93/10/13
13/10/93
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بسم الله الرحمن الرحیم واذ ابتلی ابراهیم ربه بکملات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین صدق الله علی العظیم بحث ما در نظام اجتماعی به بحث نظام امامت رسید و به عنوان مهمترین بحث نظام اجتماعی این بحث را با یک نگاه جامعتری که بتواند در اصول و فروع ما را یاری کند و هر دو حیث در آن ملاحظه شده باشد بحث را شروع میکنیم و در جلسة پیش عرض شد که قبل از ورود به هر بحثی قرآنی و یا حتی روایی و یا حتی فقهی ما ناگزیریم که روش صحیح پرداختن به آن بحث را اول تعریف کنیم و بعد وارد جستجو و بررسی و تفسیر و نتیجه گیری شویم وقبل از بحث روش هم بحث هدف مطرح میشود که هدف ما از بحث دقیقا باید مشخص شود تا متناسب با آن هدف ما در بحثهای علمی حرکت کنیم تا اینکه بحثهای استترادی و بحثهای زائد وارد این مجموعه بحث نشود خب هدف ما در این بحث نظام اجتماعی دقیقا این است که ما دنبال به دست آوردن یک منظومهای کامل هستیم که کلیة روابط میان افراد جامعه را قانونمند و منظم میکنیم و این نظام یا این منظومه اسلامی است به این معنی که منابع اسلامی ما این منظومه را به ما تحویل باید دهد بحث را هم قرآنی شروع میکنیم به لحاظ این که قرآن کتابی است جامع و ابدی و حیثیتهای گوناگونی در قرآن هست که او را بر سایر منابع مقدر میداند و معنای این حرف این نیست که دیگر ما به منابع دیگر نخواهیم پرداخت بلکه اولویت اول را با قرآن شروع میکنیم و بعد در پرتو هدایتهای قرآنی بقیة مباحث جایگاه خودشان را به طور طبیعی ومنطقی پیدا میکنند و منابع دیگر هم هر کدام در خدمت این بحث قرآنی قرار میگیرند از لحاظ هدف پس ما دنبال به دست آوردن یک منظومة اجتماعی کامل هستیم که کلیات این منظومه اجتماعی را ما در بحثهای گذشته نظام اجتماعی مطرح کردیم و از آیات قرآن مورد توجه قرار دادیم الآن که به خرده نظامها رسیدیم اولین و مهمترین خرده نظامی که زیر تحت پوشش نظام اجتماعی در میآید و بر بقیة منظومهها و خرده نظامها حاکمیت را خواهد داشت و حاکمیت میتواند داشته باشد و تأثیرگذار بر بقیة منظومهها خواهد بود نظام امامت است خب نظام امامت را در اینجا با یک نگاه فقهی ما میخواهیم به دست بیاوریم و نتیجه از آن بگیریم ولی این نگاه معنایش این نیست که ما فقط دنبال بحثهای تکلیفی باشیم یعنی فقط اگر تکلیف و واجب و حرام و مستحب و مکروه باشد یا حکم وضعی مثلا باشد فقط به آن بپردازیم هر چند اینجا بحث جعل امام و نصب امام و این که وظیفة کیست و وظیفة جامعه در برابر اصل امامت اعتقادا و عملا چه هست همة این مباحث مطرح خواهد شد اما این بحثها را به جای این که به طور متفرقه ما وارد بشویم روش بر این شد که ما اول نظریه شناس شویم بعد نظام شناس به عبارت دیگر این تفکیک بین نظریه ونظام که میتواند اثرات مثبتی را در پیشرفت بحث و تحریر نقاط مخفی بحث داشته باشد یک ضرورت است که در جلسة پیش اشارهای کردم بعضیها نظریه و نظام را خلق میکنند وما بر اساس نوع سؤالی که باید پاسخ دهیم اینها را از هم باید تفکیک کنیم و تفکیک میکنیم گفتیم که سه تا سؤال کلیدی ما همیشه داریم در بحثهایمان یکی چیستی یکی چرایی یکی یکی چگونگی این هر سه سؤال اینها کاربردی هستند سؤال از چیستی و چرایی نظریا بیشتر و سؤال از چگونگی یک سؤال کاربردی وعملی است اما سؤال از چیستی و چرایی ما را در فهم چگونگی کمک میکند بنابراین پاسخهایی که در جواب این دو سؤال میآید چیستی و چرایی این میشود که به اصطلاح خود ما هر چند این اصطلاح را مثلا نگفته باشد یا گفته باشد اما تشخیص ما این است که ما این مقولة چیستی و چرایی را جدا کنیم از مقولة چگونگی با این که اینها با هم مرتبط هستند و یکی پیش نیاز دیگریند یعنی چیستی و چرایی پیش نیاز چگونگی خواهد بود ولی خروجی اینها با هم متفاوت خواهد بود آن خروجی نظری خواهد داشت که نظریة مطرح خواهد بود و چگونگی پاسخهای به سؤال چگونگی نظام را میتواند ترسیم