استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/12/07

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: خلاصه‌ای از نظریه اجتماعی اسلام

خلاصه‌ای از مطالب گذشته

در بحث گذشته از کلمات شهید صدر به این نتیجه رسیدیم که ایشان گام‌هایی را که یک مفسر در تفسیر ترتیبی برمی‌دارد، می‌پذیرند، ولی نقاط قوت و کمالی را هم در تفسیر موضوعی زائد بر تفسیر ترتیبی، قائل هستند. یعنی ایشان ویژگی‌ها و کمالات تفسیر ترتیبی را نفی نمی‌کنند، ولی با توجه به مأموریتی که تفسیر موضوعی دارد و آن به دست آوردن یک نظریه ویک نظام جامع از قرآن کریم و مستندات اسلامی است، ناگزیر یک گام فراتر از استظهار از تک تک متون نیز قائل می‌شوند.

حال در اینجا چند بحث مطرح بود. یک بحث روش این کار بود که بیان شد که از کجا شروع می‌شود؟ از آشنایی با یک موضوع و طرح سؤال نسبت به آن موضوع، و در مرحله بعد جستجو در آیات وروایات.

و گفتند که فقهاء هم همین کار را می‌کنند. و ما چیزی فراتر از کار فقهاء انجام نمی‌دهیم. جز اینکه اگر موضوع ما یک نظریه یا یک منظومه کاملی هست، بطور طبیعی دایره کار ما وسیعتر از یک موضوع محدود خواهد بود.

مثلا اگر موضوع ما مضاربه باشد خیلی کار ما محدودتر خواهد بود تا اینکه موضوع ما فعالیت‌های اقتصادی، یا نظام اقتصادی باشد که مضاربه بخشی از این نظام می‌تواند قلمداد شود.

دو تفاوت عمده تفسیر موضوعی با تفسیر ترتیبی

پس دو تفاوت در اینجا به وجود آمد: تفاوت اول این است که ممکن است موضوعی که ما مطرح کنیم مستقیما در آیات قرآن یا روایات نیامده باشد بلکه بالملازمة یا بالتضمن مطرح شده باشد. تفاوت دوم اینکه موضوعی که مطرح می‌کنیم قلمروی وسیعتری را نسبت به موضوعات مصرح در آیات و روایات در بر می‌گیرد.

نکات مکمل شهید سید محمد باقر حکیم ره درباره روش تفسیر موضوعی

در این زمینه می‌توانیم از شهید حکیم رحمة الله علیه که عنایت ویژه‌ای به مباحث اجتماعی شهید صدر ره داشتند و در کتاب المجتمع الانسانی فی القرآن الکریم در حقیقت یک بازخوانی نسبت به مباحث شهید صدر داشتند و مباحثی را تکمیل کردند، یاد کنیم.

ایشان توضیحات و نکات اضافه‌ای را درباره همین روش تفسیر موضوعی دارند که شایان توجه است، و می‌تواند بحث شهید صدر را پر بارتر کند.

سابقه تفسیر موضوعی به سابقه تفسیر ترتیبی بازمی گردد

یکی از نکاتی که ایشان در اینجا اشاره می‌کنند و شاید از خود بحث‌های شهید صدر هم الهام گرفته باشند این است که می‌فرمایند این تفسیر موضوعی بدعتی نیست. زیرا چه بسا به ذهن برخی ممکن است بیاید و آمده باشد که پس چرا علمای متقدم ما به چنین روش تفسیری‌ای روی نیاورده بودند؟ و به دلیل اینکه سابقه تاریخی ندارد جای تأمل واشکال خواهد بود و بنابراین باید حجیت این تفسیر موضوعی اثبات شود.

لذا برای این اینکه این تشکیک در حجیت تفسیر موضوعی - به این معنایی که شهید صدر می‌فرماید- به وجود نیاید می‌فرمایند:

«ولد هذا المنهج و منذ بدایات نشوء علم التفسیر فی أحضان المنهج الترتیبي...» [1]

می‌فرمایند اصلا این روش سابقه دیرینه دارد. در همان دورانی که مفسرین به تفسیر ترتیبی توجه کرده بودند در همان دوران تفسیر ترتیبی به نحوه موجبه جزئیه ناظر به موضوعات قرآنی مطرح بوده است. مثال می‌آورند: موضوعاتی مثل الوهیت، تقوا، شفاعت. ما آیات فراوانی درباره شفاعت داریم. در همین کتب تفسیر ترتیبی شما می‌بینید مفسرین گاهی درنگ می‌کنند و به کل آیات شفاعت یکجا می‌پردازند. در حالیکه روش ایشان تفسیر ترتیبی است، اما به این موضوعات توجه خاص می‌کنند. در حقیقت یک نمونه از تفسیر موضوعی منصوص را - به تعبیر بنده –ارائه می‌کنند.

