استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/03/07

بسم الله الرحمن الرحيم

 

7/3/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین افضل الصلاة وازکی التحیات علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی ابی القاسم المصطفی محمد واله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در نظریة اجتماعی قرآنی بود از نگاه شهید صدر و بعد از مقدمات فراوان و تبیین مهمترین عنصری که در این نظریه به عنوان رکن اصلی این نظریه مطرح شده است این است که حضور خداوند متعال به عنوان کمال مطلق و هدف برتر در این نظریه مهمترین تأثیر گذاری را بر کلیة روابط یا منظومة روابط انسان با خود و خدا و جامعه وطبیعت را دارد این را با تبیین بیشتری شهید صدر توضیح دادند و در جلسات گذشته درباره‌اش مفصل صحبت کردیم آخرین قسمت و آخرین فاز از این بحث به اینجا رسید که در این عناصری که تأثیر گذار هستند در این نظریه یکی انسان یکی طبیعت یکی هم روابط میان انسان و انسان و انسان وطبیعت جایگاه هر یک از این عناصر کجاست و چه تأثیری در روند تحولات اجتماعی انسان می‌تواند داشته باشد جایگاه خدا به عنوان یک عنصری که خارج از این مجموعه است اما در درون این مجموعه می‌تواند تأثیرات اساسی بگذارد و هویت این ارتباطات را متحول کند این گذشت اما قسمت بعدی که عبارت باشد از جایگاه طبیعت وجایگاه انسان در این تحولات جایگاه انسان در تحولات را هم اشاره کردیم و این جایگاه انسان در تحولات برگشت به دو بخش یا دو عنصر یک عنصر به خود انسان ارتباط دارد به اختیار انسان ارتباط دارد که طبق سنت الهی لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم اراده واختیار انسان بیشترین تأثیر را در این تحولات خواهد داشت به عبارتی دیگر انتخاب انسان نوع رفتار نوع روابط و الگویی که انتخاب می‌کند همة این انتخابها تأثیر مستقیم روی تحولات انسان دارند در درون این عنصر که عنصر اراده و اختیار انسان بود رسیدیم به جایگاه آن هدف برتر و به این ترتیب شهید صدر ما را رساندند به این که انتخاب انسان برای هدفش به لحاظ این که نوع اهداف متفاوت هستند در تأثیر گذاری و روند تکامل انسان به همین خاطر ما می‌توانیم بگوییم هدف برتر اگر کمال مطلق باشد پس بیشترین تأثیر گذاری را در این روند تکامل خواهد داشت و به این ترتیب جمع شد بین جایگاه انسان ونقش انسان وبین جایگاه این هدف برتر خب اما جایگاه طبیعت و تأثیر گذاری طبیعت بر تکامل انسان این را هم فرمودند قانونی در اینجا نسبت به طبیعت وجود دارد و به تفصیلی که برای آیة کریمة وآتاکم من کل ما سألتموه وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها فرمودند که این آیه می‌تواند ناظر به یک سنت الهی باشد که این سنت الهی حاکم بر رابطة انسان با طبیعت این است که انسان به طور عادی و به طور طبیعی اگر نتواند طبیعت را مهار کند طبیعت می‌تواند قاهر انسان باشد و تأثیر گذار بر انسان باشد اما انسان می‌تواند این رابطه را عوض کند رابطة خودش را در طبیعت بر اساس تجربیات و تجربه اندوزی و بر اساس تکامل علمی می‌تواند انسان این طبیعت را به مهار خودش در بیاورد به جای این که خودش در اسارت طبیعت قرار بگیرد طبیعت می‌تواند در اختیار انسان قرار بگیرد این هم یک قانون حاکم بر رابطة انسان با طبیعت اما این قانون حاکم