استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/12/08

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: آیا ما ناچاریم حتما به روش تفسیر موضوعی روی بیاوریم

مقدمه

[موضوعی که در این جلسه می‌خواهیم بدان بپردازیم این است که] آیا ما ناچاریم حتما به روش تفسیر موضوعی روی بیاوریم یا اینکه روش تفسیر موضوعی، یک امر مستحسن و خوبی است، لکن اگر هر فقیهی یا مفسری به این روش مقترحِ شهید صدر روی نیاورد، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. جز اینکه اطلاعات او مثلا وسیعتر و دقیقتر می‌شود. اما آیا حتما یک ضرورت اجتناب ناپذیر هست؟ این را شهید حکیم ره سعی کردند از کلمات شهید صدر بدست بیاورند؛ بحث ما هم امروز حول همین نکته است که آیا از کلمات شهید صدر ره ما می‌توانیم در زمینه ضرورت و اهمیت این تفسیر موضوعی به روش مقترح ایشان، نکاتی را به دست بیاوریم یا خیر؟

شهید صدر در درس دوم تفسیر موضوعی درباره این موضوع نکات قابل توجهی فرموده‌اند که خوب است اینها را با هم مرور کنیم.

جایگاه نظریه(مرکب نظری) در اندیشه شهید صدر ره

عرض کردیم که شهید صدر فرمود آنچه که در تفسیر موضوعیِ مقترح ایشان مطرح هست این است که بعد از اینکه مدلولات تفصیلی هر یک از متون را در تفسیر ترتیبی متعارف به دست می‌آوریم، سعی می‌کنیم که ارتباط بین این مدلول‌های تفصیلی را به دست بیاوریم تا آن مرکب نظری یا آن نظریه را کشف کنیم.و [جایگاهی که شهید صدر ره برای] مرکب نظری (نظریه) تعریف می‌کنند، در واقع حلقه وصلی است میان متون و بین نظام اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی که کشف می‌شود.

روابط بین اجزاء مرکب نظری، اکتشافی است، نه تولیدی و اختراعی

هر یک از مدلولاتی که آن مرکب نظری را می‌سازند، وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، هر یک جایگاه مناسب خود را پیدا می‌کنند، و گویا این ما نیستیم که این مدلول‌ها را چینش می‌دهیم. ایشان می‌فرمایند: وهذا المركّب‌ النظري‌ القرآني‌ يحتلّ‌ في‌ إطاره‌ كلّ واحد من تلك المدلولات التفصيلية موقعه المناسب‌[1] هر یک از آن مدلولهایی که در تک تک متون به دست می‌آوریم، اینها هر یک جای مناسب خود را پیدا می کند، احتلال می‌کند، یعنی به دست می‌آورد. وهذا ما نسمّيه بلغة اليوم بالنظرية. يصل إلى نظرية قرآنية عن النبوّة، نظرية قرآنية عن المذهب الاقتصادي، نظرية قرآنية عن سنن التاريخ، وهكذا عن السماوات‌ والأرض. واین نظریه یک نظریه قرآنی خواهد بود مثلا درباره نبوت، یا مذهب اقتصادی، یا سنن تاریخ، یا حتی درباره علوم طبیعی و آسمان‌ها و زمین.

پس این ما نیستیم که می‌آییم با یک [مؤونه‌ای] و عنایتی بین این مدلول‌ها رابطه برقرار می‌کنیم، تا سؤال شود که شما بر چه اساسی این کار را می‌کنید؟[و اعتبار این کار به چیست؟]، بلکه این مدلول‌ها خود به خود با هم ربط به هم پیدا می‌کنند، و خودشان جایگاه خودشان را کنار هم پیدا می کنند. لذا ما در اینجا کاره‌ای نیستیم. فقط ما اینها را در کنار هم می‌بینیم وتقدم و تأخر و ارتباطات آنها را کشف می‌کنیم. پس این یک نکته است که در این تعبیر به چشم می‌خورد و جای دقت دارد.

