استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

92/11/19

بسم الله الرحمن الرحيم

 

19/11/92

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در نظام اجتماعی به مهمترین عنصر و رکن در نظام اجتماعی که رکن امامت یا راهبری و وجود یک پیشگام و اسوه‌ای که بتواند این جامعه را به سمت خودش و به سمت آن کمالاتی که دارد هدایت و راهنمایی کند وآنها را بسیج کند تا این که آن اهداف مطلوب برای وجود جامعه را تحقق ببخشد که بحث این تعبیر ما از این عنصر و امام و جایگاه امامت در نظام اجتماعی شد و بحث امام یا امامت یک بحث یک بحث اساسی در نظام اجتماعی ترقی می‌شود و وجود امام و کارکرد این پست و این مقام کارکرد بسیار اساسی است یعنی می‌توانیم بگوییم که هیچ عنصری در جامعه و در نظام اجتماعی به اندازة امام و این جایگاه امامت نقش نخواهد داشت مهمترین نقش برای امام خواهد بود چه از لحاظ جایگاه چه از لحاظ تأثیرگذاری و در حقیقت این دو بعد یعنی جایگاه و تأثیر گذاری دو رکن مهمی هستند که باید در نظام اجتماعی مورد توجه قرار بگیرند زیرا که ما با توجه به این دو خاصیت یا دو بعد یعنی بعد جایگاه و بعد تأثیرگذاری ما ناگزیر خواهیم بود که به این کل این منظومة احتماعی نگاه دیگری داشته باشیم نگاهی که تمام اجزاء نظام اجتماعی در پرتو و تحت الشعاع این امامت قرار بگیرد و به همین خاطر ما ممکن است مجبور شویم در ساختار نظام اجتماعی مطرح برای اسلام در کتب فقهی تجدید نظر کنیم به این معنی که نوع چینش مطالب و نوع تعامل با ما نوع تعامل ما با متون متفاوت شود مثال می‌زنیم مثلا شما روایات مربوط به خمس و زکات را منهای نظام اقتصادی اسلام و نظام اجتماعی اسلام مطالعه کنیم و یک بار هم این متون را با توجه به نظام اجتماعی و نظام اقتصادی اسلام مطالعه کنیم ممکن است شما با آن نگاه اول که به این متون بدون توجه به نظام اقتصادی و اجتماعی مطالعه می‌شوند شما به این نتیجه برسید که هر فردی را وظیفه دارد خمس مالش وزکات مالش را بیرون بیاورد و بعد اینها باید در جایگاه مناسب مصرف شوند یعنی به مستحقین داده بشوند خب چه کسی به مستحقین می‌دهد چگونه این مستحقین تشخیص داده می‌شوند آیا در این جا نظام اجتماعی و دولت راهکاری برای این تقسیم تقسیم ثروت به عهده‌اش هست یا خیر خب وقتی که ما نظام اقتصادی و نظام اجتماعی نداشته باشیم یا نگاه نکنیم به کلیت این نظام ما به اینجا می‌رسیم که هر فردی خودش موظف هست این اموال را برساند به مستحقین بنده به عنوان یک فرد می‌آییم تشخیص می‌دهم زید مستحق است نیازمند است قوت سالش را ندارد به او می‌دهم فرد دیگری می‌آید همان زید را هم باز با او آشنا می‌شود و احساس می‌کند که این قوت سالش را ندارد بعد اینها ممکن است سه چهار نفر بیایند به این فرد قوت سالش را به او بدهند بعد بشود این غنی چون چهار سهم گیرش آمده است و افراد دیگری ما با آنها آشنا نباشیم چون من اینجا دستگاه ندارم که بیایم اینها را شناسایی کنم و بیایم آمار بگیرم تا بیایم وضعیت جامعه که می‌خواهد در یک تعادل مطلوبی قرار بگیرد و فاصلة طبقاتی به وجود نیاید و تمام چیزهایی که در نظام اقتصادی اسلام مطرح است نظامی نیست