معنایش این نیست که انسان در بهره‌برداری از طبیعت اگر رها گذاشته شود و به اختیار خودش واگذار شود این انسان از طبیعت حسن استفاده را داشته باشد این قانون امکان بهره‌برداری از طبیعت را به نحو کافی به نحو احسن به نحو لازم را می‌تواند به انسان بدهد مثلا آیة شریفة بسم الله الرحمن الرحیم لا تنفضون الا بسلطان می‌فرماید شما در شرایط طبیعی نمی‌توانید از اقطار سماوات و الارض نفوذ کنید اما اگر با سلطان وبا قدرت باشید می‌توانید نفوذ کنید یعنی راه دارد اگر شما بخواهید از این جو زمین خارج بشوید و به کهشکشان‌ها وآسمانها بروید معنایش این نیست که نمی‌توانید اما می‌توانید احتیاج به قدرت وسلطان دارید که این آیه می‌تواند مؤید همان آیة قبلی باشد که می‌فرماید وآتاکم من کل ما سألتموه اما شما حق دارید و مجاز هستید از این جو زمین بروید بیرون به کرات دیگر سر کشی کنید مجاز هستید یا مجاز نیستید این بحثی است که در جای دیگر باید مطرح شود و قوانین دیگر می‌تواند در اینجا اثر گذار باشد لذا این بحث و این بخش را شهید صدر واگذار می‌کنند به تنظیم رابطة میان دو محور و دو قلمرو محور انسان طبیعت و انسان انسان این دو محور با هم ارتباط دارند که می‌فرمایند با اینکه این دو محور مستقل هستند رابطة انسان با طبیعت ورابطة انسان با انسان ظاهرا از هم مستقل هستند اما این استقلال نسبی است یعنی چه این استقلال نسبی است یعنی این که صد در صد از هم جدا نیستند چون در یک عنصر مشترک ما داریم در این دو محور و آن دو عنصر انسان است انسان طبیعت با انسان انسان بالاخره انسان در هر دو محور حضور دارد همین انسانی که با انسان رابطه دارد همین انسان با طبیعت ارتباط دارد خب در اینجا رابطة انسان با انسان چه تأثیری بر رابطة انسان با طبیعت دارد می‌فرمایند که در اینجا یک ارتباطی که این ارتباط گویای قانونی است این ارتباط به این شکل است که رابطة انسان با طبیعت رابطة انسان با انسان اگر رابطة عادلانه باشد رابطة ظالم و مظلوم نباشد رابطة شریک با شریک باشد یا همتا با همتا باشد و ا نسان این نوع رابطه را حفظ کند و رعایت کند و در نتیجه روابط اجتماعی انسانها با یکدیگر بر اساس عدل و حق باشد این رابطه به کنترل این رابطه در بهره‌برداری از رابطة دیگر تأثیر گذار است چون این انسان وقتی رابطه‌اش با برادرش بر اساس حق و عدل باشد در بهره‌برداری از طبیعت آنجا هم ظلم نخواهد کرد سعی می‌کند امکانات طبیعی را به نحو عادلانه بین خودش و دیگران تقسیم کند در نتیجه بهره‌برداری از طبیعت می‌شود بهره‌برداری نوع بهره‌برداری متناسب با نوع ارتباطی که انسن با انسان دارد لذا این دو محور باهم مرتبط خواهند شد انسان طبیعت با انسان انسان شاهدش را هم ایشان می‌فرمایند آیات شریفة متعددی از جمله آن شریفه می‌فرمود ولو أن اهل القری آمنوا واتقوا که اشاره به حسن یا صحت رابطة انسان با انسان بر اساس ایمان و تقوی و به عبارت دیگر تعهد انسان به میزان حق و عدل در این رابطه تعهد انسان به میزان حق و عدل که با ایمان و تقوی بیان شده است این نشان دهندة این است که انسان رابطه‌اش با انسان بر یک اساس صحیحی استوار است و آن اساس صحیح یعنی حضور خدا در این رابطه پس اگر خدا در رابطة انسان با انسان حضور داشت در نتیجه می‌توانیم بگوییم که همین حضور خدا در این رابطه منشأ تکامل در بهره‌برداری انسان