استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/02/25

بسم الله الرحمن الرحيم

 

25/2/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در نظریة اجتماعی رسید به عاملهای اصلی محرک جوامع بشری در مسیر تکامل که این عوامل برگشت در آخر کار به آن الگوهای برتری که افراد یک جامعه برای خودشان انتخاب می‌کنند ونسبت به این الگوهای برتر تقسیم شهید صدر این بود که سه نوع الگو ما داریم واین الگوها دو نوع اولشان الگوهای محدودی هستند در برابر یک الگوی نامحدود الگوهای محدود را هم تقسیم کردند به الگویی که از واقعیت موجود انتزاع شده باشد ودر حقیقت یک حدف اعلایی که بسیار بسیار نزدیک است در واقعیت خارجی حضور دارد وفقط این انسان به او نرسیده که الآن تلاش می‌کند که به او برسد وواقعیتی که در دسترس هست اما در آینده‌ای نه چندان دور قال دسترسی است باز محدود است بعد سؤال شد که چرا انسانی که آینده نگر وبی‌نهایت طلب است به این واقعیتهای کوچک ومحدود دل می‌بندد وآنها را به عنوان اهداف نهایی خودش انتخاب می‌کند دو عامل ذکر شد برای این انتخاب انسانها یک عامل دورنی ویک عامل برونی عامل درونی عبارت بود از توجه انسان وخو گرفتن انسان به مسائل محیطی وپیرامونی خودش به گونه‌ای که انسان بر اساس عادت والفت آن واقعیت موجود را پذیرا خواهد بود وبه او قانع می‌شد این انسانی که حریص است وبی‌نهایت طلب است در برابر الفت وعادت وتنبلی که معمولا در ذات هر انسانی خلق الانسان ضعیفا وانسان در عین اینکه تمام امکانات تکامل وامکانات حرکت به سوی مطلق در وجود او نهفته است با همة این حال این انسان در برابر مسائل مادی موجود وزود گذر ضعف نشان می‌دهد واین ضعف باعث می‌شود که انسان به وضع موجود قناعت کند ودر نتیجه از آن همت بلندی که می‌تواند داشته باشد دست برمی‌دارد وبه اهداف نزدیک که برای او سهل المنال هستند وبه تعبیر قرآن عجله می‌کند این انسان وخلق الانسان من اجل سأوریکم آیاتی فلا تستعجلون این عجله داشتن انسان وعجیل بودن انسان وخلاصه نقد را به نسیه ترجیح دادن این هم یکی از صفاتی است که انسان دارد واین صفت می‌شود که انسان به آنچه که موجود است والفت پیدا کرده ودر دسترس اوست قانع شود یا این که اگر چنین انسانی به وضع موجود قانع نباشد عوامل برونی وخارجی می‌تواند او را در حد واقعیتهای موجود زندانی کند ونگه دارد وعامل فرعونی عامل زور که بیاید وبر وجود او حکومت کند می‌تواند این حکومت زور این سرنیزه‌ای که برای انسان مشکلاتی فراهم می‌کند وانسان را به شکنجه انسان را به تحمل درد ومسائل وادار می‌کند خب انسان در برابر این شکنجه‌ها واین مصیبتها خود را ضعیف می‌بیند وتسلیم می‌شود ودر نتیجه حکومتهای فرعونی وطاغوتی می‌توانند جوامع بشری را راکد نگه دارند واجازة ترقی وتکامل به آنها ندهند تا این که وضع موجود وحاکمیت طاغوتها را قبول کنند وحفظ شود این حاکمیت خب از اینجا شهید صدر به یک یا به دو نکتة مهم توجه وتذکر می‌دهند که این دو نکته حائز اهمیت است در بحثهای قرآنی نکتة اول این است که خب طاغوتهایی که اینها میخواهد چنین وضعیتی را پایدار وثابت نگه دارند مجبور می‌شوند که فرهنگ سازی کنند وبه این ایده وعقیده‌ای که می‌خواهند جامعه را