استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

92/10/17

بسم الله الرحمن الرحيم

 

17/10/92

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الا انفسنا طرفة عین ابدا.

موضوع بحث ما در نظام اجتماعی به این نقطة مهم رسید که چگونه ما در فهم نظام اجتماعی به بحث خلافت و امامت می‌توانیم توجه کنیم به گونه‌ای که ما یک نظام اجتماعی یا نظام اجتماعی مطلوب اسلام را در چارچوب و در پرتو نظریة خلافت و نظریة امات مطرح نزد امامیه که قائل به عصمت امامان هستند و امامت یک ضرورت اجتناب نا پذیری است در مسیر حرکت تکاملی انسان و هیچ زمانی زمین خالی الز حجت نمی‌ماند و به هیچ وجه امکان وجود خلأ از این جهت از لحاظ نبود امام نبودی امامی که معصوم باشد و قافلة بشری را به سر منزل مقصود یعنی خداوند متعال برساند چنین فرضی واقع نمی‌شود لو لا الحجة لساخت الارض باهلها هرگاه این حجت الهی این انسان معصوم را از زمین بردارند یا بر فرض نباشد لو اینجا ادات امتناع است یعنی محال است به فرض محال اگر حجت نباشد لساخت الارض باهلها زمین اهلش را در خود میبلعد یا کل این نظام جهانی به هم می‌ریزد خب رابطة این امامت با نظام تکوین و به طریق اولی نقش این امام یا اصل امامت در نظام اجتماعی یعنی جایگاه امامت در این نظامی که اسلام برای جامعة بشری در نظر گرفته است از بحث خلافت شروع کردیم در جلسة گذشته و توضیح دادیم که چگونه انسان با اصل خلافت تحولی زیر بنایی واساسی در او به وجود میآید و چگونه این انسان با اصل خلافت هویت پیدا می‌کند بنا شد که ما رابطة این بحث خلافت را با بحث امامت بیشتر توضیح بدهیم و بتوانیم به نقش محوری امامت در شکل گرفتن نظام اجتماعی اسلام برای بشریت را تبیین کنیم خب به عنوان مقدمه روشن شد که خلافت خلافت انسان برای خدا که یک جایگاه برای انسان یک جایگاه ویژه به انسان می‌دهد و او را قائمقام و نائب وخلیفة برای خدا که مستخلف باشد قرار می‌دهد و این خلافت به این انسان شخصیت می‌دهد کرامت و عزت می‌دهد به از لحاظ این ارتباط و جایگاهی که کسب می‌کند و این انسان را با خدا مرتبط می‌کند ربط دادن انسان و پیوند زدن بین انسان و خدا که حق محض است و کمال مطلق است این ارتباط بسیار مهم است و این ارتباط هویت می‌دهد به این انسان هویت بخشی به انسانی که اگر این ارتباط نبود به تعبیر شهید صدر اگر این خدا را ما از این نقشه حذف کنیم این انسان در سرگردانی و در بی هویتی غوطه ور می‌شود همانطوری که ما الآن داریم می‌بینیم در جهان امروز چه انسانهایی و چه امکانات بشری فراوان در فراموشی خدا یا در نادیده گرفتن خدا یعنی غفلت یا تغافل یا انکار خدا هر کدام از این مکتبهایی که به گونه‌ای ارتباطشان با خدا قطع شده باشد تمام هواداران این مکتبها در یک نوع سرگردانی در این زندگی به سر می‌برند به این معنی که امکانات دارند قدرت دارند اختیار دارند امکانات فراوان اما کجا این امکانات را باید هزینه کنند کجا باید این امکانات بسیج بشود انسان کار می‌کند فعالیت می‌کند تلاش می‌کند اما به چه سمت و سویی این تلاشها جهت می‌گیرد و در نتیجه محصول او چه می‌شود برای بشریت یعنی چه تکاملی بشری که فطرتا به گونه‌ای آفریده شده است که دوست دارد کمال است وعاشق کمال است وقتی که این ارتباط را از دست بدهد