92/07/29
29/7/92
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظام اجتماعی مطرح در آثار شهید بزرگوار استاد سید محمد باقر صدر قدس الله سره بود که عرض کردم ما کافی نیست که به برخی از منابعی که شهید صدر در آنها مستقیما راجع به نظام اجتماعی صحبت کردند مثل مقدمة فلسفتنا یا المدرسة الاسلامیة جلد اول تقریبا آنجا متمرکز شده ایشان روی بخش نظام اجتماعی آن بخشی از نگاه و دیدگاه شهید صدر را تشخیص میدهد در مقام مقایسه با نظام سرمایه داری و سوسیالیستی نقاط امتیاز اسلام را بیان کرده است و نقاط ضعف این دو نظام را مطرح میکند و بعدا در آن المدرسة القرآنیة بحثی را تحت عنوان ضمان اجتماعی اضافه میکند در حقیقت کاستیهای موجود در نظامها را با تیین این که اسلام با ایجاد تحول در درون انسان و مطرح کردن یک مجموعه احکام و قوانینی که انسان را از درون یا برون تحت مدیریت قرار میدهد و عدالت مصلحت انسان و عدالت و آنچه که شایسته و زیبندة انسان است همراه با تکریم الهی این انسان یک زندگی آبرمندانهای در دنیا به سمت آخرت حرکت میکند و هیچ نوع کاستی در این زندگی دنیوی ما در اسلام نمیبیینیم به گونهای که اگر کسی عاجز از کار باشد تأمین اجتماعی مطرح در اسلام این کاستی و کمبود را رفع میکند و در عین این که انسان را به کار و تلاش و فعالیت تشویق میکند و جامعة اسلامی یک جامعة فعال و تلاشگر و ایثارگر و ارزشی به زندگی خودش تکامل و تعالی میبخشد که البته اینجا با توجه به جزوة پنجم الاسلام یقود الحیاة دور نمای این توانمندیهای نظام اسلامی را شهید صدر تحت عنوان منابع القدرة فی الدولة الاسلامیة مطرح میکند یعنی ایشان آن نگاه تمدنی خودش را نسبت به چنین جامعهای و عناصر اقتدار این جامعه را هم بیان میکند در حقیقت آن ویژگیهای جامعة اسلامی منضبط به نظام اسلامی ترسیم میشود در جزوههای دیگر آن ابعاد دیگر این نظام را مطرح میکنند یعنی در بحث المدرسة القرآنیة و آن عناصر مجتمع هم در بحث سنتهای تاریخ و هم در بحث عناصر مجتمع ایشان به یک نقطة اساسیتر و در حقیقت جوهرة این نظام که خدا گرایی انسان و حضور خدا در جای جای زندگی فردی و اجتماعی انسان است آنجا اشاره میکند و نظامهای طاغوتی نظامهای فرعونی و نظامهایی که این حقیقت را نادیده میگیرند و انسان را از خدا میبرند و آفاتی که بر چنین نظامهایی مترتبط میشود و قرآن ترسیمی روشن از این آفتها را مطرح میکند شهید صدر ترسیم میکند و آن شاخصة اصلی این نظام اجتماعی اسلامی را در خدا محوری و خلافت انسان برای این خدا که در حقیقت رابطة انسان و خدا و خدا و انسان را به طور دقیق ترسیم میکند واین رابطه اصل و شالوده و شاقول این نظام اجتماعی اسلامی است به همین خاطر ایشان میفرماید که این نظریة اجتماعی که خلافت انسان برای خداست این مبنای همة احکام است و مبنای کل نظامهایی که مطرح خواهیم کرد یعنی نظام سیاسی نظام اقتصادی نظام تربیتی نظام روابط اجتماعی و آنچه که به نظام قضایی نظام جزایی در همة این موارد شما باید برگردید به این اصل به اصل خدا محوری و خلافت انسان برای خدا بنابراین بحث شهید صدر ر نظام اجتماعی یک بحث کاملتری میشود با این نگاه به همة ویژگیهایی که گفته شد نظامی است که