به او متمایل کنند یا متقاعد کنند یا این که با سر نیزه اینها را روی این وضعیت موجود تثبیت کنند یکی از کارهایی که باید بکنند تا این که مردم شورش نکنند ومردم خو بگیرند به وضعیت موجود این است که یک نوع فرهنگ سازی متناسب با این عقیده را آغاز می‌کنند در این فرهنگ سازی آن حالت قدسیت ومقدس بودن به آن ایده را می‌پوشانند یعنی از اهرم قدسیت واحترام که هر انسانی فطرتا دوست دارد چیزی را مقدس بشمارد وبداند وچیزی را مورد احترام قرار دهد طبیعت انسان این است که انسان تمایل به خلاصه احترام وتقدیس شیئی خارج از وجود خودش دارد خب ما معتقدیم که خداوند این حیثیت را در انسان قرار داده است واین مقتضای فطرتش است وانسان به سوی یک مقدس واقعی همیشه تمایل پیدا می‌کند اینها از این فطرت واز این گرایش انسان سوء استفاده می‌کنند واین را به سمت خودشان میکشانند واین تقدس را به خودشان می‌دهند لذا تعبیر قرآن از این قدرتها واز ابر قدرتهای معدود این است که اینها طاغوت هستند طاغوت هر کسی که غیر از خدا پرستش شود طاغوت یعبد من دون الله والذین اجتنبوا الطاغوت أن یعبدوها طاغوتها سعی می‌کنند برای اینکه حفظ کنند وضعیت موجود را وتثبیت کنند از اهرم تقدسی که در وجود انسانها فراهم هست وزمینه‌اش هست از این اهرم بهره‌برداری کنند وبه خودشان این چنین قدسیتی بدهند خلفاء با این که معصوم نبودند اما به گونه‌ای وجایگاهی برای خودشان مطرح می‌کردند که دیگر مردم مسلمان معمولی فکر می‌کردند دیگر حتی اگر این حاکم ظالم باشد نباید با او مبارزه کرد واو مودر احترام وتقدیر باید قرار بگیرد وبه این ترتیب طاغوتها از این اهرم استفاده کردند وامام حسین علیه السلام سعی کرد که این قدسیت دروغینی که حاکمان وقف برای خودشان درست کرده بودند این قدسیت را از بین ببرد ونشان بدهد که کسی که امام معصوم نیست کسی که یک انسان معمولی است در جایگاه پیغمبر نشسته چنین انسانی لیاقت چنین تقدسی واحترامی ندارد بلکه باید با او مبارزه کرد وجنگید خب حالا شاهد در این است که طاغوتها این تلاش را می‌کنند این کارهای فرهنگی را انجام می‌دهند تا این که فرهنگ سازی کنند ومردم خو بگیرند به این که این حاکم ضل الله است این حاکم یک قدرت مطلق است یک ابر قدرت است ولذا به عبادت خودشان دعوتشان می‌کنند به طور مستقیم وغیر مستقیم آیه می‌فرماید والذین اجتنبوا الطاغوت أن یعبدوها وأنابوا الی الله لهم البشری از این طاغوتها دست بردارند وعبادت نکنند این طاغوتها را وبه خدا روی بیاورند اینها بشارت از آن آنهاست واینها کسانی هستند که انسانهای معتدل انسانهای عاقل وفرهیخته که حق وباطل را در کنار هم قرار می‌دهند می‌سنجند وجز حق چیزی را انتخاب نمی‌کنند بلکه از میان خوبها خوبترین را انتخاب می‌کنند وبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب حالا قرآن اینجا راه رهایی از تقدسهای دروغی واز این سرپوشهایی که اینها برای ایده‌های خودشان درست می‌کنند راه نجات وراه فرار را هم قرآن اینجا تعیین می‌کند با به حرکت در آوردن چرحه وگردونة عقل وتعقل وخردورزی وخردمندی قرآن کریم می‌فرماید راه نجات از این معضل ومصیبت ومشکل اجتماعی هم وجود دارد راهش این است به همین خاطر می‌بینیم که در زمان حکومت