آن نقطة مرکزی و محوری که خدا باشد آن را گم می‌کند واز دست می‌دهد وقتی گم کرد فقط خودش و خودش آن اصالت انسان یا اومانیسم انسان را به سوی انسان فقط یا انسان را در گرداب انسان انسان بودن خودش که حالا این انسانیت هم مسخ می‌شود یعنی وقتی انسان آن حق محض ومحق مطلق را نادیده گرفت یا از دست داد این انسان در آن بعد مادی خودش غوطه‌ور می‌شود و در نتیجه این انسان یک موجودی می‌شود که امکانات فراوان مطرح برای او همة این امکانات را از دست میدهد یا این امکانات را به هدر می‌دهد یعنی انسانی که خدا او را آفریده است که به تعبیر شاعر رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند و با این امکانات خاصی که خدا به انسان داده است می‌تواند به خدا به سوی خدا پرواز کند آن وقت این انسان به جای پرواز به سوی آن کمال مطلق همة امکاناتش در اولین گام زندگی هدر برود و نابود بشود یا به سمت ناکجا آباد به سمت یک هدفی که مشخص نیست هر کس برای خود هدفی در این زندگی به جز خدا همه هدف دارند اما این اهدافی که به جز خداست به تعبیر قرآن انما یدعون من دونه الباطل ان الله هو الحق وانما یدعون من دونه الباطل این باطل وقتی که غیر حق هدف شد تمام این امکانات هدر می‌رود بطلان می‌پذیرد خنثی می‌شود در یک مسیر انحرافی بسیج می‌شود و به هدر می‌رود بنابراین این اصل خلافت به انسان هویت می‌بخشد و معنی می‌دهد یعنی انسان را در جایگاه و در مسیر صحیح حرکت تکاملی قرار می‌دهد به گونه‌ای که این امکانات وقتی می‌خواهد هزینه شود در جهت تکامل انسان هزینه می‌شود و به این ترتیب این اصل خلافت در حقیقت اصل هویت بخشی و اصل تضمین اولیة بسیج امکانات انسانی به سوی حق به سوی کمال مطلوب برای انسان خواهد بود البته این زمانی اتفاق می‌افتد که ما اصل آزاد بودن انسان توانمند بودن و تلاشگر بودنش را قبول کنیم یعنی ما انسان توانمند آزاد تلاشگر را داریم و خدا چنین انسانی آفریده است و برای چنین انسانی بهترین گزینه یا یگانه گزینة بسیج دهندة این امکانات به سوی کمال خلافت است این جایگاه ویژه است برای انسان خب با توضیحی که در جلسة پیش دادیم که چگونه اگر خلافت مطرح شد مستخلِف که خدا باشد مستخلَف را که انسان باشد به سمت خودش جذب می‌کند و دعوت می‌کند و امکاناتش را به سمت خودش بسیج می‌کند خب حالا امروز وارد نکتة جدید می‌شویم که با وجود اصل آزادی چون انسان بدون آزادی این کمال اختیاری را نمی‌تواند به دست بیاورد واصلا تکاملی حاصل نمی‌شود اگر حرکت قصری و جبری باشد حرکت آزادنه است اختیاری است چون حرکت اختیاری است این یک آسیبی در کنارش هست که انسان آزاد هر لحظه ممکن است از مسیری که در حرکت قرار گرفته باز بماند تعلل بورزد از این مسیر منحرف شود چون آزاد است اختیار دارد برای این که این آزادی به حد اقل آسیب برسد که حد اکثر بهره برداری این آزادی داشته باشد در جهت تکامل انسان و حد اقل آسیب داشته باشد برای تضمین عدم سوء استفاده از این آزادی اصل شهادت را شهید صدر مطرح می‌کنند که از قرآن گرفته است وجاءت کل نفس معها سائق و شهید در اینجا می‌بینیم که خداوند متعال در این نظام اجتماعی انسان برای انسان به جز جایگاه خلافت یک کسی و کسانی را به عنوان شهید به عنوان پاسدار شهید در حقیقت پاس می‌دهد و پاسداری می‌کند تمام