عدل گرا است نظامی است که زندگی کریمانة انسان را تضمین میکند و انسان را به سوی کمال خود و سعادت واقعیش رهنمون میباشد و او را تربیت میکند و تحولی درونی برای انسان به وجود میآورد به اضافة الگوهایی که برای انسان ترسیم میکند از انبیاء و معصومین و بر این اساس نظام سیاسی شکل میگیرد حاکمیت انسان بر انسان با توجه به خلافت انسان برای خدا یعنی انسان به ما هو انسان دیگر حاکم بر انسان نمیشود انسانی که نمایندة خداست انسانی که خلیفة الله است انسانی که امین الله است امانتدار این است لذا آن بحث خود خواهی و خودکامگی و استبداد به کلی ریشه کن میشود در این نظام سیاسی بر اساس ارزشها حرکت میکند این انسان وقتی گفته میشود که این پیامبر یا امام معصوم حاکم مطلق ولایت مطلقه دارد در حقیقت ما ارزشها را حاکم دانستیم نه انسان را انسانی که صد در صد مقید به این ارزشهاست انسانی که ارزشها او را مهار کرده است به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام لو لا التقی لکنت ادهی العرب ما الله ما معایبی ادهی منی معاویه از من زرنگتر و زیرکتر نیست اما این تقواست که نمیگذارد من زیاده روی کنم و از مسیر تقوی بیرون بروم خب یعنی ارزشها اینجا حکومت میکنند نه شخص انسان نه آن خود خواهی علی در جهان اسلام حکومت میکند بلکه آن ارزشهای علی حکومت میکنند به همین خاطر میبینیم یک مسیحی این را خوب درک میکند مینویسد الامام علی صوت العدالة الانسانیة صدای عدالت است صدای رسای عدالت از زبان علی و در رفتار علی تجلی پیدا میکند اگر پیامبر علی را برای خلافت نصب میکند نه چون پسر عم اوست نه چون داماد اوست بلکه چون علی یگانه کسی که شایستگی این جایگاه را داشته است عمق به تعبیر عمق وجود او در این رسالت و در تاریخ این دعوت الهی اولین مسلمان و ایثار گر ترین انسان در کل زندگی پیامبر که برای حفظ پیامبر و رسالت او خود را بارها و بارها فدا کرده است و فدا میکرد چنین انسانی که ارزشها بر وجود او حاکمیت دارد او حاکمیت جامعة اسلامی را به عهده میگیرد ببینید پس نظام سیاسی نظامی است که مصداقی از مصادیق حاکمیت خدا بر انسان هست مطرح میشود اگر گفته بشود خلافت انسان و شهادت انبیاء شاخصة این نظام اجتماعی است و این اصل است که بیاید نظام سیاسی یا نظام اداری را در جامعة اسلامی رقم میزند خب اینجاست که ما باب جدیدی را یا بحث جدیدی را در نگاه شهید صدر میتوانیم مشاهده کنیم وآن جایگاه ولایت و نقش ولایت در نظام اجتماعی است که شهید صدر به بحث ولایت فقیه به خوبی و به روشنی معتقد بوده است و عملا و از لحاظ تئوری و نظری هم در متن آیات قرآن این ولایت الهی را مطرح میکند در همین کتاب خلافت الانسان و شهادت الانبیاء آیهای که راجع به تورات صحبت میکند از آن آیه شهید صدر استفاده میکند که ما تورات را فرود آوردیم یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هاودوا و الربانیون والاحبار میفرماید پیامبران ربانیون و احبار این سه گروه حکومت میکنند بما استحفظوا من کتاب الله وکانوا علیه شهداء چرا اینها حاکم شدند دلیل دارد فلسفه دارد دلیلش این است که اینها کتاب الهی به آنها داده شد و به عنوان حافظ و نگهبان این کتاب مطرح بودند چون اینها