طواغیت چه در عصر عصور اسلامی گذشته چه در غیر جاهای دیگر می‌بینیم که یکی از اهرامهایی که تلاش مورد استفادة طاغوتها قرار می‌گرفت سعی در جاهل نگه داشتن وبی‌سواد نگه داشتن افراد تحت امر خودشان بوده واجازه نمی‌دادند که مردم از لحاظ علمی واز حاظ عقلی رشد متناسب ومطلوبی را دشاته باشند چون اگر انسانها ذهنشان باز بشود هوشیار وبیدار شوند اول رهایی از این طاغوتها خواهد بود خب پس در اینجا دو نکته را ما یافتیم یکی این که کلمة طاغوت که در قرآن آمده این طاغوت طغیان گر وطغیان کننده یا ایده‌ای که بر وجود انسان طغیان پیدا می‌کند وگسترش میابد به گونه‌ای که بر کل وجود او حاکم می‌شود خب این طاغوتها قرآن کریم می‌فرماید اینها در برابر خدا وجایگزین خدا قرار میگیرد اینها معبود می‌شوند واین نشان دهندة یک واقعیت دیگر است وآن این که انسانها وقتی که یک مثل اعلی ویک الگوی برتر را انتخاب می‌کنند در حقیقت به نوعی آن الگو را عبادت می‌کنند خواسته یا ناخواسته چون او را مثل اعلای خودشان قرار می‌دهند واو را آخرین قله‌ای که در وجودشان احساس می‌کنند باید به آن برسند وتمام آرزوهای خودشان را در او متبلور می‌بینند در حقیقت اینها عبادت کنندة آن شیء هستند ولذا همة هدفهای محدود به نوعی مطلق می‌شوند به طور ناخواسته وغیر مستقیم چون طبیعت مثل اعلی این است یعنی وقتی یک چیزی مثل اعلی قرار گرفت وآخرین قله وآخرین آرزو قرار گرفت طبیعت این هدف برتر این است که انسان او را سراسیمه با همة وجود پذیرا باشد واگر انسان چیزی را با همة وجود قبول کرد در حقیقت او را دارد عبادت می‌کند لذا قرآن در جایی دیگر فرمود أفرأیت من اتخذ الهه هواه هوای نفسش اله خودش قرار گرفته چه کسی قرارش داده است خودش یعنی این انسانها خودشان بر اساس آن طبیعت انتخابی که می‌کنند چون مثل اعلی است این مثل اعلی خود به خود اله می‌شود معبود می‌شود ولهذا اینجا در بحث طاغوت هم با این که این طاغوت یک امر خارجی یک امر درونی نیست ولی چون این طاغوت هدف اعلی شده توسط این انسانها یا تحمیل شده بر انسانها که هدف اعلی باشد هیچ وقت نتوانند فکر کنند که بدون شاه می‌شود حکومت کرد یک زمانی این چنین بود اگر همة دنیا عوض می‌شد ونظامهای شاهنشاهی ونظامهای دموکراسی وجمهوری تبدیل می‌شد افرادی بودند که فکر می‌کردند هنوز هم بعضیها ممکن است اینطوری فکر کنند که امکان نداشت وامکان ندارد که یک روزی مردم ایران بدون شاه باشند این امکان ندارد خب این یک فرهنگ سازی شده بود که اگر یا می‌گفتند اگر حکومت ساقط شود حکومت شاهنشاهی جایگزین دیگری وجود ندارد اگر نظام جمهوری می‌شود معلوم نیست اصلا این مملکت بتواند یک مملکت واحد بماند ممکن است چندین مملکت شود حالا این تبلیغات خودشان است تبلیغات حساب شده‌ای بوده به هر دلیل ببینید از این اهرم استفاده می‌شد که حکومت شاهنشاهی هزار وپانصد ساله نشانة این است که مردم بدون چنین حکومتی نمی‌توانند زندگی کنند لذا امام وقتی که اینجا مطرح می‌کنند که ما یک نظام اسلامی می‌خواهیم در حقیقت یک انقلاب در باورها واندیشه‌ها به وجود آورد البته نه فقط اینها جاهای دیگر هم فکر می‌کردند اگر حکومت اسلامی بیاید معلوم نیست چه بشود واین حکومت اسلامی همة معادلات بین المللی