برنامه‌ای که برای انسان ترسیم شده است که در خط صحیح خلافت حرکت کند این شهید امام است این شهید انسان پیشرویی است که پیشاپیش قافلة انسانی در حرکت است و به او مسئولیت نظارت و پاسداری داده شده است پس کار شهید پاسداری از تمام از آرمانها و برنامه‌ها و حرکت و حرکت صحیح در این مسیر برای انسانیت میباشد خب چگونه پاسداری می‌کند این شهید این پاسدار و این مسئول پاسداری او به این شکل خواهد بود که او با الگو دهی اسوه بودن با اسوه بودن به عنوان یک مصداق جلی و کامل انسان مطلوب این انسان مطلوب که مصداقش علی ابن ابی طالب علیه السلام میباشد این انسان مطلوب که مصداقش امام حسن عسکری است این انسان مطلوب با وجودش در جامعه و حضورش در جامعه فرصت الگو دهی را و الگو گرفتن برای انسانها فراهم می‌کند باز اصل اختیار محفوظ است برای این انسانها یعنی با آزادی و به طور آزادانه الگو می‌گیرند و کسب فیض و کسب سلامت مسیر سلامت حرکت در مسیر کمال را خواهند داشت پس با حفظ اصل آزادی واختیار با تبیین صحیح و دقیق کمالات مطلوب برای انسان چون در عمل تجسم پیدا می‌کند این کمالات در رفتار و کردار و گفتار این انسان این انسان کامل بنابراین با این الگو دهی ما چقدر تضمین می‌کنیم سلامت این حرکت را یعنی خلافت آمده امکانات را به سمت حق بسیج کرده است هویت داده است به این انسان انگیزه برای او ایجاد کرده است با این موقعیتی که کسب کرده است و عزت و کرامتی که و شخصیتی که به او داده شده است بنابراین ما حد اکثر بسیج امکانات را در مسیر خلافت یا در بحث خلافت می‌بینیم یعنی کارکرد خلافت بسیج صحیح این امکانات است اما آسیب انحراف از این مسیر وجود دارد به دلیل وجود اختیار باید تضمین شود این سلامت مسیر تضمین این سلامت مسیر حد اعلای تضمین با الگو دهی با الگو دهی و ایجاد انگیزة مضاعف برای انسان در این مسیری که به سمت کمال طی می‌کند و به این ترتیب حد اکثر تضمین را با وجود این امام پیشرو امامی که خود در این مسیر تکاملی قرار گرفته است وحرکتش در این مسیر تضمین شده است چون معصوم است پس بنابراین تأکید روی اصل عصمت به خاطر آن ایجاد حد اکثر تضمین سلامت مسیر برای انسان بسیار مهم وضروری وحیاتی است خب نقش دیگر این امام اضافه بر الگو دهی و با همین اصل الگو دهی و اسوه بودن در حقیقت کمک به تربیت این انسان بر اساس آزادی عمل و انتخاب او است یعنی این انسان مختاری که می‌تواند هر لحظه منحرف بشود از مسیر ما برای این انسان حد اکثر عوامل نگهدارندة او را در مسیر تکاملی قرار می‌دهیم و اختیار او را که یک شرط کمال است حفظ می‌کنیم یعنی با اختیار خودش در مسیر کمال حرکت می‌کند به طور آزادانه و همین الگو دادن در این مسیر با پیشرو قرار گرفتن این انسان که امام باشد کل جامعة بشری به نظم در می‌آید شما بعضی از این فیلمها را شاید دیده باشید بعضی از پرنده‌ها به طور مجموعی حرکت می‌کنند واینها یک راهنما دارند از میان خودشان وقتی که به سمتی حرکت می‌کند کل مجموعه به آن سمت حرکت می‌کند خب معلوم می‌شود یک نظمی اینجا وجود دارد که اینها گوش به فرمان آن راهنما و رهبرشان هستند حالا این را تجسم کنید این یعنی این وجود مجموعی نظم دار خب حالا این انسان با اختیار می‌خواهیم این نظم را در درون جامعه در درون جامعة انسانی حفظ کنیم