استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

93/02/20

بسم الله الرحمن الرحيم

 

20/2/93

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در امامت و جایگاه آن در منظومة نظام اجتماعی بود و بعد از تبیین شؤون امام و مراتب مختلفی که در اصل امامت مد نظر هست امامتی که اهل بیت علیهم السلام آن را مطرح کرده‌اند و تأثیر گذاری این امامت در منظومة رفتارهای فرد و جامعه و در کل سیکل به وجود آمدن رفتار تا به ثمر نشستن آن رفتارها مطرح شد خب عرض کردیم که این مطلبی است که در آیات و روایات هم اشاره شده است یا تصریح شده است در آیات اشاره کردیم که مقام شهادت به امامان داده شده است و عرض اعمال بر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مطرح شده است و همینطور قبول عمل بر اساس شرط تقوی و چگونه با تبیین این که چگونه ولایت شرط تقوی است و در حقیقت می‌شود گفت که تقوای بدون ولایت بی معناست یعنی حقیقت تقوی را باز کنیم به ولایت می‌رسد ولایت را که خوب دقت کنیم نتیجه‌اش تقوی است چون ولایت به معنای پیروی یک معنی ولایت به معنای محبت قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله اگر از محبت شروع کنیم به حد اقل به آن معنای قلبی ولایت ما توجه کنیم لازمه‌اش تبعیت است اگر ولایت به معنای پیروی و قبول آن سرپرستی آن سرپرست است در اینجا قبول این سرپرستی باز لازمه‌اش چیست تعهد است و التزام کامل که عین تقوی است پس ولایت و تقوی لازم و ملزوم هم هستند انما یتقبل الله من المتقین و اینهایی که ولایت خدا را قبول نکردند خدا فرمود ان کان من الکافرین شیطان ولایت خدا را محدود می‌دانست لذا کافر بود به آن ولایت مطلقة الهی خب آیاتی دیگری هم ممکن است در اینجا این مفاد را روشن کند که خود اصلا آیاتی که کلمة هدایت و واژة هدایت در آن آمده است وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا حالا این به امرنا به سبب امرنا یا به واسطة امرنا اینها اوامر ما را تحقق می‌بخشند یا به دستور ما اینها هدایت می‌کنند هر دویش هم درست نیست به دستور خدا هدایت می‌کنند و دستورات الهی را اجرا می‌کنند پس اینها در حقیقت آن مجریان اصلی قانون خدا هستند در نظام جهانی حالا در نظام تکوین در نظام تشریع جای بحثش هست فعلا ما در نظام تشریعی داریم بحث می‌کنیم و جایگاه منطقی و طبیعی این کلید کلید ولایت یا اصل ولایت در نظام اجتماعی این محل بحث ماست خب زیارت جامعة صغیره را دیدیم با هم بحث کردیم مرور کردیم قبل از این که جامعة کبیره که خیلی مفصلتر است وارد بحثش شویم روایت ویژه‌ای هست از امام رضا علیه السلام در اصول کافی دربارة امامت بیان بسیار جامع و دقیقی است از امام علیه السلام عن عبد العزیز ابن مسلم قال کنا مع الرضا علیه السلام بمرو فاجتمعنا فی الجامع یوم الجمعه فی بدء مقدمنا فاداروا امر الامام وذکروا کثرة اختلاف الناس فیهم در مزید جامعه روز جمعه وقتی که وارد مرو شدند با امام رضا علیه السلام مردم از امامت و اختلاف فراوانی که مردم در امامت داشتند یعنی ببینید در حدود دویست سال امامت به لوس کشیده شد در طول تاریخ اسلامی از بعد از پیامبر از خلافت خلیفة اول تا عباسیها تا مأمون عباسی اینها خودشان را به عنوان