را به هم می‌ریزد البته درست است به هم ریخت ولی این دولت یا این نظام توانست ثابت کند که نه این چنین نیست که مردم باورانده شده‌اند که بدون یک حکومت طاغوتی اصلا نمی‌شود زندگی کرد لذا همیشه طاغوتها در این مسیر حتی الآن در نظامهای دموکراتی ونظامهای جمهوری هم سعی می‌شود یک نظام دموکراتیک وجمهوری هم جایگزین آن باور نسبت به طاغوت باشد یعنی باز فکر می‌کنند که اگر این چنین نباشد امکان ندارد بشریت بتواند به مسیر خودش ادامه دهد خب این هم یک نوع فرهنگ سازی است که حالا روی این بعد شهید صدر مطلب دارد مطلب مهم دارد بحث میکنیم که یک تعمیم افقی یک تعمیم عمودی به وجود میآید واین از آسیبهای این اهداف محدود است خب پس ما هنوز در زمینة این تسلط فرعونی هستیم داریم میگوییم که قرآن کریم می‌فرماید این طاغوتها این عوامل خارجی با فرهنگ سازی که می‌کنند وبا آن زمینه‌های طبیعی که در وجود انسان فراهم است که اهداف محدودش را به اهداف مطلق تبدیل می‌کند ناخواسته وهدف مطلق اتخاذ می‌کند با این که آن محدود است که حالا این آثار بسیار تخریب‌ کننده‌ای وناگواری بر این نوع تعمیم وانتقال از محدود به مطلق در وجود انسان به وجود میآید اینها را بعد تذکر وتوجه می‌دهیم با چشم پوشی از این آثار فعلا اصل این تبدیل محدود به مطلق این یک واقعیتی است در وجود انسانها به دلیل حالا تمایل انسان به کمال گرایی ومطلق واحساس نیاز به مطلق یا احساس نیاز به بی‌نهایت طلبی انسان بالفتر است ووجوه مختلفی می‌توانیم پیدا کنیم که انسانها با توجه به بی‌نهایت طلبیشان خود به خود اهداف محدودی که انتخاب کرده بودیم چرا انتخاب می‌کنند اما همین اهداف محدود را مطلق می‌کنند وقتی مطلق کردند خب تا حدودی اینجا بعضی از آرمانهای انسانها تحقق میابد یعنی انسان قناعت می‌کند وخو می‌گیرد به این محدودی که مطلق او را پنداشته‌ایم اینجاست که قرآن کریم می‌فرماید کافرین اینها که خدا را قبول ندارند اینها همیشه به دو تشبیه واقعیتشان را شما می‌توانید بفهمید والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماءا یا اعمالهم کرماد اشتد فیها الریح فیها من عاصف اینها اعمالشان سراب است یعنی آن خیال می‌کند آن مطلق را پیدا کرده است خیال می‌کند وگمان می‌برد که به مطلق دارد می‌رسد ولی وقتی که به آن حدود به آن هدف محدود که مطلقش کرد رسید می‌بیند که محدود وتمام شده مطلق نیست لذا مثل سرابی است که انسان از دور آهنگ او را می‌کند وفکر می‌کند که آب است وقتی به آن سراب رسید می‌بیند سرابی بیش نبوده است اصلا آبی وجود ندارد عطش او از بین نمی‌رود لذا همة انسانهایی که می‌آیند این محدودها را مطلق می‌پندارند با انگیزة این که این مطلق است به سمت آن مطلق حرکت می‌کند ولی در واقعیت خارجی اتفاقی که میافتد این است که به ان وحدود که رسید تازه می‌فهمد که این محدود بوده ومطلق نبوده است وخودش خیال پرداز بوده وبر اساس تخیل حرکت میکرده واقعیت این چنین نبوده است خب این طاغوتها از این اهرم استفاده می‌کنند تا وضعیت خودشان را حفظ کنند ولذا کمک می‌کنند به معبود شدن ومعبود قرار گرفتن وقرآن کریم هم می‌فرماید هنر انسان در این است که از این عبادت طاغوت دوری گزیند یعنی کاری کند که گرفتار عبادت