پاسدار این کتاب الهی واین رسالت بودند و قیم بر آن قرار داده شدند چون لیاقت این قیمومت و به تعبیر پیامبر اگر علی مرجع شود چون علی مع الحق والحق مع علی به این خاطر به علی گفته میشود که تو باید پاسدار این امت باشی حاکم بر امت باشی چون تو میتوانی این رسالت را در این امت به نحو احسن اجرا کنی و عملی کنی بنابراین بحث ولایت یک بحث اصلی که همان منشعب از بحث الوهیت خدا و ضرورت حضور خدا در جای جای وجود انسان و جامعة انسانی است وباید این حضور ترجمه بشود به صورت قانونمند در بیاید وگرنه اگر یک حضور تشریفاتی یک حضور ذهنی و یک حضور در حد یک نوع احساس عاطفی باشد و جایگاه قانونی نداشته باشد هیچ ضمانت اجرایی نخواهد داشت لذا میبینیم تفاوت فاحشی که میان شیعیان پیرو اهل بیت و غیر شیعیان نسبت به اهل بیت وجود دارد علی رغم این که غیر شیعه هم اهل بیت را دوست دارد دوستی غیر شیعیان نسبت به اهل بیت به هیچ وجه آنها را به پیروی از اهل بیت نکشاند و به فقه اهل بیت آنها را ارجاع نداد چرا چون این شعور و آگاهی در چه حدی بود در حد یک ارتباط عاطفی محبت اهل بیت یعنی به اندازة این که خود یک تعلق و یک دوستی باشد به همان اندازه اکتفا شده است درجالی که این تعلق و دوستی و محبت اگر ضابطه مند بشود وجایگاه پیدا کند در نظام خب گفته میشود که دوستی شرط است مودت اهل بیت شرط قبول عمل است خب چه دوستی چه محبتی محبتی که آن مردم را به اهل بیت مرتبط نکند و آنها را به اهل بیت نکشاند بعد در تمام رفتار و کردارشان از اهل بیت دور باشند یعنی اهل بیت در یک مسیر و مردم در مسیری دیگر خب در اینجا نقشی که اهل بیت باید ایفا میکردند این نقش دیگر تحقق پیدا نمیکند یعنی آن فلسفة وجودی اهل بیت زیر سؤال میرود پس باید این وجود اهل بیت و محبت اهل بیت باید به گونهای بشود که عایدش به خود مردمی که به کمال میخواهند برسند منتهی بشود لهذا فرمود ما سألتکم من اجر اجر رسالت که مودت است ما سألتکم من اجر فهو لکم وما اسألکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا این که اجر رسالت را مودت گفتم و مودت برای این که به شما عاید شود و برگردد عایدیش به این است که شما راه خدا را و سبیل الله را به دست بیاورید از مسیری که اهل بیت طی کردند از آن مسیر حرکت کنید که به خدا برسید و لهذا گفت السلام علیکم چه السلام علی الادلاء علی الله کسانی که دلیل و راهنمای ما به سوی خدا هستند خب این یک منظومه است و این در کل نظام اجتماعی حضور دارد فقط این بعد سیاسی ندارد بعد سیاسی و نظام سیاسی شاخهای از این بحث خواهد بود لهذا در کتابی که شهید حکیم دارند تحت عنوان ولایت از نگاه ثقلین یعنی کتاب و عترت یا کتاب و سنت آنجا بحث ولایت و به طور گسترده و مفصلتر مطرح میشود و این بحث نظام سیاسی به عنوان یکی از زیر مجموعههای نظام اجتماعی تعریف میشود در دو جا خوب است مراجعه بفرمایید در کتابهای شهید حکیم یکی در همان مقدمة دور اهل البیت فی بناء الجماعة الصالحة یکی هم الحجة والولایة فی منظور الثقلین یا الولایة والحجة فی منظور الثقلین هر دو کتاب اینها مکمل هم هستند ابعاد مختلف ولایت اهل بیت را مطرح میکند و لوازم این ولایت بحث مرجعیت اهل بیت حاکمیت اهل