معنای تفسیر توحیدی

بعد می‌فرمایند که بهتر است این تفسیر موضوعی را ما تفسیر توحیدی اطلاق کنیم. چرا توحیدی؟ باعتبار أ نّه يوحّد بين التجربة البشرية وبين القرآن الكريم.به این اعتبار که میان تجربه‌های انسانی وبین قرآن ربط داده و آنها را یکی می‌کند. ظاهر کلام ایشان «یکی کردن» است ولی چون ایشان تبیین کرده است که ما نمی‌خواهیم وارد قلمرو تفسیر به رأی بشویم و شدیدا از آن پرهیز داریم، لذا ما این توحید را به معنای یکی کردن ادعا نمی‌کنیم، بلکه توحید یعنی ربط دادن اینها با هم. لا بمعنى‌ أ نّه يحمل التجربة البشرية على‌ القرآن، لا بمعنى‌ أ نّه يُخضع القرآن للتجربة البشرية. هیچ وقت ما قرآن را تابع تجربه بشری قرار نمی‌دهیم. بل بمعنى‌ أ نّه يوحّد بينهما في سياق بحث واحد. یعنی اینها را در یک سیاق واحد قرار می‌دهیم تا بتوانیم نظر قرآن را نسبت به آن تجربه بشری به دست بیاوریم. لكي يستخرج نتيجة هذا السياق الموحّد من البحث، يستخرج المفهوم القرآني الذي يمكن أن يحدّد موقف الإسلام تجاه هذه التجربة أو المقولة الفكرية التي أدخلها في سياق بحثه. گفتیم در روش شهید صدر بحث استنطاق بالعنایه یک استظهار است. الا اینکه اگر این متن را در کنار یک مفهوم، یا یک تجربه، یا دستاوردی که انسان به آن رسیده و سؤالی که برایش مطرح شده، قرار نمی‌دادیم، آن ظهور به چشم ما نمی‌آمد و فهمیده نمی‌شد.

رویکرد موضوعی هرچند در فقه سابقه دارد، اما از این ظرفیت بطور مستمر استفاده نشده است

بعد می‌فرمایند اینکه ما گفتیم باید این آیات را در کنار هم قرار بدهیم و از بین مدلول‌های به یک نظر واحد قرآنی برسیم، این کار در عالم فقه نیز انجام شده است. سپس ایشان در اینجا مفصل این مطلب را توضیح می‌دهند، و البته یک نقدی هم به فقه دارند که بد نیست بدان اشاره شود.

می‌فرمایند علی رغم اینکه فقهاء قبل از مفسرین وارد عرصه تفسیر موضوعی شدند و از روش تفسیر موضوعی در فقه بهره خوبی بردند، ولكنه لم يستنفد أيضاً طاقة الاتّجاه الموضوعي. این بحث فقهی همه ظرفیت‌های خود را در اینجا به کار نگرفته است. والبحث الفقهي اليوم مدعوّ أيضاً إلى‌ أن يستنفد طاقة هذا الاتّجاه الموضوعي افقياً وعمودياً. ما در انتظار این هستیم و دعوت می‌کنیم فقهاء را که از تمام ظرفیت این روش تفسیر موضوعی، هم افقی و هم عمودی بهره ببرند.

ضرورت تکامل فقه از لحاظ قلمرو موضوعی و پشتوانه نظری (نظریات پشتیبان احکام شرعی)