و لذا ساختاری ندارد و کسی در اینجا متولی ندارد من به عنوان فرد اقدام می‌کنم و حتی مثلا بحث شده است که آیا اجازة ولی امر اجازة امام معصوم اگر باشد اگر نباشد ولی فقیه آیا اجازة ولی فقیه در مصرف کردن خمس سهم امام یا سهم سادات شرط است یا شرط نیست خب بعضیها می‌گویند شرط نیست چه وقت می‌گوییم شرط نیست وقتی که ما امامی نداشته باشیم نظام اقتصادی نداشته باشیم نظام احتماعی نداشته باشیم اینجا شک می‌کنیم که آیا چنین شرطی وجود دارد یا نه می‌گوییم اصل عدمش است در خطاب و در متن دلیل مثلا شری ذکر نشده است اگر شک کنیم مثلا برائت اجرا می‌کنیم و می‌گوییم نیازی نیست به استیذان از امام اما اگر نظام اقتصادی و یک نظام اجتماعی منسجمی ما داشته باشیم آیا میتوانیم نقش امام را در توزیع این ثروت نادیده بگیریم مسئولیتی که برای این امام که فرموده العدل فی الرعیة و التقسیم بالسویة وظیفة امام این است که عدالت را میان مردم به اجرا در بیاورد اموال را به گونه‌ای تقسیم کند که مرضیة خدا باشد و مردم همه از این نعمت الهی برخوردار باشند حتی اگر کسی عاجز باشد به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام عجزفعلی او دلیل نمی‌شود بر محرومیتش این زمان جوانی و زمانی که قادر به تولید بود به این جامعه خدمت کرد و در تولید این جامعه نقش داشت و سهم داشت الآن هم که عاجز است باید از درآمد جامعه سهم داشته باشد ببینید هم منطق دارد این و هم متولی دارد هم منطق دارد این تقسیم و هم متولی دارد در حالی که اگر نگاه فردی بود نگاه به نظام اقتصادی و اجتماعی نبود نگاه به امام مسئول و سرپرست این مجموعه نبود ممکن است ما اجازة امام را با اصل برائت حذف کنیم اجازه و استیذان از امام را در حالی که اگر به وجود امام و جایگاه امامت در این نظام اجتماعی و تأثیرگذاری او بر نظام اقتصادی نظام جزائی نظام حقوقی نظام سلامتی جامعه نظام آموزشی جامعه نظام تربیتی جامعه برای امام ما جایگاهی در نظر گرفتیم که تأثیر گذار خواهد بود یعنی امامت می‌کند و هدایت می‌کند جامعه را در همة ابعاد اگر چنین جایگاهی را برای امام قائل شدیم آن وقت ما نمی‌توانیم بگوییم خب امام این جایگاه را دارد اما من نیاز به اجازة از امام ندارم برای مصرف کردن خمسم و زکاتم یعنی حذف کنیم تأثیر گذاری این امام را در هدایت ثروت به اماکن و قلمروهایی که این ثروت در آنجا باید برود و مصرف شود و هزینه شود لازمة این که هیچ نیازی به اجازة امام نیست این است که یک نوع بی‌نظمی در مصرف این اموال به وجود می‌آید بی نظمی به این معنی است چون هر فردی خودش بر حسب تشخیص خودش یک ساختاری و یک منظومه‌ای وجود ندارد که اینها را هرچند که شارع مقدس فرموده است انما الصدقات للفقراء والمساکین یعنی قلمرو را آنجا حذف کرده است اما در تشخیص اینها و در تحقق اینها به افراد واگذار شده است نه به یک سیستم و یک نظام و به یک مجموعة مسئول فرد مسئول است لذا امکان خطا وجود دارد تکرار به این معنی یک عده‌ای در محرومیت بمانند چون شناسایی نشدند عفیف هستند و یک عده‌ای که زبان دارند و همه جا خودشان را مطرح می‌کنند و اظهار نیاز می‌کنند و ظاهر حالشان هم گواه باشد اما درواتر ممکن