با حفظ اختیار باید گونه‌ای اینها حرکت کنند که مجموعا به سمت آن کمال حرکت کنند یعنی هم وجود جمعی به کمال برسد هم تک تک افراد به آن کمال برسند خب اگر جامعه نظم نداشته باشد اگر یک خط رابطی میان این انسانها از درون وجود نباشد و در برون هم این نظم امکان شکل گرفتنش موجود نباشد چگونه این انسان حرکت می‌کند به سمت کمال چرا چون در بحث قبلی گفتیم که انسان در بعد فردیه‌اش هم یک ارتباط اجتماعی دارد با دیگران در نسبت به جمع نمی‌تواند بی ارتباط باشد و بی تفاوت باشد چه بخواهد چه نخواهد وجود او به عنوان یک فرد در جامعة انسانی تأثیر گذار ومتأثر از حرکت جامعه است خب با چنین فرضی ما ناگزیریم که این جامعه را به نظم به گونه‌ای در بیاوریم یعنی خداوند متعال به گونه‌ای این جامعه را به نظم در می‌آورد که با حفظ آن اصل آزادی اصل خلافت حد اکثر بهره برداری از این امکانات بسیج شده را در جهت تحقق کمال مطلوب به دست بیاورد و با قرار دادن چنین امامی و می‌بینیم در هر برهه‌ای از زمان فقط یک امام معصوم وجود دارد این هم بخشی از این نظریه است که امامت در نگاه امامیه این گونه است که ما همزمان دو امام نداریم دو امام فاعل یعنی امام بالفعل علی ابن ابی طالب علیه السلام امام است امام حسن مجتبی هم امام است ولی تا زمانی که امام علی علیه السلام بالفعل امام است بقیة امامان حسن و حسین در پرتو امامت او وزیر چتر امامت او حرکت می‌کنند پس ما دو رهبری نداریم یک رهبر داریم یک شاقول وجود دارد یک نقطة اتکا و ارتکاز و یک فرمانده و یک راهبر و راهنمایی که بالفعل باید این مجموعة بشری را به سمت خدا ببرد بنابراین حتی در نماز جماعت هم تشبیه شده است که امام جماعت در نماز جماعت راهبر و راهنمای مأمومین است به سوی خدا آنها را و لذا می‌بینید که در نماز جماعت تجسم این نظام را شما خیلی خوب می‌بینید حالا مثال را به جای آن مجموعة پرنده‌ها را بیاوریم روی خود انسانها در نماز جماعت ببینید در احکام جماعت شما نباید قبل از امام به رکوع یا به سحود بروید پیشی نباید بگیرید و نباید وقتی که امام هنوز در سجود و رکوع است شما به گونه‌ای حرکت کنید که عقب بمانید از امام باید پا به پای امام شما حرکت کنید نه متقدم نه متأخر یعنی متابعت حرکت امام در تمام حرکات و در تمام اجزاء این حرکت از بدو شروع نماز تا ختم نماز شما پیرو باشید خود این اصل پیروی یعنی نظم بخشیدن به مسیر و حرکت انسان در مدت نماز خب حالا همین را در یک سایز بزرگتر بیاورید در حرکت اجتماعی یعنی در تمام روابط در تمام ابعاد جامعه ما الگو داریم و یک فرمانده داریم که این امام معصوم همه گوش به فرمان او و همه ناظر حرکات او و همه پا به پای او در حرکتند این خودش یک نظم طبیعی تکوینی به وجود می‌آورد که این جمع در جهت و هماهنگ با آن انسان پیشروی که به سوی کمال در حرکت است و در پیشروی است دارد به سوی کمال حرکت می‌کند جامعه هم به آن سمت حرکت می‌کند این که فرمود امامتنا نظاما للملة این یک بحث بسیار مهم و مطلب بسیار ظریف ونغزی است که انسانهایی که امام دارند این انسانها از یک نعمتی برخوردار هستند که در هیچ جای دیگر شما از این نعمت خبری نمی‌بینید وحتی بعضی از فرهیختگان از غیر امامیه در جاهایی که ما دیدیم و شنیدیم اینها الآن هم که شده به خودشان دارند