بنابراین سابقین هم در تلاش بودند تا نظر قرآن را درباره شفاعت یا تقوا یا الوهیت به دست بیاورند. بنابراین می‌شود گفت که یک روشی است که برای مفسرین مأنوس و قابل قبول بوده است.

بله می‌توانیم بگوییم در قرون متأخر یک تحول و تطوری در این منهج به وجود آمد و به عنوان یک منهج مستقل مطرح شد. همانطوری که علم اصول در دامن فقه متولد شد بعد مستقل و مشخص‌تر شد، اینجا هم تفسیر موضوعی هم به لحاظ روش کار و هم به لحاظ گستره کار تکامل پیدا کرد و به عنوان یک روش مستقل در تفسیر عنوان مطرح شد. و روشن است که این مقدار از استقلال باعث تردید در مقبولیت و سلامت روش تفسیر موضوعی نمی‌شود. این یک نکته.

گستره موضوعی قرآن مستلزم اعتبار روش تفسیر موضوعی است

نکته دیگری که می‌فرمایند این است که اصلا خود قرآن کریم با صراحت فرموده است که قلمرو و حوزه اطلاعات قرآن کریم یک قلمروی گسترده‌ای است که همه چیز را در بر می‌گیرد: ﴿وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَنًا لِّكلُ‌ شىءٍ﴾[2] و روایات دیگری که کم یا بیش معروف هستند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‌، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى‌، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ، عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالى‌ أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِ‌ شَيْ‌ءٍ، حَتّى‌ وَ اللَّهِ، مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ‌ إِلَيْهِ‌ الْعِبَادُ حَتّى‌ لَايَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ: لَوْ كَانَ‌ هذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيهِ[3] .

یا روایت دیگر:

عَلِيٌّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى‌، عَنْ يُونُسَ، عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «مَا مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّةٌ»[4] .

این روایات نشان می‌دهد که قرآن جامع بوده و در برگیرنده همه موضوعات مورد نیاز بشریت است. بنابراین حتی اگر ما [برخی] موضوعات را [در قرآن به صورت] منصوص نداشتیم، به اقتصای آیات کریمه‌ (و روایاتِ مشابه این آیات)، مانند: ﴿هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ﴾[5] یا ﴿وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾[6] ناگزیر هستیم به تمام موضوعات مورد نیاز، توجه کنیم و حکم آنها را از قرآن به دست آورده و استنباط کنیم. این آیات ضرورت تفسیر موضوعی را با همین گستردگی و تنوع اثبات می‌کند. یعنی هم این آیه ۸۹ سوره نحل، وهم این دو روایتی که اشاره شد. که اولی آن صحیحه است و دومی آن معتبره است. این دو روایت تفسیر کننده همین آیه ۸۹ از سوره نحل هستند.

حال آن «لکل شیء» را اگر نگوییم همه چیز، بلکه با اتکاء به قرینه سیاق اگر کسی بخواهد تحلیل کند، این لکل شیء یعنی کل شیء یحتاج الیه العباد. یعنی هر چیزی که مورد نیاز انسان و جامعه بشری است، نه همه چیز علی الاطلاق و علی العموم. این دیگر قدر متیقن مطلوب در این آیه است.

حال اگر چنین ظرفیتی در قرآن وجود دارد پس ناچار هستیم که به تفسیر موضوعی روی بیاوریم.

بنابراین بستر تفسیر موضوعی هم از خود قرآن با این آیه فراهم شده است.

دو معنا برای قید «موضوعی» در تعبیر تفسیر موضوعی

سپس ایشان وارد این بحث می‌شوند که معنای تفسیر موضوعی این نیست که ما به رأی و نظر خودمان عمل کنیم، که این از مسلمات میان تمام مفسرین هست که: من قَالَ‌ فِي‌ الْقُرْآنِ‌ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار... یا مَنْ‌ فَسَّرَ الْقُرْآنَ‌ بِرَأْيِهِ‌ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِب‌ ... و روایات فراوان دیگر. یا آیاتی مانند: ﴿قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلىَ اللَّهِ تَفْترَون﴾[7] و موارد دیگری هست که نشان می‌دهد قطعا خط قرمز ما در تفسیر، چه موضوعی و چه ترتیبی، تفسیر به رأی است. این خط قرمز ما است و ما نباید به هیچ وجه نزدیک این خط قرمز بشویم. لکن موضوعیتی که در تفسیر موضوعی گفته می‌شود، می‌فرماید به یکی از دو معناست و هر دو معنی را ما می‌توانیم اخذ کنیم.