بیت و مجموعهای از مباحث مربوط به ولایت را به خوبی ترسیم میکنند در کلمات شهید صدر به این توضیحی وب ه این روشنی شاید نیامده است ولی در همان مسیر شهید حکیم حرکت کرده است و اگر ما مجموعة کلمات شهید صدر را در کنار هم بگذاریم این معنی از آن در میآید در حقیقت بحث ولایت میشود یک بحث کلیدی و یک بحث اساسی که ما در بحث حتی مرجعیت که مرجع تالی تلو امام معصوم هست برای مرجع چه نقشی و قلمرو ولایت کرجع چیست فقط بیان احکام است یا بیان احکام و قضاوت است یا همة اینها به اضافة ادارة امور اجتماعی مردم است این قلمرو ولایت چقدر است میان فقهاء بحث است دیگر این ولایت مطلقه است یا محدود است به چه حدودی و هر چند فقهاء در اینجا اختلاف نظر داشتند و دارند اما آن نظر میانی و متوسط این است که آنچه که مدیریت جامعه اقتضا دارد باید این ولی بر همان عرصه و در همان قلمرو صلاحیت داشته باشد از لحاظ قانونی و بتواند اعمال نظر مبتنی بر آن ارزشها و اصول حاکم بر احکام دینی اعمال ولایت کند یعنی خود ولی فقیه هم به تعبیر بعضی بزرگان معاصر بر ذات خودش هم ولایت دارد یعنی مقام ولایت مقام و جایگاه ولایت ولایت فقیه عادل یعنی ولایت فقاهت بر شخص خودش هم ولی بر مردم هم ولی بر خودش یعنی هم خودش را مدیریت میکند بر اساس آن ارزشها و قوانین و هم دیگران را که این بسیار بسیار منطقی و ضروری و اجتناب ناپذیر است یعنی اگر خواستیم آن ولایت الهی را ما بگوییم اصل است و محور و حاکمیت مال خداست از آن اوست پس اولیاء او انبیاء معصومین و فقیه هم باید با همین اصول با همین طراز نامه باید مقایسه شود لهذا به مجرد این که فقیه از عدالت خدای نکرده به گونهای کم بیاورد خود به خود از این مقام معزول میشود و این معنایش این است که اینجا اصول ارزشی حکومت میکند نه اشخاص حکومت میکنند هر چند این اصول ارزشی توسط این شخص ومادامی که این شخص به اصول ارزشی پایبند است در بحث معصوم به دلیل این که امکان وقوعی برای گناه نیست به همین خاطر آنجا تضمین شده است حرکت ارزشی معصوم وحرکت ارزش پیامبر که معصوم است اما غیر پیامبر و غیر امام معصوم حرکت او بستگی به آن درجة پایبندی او به ارزشهاست تا پیابند به ارزشها باشد حاکمیت و ولایت دارد به مجرد این که فاصله بگیرد از این پایبندی خود به خود منعزل میشود حالا شرائطی که برای زمان غیبت مطرح میشود آن در حقیقت آن بهترین و به گونهای است که بیشترین تضمین را برای حرکت در مسیر ارزشها در زمان غیبت معصوم ممکن است مطرح میباشد در هر صورت میخواهم بگویم که این بحث خلافت انسان و شهادت انبیاء که شهید صدر مطرح میکند در الاسلام یقود الحیاة این میتواند بحث نظام اجتماعی باشد یک بحث نظام سیاسی نیست بعضیها ممکن است این را به عنوان شعبهای از نظام اجتماعی مطرح کنند اما با این نگاه فراگیری که عرض کردم شهید حکیم او را خوب تبیین کرده است ما میتوانیم حضور خدا حضور پیامبر و امام و فقیه در جامعه یک حضور سیاسی نیست بلکه یک حضور گسترده است بر کل نظام اجتماعی پرتو میافکند وآن روح آن نظام اجتماعی اگر گفتیم نظام اجتماعی در اسلام نظام ولایت است اگر امام معصوم فرمود امامت ما نظاما للامة یا نظاما للملة این نظم بخشندة جامعة انسانی است