از طبیعت خواهد بود منشأ وفور نعمت خواهد بود لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و به همین خاطر ایشان آن روایاتی که می‌فرماید در زمان حکومت امام مهدی علیه السلام زمین برکاتش را بیرون می‌آورد و این قدر برکات زیاد وگسترده می‌شود که انسان برای انسان شاید غیر قابل تصور باشد که این لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض چگونه به این وفور نعمت انسان جامعه بشری می‌رسد می‌فرماید به همین اصل برمی‌گردد به این اصل که در حقیقت در حکومت عدل مهدوی سلام الله علیه در آنجا رابطة انسان با انسان بر اساس حق وعدل خواهد بود وقتی این رابطه این چنین شد بنابراین زمین هم برکاتش را به انسان عرضه می‌کند و این طبق یک قاونی است که این قانون قرآن از آن پرده برداشته است و صرف یک بحث اعجازی نیست یک بحث قانونمندی است که قرآن کریم دارد آن را به جامعة بشری مطرح می‌کند خب بنابراین ما محکوم این سنن و قوانین هستیم این برگشت به اینجا که اگر خدا در این روابط اجتماعی ما حضور واقعی وفعال داشت وجدی داشت این حضور خدا در این رابطه که به معنای حاضر دانستن انسان خدا را حاضر و ناظر دانستن انسان خدا را در این رابطه به تعبیر قرآن کریم نسبت به این حضور می‌فرماید الم یعلم بأن الله یری که انسان باید بداند که خدا می‌بیند و خدا می‌داند این دانستن انسان و توجه انسان به این حضور الهی این است که به این حضور الهی فعالیت می‌دهد و فاعلیت می‌دهد و تأثیر گذاری می‌دهد وگر نه خدا که همیشه حاضر و ناظر است خدا که همیشه وجود دارد و غایب نیست اما این غفلت انسان است که خدا را از صحنه بیرون می‌گذارد و بعد کل روابط انسان با انسان روابط انسان با طبیعت کل این روابط منحرف می‌شود و از مدار طبیعی بیرون می‌آید و به همین خاطر می‌بینیم کلیة ادیان تأکید بر ایمان به خدا حضور خدا و تقوی داشتن و پاس داشتن این اعتقاد پاس داشتن این معیارهایی که در این ایمان و اعتقاد مطرح می‌شود در هر صورت حاضر دانستن خدا شد عنصر اصلی یعنی باز برگشتیم به خود انسان یعنی بیشترین تأثیر گذار در این رابطه در این تنظیم این روابط ودر این نظریه باز برگشت به خود انسان پس ما بین دو محور دو عنصر خدا و انسان که بیشترین تأثیر گذاری ما حاضر دانستن خداست وبه عنوان کمال مطلق این می‌شود رکن اصلی نظریه و بی این رکن اصلی نظریه از شا راه و مسیر خاص و اراده و آگاهی و اختیار انسان اثر گذار خواهد بود لمن شاء منکم ان یستقیم به تعبیر قرآن کریم برای کسی که بخواهد مستقیم باشد با استقامت باشد این کتاب این قرآن این پیامبر این خدا می‌تواند مفید و منشأ اثر باشد ودر غیر این صورت خدای متعالی که همه کاره است وهمه جا حاضر است برای این انسانی که مختار است و نخواهد برای خدا حضوری قائل باشد و غفلت کند یا تغافل کند یا انکار کند یا شک و تردید داشته باشد این انسان از این فیض محروم خواهد بود و به دست خودش مقدمات نابودی خودش را فراهم می‌کند و گرفتار سنن و قوانین حاکم بر رفتار انسان خواهد شد که در این سنن و قوانین به لحاظ این که خداوند فعال اصلی و فاعل اصلی در این منظومة سنتهاست و نادیده گرفتن این واقعیت یعنی نادیده گرفتن کل آنچه که نظام هستی بر او مبتنی است چیزی جز در گیری چیزی جز تناقض چیزی در به بن بست رسیدن ما نخواهیم داشت بعد شهید صدر می‌فرمایند که حالا