معنای اول اینکه میفرماید:

ملاحظة الموضوعات الحیاتیة الخارجیة المختلفة التی یعیشها الانسان فی هذا العصر.

می‌رویم سراغ موضوعات مورد نیازی که در زندگی با آن سر و کار داریم و حکم قرآن را درباره آن به دست می‌آوریم. مثلا موضوع انتخاب حاکم توسط افراد جامعه را می ببینیم آیا قرآن این انتخاب را قبول می‌کند یا خیر؟ این یک معنی برای تفسیر موضوعی.

ایشان می‌فرماید مراد بعضی از روایات وارد از اهل بیت علیهم السلام که از تأویل قرآن سخن گفته‌اند، می‌تواند همین معنی باشد. اینکه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرموده‌اند من بر تنزیل قرآن عمل می‌کنم و حضرت علی علیه السلام بر تأویل قرآن عمل می‌کند، این تأویل یعنی تطبیقات آن احکامی که خداوند به طور کلی نازل کرده است و حال مصداقش را امیر المؤمنین علیه السلام مطرح می‌کنند و عمل می‌کنند.

یا روایتی از امام باقر علیه السلام هست که می‌فرمایند:[8] مَا مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ. قرآن یک ظهری دارد و یک بطنی. فَقَالَ ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ. آنچه که گذشت و آنچه که هنوز نیامده است. يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ. این قرآن حرکت می‌کند و در جریان است همانطور که ماه و خورشید در جریان هستند. یعنی قرآن به طور پیوسته و دائمی در جامعه حضور دارد، همانطوری که شمس و قمر حضور دارند و در حال فعالیت هستند. كَمَا جَاءَ تَأْوِيلُ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ يَكُونُ عَلَى الْأَمْوَاتِ كَمَا يَكُونُ عَلَى الْأَحْيَاءِ بر همه حجت است. هم بر اموات و گذشتگان تطبیق می‌شود و هم بر آنهایی که الآن هستند یا بعدا می‌آیند. شهید حکیم ره به همین روایت استشهاد می‌کنند. آیه قرآن، به ارشاد امام باقر علیه السلام ما را راهنمایی می‌کند به اینکه در قرآن چگونه جواب همه چیز هست. ﴿ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌ نَحْنُ نَعْلَمُهُ﴾[9] راسخون در علم می‌دانند تأویل آن و تطبیقات آن چیست.

در اینجا به قرینه [تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ] مقصود از تأویل، نه آن معانی غریب و آن معانی احتمالی بعید است که به ذهن هیچ‌کس نمی‌آید. بلکه اینجا تأویل یعنی تطبیقات آن تنزیل‌های قرآنی؛ که اگر چنین شد می‌فرماید خدا و راسخون در علم می‌دانند این تأویل را. و ما هستیم که آن را می‌دانیم. بنابراین بطن قرآن شد تأویل قرآن؛ و تأویل قرآن هم شد تطبیق قرآن علی ما یأتی من الحوادث.

لذا هم روایت و هم آیه قرآن هر دو دلالت می‌کنند بر اینکه قرآن ظرفیت حضور در جامعه را دارد، فقط کسی را می‌خواهد که توان فهم قرآن و تطبیق مراد و مفاد قرآن را بر حوادث واقعه داشته باشند.

شهید حکیم ره راجع به این روایت می‌فرمایند:

مما لم یکن فی عصر نزول القرآن فهو في هذا الانطباق علی الحیاة الاجتماعیة، مثل الشمس و القمر التی تنطبق علی الحیاة الکونیة، فکلما وجدت ظاهرة اجتماعیة جدیدة، کان للقرآن الکریم فیها تأویل وتطبیق، فهو ینطبق علی الأحیاء الآن کما ینطبق علی الأموات.

