر منطقی هدف داری است که انسان را به آن نتیجة مطلوب میرساند پس کلیة این مراحل تدبر هم در این آیه فبشر عباد عباد الذین یستمعون القول این هم عباد فرموده است باز مخصوص مؤمنان نیست و باز اینجا مخصوص قرآن هم قرارش نداده است باز فراتر یعنی در تورات یا در انجیل یا در هر کتاب دیگری این مسیر طی شود باز به همین نتیجه میرسد انسان عاقل هدایت پیدا میکند و مهتدی میشود چرا چون این انسان دارد آن روش علمی رسیدن به حقائق را طی میکند بنابراین هم در قرآن هم در غیر قرآن این روش مطلوب است و مورد پسند است و خروجی منطقی دارد وآن هدایت یافتن است و ابزار قابل اعتماد دارد و آن فرایند از استماع تا اتباع هم در او یک فرایند بسیار روشنی هست که دیگر این غلط بردار وغلط انداز نیست و به این ترتیب ما به یک شاه راهی میرسیم که این شاه راه در حقیقت کار گشا خواهد بود برای تمام مباحث نظریه ونظام ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.