کند بر این اساس ما اگر از چیستی امامت و چرایی امامت سؤال کردیم و پاسخ گرفتیم از قرآن به نظریة امامت میرسیم و اگر پاسخ چگونگی را گرفتیم از قرآن چگونگی امامت ما به نظام امامت خواهیم رسید حالا همین سؤالها را میتوانیم بعد اینها سؤالهای کلیدی و اصلی هستند همین چیستی و چرایی را ما میتوانیم چندین سؤال از آنها به دست آوریم یا در پرتو آنها چندین سؤالی که چیستی و چرایی را توضیح بدهد داشته باشیم و لذا آنجا هم یک منظومهای از سؤالات خواهیم داشت در بحث نظریه ممکن است ده سؤال راجع به چیستی وچرایی متولد شود باز در حوزة نظریه ما میمانیم وحرکت میکنیم نسبت به چرایی این یک سؤال ده دوزاده سؤال ما پیرامون این سؤال خواهیم داشت که اینها آن منظومه را تشکیل میدهند منظومة امامت به عبارت دیگر چگونه این امامت عملی میشود و تحقق پیدا میکند و چه مستلزماتی دارد این میشود نظام امامت پس ما برای سهولت بحث و این که مشخص شود که این بحث یک سیر منطقی دارد دنبال میکند این سه سؤال آغازین را و پاسخ به این سه سؤال را هدف اصلی خودمان قرار میدهیم پس ما الآن در این هدف گذاری ما دنبال پاسخ سه سؤال هستیم دو سؤال اول جوابشان ما را به نظریه میرساند و سؤال سوم جوابش را به نظام میرساند خب اما چگونه شروع کنیم و از چه آیاتی در قرآن کریم وارد بحث امامت شویم توضیحی که اینجا میشود این است که ما آیات مربوط به امامت را میتوانیم دو در دو سطر و در دو طبقه و در دو مجموعه تصنیف و تقسیم کنیم مجموعة اول آیاتی که خود واژة امام یا ایئمه در آنها آمده است که در اینجا به لحاظ این که خود قرآن این واژه را به کار برده است باید ببینیم قرآن کریم این واژه را به چه معنی یا معانی به کار گرفته است واگر قرآن در اینجا اصطلاح خاصی برای امام و امامت مطرح کرده است این مشخص میشود که اصطلاح قرآنی در بحث امامت چگونه اصطلاحی است یا این که نه قرآن کریم اصطلاح جدیدی نیاوره است همان معنای لغوی را امام آورده است اما حدود و ثغور و شرائطی برای امام مد نظر قرآن قرار داده است که باعث شده است و باعث میشود که اصطلاح امامت وارد یک حوزة جدید معرفتی بشود و در نتیثجه قرآن برای اصل امامت یک ساختار متناسب با کمال خود اسلام در نظر گرفته است که این را ما باید کشفش کنیم یا نظریة امامت در قرآن ودر اسلام را به دست بیاوریم و همینطور شرائطی که برای امام قرار میدهد و امام را از آن بعد نظری به بعد عملی وارد میکند و امام را در جامعه به عنوان یک عضو فعال تأثیر گذار بر روند کلیة نظامها قرار میدهد خب حتما ویژگیهایی باید در این امام قائل شود تا بتواند او را ناظر وحاکم و مقدم بر سایر خرده نظامها در این نظام امامت قرار میگیرد تا این که بتواند چنین نقشی را ایفا کند خب به همین خاطر ما در اینجا گام اولمان بررسی آیات صریح در واژة امام یا امامت خواهد بود صنف دوم از آیات آن آیاتی است که به بحث امامت مرتبط هستند حالا یا پیش نیاز هستند یا از لوازم امام هستند مثلا از باب نمونه ما میبینیم آیات هدایت که در معرفی امام به کار گرفته شده این واژة هدایت و جعلناهم ائمة یهدون بأمرنا در معرفی ائمه ائمة هداة از واژة هدایت استفاده کرده است و هدایت میشود به عنوان پیشنیاز و پیش فرض امامت خب آیات هدایت بسیار فراوان و گسترده هستند ورود به این حوزة آیات هدایت افق جدیدی برای بحث ما باز میکند که این پیشنیاز هدایت یا وظیفة هدایت که حالا از لوازم امامت یا در مقام تبیین فلسفة امامت به کار گرفته میشود و فلسفة امامت در نظام امامت هم تأثیرگذار است بنابراین ما ناگزیریم که آیات هدایت را و نظریة هدایت و نظام هدایت الهی را در قرآن در یک مقطع قبل از امامت ببینیم تا این که مشخص شود این نظریه ونظام هدایت چگونه در اصل امامت دراد تجلی پیدا میکند و دارد به کار گرفته میشود چرا چون خداوند هدایتگر است طبق آیات والله یهدی السبیل هم خدا هادی است هم هداتی را نسب نموده است حالا ما در نظریه و نظام هدایت کل این مجموعه یعنی خدا و تمام آن دستگاه