که روشن شد روابط انسان وسنن حاکم بر این روابط ما به راحتی می‌توانیم برای کل نظام اجتماعی مبتنی بر این نظریه می‌توانیم حساب جدید باز کنیم یعنی بفهمیم که این نظام اجتماعی چگونه از این نظریه دارد الهام می‌گیرد و تحت تأثیر قرار می‌گیرد و اگر کسی بخواهد نظام اجتماعی را منهای نظریة مبتنی بر او که نظام اجتماعی بر او مبتنی است بخواهد آن نظام را بررسی کند بررسی ناقص خواهد بود یعنی بررسی بدون زمینه و پشتوانه خواهد بود و این نظریه به تنهایی اگر به نظام نرسد یعنی از این مجموعة عناصر تأثیر گذاری در این نظریه و جایگاه هر عنصر در این تأثیر گذاری اگر اینها روشن نشود یا اینها مورد بهره‌برداری قرار نگیرد باز این نظریه به تأثیر گذاری در زندگی اجتماعی نخواهد رسید باید این نظریه عملیاتی شود یعنی کاربردی شود کاربردی شدن این نظریه به این است که ما ببینیم که در جای جای این روابطی که تعریف کردیم رابطة انسان با خود با خدا با طبیعت با انسانهای دیگر این روابط را شما باید به صورت مجموعة قوانین در بیاورید این قوانین تشریعی که در اینجا مطرح می‌شوند حتما این قوانین بر اساس این نظریه باید مطرح و تبیین شوند لذا کلیة آیات قرآن یا روایاتی که عهده‌دار تنظیم این روابط به صورت قوانین رفتاری هستند اینها روحشان همین نظریه است یعنی حاضر دانستن خدا و توجه به سنن الهی که در این مجموعة روابط حکومت می‌کند و توجه به خروجیها و نتائجی که هر یک از این قوانین در اینجا می‌تواند داشته باشد بر اساس حاضر دانستن خدا یا غفلت از خدا و به این ترتیب ما وارد یک عرصة جدیدی و فضای جدیدی از فهم شریعت وفهم فقه خواهیم شد که این احتیاج به بحثهای بعدی مفصلتری خواهد داشت که شهید صدر در اینجا این بحث را به اتمام می‌رسانند و فاکتور می‌گیرند و وارد عرصة جدید می‌شوند و این عرصه این است که این نظریة خلافتی که مطرح کردیم بالاخره این نظریة خلافت در تاریخ بشریت این نظریة از نظریه به یک واقعیت خارجی تبدیل شد و انسان و آدم خلیفة الله شد وچگونه آدم خلیفة الله شد و خلافت آدم چه روندی در طول تاریخ داشت این هم بحث جدیدی است که ایشان باز می‌کنند و در این کتاب المدرسه القرآنیه در حد تعیین جایگاه این بحث در مجموعة بحثهای ایشان مطرح می‌شود ودر بحث خلافت الانسان وشهادت الانبیاء کمی بازتر ومفصلتر این بحث را مطرح می‌کنند که مراحلی برای خلافت انسان مطرح می‌شود مرحلة آمادگی یا حضانت وقبل از تحمل مسئولیت تکلیف و مرحلة اول تحمل مسئولیت تکلیف و بعد مرحلة اختلاف که در او هستیم تا بعد برسیم به مرحلة وحدت و یک پارچگی مجدد که بر اساس تجربیات آگاهی و بالا رفتن ظرفیتهای جامعة انسانی دوباره جامعة انسانی از دورن اختلافات فاحشی که به مرور به وجود می‌آید و این اختلافات باعث این تکامل دیدگاهها وتکامل اعتقاد انسانها می‌شود تا کار به جایی می‌رسد که بشریت دوباره خود را موظف و ملزم می‌بیند که به یک وحدت بر اساس آگاهی بر اساس ارزشهای الهی مجددا برگردد به آن نقطة اوج ونقطة کمالی که باید به آن برسد یعنی یک وحدت و یک پارچگی فطری داشت بشریت بعد این یک پارچگی فطری او را به یک مسیر اختلافی بسیار عمیق و گسترده و اگر مدیریت نمی‌شد خانمان سوز می‌شد و جامعه برانداز می‌شد که خداوند متعال به لطف خودش با ارسال رسل و انبیاء به گونه‌ای عمل کرد به گونه‌ای خط شهادت که