شهید صدر یک مقاله‌ای دارند تحت عنوان «الاتجاهات المستقبلیة لحرکة الاجتهاد». بد نیست دوستان این مقاله را مطالعه کنند. این مقاله شاید پنجاه سال پیش، کمتر یا بیشتر، نوشته شده است و در آن شهید صدر دورنمایی از آینده فقه شیعه را ترسیم کرده‌اند، که در آینده فقه ما به چه سمتی باید برود. [در این مقاله] بحث «تخصص در فقه»، بحث «نگاه اجتماعی»، بحث اینکه باید فقه ما «افقیاً و عمودیاً» تکامل پیدا کند، این بحثها را ایشان مطرح کردند. می‌دانید ایشان در بحث اقتصادنا یک نظریه پردازی در عالم اقتصاد کردند و بعد منظومه اقتصادی ما را سعی کردند کشف و عرضه کنند. لذا ایشان متوجه هستند که در اینجا در این روزهای آخر عمر با اینکه بحث، بحث تفسیری بود ولی یک توجهی هم به بحث فقهی داشتند. و در اینجا این بحث، بحثی است که فکر می‌کنم جای تأمل و دقت و کار دارد. و در آخر همین بحث تفسیر موضوعی باز ایشان فرمودند اگر نظریه اجتماعی را کسی نفهمد نمی‌تواند نظام اجتماعی اسلام را متوجه شود و این دو مطلب با هم مرتبطند. یعنی آن ضرورت ارتقاء بحثهای فقهی ما، چه ارتقاء افقی و چه عمودی، را باید بفهمد. ایشان میفرماید: أمّا افقياً فلابدّ و أن يستنفد طاقة الاتّجاه الموضوعي باعتبار أنّ الاتّجاه الموضوعي كما قلنا عبارة عن أن يبدأ الإنسان من الواقع وينتهي إلى‌ النظرية، ينتهي إلى‌ الشريعة. هذا كان ديدن العلماء، ديدن الفقهاء يبدأون بالواقع، وقائع الحياة كانت تنعكس عليهم على‌ شكل جعالة، مضاربة، مزارعة، مساقاة، رهن، نكاح، كانت هذه الحوادث وهذه الوقائع تنعكس عليهم ثم يأخذون هذا الواقع و يأتون إلى‌ مصادر الشريعة لكي يستنبطوا الحكم من مصادر الشريعة. هذا اتجاه موضوعي؛ لأنّه يبدأ بالواقع وينتهي إلى‌ الشريعة في مقام التعرّف على‌ حكم هذا الواقع‌. کاری که فقهاء می‌کردند همین بود که ایشان از واقعیت‌ها می‌آمدند به سراغ منابع شریعت. می‌فرمایند رفتارهای اجتماعی و اقتصادی افراد بود که تحت عنوان جعاله، مضاربه، مزارعه و مساقات، ...، وارد حوزه فقه شده است. به این شکل که شخص سؤال کرده یا محل ابتلایش بوده، سپس فقیه ما آمده و کتاب المساقاة را نوشته است. پس از واقعیت به سمت متن حرکت کرده است.

همین کار را ما در تفسیر پیشنهاد می‌کنیم که کار جدیدی نیست و شیوه علماء و فقهاء بوده است. اصلا فقاهت همین است. فقاهت و تفریع فروع، این است که شما از متون موجود حکم وقایعِ مستجده و [نوپدید] را به دست بیاورید.