این طاغوتها نشود والذین اجتنبوا الطاغوت أن یعبدوهاچون طاغون همیشه عبادت می‌شود طاغوت اصلا کلمة طاغوت در برابر خدا گفته می‌شود یعنی آن اشیاء مادی آن اشیاء محدودی که می‌آیند وجایگاه این مطلق را میگیرند وبر وجود انسان طغیان می‌کنند بر ذهن وعقل وفکر او وبر وجود او طغیان می‌کند وهمة وجود او را فرا می‌گیرند خب این طاغوتها که در برابر خدا وجایگزین خدا هستند وپا جای پا خدا می‌خواهند در وجود انسان بگذارند آن انسانهای فرهیخته آنهایی هستند که از چنین هدفی دور بشوند از چنین تله‌ای که طاغوتها برای این انسانها قرار می‌دهند بتوانند نجات پیدا کنند اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها دوری گزینند وفاصله بگیرند از عبادت طاغوت در دام طاغوتها نیفتند تا آنها را عبادت کنند أنابوا الی الله البته وقتی که اینها از دامن طاغوتها فرار کردند ونحات پیدا کردند جایگزین می‌خواهند چون هر انسانی احتیاج به معبود دارد وأنابوا الی الله به آن معبود حقیقی رو آورده باشند آنها هستند که لهم البشری همة بشارتها موفقیتها از آن اینهاست بشارت مال اینهاست اینها را باید بشارت به نجات وموفقیت داد آن وقت می‌فرماید این مخصوص انسانهای مؤمن نیست نه همة انسانها همة بندگان خدا این قابلیت را دارند فبشر عباد همة بندگان خودم را بشارت بدهید که چنین توانایی دارند وبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه بشارت از آن بندگانی است که حرفها را بشنوند یستمعون اینجا یسمعون نیست یستمعون یعنی تصدی برای شنیدن نه اینکه انسان بگوید خب اگر شنیدیم ما دنبال حق می‌رویم نه باید انسان دنبال کشف حق وبه دست آوردن حق وکشف حقیقت باشد لذا این انسانها آهنگ تحقیق وبررسی را در وجود خودشان می‌بینند حس می‌کنند وانجام می‌دهند این تحقیق را میروند استماع می‌کنند یعنی تصدی می‌کنند وآماده می‌شوند که حرفها را گوش کنند وبه این حرفهایی که گوش می‌کنند اکتفا نمی‌کنند بلکه آنها را بررسی می‌کنند ارزیابی می‌کنند مقایسه می‌کنند بهترینشان را انتخاب می‌کنند انتخاب احسن می‌کنند یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله یعنی مسیر هدایت همین است مسیر هدایت این است که انسان در یک چنین راهی خودش را قرار دهد تا اینکه به حقیقت برسد فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب اینها هستند که عاقلند وخردمندند یا کمال خردمندی را دارا هستند ودر حقیقت مغز فعال وآن نیروی پرسشگر وانتخابگر که خرد باشد در وجود اینها زنده است وهمة وجود آنها را فرا می‌گیرد والئک هم اولوا الالباب دارندگان خرد دارندگان آن لوب آن مغزی که جوهرة انسان را تشکیل می‌دهد همین است که قدرت چه تشخیص وانتخاب داشته باشد بنابراین راه فرار از حکومت طاغوتها را هم این آیه دارد به ما آموزش می‌دهد خب تا اینجا روشن شد که تسلط فرعونی که یک عامل برونی است این با چه ابزار وراهکاری می‌تواند خودش را بر وجود جوامع حاکم کند وسنگینی کند وجوامع بشری هم در اثر خضوع وپیروی از چنین طاغوتهایی در حقیقت یک نوع عبادتی را برای این طاغوتها به طور غیر مستقیم دارند پذیرا می‌شوند وآنها را یک نوع از تقدس ومعبود بودن به این عنوان دارند میپذیرند ومیستایند وقبول می‌کنند خب