ولایت معصوم ولایت اولیاء خدا را جامعة انسانی را نظم میبخشد نظام میدهد و این نظام نظام اجتماعی است نظاما للملة یا نظام برای امت است و لهذا میبینیم الآن آنهایی که کمی اهل فکر و دقت هستند برای آن جلب توجه کرده است این معنی که در میان پیروان اهل بیت بحث مرجعیت فقیه و ولایت فقیه یک بحث بسیار اصولی و استراتیژیکی است که در بقیة جوامع اسلامی این کمبود و آفتهایی که بر این کمبود مترتب است در حال حاضر در جهان عیان است وبه همین خاطر نسبت به این مرجعیت میبینیم که دشمن یک تدابیر فوق العادهای دارد تا این که بتواند این اصل استوار و محکمی که در نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک مبنی قرار داده شده است و کل نظام سیاسی و اجتماعی بر محور ولایت فقیه نهاده شده است این را متزلزل کند به دلیل این که این اصل از لحاظ علمی از لحاظ فلسفی مهمترین اصل است که میتواند کل این نظام اجتماعی را پیوندی بسیار محکم و واقعی بدهد و آن حضور خدا را در جامعه عملی کند و عینی بسازد و این بحث بسیار مهمی است که در آثار شهید صدر کسی اگر بخواهد به نظام اجتماعی بپردازد حتما باید این را مورد توجه قرار بدهد به یک نکتهای هم در آثار شهید صدر در بحث فلسفة عبادت آمده آنجا هم ارجاع میدهم دوستان مراجعه کنند ببینید در آن نظام عبادت و فلسفة این نظام از نگاه شهید صدر چگونه این خدا محوری را و آن نیاز انسان به ارتباط با مطلق را شهید صدر در جای جای زندگی انسان مطرح میکند یک بحثی هم ایشان دربارة اصول دین دارند در المدرسة القرآنیة که اصول دین که به عنوان آن بنیادهای اصلی دین هستند چگونه در جای جای نظامهای عملی اسلام حضور دارند یعنی حضور توحید حضور عدل حضور نبوت حضور امامت حضور معاد در کل نظام اسلامی اینطور نیست که این اصول یک اصول اعتقادی جدای از فروع باشند به معنای اصول این است در کل این فروع اینها حضور داشته باشند پس اگر توحید گفتیم اصل الاصول است و اصول دین در یک کلمه قابل تلخیص است و آن توحید است بنی الاسلام علی کلمتین به تعبیر فقیه بزرگوار آیت الله کاشف الغطاء محمد حسین کاشف الغطاء فرمود بنی الاسلام علی کلمتین کلمة التوحید و توحید الکلمة اسلام دو رکن دارد این اسلام اجتماعی اسلامی که برای کل جهان میخواهد حکومت کند یک اصل توحید دارد یک توحید کلمه دارد در آیة شریفه هم فرمود ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون خدای یکی امت هم امت واحده است پس باید مسیر عبادت خدا را مسیر اصلی خودش قرار بدهد وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون اینها به هم پیوند میخورند حضور خدا در مسیر عبادت انسان برای خدا یعنی در کل نظام اجتماعی باید یک حضور واقعی باشد چه وقت حضور واقعی میشود اگر در نظام اجتماعی جایگاهی قانونی و جایگاهی اصیل برای این اصل قرار داده نشود چگونه این اصل حضور خدا ترجمه میشود و در منصة عمل ظهور پیدا میکند پس باید این بحث توحید و به تبع آن بحث ولایت جایگاه منطقی و طبیعی در نظام اجتماعی داشته باشد و این بحثی است که احتیاج به دقت بیشتری دارد که ان شاء الله در فرصت بعدی سعی میکنیم این را باز کنیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.