معنای تکامل و توسعه «افقی» فقه

بعد می‌فرماید که لكن هنا لابدّ من أن يمتدّ الفقه افقياً على‌ هذه الساحة أكثر. این مقدار از این عناوینی که در فقه آمده، کافی نیست. شما می‌دانید از لحاظ وقایع زندگی، چون زندگی در حال تطور و تکامل است دائما موضوعات جدید مطرح می‌شود. مثلا بیمه مطرح می‌شود، یا موضوع پیوند اعضای بدن یک انسان به انسان دیگر مطرح می‌شود و غیره. بسیاری از مسائل نوپدید را در زندگی عملی و روزمره‌ داریم، که فقیه باید نسبت به آنها پاسخگو باشد. می‌فرماید: لأنّ العلماء الذين ساهموا في تكوين هذا الاتّجاه الموضوعي عبر قرون متعدّدة كانوا حريصين على‌ أن يأخذوا هذه الوقائع ويحوّلوها دائماً إلى‌ الشريعة لكي يستنبطوا أحكام الشريعة المرتبطة بتلك الوقائع‌. می‌فرماید حرص فقهاء همین بوده است که زندگی را به شریعت ربط بدهند. این انگیزه که وجود دارد و این وظیفه وظیفه فقیه است که باید اینچنین باشد که همیشه به مسائل زندگی توجه کنند وحکم شرعی را برای آنها استنباط کند. ولكن وقائع الحياة تتجدّد، تتكاثر باستمرار، تتولّد ميادين جديدة من وقائع الحياة. اما با توجه به استمرار تجدد و تکاثر این موضوعات مورد نیاز در زندگی، ناگزیر این عملیات نیز باید مستمر باشد. لابدّ لهذه العملية باستمرار من أن تنمو، من أن تحوّل كلّ ما يستجدّ من وقائع الحياة، من أن تبدأ من الواقع، لكن ذاك الواقع الساكن المحدود الذي كان يعيشه الشيخ الطوسي أو الذي كان يعيشه المحقق الحلّي، ذاك الواقع كان يفي بحاجات عصر الشيخ الطوسي، كان يفي بحاجات عصر المحقق الحلّي‌. می‌فرمایند این نیازهایی که در فقه مطرح شده است مهم است، لکن ما نباید در حد نیازهای عصر شیخ طوسی یا محقق حلی رحمهما الله باقی بمانیم. و فقط به آنچه که در شرائع و شرح شرائع الاسلام آمده است، اکتفاء کنیم. شرائع برای زمان خود یک متن پیشرفته‌ای بوده است که متناسب با نیازهای آن روز نوشته شده است، و کل وقایع آن زمان را پوشش می‌داده است. اما بعد از قرن هفتم که قرن صاحب شرائع است تا الآن که قرن پانزدهم است، الی ما شاء الله ابواب جدید از مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و مسائل نو پدید دیگر شکل گرفته است. در حالیکه متون فقهی ما همان متون فقهی گذشته است. یعنی در اینجا حرکت افقی نکردیم، بلکه در جای خود یعنی در عصر شیخ طوسی ره و در عصر محقق حلی ره باقی مانده‌ایم.این یک آسیبی است که فقه ما با توجه به متونی که داریم می‌تواند داشته باشد.

سپس می‌فرمایند: لكن كم من باب وباب من أبواب الحياة فتحت بالتدريج، لابدّ من عرض هذه الأبواب على‌ الشريعة، إذا أردنا أن يستمرّ الاتّجاه الموضوعي في البحث الفقهي‌. اگر ما بخواهیم روش تفسیر موضوعی، روش فعالی باشد و بتواند نقش خودش را ایفا کند لازمه‌اش این است که در کلیه ابوابی که در کتب فقهی مطرح نشده و باب فقهی برای آن باز نشده، ما برای آنها ما باب فقهی جدید باز کنیم. لابدّ وأن نمدّده افقياً على‌ مستوى‌ ما استجدّ من أبواب الحياة. بنابراین باید فقه ما مستوعب و در برگیرنده تمام مسائل زندگی باشد. لذا مثلا می‌فرمایند این بحث‌های تجارت و مضاربه و مزارعه و مساقات، وضعیت بازار و اقتصاد آن زمان را نشان می‌دهد که مربوط به حدود هزار سال یا هشتصد سال قبل است. اما امروز معاملات اقتصادی و روابط اقتصادی بسیار وسیعتر و پیچیدهترند: كم من باب ومن أبواب الحياة استجدّ لم يكن معروفاً سابقاً، التجارة والمضاربة والمزارعة والمساقاة كانت تمثّل السوق قبل ألف سنة أو قبل ثمانمئة سنة، ولكن اليوم السوق، المعاملات، العلاقات الاقتصادية، أوسع من هذا النطاق، أكثر تشابكاً من هذا النطاق، إذن لابدّ للفقه من أن يكون كما كان على‌ يد هؤلاء العلماء الذين كانوا حريصين على‌ أن يعكسوا كلّ ما يستجدّ من وقائع الحياة على‌ الشريعة ليأخذوا حكم الشريعة، لابدّ أيضاً من أنّ هذه العملية تسير افقياً كما سارت افقياً في البداية. هذا من الناحية الافقية.