در چنین شرائطی قرآن می‌فرماید تبدیل این اهداف محدود دو مطلق یکی از آثارش این است که چون طبیعت این اهداف محدود است واین اهداف متعدد هستند خود به خود وقتی جزء شد جزئیها گوناگونند دیگر وقتی که شما یک کلی را شما در نظر نگرفتید اجزاء او را در نظر گرفتید آن اجزاء متعددند واین اجزاء متعدد خود به خود به جای اینکه انسان را به وحدت فراخوانند به تفرقه فرا میخوانند چرا چون وقتی تعدد آمد دوئیت آمد خود به خود این دو جزء یا آن دو شئ در برابر هم قرار می‌گیرند لذا می‌فرماید قرآن کریم نسبت به این معبودهای انتخاب شده معبودهای محدودی که انتخاب شده‌اند اینها به هیچ وجه نمی‌توانند بشریت را در یک صراط ودر یک مسیر قرار بدهند بلکه جامعة بشری را متشتت ومتفرق می‌کنند طبیعت این محدودها همین است چون محدودند دیگر این محدود وآن محدود وآن محدود پس این وآن وآن گوناگون شدند وقتی گوناگون شدند هر کدام برای خودش طاغوتی شد ومعبودی شد پس معبودها که متعدد شدند دیگر جامع مشترکی ندارند چون هر کدام خودش برای خودش یک سری است وخودش برای خودش یک الهی است آن شاعر عرب میگوید قومی رؤوس کلهم همشان سرند همشان آقا هستند أرأیت مزرعة البصل آیا آن باغچه‌ای که در آن پیازچه‌ها را میکارند دیده‌ای هر پیازچه‌ای وهر گیاهی از این پیازها خودش برای خودش یک وجود مستقلی است همشان سرند نمی‌بینید در این باغچه شما احساس نمی‌کنید‌ که یک جامع مشترکی وجود دارد ویک مثلا رهبری وجود دارد که بقیه تحت امر او هستند همه رهبرند همه می‌خواهند همه کاره باشند خب این چنین جامعه‌ای معلوم است این جامعه نمی‌تواند یک جامعة واقع بین وجامعة متحد وجامعة هماهنگی باشد چون همشان می‌خواهند برای خودشان کسی باشند ومعارض وموازی هم می‌خواهند عمل کنند مثل دستگاههایی که فرض کنید بعضیها تحت امر بعضیها هستند از لحاظ قانونی اما هر کدام برای خودش مستقل عمل می‌کند یک نام به سامانی در کشور به وجود می‌آورد خب شهید صدر می‌فرمایند قرآن این نکته را دارند تعبیر می‌کند ان هی الا اسماء سمیتموها أانتم وآباؤکم اولا اینها این معبودها اینها اسمهایی هستند یا مسمیاتی هستند عناوینی هستند که شما آنها را بزرگ کردید وبه آنها نام دادید وآنها را کس قرار دادید خودتان وپدرانتان به دلیل آن انتخابی که کردید خودتان انتخاب کنندة این اسماء شده‌اید پس خودتان این معبودها را معبود قرار دادید ودر نتیجه این اسماء متعدد ومتفرق اینها مانع وحدت وهمگرایی جامعه می‌شوند بلکه عامل تفرقه خواهند بود واین یکی از آثار اجتماعی بسیار خطرناکی است که اگر جامعه هدفهای محدودی را داشته باشد خود به خود در این هدفهای محدود ومتنوع ومتعدد زمینة تفرقه وتشتت واختلاف به وجود می‌آید وکاشته می‌شود واین مقتضای طبیعت این اهدافی است که انتخاب شده‌اند خب یکی از چیزهایی که وآثاری که بر چنین انتخابی بار می‌شود این است که این جامعه‌ای که اهداف چنین اهداف محدودی را انتخاب کرده است به دلیل این که این هدف وقتی که تحقق یافت این انسانها احساس می‌کنند رسیدند به آنچه که میخواستند یعنی واقعیت ذهنی شد یک واقعیت خارجی این واقعیت خارجی یک واقعیت تکراری خواهد شد چرا وقتی انسان به یک واقعیتی رسید وبا او زندگی کرد وخو گرفت وچیز دیگر