ایراد و اشکال می‌گیرند می‌گویند چرا شیعه چرا امامیه مرجع تقلید دارند ما نداریم این مرجعیت تقلید عرب وغیر عرب نمی‌شناسد این مرجعیت تقلید یک انسان ارزشی جامع کمالات را در رأس قرار داده است همه گوش به فرمان او هستند در یک لحظه همه بسیج می‌شوند با اولین توطئه‌ای که مطرح می‌شود با یک هشدار از طرف این فرمانده همه گوش به فرمان او گوش به زنگ هستند و امکاناتشان به سرعت بسیج می‌شود و می‌تواند در اسرع وقت بر همة توطئه‌ها غلبه پیدا کند این را به عنوان یک نقطة امتیاز بسیار بسیار بالایی که در جوامع دیگر ما نمی‌بینیم همه متفرق هستند اما در نزد شیعة امامیه با همین مرجعیتی که حالا بحث عصمت در او مطرح نیست و بسیاری از اختلاف ذوقها و سلیقه‌ها ممکن است باشد و دیدگاه‌ها متفاوت باشد با همة این حال در زمانی یک مرجع اعلایی برای مجموعة معتنی به از انسانها مطرح است که خود این یک پدیدة جلب توجه کننده است برای آن انسانهایی که دارند حرکت جوامع بشری را رصد می‌کنند و می‌بینند و لذا به عنوان یک امتیاز برای شیعة امامیه مطرح می‌کنند و مطرح است و سر این امتیاز همین کارکرد که بحث امامت دارد در نظم بخشیدن به حرکت جامعة بشری ونه فقط جامعة بشری به هر فردی از افراد این جامعه این امامت یک تأثیر درونی و محتوایی و تأثیر معنوی دارد که علامة طباطبایی رحمة الله علیه همچنین در کتاب شیعه در اسلام به این نکته توجه ویژه‌ای کرده است که در امامتی که شیعه مطرح می‌کند یک تحول تکوینی و یک تأثیرتکوینی امام دارد بر مأمومین و بر افراد تحت امر خودش یعنی حضور امام در جامعه به تعبیر روایات اهل بیت علیهم السلام حتی اگر امام ظاهر نباشد وجود او در جامعة ما مانند وجود آفتاب پشت ابرهاست آن آثار تکوینی خودش آن نورانیت خودش آن حرارت آن اشعه‌ای که از این وجود می‌تابد بر تک تک انسانها تأثیر تکوینی دارد تأثیر معنوی دارد حتی اگر ظهور را بروز نداشته باشد که این نشان دهندة آن تأثیرات امام معصوم بر تک تک افراد و بر کل جامعة بشری حالا ما می‌خواهیم در این بحث به آن بعد نظم یافتن این جامعة بشری با وجود امام واین نظام یک شکل خاصی به خودش می‌گیرد که این شکل خاص بر اساس اعتقاد عصمت این انسان و پیشرو بودن این انسان الگو بودن این انسان ناظر بودن و پاسدار بودن این انسان و مسئول بودن این انسان از حرکت این جمع بشری همة اینها دست به دست هم می‌دهند و ابعاد مختلفی را برای این امام برای این شهید ترسیم می‌کنند که هر یک از این ابعاد کارکردی دارد در این وجود اجتماعی بنابراین با اصل امامت با فرض این که امام یک انسان معصومی است که در خط مسیر کمال به طور صحیح در حرکت است و حرکت او تضمین شده است این چنین انسان تضمین شده‌ای این انسان مسئول پاسداری از حرکت بشریت و سلامت مسیر بشریت در خط تکامل است بنابراین ما حد اکثر بهره برداری حد اکثر بسیج امکانات حد اکثر سرعت در این مسیر تکاملی و حد اقل ضایعات وحد اقل به هدر رفتن امکانات را در این نظام می‌بینیم نظامی که در رأس او یک امام معصوم باشد و اگر شما این گزینه را بردارید امام معصوم یعنی امام غیر معصوم بیاورید یا اصلا امام نگذارید در این مجموعه ببینید چگونه این جامعة بشری واین مجموعه از این نظمی که دارد که می‌تواند داشته باشد این نظم از بین می‌رود و در نتیجه