امام مطرح می‌کردند حالا رفتارهای ناشایستی که اینها داشتند جدا این که نظریه پردازی برای این که امامت چیست و چه کسی و چگونه امام می‌شود و باید امام شود یعنی وقاعیت خارجی یک بحث وآن نظریه پردازی برای امامت هم یک بحث که این اختلافات فراوان باعث شد که عبدالعزیز می‌گوید ودخلت علی سیدی فاعلنت خوض الناس فیه مردم دربارة امامت احتمالا هم فرصت خوبی هم پیش آمده است حالا که امام در مرو حضور دارد و مردم راحت تر می‌توانند صحبت کنند فتبسم ثم قال امام تبسمی کردند و فرمودند یا عبد العزیز جهل القوم وخدعوا عن آرائهم اصلا مردم فریب خوردند و جاهلند بر اساس جهلی که دارند به حقیقت امامت فریب خوردند و این اختلافها نتیجة آن عدم احاطة مردم به امر امامت است ان الله عز وجل لم یقبض نبیه حتی اکمل له الدین وانزل علیه القرآن فیه تبیان کل شیء امام اینجا اول شروع می‌کند به مبانی بحث امامت می‌پردازد بعدا وارد بحث امامت می‌شود مبانی بحث امامت در این روایت یک این که خداوند پیامبرش را به آن سرا نبرد مگر این که دین را برای او کامل کرد الیوم اکملت لکم دینکم این از یک طرف از طرف دیگر انزل علیه القرآن فیه تبیان کل شیء قرآن را هم به عنوان بیانگر هر چیزی این دو را ببینید چقدر کنار هم ودر نزدیک هم هستند دین کامل و قرآن کامل بین فیه الحلال والحرام و الحدود والاحکام وجمیع ما یحتاج الیه الناس کملا یا کاملا همة حلالها و حرامها همة حدود و احکام و آنچه که مردم به آن نیاز دارند بدون کاستی در قرآن بیان شده است ایات فراوانی که در اینجا وجود دارد یکی از آن آیات قال عز وجل ما فرطنا فی الکتاب من شیء ما در این کتاب در این قرآن چیزی کم نگذاشتیم تفریط نکردیم تفریط یعنی کم گذاشتن و انزل فی حجة الوداع وهی آخر عمره الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا هم دو اصل است هم کلامی هستند هم قرآنی و امر الامامة من تمام الدین شما وقتی می‌گویید که همه چیز دین کامل است سؤال می‌شود امامت آیا از دین است یا از دین نیست حتما بخشی از دین است چه در معتقداتی چه در منظومة اجتماعی امامت بخشی از دین است این قدر مسلم میان همة مسلمین است وبه همین خاطر سر او دعوا شروع شد چه دعواهای مفصلی و ؟؟ پس همه قبلو دارند از دین است خارح از دین نیست پس هم باید در سنت نبوی و هم باید در قرآن کریم به این امامت توجه شده باشد وامر الامامة من تمام الدین ولم یمضی صلی الله علیه واله حتی بین لأمته معالم دینهم و اوضح لهم سبیلهم و ترکهم علی قصد سبیل الحق پیامبر از آنها فاصله نگرفت به آن سرا نشتافت مگر زمانی که برای امتش تمام معالم و تمام اکران وتمام اجزاء دین را بیان کرد و روشن کرد واضح کرد راهی که باید بروند و وترکهم علی قصد سبیل الحق و طوری آنها را رها کرد که آنها بتواند راه حق را شروع کنند ادامه دهند و قصد کنند یعنی بر راه حق باشند فاصله بین آنها وراه حق دیگر فاصله‌ای نماند چون ممکن است بعضیها بگویند خیلی نیاز به کار بیشتر داشت و اینجا خلأیی بود و مردم نرسیدند بین مقدماتی که پیامبر چید و بین آن نتیجه‌ای که باید به آن می‌رسیدند فاصله زیاد بود پیامبر همة فاصله‌ها را گرفت یعنی بیان الهی را توضیح داد دست علی علیه السلام را گرفت و او را تعیین کرد