را جایگزین او وبالاتر از او انتخاب نکرد چه کار باید بکند باید همین واقعیت موجود را پذیرا باشد ودر نتیجه یک زندگی تکراری بی‌روح وبی‌رمقی را ادامه خواهد داد که انسانهای فرهیخته که تحول طلبند وتکامل طلبند چنین واقعیتی را نمی‌توانند تحمل کنند لذا می‌بینیم این افراد به خودکشی رو می‌آورند ومی‌خواهند از این واقعیت فرار کنند خب باید چه کار کند این جامعه برای این چنین جامعه‌ای شما احساس میکنید که یکی از دو کار باید انجام بگیرد این که این جامعه به خاطر خو گرفتن با این اهداف محدود که الآن واقعیت پیدا کرده وروز وشب با این اهداف سر وکار دارند واینها را الآن به عنوان یک واقعیت پذیرفتند وچیزی فراتر از آن هم انتخاب نکرده‌اند خب می‌فرماید این امت یک امت شبح می‌شود تبدیل به یک شبح می‌شود شبح یعنی چه شبح یعنی یک چیزی است که هم واقعیت دارد هم واقعیت ندارد یک موجودی است که دیگر از خود بی‌خود شده تو خالی شده وآن نیرو وآن قدرت واقعی را از دست می‌دهد یعنی انسانی که یک زندگی تکراری روزمره‌گی به این زندگی بیفتد این انسان خسته می‌شود چنین انسانی دیگر نشاط ندارد روح ندارد احساس می‌کند یک خلاصه یک دکور است خالی است ویک موجودی است که دیگر از خود اراده‌ای ندارد دارد در یک زندگی تکراری ناخواسته‌ای تن می‌دهد وبا این زندگی خو گرفته این خو گرفن با این زندگی یک خطر بسیار بسیار بزرگی برای این جامعه به وجود میآورد وآن خطر این است که اولین جرقه‌ای که از بیرون بیاید به سوی این امت اولین دشمنی که میخواهد به این امت حمله کند چون این امت در درون خودش متفرق است چون این امت از آن مایه‌دار بودن واز آن قدرتمند بودن بیرون آمده است وبه یک شبح تبدیل شده این چنین امتی در اولین مبازره در اولین معرکه شکست میخورد ومورد اگر مورد تجاوز یا مورد حملة دشمن قرار گرفت به سرعت از پای در می‌آید واین امت متلاشی می‌شود این یکی از آثار بسیار بسیار مخربی است که برای چنین امتی منظور خواهد بود ودر واقعیت خارجی تاریخ هم این را نشان داده شهید صدر می‌فرمایند در اولین حمله‌ای که از طرف مغول به امت اسلامی امت اسلامی که آن اهداف بسیار بسیار بزرگ وآرمانهای بسیار متعالی داشت وقتی که از آن آرمانها دست برداشت وبه قدرت خلافت خو گرتف خلافتی که سطحش این قدر پایین آمد اینقدر پایین آورده شد که در حد این وضعیت موجود در جوامع فعلیمان امام شد خلیفه خلیفه شد در حد رئیس جمهور رئیس جمهور شد در حد یک انسان معمولی هر فاسق وفاجری هم که به سر قدرت می‌آمد اینها با او خو گرفته بودند واو را احترام می‌کردند خب این امتی که الگوهای او اینها شدند بزرگان او افراد معمولی وعادی وبلکه دونادون عادی بودند این چنین امتی دیگر یک امت شبح شد این امت شبح در اولین معرکه‌ای که توسط تاتار به وجود آمد این جامعة به این بزرگی نصف دنیا را فرا گرفته بود دولت اسلامی به سرعت از پا در آورده شد واین به خاطر این است که در درون خودش آن هسته‌های مقاومت آن نیروهای مقاومت آن انگیزه‌های مقاومت اصلا وجود نداشت واز بین رفته بود چون یک امت شبحی شده بود به خاطر این که چند قرن این امت در همین حال یک زندگی تکراری بدون آن اهداف متعالی را داشت با او خو گرفته بود این یکی از آثاری است