هدایتی او انبیاء و اولیاء و تمام کسانی که نقش دارند دیده میشود در حالی که در بحث امامت ما یک مجموعة اخصی را یعنی بخشی از آن مجموعة هدایتگر را میبینیم و متمرکز میشویم روی خود امام و ائمه و اصل امامت پس ببینید از یک بحث ائمه قرآن شروع میکند بعد میآید برای اصل امامت ساختاری درست میکند و برای این امامت لوازمی وجود دارد یعنی این امام مثلا شرط احراز امامت لیاقت او برای امامت است لیاقت او برای امامت در عصمت او تحقق پیدا میکند یا تبلور پیدا میکند پس ما باید سراغ آیات احراز کنندة عصمت یا آیاتی که شرط عصمت را تبیین میکند که در خود آیات امامت این نکته مطرح شده است و بعد ما به آیات نفی ظلم و نفی گناه و رسیدن به مقام عصمت را باید دنبال کنیم پس ما سه شکل و سه صنف آیات پیدا خواهیم کرد آیاتی که خود اصل امامت را به صراحت توضیح داده است و مطرح کرده است گروه دوم آیاتی که پیش نیاز است و پیش فرض مباحث امامت و مبانی مباحث امامت را تشکیل میدهند و گروه سوم آیاتی که لوازم و مستلزمات امامت را تبیین میکند خب این مجموعة بسیار مفصل که شاید بیش از صد آیه باشند کل این مجموعه در خدمت این بحث امامت قرار میگیرد در حالی که در کتابهای کلامی که از امامت بحث میشود و بحث میکنند شاید بیش از ده آیه تجاوز نمیکند و بقیة آیات به عنوان فضائل اهل بیت مطرح میشود نه آیات اصل امامت و نظام امامت واینجاست که ما به دلیل این که قرآن کریم روش خاصی را در طرح مفاهسم و اصول خودش طی کرده است حتما باید آن روش قرآن را هم مد نظر قرار بدهیم روش بهره برداری اینجا هم نکاتی قابل مطرح شدن هست و آن این که ما در رسیدن به مقاصد و مفاهیم و اصول قرآنی آیا ما مختار هستیم که هر روشی که بپسندیم دنبال کنیم برای فهم یا این که ما ملزم هستیم حالا الزام علمی ملزم هستیم به این که ما روشی که خود قرآن برای رسیدن به مفاهیم و اصول و مقاصد خودش مطرح کرده است دنبال کنیم از ازاین که قرآن هشدار داده است که بعضیها مسیر غلطی را در فهم آیات طی میکنند اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله در سورة آل عمران این آیه را میخواهیم که این یک هشداری است برای بهره مندی از قرآن و استفاده از قرآن اینطور نیست که هر کس به هر روشی بخواهد به آن مقاصد قرآنی خواهد رسید بلکه قرآن روشی خاص دنبال میکند حالا این روش یک روش منطقی است قابل قبول نزد تمام عقلا است قطعا این چنین است ولی روشی است که ویژگیهای خاص قرآن در آن ملاحظه شده است یعنی قرآنی که ویژگیهایی منحصر به فرد دارد از ترتیب نزول تا کیفیت عرضة مطالب خود به جامعة انسانی و ویژگیهایی که در این متن تعبیه شده است یا ملاحظه شده است بدون ملاحظة این خصوصیات چگونه ما میتوانیم قرآن را با سایر کتابها و با سایر منابع یکسان ببینیم قطعا باید او را متفاوت ببینیم در متفاوت دیدن هم مهمترین نکته این است که ویژگیهای خود قرآن را در فهم قرآن باید ملاحظه کرد به همین خاطر ما میبینیم قرآن کریم در آیات متعددی از نحوة مطرح کردن مطالب خودش سخن به میان آورده است و این آیات را اگر ما کنار هم بگذاریم یک روش خاصی را ما در آیات قرآن میبینیم که شاید در جای دیگر نباشد مثلا بحث تدرج اصل تدرج تکرار هم متنوع یعنی تکرار با نکات اضافی تکرار محض ظاهرا در بعضی موارد و اجمال و تفصیل و پخش نمودن تفرقه یا پخش نمودن آیات در جاهای مختلف و بحث تنزیل تدریجی یا ترتیب نزول خاص اینها مجموعة ویژگیهایی است که خود قرآن به آن اشاره نموده است ویکی از خصوصیات قرآن این است که فرموده است انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون خب شما با ابزار زبان عربی باید وارد این حوزه شوید یا فرموده و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا هم جدا جدا کردن و تفرقة این آیات یعنی پخش نمودن این آیات یک شیوة خاص این مقصود است فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ما هدف داریم شما باید بر مردم این متن را و این آیات را واین قرآن را