این امکانات بشری به هدر می‌رود شما ببینید یعنی نگاه ما نباید نگاه فردی باشد یک کسی می‌گفت ما در مترو باید مثلا ساعت هفت حرکت می‌کردیم دوست من ساعت هفت و یک دقیقه یا دو دقیقه آمد قطار حرکت کرده بود ما باید نیم ساعت آنجا صبر می‌کردیم تا قطار بعدی بیاید من اعتراض کردم به این دوست گفتم چرا عمر ما را هدر می‌دهی گفت آقا من یک دقیقه دیر کردم گفتم شما یک ساعت دیر کردی گفت چرا من یک دقیقه دیر کردم گفتم نیم ساعت از وقت من را به هدر دادی و نیم ساعت از وقت تو در نتیجه یک ساعت از وقت بشریت را تو تلف کردی وقتی نگاه مجموعی شد یک دقیقه یک دقیقه وقتی که هواپیما نیم ساعت از آن تایم خودش تأخیر داشته باشد چهار صد مسافر داشته باشد چهارصد تا نیم ساعت شما حساب کنید دویست ساعت از عمر بشریت با یک تأخیر نیم ساعته دارد انجام می‌گیرد و لذا خیلی طبیعی است اگر گفته شود این ضامن است تضییع عمر انسانهاست وبه همین خاطر می‌بینیم در بعضی جاها خسارت می‌دهند البته خسارت مادی هیچ وقت جای آن خسارت معنوی به هدر رفتن امکانات را نمی‌گیرد حالا شما همین اتفاق را در یک سطح بزرگتر در سطح کل جامعة انسانی ببینید با نبودن چنین امام معصومی و پیشروی که در پیشاپیش انسانها حرکت کند اگر این انسانها مشغول تلاش وفعالیت باشند چقدر و چند در صد این تلاشها و فعالیتهایشان به هدر می‌رود ضایع می‌شود به آن این انسانها را به آن هدف نمی‌رساند یعنی امکانات مصرف می‌شود اما این انسانها در جا می‌زنند یا عقب نشینی می‌کنند یا به تعبیر دیگر کل امکاناتی که مصرف می‌شود در یک مسیر مشخص و معینی مصرف نمی‌شود بلکه با تهافت و تناقض تلاشها و خنثی کردن همدیگر این مجموعة امکانات به هدر می‌رود در حالی که اگر امام پیشرو وجود داشت همة اینها را در یک مسیر بسیج می‌کند و همه مکمل همدیگر وتعاونوا علی البر والتقوی ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان به این ترتیب می‌بینیم این اصل تعاون چگونه به طور طبیعی تحقق پیدا می‌کند اما با نبود چنین امام بسیج دهنده و جهت دهندة به این امکانات چگونه این امکانات خود به خود ضایع می‌شود و هدر می‌رود وانسانها همدیگر را خنثی می‌کنند و در نتیجه جامعة بشری در آن مسیر مطلوب امکان حرکت نخواهد داشت و به این ترتیب نقش امام کارکرد امامت در نظم دهی به انسانها در بسیج کردن امکانات به طور صحیح و بهره برداری از این امکانات در جهت مطلوب نقش اساسی و کلیدی خواهد داشت پس اگر بگوییم که امامت عبارت اخرای آن نظام اجتماعی ماست گزاف نگفتیه‌ایم حالا این را هم ان شاءالله در فرصت دیگر سعی می‌کنیم بیشتر باز کنیم تا این که معلوم بشود یگانه اصلی که بتواند این نظام اجتماعی را به صورت نظام مطلوب در بیاورد همین اصل امامت است که شیعة امامیه به او پیابند و به او معتقد اما خیلیها به این کارکرد به این تأثیر گذاری به این محوری بودن این اصل واین که کل اسلام را ما می‌توانیم بگوییم اسلام یعنی امامت امامتی که شیعه می‌گوید وامامت یعنی اسلام و بقیة چیزها همه تحت الشعاع هستند و یا مقدمه هستند یا در حکم نتیجه هستند آنچه را از اصول دین و بقیة اصولی که در قرآن مطرح می‌شود همه در پرتو این اصل امامت معنی دار و بافلسفه خواهند بود والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.