حالا بحثش نکردیم خط شهادت نقش ایفا کرد که توانست جامعة بشری را از بحرانها بیرون بیاورد به این معنی که حتی هم اگر عذاب استیصال بر جامعه‌ای وارد می‌شد آن پیامبر با مجموعه‌ای که مؤمن به خدا بودند به تعبیر قرآن نجات پیدا می‌کردند و جامعة جدیدی را پایه گذاری می‌کردند و برای بار دیگر جامعة بشری در یک مسیر تکاملی قرار می‌گرفت تا این که در رسالت خاتم پیامبران حضرت محمد صلی الله علیه وآله ما می‌بینم که این بحث عذاب استیصال برداشته می‌شود یعنی موضوع این منتفی می‌شود با وجود اهرمهای گوناگونی که خداوند متعال در این جامعه برای ثبات و پایداری جامعه و چه بسا و قطعا هم یکی از آنها لو لا الحجه لساخت الارض باهلها وجود این گوهرهای گرانبها در چنین جامعه‌ای امان خواهد بود برای اهل زمین همینطور که پیامبر فرمودند اهل بیت من مانند چراغهای آسمان ستاره‌ها روشنی بخش هستند برای بشریت و همانطور امان هستند برای اهل زمین از نابودی خب در حقیقت نه این که آن قوانین تعطیل شدند آن قوانین وسنت با قوانین وسنن دیگر اینجا کار گشا خواهند شد در جامعة بشری و داریم می‌بینیم که چگونه جامعة بشری روز به روز و قرن به قرن ورود در یک تحولات جدیدی می‌شود و به سمت آن تحصیل آگاهی حالا بر اساس تجربیات فراوان من لم یؤدبه الابوان ادبه الزمان یا بر اساس ابعاد دیگری که در وجود انسان به ظرفیت می‌رسد ظرفیت خودش می‌رسد و انسان می‌بیند که باید وناگزیر به سمت ارزش گرایی وحق گرایی حرکت کند وگرنه انسان نابود می‌شود و به تدریج جامعة بشری متقاعد می‌شود که باید به سمت حق وعدل حرکت کند حالا این بحثی است تاریخی که در جای خودش و اگر فرصت بود ولازم بود وارد آن هم خواهیم شد پس تا اینجا ما بحثی که به عنوان بحث اساسی نظریة اجتماعی است این بحث را تقریبا با نگاههای ویژة شهید صدر به اتمام رساندیم فقط یک نقطه می‌ماند که ایشان می‌فرمایند که اگر انسان خدا را به عنوان هدف انتخاب نکند وغیر خدا را انتخاب کرد که به تعبیر قرآن کریم ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون اگر جوامع بشری به ایمان و تقوی گرایش پیدا کنند ما برکات زمین و آسمان را بر آنها باز خواهیم کرد ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون می‌فرماید که اگر این را بخواهیم معنی کنیم کذبوا تکذیب کردند ایمان نیاوردند و تقوی را کنار گذاشتند خب از برکات آسمان و زمین اینها محروم خواهند شد و این محرومیت برمی‌گردد به کسب خود آنها یعنی به دست خودشان به سوء اختیار خودشان کاری کردند که به تکذیبشان منتهی شود و آنها تکذیبشان معلول رفتار خودشان هست معلول رفتار خودشان هست یعنی معلول انتخابشان هست خب اگر انسانها انتخابشان انتخاب غلطی شد و به جای مثل اعلای برتر که خدا باشد یک الگوی دیگری را غیر برتر را به عنوان الگوی برتر قرار دادند یک فرعونی را جای خدا خواستند بنشانند در وجود خودشان می‌فرماید اینجا رابطة انسانها با یکدیگر صد در صد دگرگون می‌شود تحولاتی که این انتخاب غلط را به وجود می‌آورد شهید صدر در یک بحث بسیار ظریفی و بسیار مهمی مطرح می‌کنند که بنده در حد اشاره به آن بحث توجه می‌دهم می‌فرمایند که وقتی غیر خدا در جایگاه خدا قرار داده بشود جامعة بشری یک جامعة از یک پارچگی به یک جامعة تجزیه شدة به چند طائفه و به چند گروه و جامعه‌ای که در درون خودش حامل