[سپس شهید حکیم به روایت دیگری اشاره می‌کنند] که صفار به طریق معتبر از اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند. حضرت می‌فرمایند[10] :‌ إِنَ‌ لِلْقُرْآنِ‌ تَأْوِيلًا فَمِنْهُ مَا قَدْ جَاءَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَجِئْ فَإِذَا وَقَعَ التَّأْوِيلُ فِي زَمَانِ إِمَامٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَرَفَهُ إِمَامُ ذَلِكَ الزَّمَانِ.قطعا قرآن تأویل دارد. برخی از آنها گذشته است و برخی نیز هنوز نیامده است.(به قرینه همین فقره، مقصود از تأویل را می‌فهمیم). هر وقت تأویلی و مصداقی از مصادیق آنچه که در قرآن آمده است در زمان یکی از ائمه علیهم السلام واقع شد آن امام آن را تشخیص می‌دهد.

خوب، از این روایت هم می‌فهمیم که قرآن مصادیق فراوانی برای احکام خود دارد که در حوادث گوناگون زندگی تکرار می‌شود.

و البته این مطلب [کاملا] قابل فهم است. [زیرا] بر اساس اینکه سنت‌های الهی در جامعه بشری حکومت می‌کند و مشابه حوادث اقوام گذشته، در این زمان و زمان‌های آینده هم حادث می‌شود، این از لحاظ متن قرآنی بسیار قابل فهم و قابل توجیه است.

سپس شهید حکیم ره می‌فرماید این تطبیق آیات بر مصادیق و شواهد زندگی روزمره یکی از ویژگی‌های تفسیر روایت شده از اهل بیت علیهم السلام است که خیلی بر موضوع تأویل قرآن تأکید فراوان داشته‌اند. این یک معنی بود.

معنای دوم برای تفسیر موضوعی این است که ما موضوعات قرآنی را به گونه‌ای مورد بحث و بررسی قرار دهیم که تمام آیاتی که به آن موضوع ربط دارد، آنها را جمع آوری کرده و نظریه قرآن را در آن زمینه به دست بیاوریم. مثلا آیات شفاعت را جمع آوری و تفسیر می‌کنیم. اما این مقدار تفسیر موضوعی نیست. در تفسیر موضوعی اضافه بر گردآوری و تفسیر هر آیه، یک کار اضافی هم باید انجام بگیرد. یعنی حتی در موضوعات منصوص باید مجموعه این مفاد و مفاهیمی که در این آیات متفرقه مطرح شده‌ است را باید به ربط دهیم،بطوریکه آن نظریه قرآن درباره آن موضوع، به دست بیاید. بنابراین این معنای دوم از تفسیر موضوعی، مکمل آن معنای اول است.

به بیان دیگر ما دو سطح از تفسیر موضوعی خواهیم داشت؛ یک سطح از تفسیر موضوعی که دارای سابقه تاریخی طولانی از اول و آغاز تفسیر ترتیبی است؛ آن عبارت است از اینکه موضوعات قرآنی مصرح در آن، تفسیر شده و ربط آنها را کشف کنیم.

سطح دیگر این است که نظریه قرآن راجع به موضوعات زندگی جمع آوری و تفسیر کنیم، و سپس از مجموع آنها نظریه قرآن کریم را بدست بیاید. در اینجا هم قرآن چنین ظرفیتی دارد ولی یک «عالم بالتأویل» می‌خواهد تا بتواند مراد قرآن کریم و انطباق آیات قرآن را بر مصادیق و موارد زندگی کشف کند.

مثلا در رفتار و سیره امام علی علیه السلام شما این را می‌بینید. ایشان در جنگ جمل و صفین و نهروان فرمودند من مأمورم به تأویل قرآن عمل کنم ولی پیامبر صلوات الله علیه و آله مأمور بود به تنزیل قرآن عمل کند. من دارم حکم قرآن را درباره اینها اجراء می‌کنم. در حالیکه خیلی‌ از افرادی که در جنگ جمل و صفین و در نهروان حضور داشتند، نسبت به تصمیم و موضع‌گیری امیرالمؤمنین علی علیه السلام دچار تردید و تشکیک بودند. آیا اینجا جای جنگ است؟ آیا باید وارد کارزار شد؟ آیا اینها واقعا مستحق قتال هستند؟ یا اینکه نه اینها مهدور الدم هستند؟ اینجا دچار شبهه و تردید بودند. در حالیکه حضرت علی علیه السلام هیچ تردیدی و شکی نداشتند در اینکه اینها بغی کردند وبغاة هستند، و حکم بغاة بر اینها باید اجرا بشود.