است این انسان بی نیاز باشد در اینجاما می‌بینیم که با عدم وجود چنین سیستمی چقدر ضایعات در مصرف همین اموال ممکن است به وجود بیاید یکجا تراکم ثروت به وجود بیاید یکجا انعدام ثروت یعنی از نظامی که برای جامعه اقتصاد جامعه منظور بوده است این نظام از کارایی می‌افتد و این نظام از نظام مبدل می‌شود به لا نظام خب در همین بحث اجازة ولی فقه و اجازة امام در مصرف خمس و زکات شما ممکن است که به دو نتیجة متفاوت برسید به خاطر دو یک نگاه سیستمی و یک نگاه غیر سیستمی در نگاه غیر سیستمی شما منتهی می‌شوید به این که این متون شرطی برای اجازه در مصرف ظاهر و صریح ندارد و چون شک به وجود بیاید شما با اصالت برائت از چنین تکلیفی خودتان را رها کنید و راحت کنید و مکلف را راحت کنید اما اگر قائل به نظام و سیستم اقتصادی و اجتماعی و وجودی برای امام و جایگاهی برای امامت واین جایگاه هیچ وقت این پستش هیچ وقت خالی نمی‌شود یا امام معصوم یا نائب مناب او باید این جایگاه را اشغال کند تا جامعه بر حرکت در بیاید و به مست اهداف و آرمانهای خودش حرکت کند ناگزیر خواهیم شد که ما مثلا نه فقط می‌بینیم بعضی فقهاء نه فقط شرط است اجازه و شرط برای مصرف کردن سهم امام بلکه حتی برای مصرف کردن سهم سادات هم این اجازه را فرمودند لازم است یا حالا احتیاطا باید از ولی امر اجازه گرفت خب این مال این دغدغه می‌تواند باشد که امام اگر حاضر بود در جامعه این امام مأموریت دارد و مسئولیت به عهده‌اش هست و او وظیفة هدایت اموال جامعه و رفتار افراد جامعه را به عهده دارد بنابراین ما می‌توانیم بگوییم که با توجه به عنصر امامت و اصل امامت در یک نظام اجتماعی نوع نگرش مابه مسائل فقهی هم متفاوت خواهد شد و آنچه را که ما الآن در کتب فقهیة متعارف می‌بینیم از کتابهای فقهی کتاب الطهارة کتاب الصلاة کتاب الخمس کتاب الصوم کتاب الخمس به همین ترتیب این کتابها تا آخر قصاص و دیات که چیده شده که این نظام مال آن تقسیم رباعی محقق حلی رحمة الله علیه می‌باشد که فرموده است ما می‌بینم که فقه ما یا عبادات است یا عقود است یا ایقائات است یا سیاسیات واحکام است خب ببینید از فرد شروع شده است یعنی از اعمال فردی شروع شده است بعد در عقود باز با این که عقد و طرفی است اما از بگوییم حقوق خصوصی بیع و شراء یا نکاح مثلا اینها رابطة بین دو فرد است بعد تا برسد به بخشهایی از ایقائات که مثل اوقاف مثل فرض کنید مواردی که قائم به نظام و دولت است تا برسد به باب قضا و دیات و حدود که آنجا یک بعد اجتماعی می‌گیرد به خودش این ابواب فقهی یعنی کأنه از فرد ما حرکت کردیم با یک نگاه فردی به مسائل عبادات توجه می‌شود بعد همین نگاه فردی با یک قلمرو محدود اجتماعی دو فرد با همدیگر چگونه داد و ستد می‌کنند این عقود بعد می‌رویم در بخش بعدی می‌رسیم به مسائل اجتماعی خب ما اگر نظام اجتماعی قائل شدیم و جایگاهی برای امام در رأس و قلة این نظام قائل شدیم ما باید اگر از قاعده حرکت کنیم از قاعدة این منشور حرکت کنیم باید نگاهمان به قله باشد و اگر از قله حرکت کنیم به کل اجزاء نگاه کنیم با توجه به آن قله ما کل آن مجموعه را می‌بینیم به عبارت دیگر نظام ما ساختاری که فقه ما پیدا