تناقضات فراوانی باشد خواهد بود و این در طول تاریخ این جامعة فرعونی در قرآن کریم برای او ترسیمی شده است که اگر از خدا روی گردان باشد از امت واحد بودن بیرون می‌آید وبه اممی وبه گروههایی به تعبیر قرآن کریم ان فرعون علا فی الارض وجعل اهلها شیعا گروه گروهشان می‌کند این گروههایی که در جامعة فرعونی به جای آن امت واحد ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون اگر خدا را به عنوان رب انتخاب کنند این امت به وحدت می‌گراید و همین را که عرض کردیم در تاریخ خلافت این وحدت حاصل خواهد شد بعد از زمان شاید بسیار طولانی یعنی بر اساس آن سنتهای الهی بالاخره این امت به آن امت واحده منجر خواهد شد بعد از این که بشریت خدا را به عنوان رب خودش انتخاب کند اما اگر این چنین نشد فرمود که فرعون اهل این ارض را اهل این زمین را شیعه شیعه گروه گروه قرار می‌دهد طوائف مجتمع فرعونی را به چهار طائفه بلکه به شش طائفه تقسیم می‌کنند می‌فرمایند طوائفی که در یک جامعة فرعونی مطرح می‌شوند این طوائف چند گروه هستند اگر بخواهیم یک تقسیم کلی تر را از کلام شهید صدر در بیاوریم این می‌شود که یک گروه مستضعفی خواهد بود در این جامعه که این گروهی هست که آگاهی دارد ایمان دارد تقوی دارد تحت فشار هست و این گروه در اقلیت خواهد بود واستضعاف می‌شود در برابر اکثریتی که حالا این اکثریت چند گروه هستند ولی آن اکثریت همشان در خط حاکم ظالم در خط فرعون به نحوی مستقیم یا غیر مستقیم به خدمت او در می‌آیند حالا بعضیها با سکوت یعنی انساهای آگاه هستند اما ترسو و ساکتند و با سکوت خودشان به فرعون خدمت می‌کنند وگروهی هستند که ناآگاهند اصلا و مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند وچند گروه هستند که اینها در خدمت نظام فرعونی قرار می‌گیرند خلاصه این پنج گروه که به نوعی مستقیم یا غیر مستقیم خدمتگزار فرعون می‌شوند با گروهی که خود داری می‌کند از خدمتگزاری برای فرعون و به عنوان خط معارض جامعة فرعونی ونظام فرعونی درون جامعه زندگی می‌کند وهمیشه تحت فشار قرار می‌گیرد این تقابل به مرور زمان به یک انقلابی تبدیل می‌شود که آن گروه مستضعف را خدا قدرت می‌بخشد ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین می‌گوید این سنت الهی است که این گروه مستضعف در جامعة فرعونی در یک زمانی بعد از کلی تحولات این گروه به قدرت می‌رسد و حاکم می‌شود و اینجاست که باید دید که دوباره این گروه مستضعف که به قدرت رسیده است مبادا بر سر قدرت رسیدن به یک مسیر انحرافی دوباره کشیده شود باز قوانین وسننی در اینجا مطرح می‌شود و حکومت می‌کند که می‌تواند این گروه مستضعف را در اوج قدرت نگه دارد و می‌تواند آن را دوباره از سریر قدرت پایین بکشد حالا وارد این عرصه نمی‌شویم وارد آن عرصة دیگر بشویم که آن گروههای پنج گانه‌ای که غیر از این گروه مستضعفین هست این گروهها چه کسانی هستند گروه اول ظالمینی که مستضعَف هستند یا مستضعِف ظاهرا همان مستضعَف ظالمین و ستمکارانی هستند که در خدمت فرعون قرار می‌گیرند و در حقیقت اعوان ظلمه و آن اهرمهای فشار و قدرتی که فرعون از آنها به عنوان کمک و یار و یاور استفاده می‌کند حالا اینها می‌توانند تعبیر ما این باشد که ظالمانی که استضعاف کننده باشند یعنی ابزار قدرت یا ظالمین مستضعَف یعنی فرعون آنها را ضعیف شمرده و