بنابراین شیخ طوسی ره و محقق حلی ره که متناسب با نیازهای زمان خودشان حرکت کردند، ما هم باید متناسب با نیازهای زمان خودمان حرکت کنیم.

معنای تکامل و توسعه «عمودی» فقه

اما ارتقاء وتکامل عمودی فقه یعنی چه؟ میفرمایند من الناحية العمودية أيضاً لابدّ من أن يتوغّل هذا الاتّجاه الموضوعي في الفقه، لابدّ وأن يتوغّل، لابدّ وأن ينفذ عمودياً، لابدّ وأن يصل إلى‌ النظريات الأساسية. می‌فرمایند ما گاهی در باب اقتصاد، حکم رفتارهای اقتصادی فردی یا اجتماعی را بین افراد یا بین ملت‌ها یا بین دولت‌ها بدست می‌آوریم. اما نباید از این مطلب غافل باشیم که چه نظریه‌ای، پشتوانه این فتوی قرار دارد. کل این احکامی که در باب اقتصاد مطرح می‌کنید، چه توجیه نظری به عنوان نظریه حاکم بر این اقتصاد دارد؟ آیا به سمت یک نظام سرمایه‌داری حرکت می‌کنید؟یا یک نظام سوسیالیستی؟ یا به سمت یک نظام جدید که نه سوسیالیستی است و نه سرمایه‌داری، و به تعبیر شهید صدر ره به سمت یک نظام مزدوج که هم مصالح امت و جامعه توجه دارد و هم به مصالح افراد.

تصحیح فتوا بر اساس نظریات فقهی

فهم این نظریه، و رسیدن به نظریه حاکم بر تمام احکام رفتارهای اقتصادی، باید مورد توجه باشد.لذا اگر در جایی یک عملیات اقتصادی مطرح می‌شود که ظاهرش مجاز است، اما در باطن می‌بینید شما را به سمت یک نظریه ناصحیح مثل نظام سرمایه‌داری می‌کشاند، و نظام شما را کم کم متحول می‌کند اینجاست که التفات به آن نظریه می‌تواند [موضع علمی شما را تصحیح کند].

و حتی اگر فقیهی آمد و در ظاهر دلیلی برای توجیه آن مطرح کرد، شما می‌توانید با تعمق در پشتوانه نظری این نظام اقتصادی و احکام اقتصادی، در برابر او موضع بگیرید. این معنای تکامل عمودی و تعمق در درون عالم فقه است. ایشان در توضیح این مطلب می‌فرمایند: لابدّ وأن لا يكتفي بالبناءات العلوية بالتشريعات التفصيلية. بنابراین صرف اینکه ما مجموعه‌ای از احکام را مستدل کنیم کافی نیست، بلکه: لابدّ وأن ينفذ من خلال هذه التشريعات التفصيلية، من خلال هذه البناءات العلوية إلى‌ النظريات الأساسية التي تمثّل وجهة نظر الإسلام؛ لأنّنا نعلم أنّ كلّ مجموعة من التشريعات في كلّ باب من أبواب الحياة ترتبط بنظريات أساسية. یک مطلب بسیار مهمی که دیروز عرض کردم و شهید حکیم هم به این مطلب توجه داده‌اند، این است تمام احکامی که به تفصیل در رساله‌های عملیه در هر بابی آمده است، همه اینها یک پشتوانه نظری دارد. یک نظریه‌ای هست که که این احکام را [تغذیه و] توجیه می‌کند. فهمیدن این نکته که پشت سر تمام این احکام تفصیلی، نظریه‌هایی قرار دارد، و این نظریه ها، حاکم بر آن مجموعه هست، نکته بسیار مهمی است.