می‌کند این است که شما باید کلیت نظام را داشته باشید به عنوان پیش فرض بعد بیاید رأس این هرم که امام و امامت باشد آن را در نظر بگیرید با توجه به جایگاهی که امام دارد با توجه به آن طبیعت کار امامت که هدایت است باید همة ابعاد زندگی را تحت الشعاع این کار امام و امامت امام و هدایت امام در نظر بگیرید پس وقتی می‌روید به سمت عبادات با نگاه به امامت به سمت عبادات می‌روید با نگاه به امامت به سمت عقود به سمت اقتصاد به سمت نظام خانواده می‌روید با نگاه به امامت به سمت قضا و مسائل اجتماعی می‌روید به عبارتی دیگر اول می‌آیید آن کارکرد امامت و نقش امامت را در نظر می‌گیرید همان که در روایت معروفی که خواندیم ملاحظه می‌کنیم لم یناد بشیء کما نودی بالولایة زیرا که همة اینها قائم به ولایت هستند با این نگاه قائم بودن این ابواب فقهی ما به ولایت و امامت امام ما بر عکس این که در کتب فقهی می‌بینیم که در لابه‌لای مباحث فقهی رجوع به امام مطرح می‌شود در لابه‌لای این مباحث و در حاشیه اینجا بر عکس باید از امامت و از امام و اهدافی که امام به خاطر انها در این مقام قرار داده شده است از آنجا شروع کنیم تا بیاییم بگوییم چگونه جامعه به سمت این اهداف امام و امامت هدایت می‌شوند عبادات چگونه باید سامان پیدا کنند تا این انسان فرد و جامعه به سمت آن اهداف متعالی که عبودیت انسان برای خداست و کار امام راهنمایی این عباد به عبودیت خدا باشد یعنی جایگاه امام در عبادات جایگاه امامت و نقش امامت در عبادات نقش امامت در عقود در ایقائات و در مسائل اجتماعی باید دیده بشود و چه بسا مجبور شویم اول از آن مسائل اجتماعی شروع کنیم تا این که بگوییم که این جمع این مجموعه به چه سمتی باید حرکت کند و فرد در این مجموعه چه جایگاهی و چه نقشی دارد و می‌تواند ایفا کند یعنی فرد را در چارچوب آن نظام اجتماعی ببینیم آن وقت تقسیم ابواب فقهی ما کاملا بر عکس آن وضع متعارف می‌شود یعنی شما باید بگویید کتاب الامامة در فقه و این کتاب الامامة یا نظام الامامة این نظام امامت چع کار باید بکند و به چه سمت و سویی باید باشد بعد چگونه در کلیة ابعاد این جامعه تأثیرگذار می‌تواند باشد بعد بیاییم این تأثیرات را در تک تک مسائل مطرح از عبادات و عقود و ایقائات بررسی کنیم نه این که در حاشیه و به طور اتفاقی در جایی که به بن بست گیر کنیم بگوییم خیلی خب اینجا الامام مثلا ولی من لا ولی له امام بگذاریم در حاشیه ان هم جایی که هیچ کس ندارد امام آنجا دستگیری می‌کند وگرنه ما نیازی به امام نداریم چون ولی هست وصی هست ولی شرعی اصل اینها هستند در حالی که با آن نگاه سیستمی به اسلام و جایگاهی که امامت دارد شما اول باید اول بیایید ببینید که امام چه می‌گوید امام چه رهنمودی برای این افراد و این اولیاء و اوصیاء در نظر گرفته است یعنی اول از امامت و امام شروع کنیم شاهد شواهد زیادی حالا در این بحث ما می‌توانیم داشته باشیم کم کم آیات مناسب و روایات و زیارت نامه‌های ائمه علیهم السلام که گویای این مطلب هستند مثلا در زیارت جامعه در دعای ندبه در خیلی از متونی که مربوط به این بحث می‌توانند باشند می‌توانیم کنکاش کنیم و ببینیم که آن نگاهی که اهل