ابزار قدرت خودش قرار داده است خب اینها در حقیقت چتر حمایتی فرعون را تشکیل می‌دهند و سند فرعون در جامعة فرعونی خواهند بود و خداوند از اینها در سورة سبأ آیة سی و یک سخن می‌گوید که وقتی خداوند از آنها باز خواست می‌کند این ستمگران ولو تری اذ الظالیمن موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعض القول یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا أنتم لکنا مؤمنین پس اینها ظالمانی که مستضعَف هستند ضعیف شمرده شدند و ابزار ظالمان قرار گرفتند گروه دوم آن ظالمینی هستند که حاشیة متملق آن فرعون خواهند بود که اینها ممکن است خودشان ظلمی را انجام ندهند و لکن همیشه شهوتها وخلاصه خواسته‌های فرعون را با چرب زبانی خودشان و با حمایت زبانی ولفظی او را تأیید می‌کنند وقال الملأ من قوم فرعون اتذر موسی وقومه لیفسدوا فی الارض ویذرک وآلهتک ملأ من قوم فرعون همینها هستند آدمهایی هستند که اینها ظالمانی هستند که چتر حمایتی هستند برای فرعون با زبان ممکن است اینها ظلمی را مرتکب نشوند و همیشه چهچه و به‌به برای او می‌گویند که اینها در حقیقت اینها نقششان نقش به حرکت در آوردن و به هیجان در آوردن فرعون با زبان خودشان را ایفا می‌کنند و به این ترتیب جایگاه خاصی در دل فرعون خواهند داشت و تأثیر گذار خواهند بود از این بعد گروه سوم آنهایی هستند که امام علی علیه السلام از آنها به همه جرعاء تعبیر کرده است اینها ابزار وآلاتی هستند که بی‌اختیارند ظاهرا در برابر ظالم وستمگر هر چه به آنها گفته می‌شود انجام می‌دهند حتی چه بسا احساس نکنند که دارند ظلم می‌شوند یا دارند ظلم می‌کنند این قدر بی‌رگ و بی‌خاصیت و بی خیال هستند و طبیعی است که این گروه و این مجموعه که معمولا یک مجموعة معتنی به هست در یک جامعه اینها از هر گونه نو آوری و ابداع وابتکار و خلاقیت به دور خواهند بود و تمام امکانات و قابلیتهای تحول و تکامل را در آنها می‌شود گفت که از بین رفته است و مرده و اینها یک بخش معتنی به از جامعه را تشکیل می‌دهند که تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام الناس ثلاثه عالم ربانی متعلم علی سبیل نجات و همج رعاء ینعقون مع کل ناعق و اینها در حقیقت مشکل اصلی هر جامعة خوب و هر جامعة شایسته اینها هستند اینها را هم باید جابه‌جا کرد یعنی این اهرم قدرت که در اختیار فرعون است این اهرم قدرت این مجموعة بسیار زیادی از مردم که بی‌رگ و بی‌خاصیت شده‌اند اینها را اگر شما تبدیل کردید به یک مجموعة فعال و مفید به هر اندازه‌ای که بتوان اینها را جابه‌جا کرد و زیر رو کرد به همان اندازه جامعه دستخوش تحولات خواهد بود بنابراین هر چه آگاهی و بصیرت به این مجموعه تزریق شود و داده شود این مجموعه می‌تواند در به نفع آن مستضعفینی که در حقیقت خط قدرت مقابل فرعون را تشکیل می‌دهند در خواهند آمد و اما تعبیری که حالا در قرآن یا در روایات برای این جامعه‌ای که اکثر افراد آنها از چنین تیپی باشند همه رعائی باشند ممکن است یک جامعه‌ای نفس بکشد اقتصادش روبه‌راه باشد ظاهرا و امکانات مادیش خوب باشد اما این جامعه‌ای که اکثریت آنها این چنین تیپی باشند به جامعة مرده تعبیر بشود و تعبیر شده است این موت جوامع و اقوام موت طبیعی نیست موت اختیاری است که این موت اختیاری را می‌شود شما ازش فرار کنید اینجاست که سنتهای تاریخ می‌تواند