بخوانید اما با تأنی باید بخوانی و با پخش نمودن این آیات به شیوهای خاص فرقناه لتقرأه این تفرقه یک تفرقة بدون ضابطه نیست حتما ضابطهمند است چرا چون هدفش این است که بر مردم خوانده بشود یعنی اثر گذار باشد بر مردم و نزلناه تنزیلا به یک شیوة خاصی ما او را فرود آوردیم خب پس این تفرقه واین ترتیب نزول میتواند به عنوان یک خصوصیات برای قرآن باشد که نکتهای که بعضی عزیزان فرمودند که آیا ما لازم است آیات را به ترتیب نزول ببینیم و چینش دهیم بله این میتواند یک آیتم مهمی باشد که گاهی مشکل گشا خواهد بود به دلیل این که قرآن خودش راجع به این تفرقة این آیات و تقسیم این آیات توجه ویژه داشته است و عنایت کرده است با عنایت این مطلب را دارد مطرح میکند خب قطعا در فهم قرآن میتواند این نکته اثر گذار باشد یعنی طبق این ترتیبی که قرآن نازل شده است و بخش بخش نموده است مطالب خودش که برای مردم و بر مردم خوانده میشود معلوم میشود در فهم مردم در نهادینه کردن یعنی در چند سطح قابل پیگیری است گاهی میگوییم در فهم مؤثر است گاهی میگوییم مردم فهمیدند ولی برای نهادینه کردن یک مفهوم این روش خاص که از اجمال به تفصیل با تکرار با تنوعهایی که در این تکرار ما میبینیم و همچنین مثلا توجه به سیاق آیات قرائن لازم را در خودش باید داشته باشد تا در فهم آیه دچار اختلال نشویم و همینطور محکمات از آیات که کلید حل متشابهات هسند هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب این تقسیم بندی آیات و محکمات و غیر محکمات این یک بحث یا یک اصل روشی را دارد مطرح میکند که نمیشود از او چشم پوشی کرد زیرا که خود قرآن فرموده است بعضیها با پیروی از آیات متشابه اینها دنبال فتنه هستند دنبال تأویل هستند و در نتیجه یعنی اینها از آب گل آلود میخواهند سوء استفاده کنند و گرفتار یک انحراف عمدی یا تحریف عمدی در فهم آیات یا عرضة مفهوم قرآنی خواهند داشت و در نتیجه قرآن آنها را محکوم کرده است و مورد نقد قرار میدهد و ما را در رسیدن به تأویل قرآن و ما یعرف تأویله الا الله والراسخون فی العلم ما را به خدا و به راسخین در علم ارجاع میدهد که باز اینجا تأویل قرآن را خدا میداند خب خدا میداند برای خود یا خداوند این تأویل را هم در اختیار ما در خود قرآن ممکن است گذاشته باشد که این میتواند ما را به بحث تفسیر قرآن به وسیلة قرآن باز راهنما و هدایتگر باشد خب یا بحث ندیدن همة آیات با هم که در سورة بقره ما این نکته را میبینیم ثم انتم هؤلاء در نقد روش تعامل بنی اسرائیل با دستورات الهی ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقا منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالاثم والعدوان وان یأتوکم اساروا تفادوهم وهو محرم علیکم اخراجهم افتأمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض که اینجا بحث عمل است و رفتار است و تجزیة میان احکام الهی است اما نکتهای که در این بحش از آیه آمده است این است که تبعیض کتاب به گونهای که انسان گزینش کند برخی از کتاب را برخی از مطالب کتاب را ورد کند یا نادیده بگیرد برخی دیگر را افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض این جای نقد است این جای سؤال است که تجزیة مطالب و گزینش مطالب این یک روش منطقی وعلمی نیست که جای اینجا جای بازخواست خواهد داشت خروجی این چنین تجزیهای در فهم آیات یا در ایمان به آیات این میشود که انسان دو گانه میشود و شخصیتش و رفتارش یک بام و دو هوا میشود یعنی به جای این که کل احکام الهی را پذیرا باشد وعمل کند میآید تبعیض قائل میشود و در جاهایی بعضی از تکالیف را ترجیح میدهد و بعضی دیگر را رد میکند و عمل نمیکند فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیاة الدنیا هم در دنیا باعث رسوایی میشود وهم در قیامت قیام القیامة یردون الی اشد العذاب وما الله بغافل عما تعملون خب حالا این راجع به بنی اسرائیل است ولی یک نکتة عام در این آیه است که برای کلیة افرادی که میخواهند جستجو کنند و