تشخیص داد مصداق را روشن کرد دست مردم را به دست علی گذاشت دیگر از این بیشتر دیگر چه فاصله‌ای می‌ماند بین نظریه وبین اجرا وتطبیق لذا می‌فرماید واقام لهم علیا علما واماما و ما ترک لهم شیئا یحتاج الیه الامة الا بینه خب بنابراین مقدمات هم مقدمات کلامی عقلی هم قرانی هم تاریخی با این اطلاعات فمن زعم ان الله عزوجل لم یکلم دینه آنهایی که گفتند پیامبر اصلا بیان نکرد مات ولم یخلف ولم یوصی پیامبر بیان نکرد قرآن هم بیان نکرد چون بعضیها می‌گویند هنوز این حرف را الآن دارند می‌زنند خدا راجع به امر امامت مطلبی در قرآن نیاورده است هر چه آورده است در مورد امامت انبیاء است نه امامت اهل بیت بعضی از بزرگان این حرف را زده‌اند قرآن متعرض امر امامت نشده است امامت اهل بیت امامت بعد رسول الله صلی الله علیه وآله صریحا پیامبر هم اهل سنت مدعی هستند که وصیت نکرد با این مقدمات روشن می‌شود که هر کس بگوید و زعم کند و ادعا کند و گزاف بگوید که خداوند دینش را کامل نکرد یعنی دین وقرآن را به نقص تهمت زده است فقط رد کتاب الله کتاب خدا را قبول ندارد وقتی قائل به نقصان کتاب خداست و من رد کتاب الله فهو کافر به واقعا کافر است کسی که کتاب خدا را رد کند بعد امام بعد از تدوین این که این خطرناک بودن این طز طز عدم ذکر امامت در قرآن و در سیرة پیامبر صلی الله علیه واله این منتهی به کفر می‌شود بعضیها شاید متوجه این لازم نیستند مثل منکر ضروری دین شاید متوجه نباشد به این که این انکار دین است اما خودش این تلازم وجود دارد بعد امام وارد یک بحث مهمی می‌شوند و بحث جدیدی هم هست که امامت آنقدر شأنش بزرگ است و آنقدر عظیم است که مردم خیلی کوچکتر از آن هستند و کمتر از آن هستند که به آن احاطه پیدا کنند به گرد امامت مردم نمی‌رسند شاید یکی از علل اختلاف و آن نوسانات فراوان همین جهلمردم به حقیقت امامت هست که امام الآن عهده‌دار بیان این واقعیت است هل یعرفون قدر الامامة ومحلها من الامة فیجوز فیها اختیارهم اصلا می‌دانند امامت چه جایگاهی است تا بعد بیایند اختلاف کنند که آیا مردم اختیار دارند انتخاب کنند یا نه آیا انتصابی است یا انتخابی ان الامامة اجل قدرا واعظم شأنا واعلی مکانا وامنع جانبا وابعد غورا من ان یبلغه الناس بعقولهم به حقیقت امامت اگر نگاه کنیم امامت خیلی ارزشش و شأنش بالاتر است و من اعترض جانب او طرف امامت بسیار منیع است یعنی به راحتی انسان نمی‌تواند به این بحث ورود کافی و لازم داشته باشد و این قدر ژرف و عمیق است وابعد غوار من ان یبلغه الناس بعقولهم مردم با عقلهای محدودشان به عمق این امامت نمی‌توانند پی ببرند او ینالوها بآرائهم یا می‌خواهند به آباء و آراء و نظرات خودشان به امامت برسند یا دربارة او فکر کنند یا نظر بدهند مردم چه میخواهند نظر بدهند دربارة چیزی که نمیتوانند تصورش کنند وخوب او را بفهمند او یقیموا اماما باختیارهم نمی‌توانند حقیقت امامت را بفهمند تا چه رسد به نصب امام بر اساس نصب امام یعنی امامی نصب خواهند کرد که نمی‌دانند او چه باید بکند چگونه می‌توانند چنین امامی را انتخاب کنند ان الامامة خص الله عز وجل بها ابراهیم الخلیل بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة خداوند حضرت ابراهیم خلیل را