نقش ایفا کند یعنی بر اساس سنتهای تاریخ شما می‌توانید لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم را در اینجا اعمال کنید و از این قانون بهره‌برداری کنید و به این ترتیب شما می‌بیند انقلابهایی که در جوامعی که مستضعَف هستند زیر یوغ ابر قدرتها و ظالمین قرار می‌گیرند وقتی چنین اکثریتی بیاید و به هوش بیایند ودر یک عرصة مبارزه قرار بگیرند اینها می‌توانند منشأ تحولات باشند در آن جامعة بشری لذا باید روی این قسمت سرمایه‌گزاری شود که این قسمت از جامعه و این گروه از جامعه از حالت مردگی بیایند بیرون وبه حالت زنده دل بودن و شاد بودن و امیدوار بودن وآگاهی نسبت به آنچه که دور و برشان می‌گذرد بیرون بیایند گروه چهارم آنهایی که ظلم را استنکار می‌کنند واز ظلم بدشان می‌آید اما ساکتند در برابر ظلم همیشه نگرانند و ترسان هستند ان الذین تتوفاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها اینها مورد باز خواست قرار می‌گیرند چرا هجرت نکردی اینها ظالم نیستند دل دیگران ظلم نکردند ولی متملق هم نبودند همه جرعاء هم نبودند بلکه مستضعَف بودند اما مستضعَفی که حال و حوصله هجرت و جهاد و مهاجرت نداشته است و گروه پنجم آن گروهی هستند که به خاطر مشکلات زندگی و مشکلات مبارزه با ظلم همیشه از صحنه فرار می‌کنند و اینها هستند که در حقیقت یک زندگی رهبانی مترهبانه یعنی دوری از جامعه و فرار از مسئولیت به این ترتیب خودشان را حفظ می‌کنند و حمایت می‌کنند و از دغدغة مشکلات و مسئولیتها خودشان را کنار می‌کشند اینها هم یک گروهی هستند که قرآن کریم می‌فرماید این رهبانیت رهبانیتی است که خود مردم ابتدا کردند به خاطر فرار از مسئولیت و گروه ششم آن گروهی هستند که اینها در حقیقت مستضعَف حقیقی اینها هستند چون اینها افرادی هستند که همه چیز را درک می‌کنند و در حقیقت یک قدرت بالقوه‌ای دارند و به خاطر آن قدرت بالقوه‌شان فرعون با آنها مبارزه می‌کند وآنها را به انواع عذاب و شکنجه‌ها زیر فشار قرار می‌دهد و تا اینکه اینها نتوانند نفس بکشند و به سر قدرت بیایند و با این وصفی که قرآن برای جامعة فرعونی داده است ما به راحتی بتوانیم آن تأثیر گذاری و قلمرو تأثیر گذاری در یک جامعة فرعونی را از قرآن الهام بگیریم و بر اساس سنتهای الهی ببینیم چه تحولاتی باید در جوامع به وجود بیاید و مستضعفین این چنینی که به قدرت خواهند رسید اینها روی چه اقسام و چه تیپهایی که در جامعه باید کار کنند و آنها را متحول کنند تا اینکه بتوانند یک جریان اجتماعی قوی به وجود بیاورند و از فرعون وآن شرائط فرعونی رها شوند و بر این اساس در حقیقت ما هم نگاه واقع بینانه‌ای که قرآن کریم به تحولات جوامع بشری داشته است خواهیم داشت که قرآن کریم این نگاه عمیق را به وجود آورده است و هم این تحولات بر اساس سنتهای الهی و نظامی که باید بعد از این تحولات حاکم بشود بر جامعة بشری این نظام را به عنوان نظام اجتماعی برتر مبتنی بر آن نظریة اجتماعی برتری که مطرح شد به طور یک مجموعة متکامل خواهیم داشت و بعد شهید صدر وارد عرصة جدیدی می‌شوند که می‌فرمایند کلیة تشریعات الهی متناسب با آنچه که گفتیم خواهد بود که حالا این توضیحی مناسب خودش می‌طلبد که ان‌شاءالله در جلسة دیگر سعی می‌کنیم این را باز کنیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد آله الطاهرین.