تحقیق کنند و مطالب کتاب الهی را که حالا چه تورات چه انجیل باشد چه زبور و چه قرآن کریم یک نکتة عامی است که تجزیه و تبعیض این یک حرکت غیر علمی است و شما کل یک کلام را باید یکجا ببینید تا این که بتوانید به کل آن مقصود گوینده برسید خب ببینید این آیات دارد یک نوع روش برخورد و تعامل را برای ما تبیین میکند و بر این اساس میبینیم که قرآن کریم ما را ناگزیر میکند و ناچار میشویم که به هر روشی ما وارد حوزة قرآن نشویم بلکه به روشی که خود قرآن برای رسیدن به مقاصدش و مفاهیمش ما را راهنمایی کرده است به آن روش ما توجه کنیم به همین خاطر از خود آیات قرآن ما میتوانیم به روش فهم آیات قرآن دسترسی پیدا کنیم لا اقل از ظواهر آیات قرآن حالا برای این که اشکال دور هم در ذهن بعضیها اگر مطرح شده باشد حل شود این است که ما چگونه میخواهیم از قرآن به قرآن برسیم یعنی ما برای فهم قرآن بگوییم قرآن روش خاصی دارد خب خود این آیات چگونه اینها را بفهمیم آیا باز با یک روش عام یا یک روش خاص اینجا این شبهه را یا این دور را اینطوری میشود حل کرد که خود آیات قرآن به لحاظ این که طبقهبندی شدند از لحاظ بین بودن آیات بینات آیات مبینات تعبیرهای گوناگون به لسان عربی مبین مبین بودن وبین بودن هذا بیان للناس یا تبیانا لکل شیء این واژة بیانگری یا فرموده است هدی للناس هدی للعالمین در ضمن آن فرموده است هدی للمتقین یعنی خود قرآن هدایتگریهای خودش را طبقه بندی کرده است برای عموم مردم هدی للعالمین هدی للناس ودر جاهایی فرموده است هدی للمتقین در جاهایی هم فرموده است لآیات لاولی الالباب خب میبینیم قرآن معلوم میشود که در سطوح مختلف سحن گفته است و ما از پایینترین سطحی که برای همه قابل فهم است و به عبارتی دیگر از محکماتی که خود قرآن در ز مینة روش رسیدن به فهم آیات و به اتکاء راهنمایی قرآنی که صریح هم هست فیه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات خب این یک اصل زیر بنایی است و به عنوان آن اولین کلنگی که باید در یک ساختمان زده بشود آن کلنگ چیست روشمند بودن واین روش مندی بر اساس اصولی خواهد بود اولین اصل از این اصول این است که باید محکمات را زیر بنا و اصل حرکت قرار داد و اینها خط قرمزی هستند که نمیشود از اینها فراتر رفت در چارچوب محکمات باید حرکت کرد خب عقل هم این را تأیید میکند که شما از بدیهیات عقلی و از نظریات مسلمی که بالقطع والیقین به آنها رسیده باشید ما میتوانیم حرکت کنیم به سوی یک مجهول در اینجا هم در مجهولات قرآنی هم به همین روش باید عمل کرد که هم روشی است عقلی عقلایی و منطقی ودر ضمن قرآن هم آن را به عنوان یک اصل اساسی قبول کرده است و مطرح کرده پس ما اینجا میتوانیم بگوییم دوری لازم نمیآید به لحاظ این که ما از یک امر ارتکازی فطری عقلی عقلائی قابل قبول در قرآن و مرود تصریح وتبیین قرآن قرار گرفته است از این اصل ما شروع میکنیم و بقیة اصول فهم را در پرتو این آیات محکمات به دست میآوریم به همین خاطر پس شد بحث روشی یک ابزار بسیار مهم برای رسیدن به نظریه ونظام این یک پیشنیاز است که باید روی آن دقت کنیم پیشنیاز دوم این بود که ما لزومی ندارد که حتما فقط به آیات امام و ائمه بسنده کنیم و اکتفا کنیم بلکه ما کلیة مجموعة مرتبط به هم را باید مد نظر قرار دهیم این هم پیشنیاز دوم خواهد بود که حرکت ما و افق کار ما را بالاتر میبرد و ما دست ما را باز میگذارد در فهم آن نظریه و نظامی که در قرآن آمده است خب اگر این دو اصل را مراعات کردیم الآن ما جا دارد که برویم سراغ آیات قرآنی که در خصوص امامت مطرح است فقط یک سؤال اینجا میماند خب بقیة نکات روشی که در فهم است قرآن در قرآن مطرح شدند و برای ما میتوانند کارگشا باشند آنها چه هستند خب مجموعة آیاتی که بنده اینجا جمع کردم در حدود ده آیه اینها میتوانیم منظومة کاملی را در اختیار ما بگذارد که برخی از این ایات را خواندیم آیات دیگر را که باید اشاره کنم این آیات هستند کتاب انزلناه الیک مبارک لیتدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب دو نکته اینجا یا سه نکته در این آیه مطرح شده است که این سه نکته ما را به ویژگیهای قرآن راهنمایی میکند و این که فرموده است کتاب انزلناه الیک مبارک این کتاب کتاب مبارکی است برکت دارد ظرفیتهایی که این کتاب دارد بسیار فراوان هستند اینطور نیست که شما با فهم یک لایه از این آیات دیگر فکر کنید که تمام مطالب گفته شده است و به آن رسیدید بلکه میتواند همیشه این حالت اطلاع رسانی و هدایتگری را در سطوح مختلف میتواند داشته باشد که حالا این در آیات دیگر این بیشتر تبیین شده است این مبارک بودن قرآن و برکت دار بودن قرآن خلاصه کتابی که ظرفیتهای فراوان دارد اینطوری احساس نشود که با یک دور مطالعه و دقت در این آیات به همة اهداف و مقاصد این قرآن انسان خواهد رسید بلکه میتوانیم بگوییم که به برخی از این مقاصد ما میرسیم و برخی دیگر را نیاز به چه داریم لیتدبروا آیاته خب برخی آیات بسیار صریح و روشن است حتی احتیاج به تدبر ندارد شما بدون تدبر به مدلول مطابقی یا تضمنی به راحتی میفهمید اما برخی آیات واقعا احتیاج به فکر کردن و تأمل و تدبر حالا اگر از مادة دوره باشد که باید اینها پیوستگی و ارتباط این آیات را باید با هم دید خب لیتدبروا آیاته دقت کردن در آیات و ربط دادن این آیات به یکدیگر این از اهدافی است که قرآن در مبارک بودن خودش قرار داده است اما فرموده این مبارک بودن گویا شرط دارد شرطش تدبر است لیتدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب خب این تدبر برای همه مطرح شده است اما برای اولوا الالباب یک ویژگی اینجا آمده است و آن اولوا الالباب گویا خیلی از این مطالب را میدانند آن عقلشان فرزانگیشان آنها را به آن مطالب رسانده است اینجا قرآن کریم یک تذکر دهنده و یک در حقیقت یاد آوری خواهد بود که آنها را به آنچه که در عمق فطرت و وجدانشان یافتهاند در اینجا به طور این روشن و گویا و نورانی میبینند و لیتذکر اولوا الالباب خب آیة دیگری که باز به همین اولوا الالباب مربوط است و میگوید اولوا الالباب چگونه به این نکات ریز میرسند و میتوانند فراتر از دیگران حرکت کنند فرموده فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب خب در اینجا فرموده است اینها گزینش میکنند چگونه گزیش میکنند اول همه چیز را میشنوند گوش فرا میدهند و در آن دقت میکنند و بهترینش را انتخاب میکنند و از بهترینش پیروی میکنند اینها هستند که هدایتشان تضمین شده است و اینها هستند که بر اساس آن اولوا الالباب بودن که حالا در معنای اولوا الالباب گفته شود و گفته میشود و به نظر میرسد که این تمییز بسیار دقیق است که ما بین عاقل و لبیب میتوانیم تفاوت قائل شویم میگوییم لیس کل عاقل لبیب و کل لبیب عاقل اما خصوص مطلق است لبیب آن عاقلی است که به آن مغز مطالب به لب مطالب رسیده باشد یا آن مغز عقل را به دست آورده است یعنی آن حاق عقل و آن قدرت تعمق و ژرف نگری را در حد اعلی به دست آورده است به این لبیب گفته میشود خب اولوا الالباب آدمهایی هستند که همیشه بهترین را انتخاب میکنند یعنی بهترین را درک میکنند بهترین را درک میکنند و بهترین را انتخاب میکنند یستمعون القول فیتبعون احسنه در این یتبعون این دو نکته نهفته است هم تشخیصشان دقیق است و هم انتخابشان بسیار به جا شایسته است یعنی به کمتر از بهترین قانع نیستند همیشه دنبال آن آخرین کمال و آخرین الگو و بالاترین قله هستند که دنبال میکنند خب چنین انسانهایی خدا هدایتشان میکند یا آنهایی که خدا هدایتشان میکند همینها هستند هدایت از آن اینهاست پس در اینجا میبینیم قرآن در اینجا در جقیقت روش فهم وروش تعامل وروش انتخاب را هم و مصیب بودن و مفید بودن این روش را دارد در یک آیه بسیار گویا تبیین میکند که اگر هیچ چیز نباشد جز همین آیه هم تدبر در اینجا در حقیقت شرح شده است و توضیح داده شده است چگونه یک انسان تدبر میکند یا اولوا الالباب چگونه تدبر میکنند توضیح داده است که اینها یستمعون القول همه چیز را