آیا کشف نظریاتِ پشتیبان، وظیفه فقیه است؟

ترتبط بتصوّرات رئيسية این نظریه چند تصور اساسی را در بر می‌گیرد که تمام آن احکام و تشریعات اسلام را می‌تواند توجیه کند. چه در زمینه زندگی اقتصادی، چه در زمینه نظام خانواده و همینطور در سائر زمینه‌ها. لذا می‌فرماید: هذه النظريات الأساسية التي تشكّل القواعد النظرية لهذه الأبنية العلوية، لابدّ أيضاً من التوغّل إليها، لا ينبغي أن ينظر إلى‌ ذلك بوصفه عملًا منفصلًا عن الفقه. یک آسیبی که امروز مطرح است و در میان بعضی‌ها متأسفانه به دلیل اینکه به عمق این کلام شهید صدر نرسیدند این است که گفته می‌شود این کار نظریه پردازی ربطی به فقه ندارد. یک نظریه فقهی پشتوانه احکام مستنبط از آیات و روایات است، و آن احکام مستنبط، فقه هستند. اما اگر بنا شد شما یک گام فراتر از این بردارید و وجه مشترک این احکام را به دست بیاورید و آن نظریه حاکم بر این احکام را کشف کنید، اینها اصلا به فقه ربطی ندارد. این مثلا فلسفه فقه است. یا این کار کار فقهی نیست. شهید صدر شدیدا در برابر این طرز فکر در اینجا مقاومت کرده و می‌فرماید: لا ينبغي أن ينظر إلى‌ ذلك بوصفه عملًا منفصلًا عن الفقه اصلا فقه همین است. رسیدن به عمق احکام شرعی و اینکه شما بگویید دقیقا چه نظریه‌ای بر این احکام حاکم است تا اینکه شما در تطبیق در استنباط دچار آسیب نشوید. اصلا این یکی از ضرورت‌های فقاهت است و اگر بخواهیم بگوییم فقه یعنی همین، گزاف نگفته‌ایم.

در ادامه می‌فرمایند: لا ينبغي أن ينظر إلى‌ ذلك بوصفه عملًا منفصلًا عن الفقه، بوصفه ترفا، بوصفه نوع تفنن، بوصفه نوع أدب، ليس كذلك، بل هذا ضرورة من ضرورات الفقه، لابدّ من النفاذ. یعنی یک کار کمالی که اگر شد، شد؛ و اگر هم نشد، نشد. خیر، اینطور نیست. صرف یک نوع تفنن و ادبیات جدید فقهی نیست. بلکه یک ضرورت است. لابدّ من التوغّل عمودياً أيضاً إلى‌ تلك النظريات ومحاولة اكتشافها بقدر الطاقة البشرية. ما که تکلیف ما لایطاق را قبول نداریم، ما که نمی‌گوییم شما حتما به آن واقع صد در صد برسید. بلکه می‌گوییم به اندازه توان بشری. البته این حال یک بحثی است که آیا این یعنی ما نسبی گرا خواهیم شد؟ یا نه منظور این است که تا آنجایی که شریعت به شما اجازه می‌دهد و در اختیار تو قرار داده است که به این نظریات برسی، خواهی رسید؛ و لذا یک کار ناممکنی نیست که از شما خواسته شده است، تا بعد بگویید خیلی خوب من فقط به ظواهر متون اکتفاء می‌کنم و لازم نیست به عمق این متون و به آن حلقه وصل میان آن احکام دسترسی پیدا کنم. یا نمی‌توانم، یا اگر هم فرض کنید می‌توانم، از من خواسته نشده است. ایشان می‌فرمایند هم مطلوب است و هم می‌توانیم.

لذا ایشان فرمودند به سمت دو چیز باید رفت یکی اینکه تمام موضوعات جدید را تحت پوشش فقه قرار دهیم، و دیگر اینکه به ظهورات اولیه و استظهاراتی که می‌شود نباید اکتفاء کرد. بلکه باید آن نظریات حاکم بر این استنباطها را کشف کرد.