بعد از نبوت و بعد از خلیل بودن بعد از اینها امامت را به او ارزانی کرد و اختصاص به او داد و امامت شد مال ابراهیم یعنی یک مرتبة کمالی بسیار بالا حالا مردم کحا حقیقت نبوت را می‌فهمند کجا خلیلیت را مردم می‌توانند درک کنند تا چه رسد به امامتی که بالاتر از خلیلیت ابراهیم باشد و فضیلة شرفه بها و اشار به ذکره امامت فضیلتی است که خداوند در قرآن شرافت آن را برای ابراهیم داد و ابراهیم با امامت مشرف شد و مدحی که خدا از ابراهیم نمود به خاطر این مقام امامتی بود که به او داد قال انی جاعلک للناس اماما من تو را برای مردم امام قرار دادم فقال الخلیل سرورا بها خوشحال شد حضرت ابراهیم علیه السلام خیلی خوشحال شد خب می‌دانست عمر او محدود است خب این امامتی که به او داده شده است آن هم در یک مقطع پیری خب این بخواهد تداوم داشته باشد عرض کردد و من ذریتی آیا از ذریة من هم کسی به این امامت نائل می‌شود قال الله تبارک وتعالی لا ینال عهدی الظالمین عهد من که امامت باشد به ستمگران نمی‌رسد بنابراین خداوند باطل کرد امامت هر ستمگری را تا روز قیامت خب به این ترتیب مردم باید بیفهمند که ستمگران در این امامت بهره‌ای ندارند دیگر خیلی از بحثها اینجا روشن می‌شود خیلی کاندیداها حذف می‌شوند خیلی از اطراف محتمل این شبهة بحث امامت همه فاصله می‌گیرند فابطلت هذه الآیة امامة کل ظالم الی یوم القیامة وصارت فی الصفوة وقتی که ستمگران را قرآن خارج کرد از نیل امامت و از دایرة امامت پس برگزیدگان و نخبگان از آل ابراهیم از ذریة ابراهیم می‌توانند و خواهند به امامت رسید و صارت فی الصفوة ثم اکرمها الله تعالی بأن جعلها فی ذریته اهل الصفوة والطهارة از آن برگزیدگان هم خداوند به خاطر عظمت امامت امامت را در آن خاص الخاص قرار داد در طاهرین الصفوة از برگزیده شدگان الهی که به طهارت موصوف هستند معصوم باشند در معصومین از منتخبان غیر ستمگر از آل ابراهیم همانطوری که در آیة شریفه می‌فرمایند ثم اورثنا الکتاب الذین استطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخیرات باذن الله سه گروه خدا برای بشر قرار داده است که اینها اگر بنا است کتاب به وراثت داده شود کسی وارث کتاب الهی بشود از این سه تا کدامیک از اینها شایستگی وراثت دارد ستمگر که خیر مقتصد معتدل و پیشتاز معلوم است پیشتاز است که به وراثت کتاب می‌رسد و مقتصد بینابین است به لحاظ این که ستم نکرده است خب اینجا محروم از امامت نیست ولی از لحاظ این که پیشتاز نبوده است باز این نرسانده است خودش را به آن مرحلة مطلوب لذا می‌فرماید خدا این چنین فرمود ووهبنا له یعنی ابراهیم ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة وکلا جلعنا صالحین ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم آنها را از صالحان و نیکان قرار دادیم وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا و ما امامت را به آنها دادیم و به امر ما اینها هدایتگر شدند واوحینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاة وایتاء والزکاة وکانوا لنا عابدین وبه آنها وحی کردیم که نیکیها را انجام بدهند همة نیکیها همة خوبیها نماز را به پا دارند زکات را بدهند وآنها برای ما عابد و ستایشگر و پرستنده بودند