اول گوش فرا میدهند قاصدانه و عامدانه میروند نه این که اتفاقی مطلبی برای آنها به گوششان بخورد مترصد میشوند و در حقیقت استقصاء میکنند تمام اقوال را تمام مطالبی که قابل طرح است بعد در آنها تعمق میکنند مقایسه میکنند بعد از مقایسه و تمییز بعد گزینش و انتخاب میکنند انتخاب نظری و انتخاب عملی خب پس چندین ویژگی را در این اولوا الالباب و در این تدبر تدبری که منتهی که به عمل شود اصلا این خیلی مهم است که این صرف یک بهرة نظری نیست از قرآن بهرة نظری که منتهی به عمل شود و به همین خاطر میبینید که اینجا فرموده است در آیة قبل یتدبروا آیاتی و لیتذکروا اولوا الالباب در این آیه روش تدبر اینها تبیین شده است و اینکه این تدبر اینها را به نتیجه میرساند هم تضمین شده است با این روش که اینها دنبال بهترین هستند پس اینها همیشه مقدمتر از دیگران هستند و پیشاپیش دیگران دارند حرکت میکنند افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها خب این آیه در حقیقت به آیة قبل مرتبط هست که تدبر ضروری است چرا تدبر ضروری است فلسفة تدبر این است که دلها گاهی قفل میخورد و بسته میشود و در برابر فهم قرآن حجابی پیدا میکند رفع این حجاب یا یکی از این حجابهای مهمی که باید رفع شود چون فرموده است اقفال انواعی از قفلها خب بعضی از این قفلها با تدبر باز میشود نفرموده است که همة اقفال با تدبر باز میشود خب بعضی قفلها را در آیات دیگر فرموده است با فرض کنید سلامت روان و تقوی که فرموده است واتقوا الله ویعلمکم الله یا فرموده است ویضل الله الظالمین خداوند ستمگران وستمکاران را گمراه میکند خب در آنجا ومنهم ظالم لنفسه بسیاری از حقائق را ممکن است به خاطر آن ظلمی که به خودش کرده است و حجابی که ایجاد کرده است حجاب ظلم به وجود آورده است نبیند حقائق را و لذا به تعبیر باز قرآن میفرماید که بعضیها کور میشوند در همین دنیا وانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور گناهی و ستمی که دل را پر میکند خب این نوع از کوری مانع فهم قرآنی میشود لذا قرآن فرمود ولیضل الله الظالمین باعث گمراهی میشود یا در آیة دیگر فرموده است انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون پیوند بین عربیت قرآن و بین تعقل که این عربیت زمینه وبستر تعقل را فراهم میکند حالا به خاطر ویژگیهایی که زبان عربی دارد ظرافتهایی که در این زبان هست میبینید این ظرافتها میتواند خیلی کمک کند در تدبر یا در جایی دیگر فرمودند لعلکم تتفکرون پس تفکر و تعقل و تدبر این سه مقوله دربارة خود قرآن مطرح شده است که اینها هداینگر ما در آن روش فهم قرآن میتوانند باشند خب از جملة ابزار یا اصولی که باید مورد عنایت قرار بگیرد در فهم قرآن این است که قرآن نکاتی را به دست افرادی یا برای افرادی قرار داده است که این افراد متمایز خواهند بود از عموم مردم به خاطر ویژگیهایی که دارند مثلا بل هو آیات بینات راجع به قرآن است قرآن آیات بیناتی است فی صدور الذین اوتوا العلم این آیه است نشانه است و این معجزة الهی است اما هر کسی او را متوجه نمیشود و نمیفهمد بلکه فی صدور الذین اوتوا العلم این آیات بینات است و ما یجحد بآیاتنا الا الظالمون کسانی که ستمکاران این آیات را نمیتوانند ببینند و منکر این آیات میشوند یعنی مهمترین و یگانه مانع قبول و فهم این آیت میتواند ستمکاری و ستمگری باشد و لذا فرمود ویضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء این یک اصل است یک قانون الهی است که انسان ظالم گمراه میشود حالا مکانیسم این یعنی ضابطة بین ظلم و گمراهی این چه طور است این هم قابل تبیین هست و به راحتی میشود این را توضیح داد که انسانی که ستمکار یا ستمگر است و برای چیزی خو گرفته است که غیر او را نمیبیند و او را خود را مستحق میبیند و دیگران را که در برابر او ایستادند غیر مستحق میبیند یعنی خودش برای خودش حصاری و حجابی درست کرده است و با آن معیارهای ارزشی خودش همه چیز را مقایسه میکند خب طبیعی است چنین انسانی