اگر این چنین شد ما می‌بینیم که این فقه ما به طور مستمر متجدد و نوگرا خواهد بود. چرا؟ چون همیشه تجربه‌های بشری و مستجدات زندگی می‌تواند کمک کند تا این دانش ما هم به روز شود.

ایشان می‌فرمایند: هذا هو الطريق الوحيد للحصول على‌ النظريات الأساسية للإسلام وللقرآن تجاه موضوعات الحياة المختلفة. خود این مطلب باید بحث شود که آیا یگانه راه ما برای رسیدن به نظریات اساسی اسلام و قرآن در مسائل زندگی همین است یا راه جایگزینی هم داریم؟.

خلاصه ای از دلایل ضرورت بخش به روش تفسیر موضوعی

پس تا اینجا از کلام شهید صدر ره، چند دلیل برای اینکه چرا ما باید به نظریات زیر بنائی توجه کنیم، بدست آمد. چرا ما باید فقه النظریة داشته باشیم؟ چرا باید ما نظریات حاکم بر این احکام فرعی را کشف کنیم؟. تا الآن این چند نکته مطرح شد:

وجه اول اینکه این نظریات می‌تواند ما را از آسیب‌های متعددی که ممکن است در فهم حکم یا تطبیق حکم بوجود بیاید، حفظ کند. البته در تعبیر ایشان فهم و تطبیق نبود، ولی ما می‌توانیم این دو مرحله را مطرح کنیم. چون ایشان ‌فرمودند ما باید به تجربه‌های بشری توجه کنیم و آنها را با نظر قرآن در یک سیاق واحد قرار دهیم. و اگر ما نظر قرآن را به دست نیاوریم، نمی‌توانیم از آسیبِ افتادن در دام [نظریات رقیب] مصون بمانیم. پس در مقام تطبیق ما نیاز داریم که نظر قرآن را خیلی خوب بدانیم، و به آن احکام ظاهری و احکام تفصیلی اکتفاء نکنیم. چون احکام تفصیلی گاهی لازم اعم هستند و نمی‌توانند وجه امتیاز را کاملا نشان دهند. پس هم در استنباط حکم و هم در تطبیق حکم ما به این نظریات احتیاج خواهیم داشت.

وجه دوم بخاطر پوشش دادن به مسائل زندگی است. زیرا آنها بطور مستمر در حال تحول و تکامل هستند، و فقه از این جهت هم لازم است وارد عرصه نظریه پردازی بشود. و اصلا وظیفه فقیه است. و اگر ما وارد این عرصه نشدیم در حقیقت همیشه عقب خواهیم ماند و نمی‌توانیم به تناسب زمان، تکامل پیدا کنیم.

و این تکامل میسور نیست مگر اینکه ما قلمرو استنباط را به طور افقی گسترش دهیم، و این گسترش افقی منهای گسترش عمودی آسیب پذیر خواهد بود. پس این هم وجه دوم.