فلم تزل فی ذریته یرثها بعض عن بعض وقتی ابراهیم عرض کرد و من ذریتی خدا فرمود ستمگران نه مفهومش این است که غیر ستمگران آری خداوند این امامت را در ذریت حضرت ابراهیم قرار داد پس غیر ابراهیمیان از غیر آل ابراهیم کلا استثنا شدند بیرون افتادند از این خط بسیاری از شبهات و مصادیق مشتبه خارج می‌شود از آل ابراهیم به دور است و باید آن هم از آل ابراهیم باید ستمگر و ظالم نباشد و گنه کار نباشد قرنا فقرنا نسل اندر نسلی این امامت مستمر است حتی ورثها الله تعالی النبی تا انی که این امامت به پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله هم رسید وقال جل وتعالی ان اولی الناس بابراهیم وللذین اتبعوه هذا النبی نزدیکترین کس به ابراهیم یا اولی را اینطور معنی کنیم که کسانی به ابراهیم شایسته تر هستند که به ابراهیم مرتبط باشند یا نسبت داده شوند که پیرو او باشند پیروان ابراهیمند که اینها به ابراهیم نزدیکترند یا شایسته‌ترند که ابراهیمی باشند وهذا النبی والذین آمنوا واین پیامبر این اولی است به ابراهیم نزدیگترین کس به ابراهیم آن است که ابراهیم به امامت رسیده است پس نزدیکترین کس به امامت هذا النبی والذین آمنوا والله ولی المؤمنین خدا ولی همة مؤمنان است اما این پیامبر ومؤمنان به این پیامبر که در صدر مؤمنان به این پیامبر اهل بیت علیهم السلام هستند که در رأس ایمان آورندگانند و در صدر این جدول هستند فکانت له خاصة این امامت شد از آن پیامبر خاتم فقلدها صلی الله علیه وآله علیا بامر الله تعالی علی رسم و فرض الله آن طور که خدا دستور داده است پیامبر این امامت را بردوش علی گذاشت قلده قلاده گذاشتن به سینه آویختن یعنی در حقیقت بر دوش گذاشتن و مسئولیت را به او سپردن فصارت فی ذریته الاصفیاء این امامت در ذریة علی ابن طالب علیه السلام که اصفیاء و برگزیده شدگانی بودند که الذین آتاهم الله العلم والایمان هم به علم آراسته بودند و هم به ایمان خداوند دانش و ایمان را به آنها داد وقال الذین اوتوا العلم والایمان لقد ذببتم فی کتاب الله الی یوم البعث فهی فی ولد علی خاصة الی یوم القیامة اذ لا نبی بعد محمد صلی الله علیه واله فقط در فرزندان علی علیه السلام است نه در غیر فرزندان او چون بعد از پیامبر خاتم پیامبری نیست فمن این یختار هؤلاء الجهال پس این بیسوادان و کم سوادان چگونه می‌روند دنبال زید و عمر که بروند امامت را برای امامت داوطلب پیدا کنند یا برای امامت بیایند مصداق پیدا کنند در حالی که فقط در فرزندان علی علیه السلام خلاصه می‌شود خب این از لحاظ بحث مصداقی اما باز خود این امامت حقیقتش چیست چگونه مقامی است این می‌ماند برای بحث بعدی که امام مفصل وارد این حیثیت می‌شود که بسیار بسیار مهم است و شاهد ما بعد از این مقدمه خود این متن است ان الامامة هی منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء ان الامامة خلافة الله و خلافت الرسول ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین شاهد ما حالا این جمله است ان شاءالله روی این بحث می‌کنیم چون بحث مفصل است واین روایت بسیار مهم است که دیده شود چون همة مباحث مربوط به نظام اجتماعی هم در آن آمده است والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.