نمیتواند تمام واقعیت را آن طور که هست ببیند آن طور که خودش میخواهد یا فکر میکند میبیند و به همین خاطر چنین انسانهایی معمولا انسانهایی بگوییم خود خواه متکبر گمراه میشوند اینها تمام واقعیت را نمیبینند و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحی الیهم فسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون خب اینجا ما را ارجاع داده است به اهل ذکر که دانشی دارند که اگر ما آن دانش را داشته باشیم از آنها باید بگیریم ارتباط دادن فهم قرآن یا علم به قرآن به اهل ذکر که حالا در باز آیة دیگر فرموده است وما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا خب اموری هستند که به رسول واگذار شدند و او باید بیانگر آنها باشد پس اینجا بحث سنت و نقش سنت در تبیین کتاب به دستور کتاب و به دستور قرآن که در حقیقت حدیث چگونه میتواند در خدمت قرآن قرار بگیرد با این آیه کلیدش داده شده است و بعد میفرماید ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا ما چرا این کار را کردیم وراثت کتاب را ما به اینها دادیم فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله بنابراین خداوند با این طبقه بندی که برای افراد در این زندگی دنیا قرار داده شده است یا قرار گرفتند در این طبقه بندیها میبینیم بازتاب این سه گروه ظالم لنفسه مقتصد سابق بالخیرات باذن الله این وراثت به این داده شده است چرا چون ویژگیهایی که این دارد او را ظرفیتی به او داده است که او را در وراثت کتاب و برای وراثت کتاب آماده میکند و مستحق این وراثت میشود خب کسی که این کتاب را به ارث برده است چه نقشی در تفیهم و تبیین این کتاب خواهد داشت اینجاست که در آیة دیگر این صریحتر بیان کرده است فرموده لا یمسه الا المطهرون مطهرون آنهایی که تطهیر شدهاند و آنهایی که از آلودگیها مبری شدهاند اینها هستند که میتوانند مس کتاب کنند که مس اینجا به معنای لمس نیست اشتباه نشود لمس کتاب و این آیه اصلا نازل به بحث مس کتابت لمس کتابت قرآنی نیست گفته میشود برای کسی که وضو ندارد حرام است بلکه اینجا به یک افق معنایی دارد توجه میدهد که مس کتاب و دربارة حضرت علی علیه السلام منصوص فی ذات الله یک بعد معنوی و معرفتی و درونی هست که انسان ارتباطی با این کتاب الهی برایش پیدا میشود که میتواند او را به بهترین نحو بفهمد و ببیند و در نتیجه میتواند مصدری ووعایی باشد برای آن دانشهای الهی و علوم الهی بنابراین این مجموعه از آیات اگر فقط همین آیات باشند کلیدهای اساسی را به ما دادهاند یعنی نقش عقل و تعقل ونقش خود کتاب خود قرآن و نقش معصومین پیامبر و اهل بیت علیهم السلام حالا معصومین مطهرون یا سابق بالخیرات اینها چه نقشی میتوانند در وراثت کتاب و در فهم کتاب و در اهل ذکر بودن که اگر سؤال بشوند اینها امکان پاسخگویی برایشان هست بنابراین این چند اصل اساسی چند کلی عقل و تعقل و تدبر کلید خود قرآن و ویژگیهایی که قرآن دارد و کلید مطهرین و معصومینی که میتواند راه گشا باشد برای ما در فهم مقاصد کتاب عزیز و کتاب کریم و کتاب مبارک که قرآن باشند اینها در حقیقت سه کلید روش فهم و تدبر وتعقل را هم برای ما باز میکنند بعضی آیات هم دیدید صریحا روش تفصیلی دارد یستمعون القول فیتبعون احسنه حتی مراحل و مراتب بررسی وتحقیق را هم برای ما تبیین میکند یعنی یستمعون القول وقت یتطبق میشود در عرصة قرآن شما باید همة آیات را ببینید به همة آن آیاتی که احتمالا به این مطلب ارتباط دارد باید اینها را ببینید تا بعد بتوانید گزینش و انتخاب کنید و اینها را به هم ربط بدهید بنابراین ما با یک روش قرآنی باید وارد حوزة فهم آیات قرآنی بشویم که حالا مرحلة بعدمان اگر این روش کامل بود به نظر شما و کافی بود اکتفا میکنیم اگر کافی نبود سؤال بفرمایید روی این روش بیشتر متمرکز شویم و حیثیات و مراحل کار در این روش را هم تبیین کنیم بعد وارد آیات امامت یعنی بخش اول از آیات امامت میشویم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.