بیت علیهم السلام قرار دادند آن نگاه چگونه می‌تواند در ابواب فقهی ما یک ساختار جدیدی را برای ما عرضه کند و این ساختار موجود به دلائلی و به عللی تحت تأثیر شرائط غیر مطرح در مکتب امامت و اهل بیت به عبارتی دیگر در نظام خلافت که یک نظامی است که فقط بعد سیاسی داشت و بعد هدایتی نداشت در آنجا بحث جدایی دین از سیاست و فرد از جامعه و در حقیقت ابزار بودن دین برای حکومت بر مردم یعنی به تعبیر خودشان هارون الرشید گفت که ما حکومت بر ابدان و اجسام داریم اما اهل بیت حکومت بر دلها بر مرزها و عقلها و دلها دارند و این فرد به این دو حاکمیت است حاکمیت هدایتی و حاکمیت غیر هدایتی حاکمیتی که فقط بخواهد بهره کشی کند از افراد وآنها را مطیع خودشان قرار بدهد تا بتواند از اینها مالیات مناسب و خدمات مناسب برای حاکمیت خودشان داشته باشند یعنی یک دولتی برای این که خودش را سر پا نگه دارد بیاید مالیات بگیرد تا بودجه داشته باشد تا بتواند سرپا بایستد یا دولتی که بیاید مالیات بگیرد تا مردم را بهره‌مند کند و نیازهای مردم را رفع کند خیلی متفاوت است نوع عملکرد این دو دولت یا این دو نظام در رفتارشان در برنامه‌هایشان در نوع خدماتی که به مردم می‌دهند بسیار متفاوت است آن حد اقلی در حد اسکات مردم حرکت می‌کند مردم دادشان در نیاید تا بتواند سر قدرت بماند اما این حد اکثری برای مردم خدمت می‌کند تا آنجایی که می‌تواند از خدمت به مردم دریغ نمی‌کند دقیقا شما حکومت حضرت علی علیه السلام را مثلا با حکومت ابو بکر یا عمر مثلا یا عثمان حالا عصمان خیلی روشنتر است در زمان خلافت عثمان یا معاویه اینها چگونه برخورد می‌کنند آن حجاج بوده است یا آن عبد الملک ابن مروان بوده است که بن حجاح می‌گوید که شما خلاصه سعی کن از مردم بدوشی شیر بدوش اگر شیر تمام شد خون بدوش منطق را ببین ادبیات چه ادبیاتی است تا آنجا که می‌توانی شیر بدوش شیرها که تمام شد خون بدوش چون وقتی شیر تمام می‌شود این خون از انسان گرفته می‌شود یعنی مردم را مستهلک کن تا این که مردم نای نفس کشیدن نداشته باشند و همیشه بدهکار باشند به این حاکم خب این یک نگاه و آن نگاه دیگری که امیر المؤمنین علیه السلام داشتند که چگونه مثلا در حجاز یا یمامه یک کسی گرسنه بخوابد علی چگونه چه جوابی خواهد داشت برای خدا خب چقدر فاصله زیاد است بین این دو دیدگاه و دو منطق آن وقت نوع خدمات و خدمت رسانی برای مردم متفاوت خواهد شد چون آن نگاه هدایتی دارد با نگاه هدایتی به مردم نگاه می‌کند لذا همة ابعاد زندگی آنها را تحت الشعاع قرار می‌دهد ومورد برنامه‌ریزی قرار می‌دهد نامة امام به مالک اشتر را بخوانید ببینید چگونه امام به جامعه نگاه می‌کند و در جای جای تعلیمات امام آن نقش هدایتی را می‌بینیم اما در نظام نامه‌های دیگری که هدایتی نباشند شما نگاه کنید ببینید رابطة حاکم با مردم چگونه است اینجاست که ما ناگزیریم خواهیم بود که به آیات و روایات مرتبط هم نگاهی بیاندازیم تا ببینیم که چگونه این نگاه هدایتی و غیر هدایتی در نوع بهره برداری ما از متون و فهم ما از متون و استنباط ما از متون می‌تواند تأثیرگذار باشد والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.