که در اینجا به وجود می‌آید اثر بعدی خب چنین امتی با چنین شرائطی اگر یک کسی از بیرون یک نویدی به او بدهد یک ایده‌ای حتی اگر آن ایده خیلی ایدة بسیار متعالی نباشد اما همان قدر که او را از این وضع بیاورد بیرون از این بحران بیاورد بیرون به سرعت این امت به سمت آن ایده‌های جدید جذب می‌شود وهمینطور هم شد در جامعة اسلامی توانست استعمار با ایده‌های نو که آورده بود برای جامعة اسلامی توسط مستشرقین بعد از این که وضعیت جامعة اسلامی را خوب فهمیده بودند ونقاط ضعفش را درک کرده بودند توانستند این جامعه را غرب زده کنند واین توجه به غرب فریفته شدن به اندیشه‌های بسیار پوچ وکوچک غربی به خاطر این که این اندیشه‌ها نسبت به آنچه جامعه خو گرفته بود یک حالت نو گرایی وتجدد وتمدن را بوی تمدن داشت به همین خاطر توانست این جوامع غربی به سرعت در جوامع اسلامی نفوذ پیدا کند واین هم اثر بعدی واثر طبیعی ومنطقی است این چنین وضعیتی است حالا همزمان با این افرادی وفرهیختگانی در این امت هم سعی می‌کنند برای جبران آن عقب ماندگیها جبران آن شکستها وبیرون آمدن از این بحران سعی می‌کنند که یک اصلاح واقعی در درون امت به وجود بیاورند که در جامعة اسلامی ما هم همزمان با نفوذ غرب همزمان با نفوذ استعمار در جوامع اسلامی اصلاح‌گرانی ونو اندیشانی که این جامعه را نجات بدهند از آن بن بست به وجود آمدند وتلاش کردند وافرادی مثل سید جمال الدین‌ها مثل میرزای شیرازی آخوند خراسانی مثل محمد عبدان مثل خیلی از اصلاحگرانی که در جامعة اسلامی ما ظهور کردند ودعوت به اصلاح داشتند وسعی می‌کردند این امت را از این بن بست بیاورند بیرون اینها سه گامی است که به طور طبیعی برای یک امت شبح به وجود میآید که در تاریخ ما هم به وجود آمد وبه این ترتیب ما می‌بینیم که این جامعه‌ای که به یک چنین اهداف کوچکی خو گرفته وآنها را هدف خودش قرار داده است ناچار خواهد بود که در برابر واقعیتهای خارجی خم بشود ودر نتیجه این جامعه شکست می‌خورد مگر اینکه در درون این جامعه یک نیروی جدید یک اهداف جدید الگوهای جدید باز مطرح بشود ویک رویش جدیدی برای این جامعه به وجود بیاید که در جامعة اسلامی به دلیل حالا عوامل دیگری که قدرتمندی این جامعه را نشان می‌دهد قدرتمندی اسلامی که در این جامعه نفوذ کرد هر چند مسیر منحرف شد اما آن بذرهای بسیار خوبی که کاشته شده بود این بذرها به مرور زمان آبیاری شد تا اینکه این جامعه از آن وضع به وضع دیگر منتقل شود یعنی نتیجة بسیار مهمی که می‌گیریم این که آن جامعه باید از اهداف محدودی که انتخاب کرده بود دست بردارد حالا اگر اهدافی که انتخاب می‌کند باز یک اهداف محدود دیگری که میان مدت باشد انتخاب کند باز چه اتفاقی می‌افتد آن را هم باید ببینیم باز چیزی شبیه این مسیر را با کمی یک زمان کمی طولانی‌تر همین مسیر ار طی خواهد کرد وباز به بن بست خواهد رسید مگر این که کلا از این اهداف محدود به سوی اهداف هدف مطلق ولایتناها عبور کند واز این مرز بیرون بیاید وارد آن مرز نامحدود بشود به جای این محدود واقعی که او را نامحدود پنداشته به آن نامحدود واقعی دسترسی پیدا کند آنجاست که عامل نجات او خواهد شد والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.