وجه سوم، عرض کردیم - و شهید حکیم ره هم آن را مطرح کردند – که درحقیقت جواب یک شبهه بود، و ضمناً یک وجه هم برای ضرورت توجه به روش تفسیر موضوعی بود. و آن اینکه اصلا همین کار را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در صدر اسلام انجام می‌دادند. یعنی اینطور نیست که ما بدعتی به وجود می‌آوریم. بلکه حتی زمان صدر اسلام هم به فهم نظریات اسلام احساس نیاز می‌شد. اما آنجا به دلائلی همان فهم اجمالی کافی بود. به لحاظ اینکه زمان، زمان تشریع است و در دوران تشریع خیلی از مسائل را انسان در آن محیط به طور ارتکازی می‌فهمد؛ یا از مجموعه قرائن خیلی خوب می‌فهمد، که مثلا الآن اسلام به چه چیزی نیاز دارد؟ چگونه باید فکر کنیم؟ چگونه در دام ابر قدرت‌ها نیفتیم؟ شاید برای این موارد خیلی نیاز به تعلیم و آموزش نباشد. خیلی از عوام الناسی [در همین دوران ما]، ظاهرا بی‌سوادند، اما در مسائل سیاسی فهمشان بسیار خوب است. بسیار عمیق و دقیق است. چرا؟ چون به آن لب مطلب رسیده‌اند. ممکن است نتوانند با تعبیرات روز و با تعبیرات جدید از آن ایده خودشان دفاع کنند، اما در عمل و با حضورشان مثلا در انتخابات، [این بینش و فهم را نشان می‌دهند]. لذا وقتی که احساس خطر می‌کنند هم ایمان دارند که باید از اسلام دفاع کرد، و هم حتی اگر فرض کنید مثلا به شخص خاصی رأی ندهند، اما اصل حضور در انتخابات را یک ضرورت می‌بینند. اصلا این را جزو سرنوشت خودشان می‌بینند. تعلیم [خاصی] هم به اینها داده نشده است.

آخرین عبارت را از تعبیرات ایشان می‌خوانم. می‌فرمایند چه ضرورتی هست که ما خودمان را خسته کنیم در این زمینه و این نظریات را به دست بیاوریم می‌فرمایند ما در یک نگاه بدوی ما نمی‌بینیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به مثلا به چنین نظریاتی حتما توجه داده باشند، بلکه یکسری احکام کلی را به مسلمین تعلیم داده‌اند، و [امروز هم ما در حقیقت یک بدعتی را مطرح می‌کنیم]. در پاسخ این مطلب می‌فرمایند: الحقيقة أنّ هناك اليوم ضرورة أساسية لتحديد هذه النظريات ولتحصيل هذه النظريات، ولا يمكن أن يفترض الاستغناء عن ذلك‌. ما امروز نمی‌توانیم از این نظریه پردازی بی نیاز باشیم. و در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز ایشان در خلال تطبیقات این نظریات را به امت ارائه می‌کردند. یعنی به شرح وبیان تفصیلی روی نمی‌آوردند، بلکه در ضمن تطبیق احکام آن نگاه و آن بینش و آن نظریه را به مسلمین تعلیم میدادند: النبيّ صلى الله عليه و آله كان يعطي هذه النظريات ولكن من خلال التطبيق، من خلال المناخ القرآني العام الذي كان يبنيه في الحياة الإسلامية، فكان كلّ فرد مسلم في إطار هذا المناخ، كان يفهم هذه النظرية ولو فهماً إجمالياً ارتكازياً. در لابه لای بیاناتشان در آن جو عام قرآنی که برای مسلمین جدید هم بود، پیام اکرم بر صلی الله علیه وآله آن نظریات را مطرح می‌کردند وهر فرد مسلمانی در چنین فضایی آن نظریه را می‌فهمید. البته فهم اجمالی ارتکازی.

لأنّ المناخ والإطار الروحي والإجتماعي والفكري والتربوي الذي وضعه النبي صلى الله عليه و آله كان قادراً على‌ أن يعطي النظرة السليمة، والقدرة السليمة على‌ تقويم المواقف والمواقع والأحداث. به آنها قدرت ارزیابی و تصمیم گیری و فهم دقیق وقایع را می‌داد. یعنی در حقیقت آن نظریه را بطور بسیار فشرده و ضمن یک موضعی وموقفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اینها را به مسلمین تعلیم می‌دادند. ما در بیانات رسول اکرم صلی الله علیه و آله مطالب بسیار فراوانی داریم که اینها کلمات قصار و کوتاه هستند، اما یک نظریه اقتصادی یا اجتماعی یا تربیتی در آن کاملا تعبیه شده است.


[1] تمام عباراتی که از شهید صدر ره در این درس نقل شده است در «موسوعة الشهيد السيد محمد باقر الصدر قدس سره»، ج۱۹ از صفحه ۳۴ به بعد قابل دسترسی است.