این آگاهی و دانایی که ما در قرآن یک حکم مسلم و قطعی داریم و این هم مصداقش هست، این یک دانایی وتوانایی و دقت خاصی را می‌طلبد.

شهید حکیم می‌فرماید این سطح بالاتر از آن تفسیر موضوعی به معنای اول است که در آن موضوعات منصوص در قرآن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

سیره پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله دلیل دیگری بر اعتبار تفسیر موضوعی

بعد می‌فرمایند - شهید صدر هم این مطلب را دارند- دلیل و شاهد [این تفسیر موضوعی به معنای دوم] این است که پیامبر صلوات الله علیه و آله در زمان حیات خودشان هم همین کار را می‌کردند. یعنی سعی می‌کردند دیدگاه قرآنی را در هر موضوعی به مسلمین ارائه دهند؛ با این تفاوت که در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله دیگر احتیاج به این همه ابزار علمی نبود. بلکه در آنجا پیامبر صلوات الله علیه و آله با خواندن آیات و تطبیق آیه بر مورد عملا نشان می‌دادند که این جا، جای چه مطلبی است.

به این ترتیب باز ما شاهد دیگری از سیره مبارکه پیامبر صلی الله علیه وآله را خواهیم داشت که در آن به مسائل جدید توجه شده است. و مسلمین هم به دلیل اینکه از این لحاظ مددرسانی علمی می‌شدند، دیگر متحیر نمی‌ماندند و به همین بیان اجمالی حضرت اکتفاء می‌کردند.

اما هر چه از عصر تشریع دورتر می‌شویم، بیانها احتیاج به تفصیل و تبیین بیشتر دارد. تا اینکه برسد به دوران ما، که ما چون در آن شرائط زندگی نمی کنیم باید کلیه آن شرائط برای ما ترسیم شود. لذا کار تبیین پیچیده‌تر می‌شود. چرا؟ چون ما از عصر تطبیق و از عصر نزول فاصله داریم. و لذا باید کلیه عناصری که آن تداعی و فهم را برای ما بوجود می‌آورد، برای ما فراهم شود. به همین خاطر می‌بینیم که ما در این زمان به تبیین بیشتری نیاز داریم و در آن زمانهای اولیه به تبیین کمتر.

به همین خاطر می‌بینیم که تفسیرهای موضوعی به یک حجم زیادی از مطالب نیاز پیدا می‌کند. و این نه به خاطر این است که ما یک بدعت جدیدی را اینجا آغاز می‌کنیم، بلکه به این خاطر این است که شرائط این احتیاج را بر ما تحمیل می‌کند تا این که ما مطالب فراوانتری را آماده کنیم، تا آن فهم مطلوبی که مسلمین در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله به دست می‌آوردند، ما نیز به دست بیاوریم.

«ضرورت تفسیر موضوعی» از سه جهت

به این ترتیب ما ناگزیر هستیم که نظر قرآن را در هر مسأله ای [از مسائل زندگی یا مسائل منصوص در قرآن] اولا بدانیم و ثانیا بتوانیم نظر قرآن را با نظرات دیگری که مطرح هست مقایسه کنیم تا وجه امتیاز و اختلاف را به دست بیاوریم. که این یک نکته خیلی مهمی است. [زیرا دانستن وجه اختلاف به ما کمک می کند] تا اینکه در تطبیق دچار سردرگمی نشویم. همینطوری که در دهه‌های گذشته خیلی‌ها در دامن مارکسیسم یا سوسیالیسم قرار می‌گرفتند فقط به خاطر اینکه به وجوه امتیاز و اختلاف سوسیالیسم و مارکسیسم، با اسلامی که در آن مسائل فراوانی راجع به تأمین زندگی اجتماعی انسان‌ها وجود دارد، توجه نمی‌کردند، و در نتیجه اسلام را با مارکسیسم وبا سوسیالیسم خلط می‌کردند.

مثلا همین جورج جرداق کتابی دارد تحت عنوان سوسیالیسم حضرت علی علیه السلام. اشتراکیت حضرت علی علیه السلام. یک مطلبی را گرفته اما کل آن نظریه را ملاحظه نکرده است. به همین خاطر می‌بینیم که یک بعد را می‌گیرد و با همان بعد، اسلام را می‌بیند. بعد فکر می‌کند این [بعد] همان [اسلام یا نظر حضرت علی علیه السلام] است.

شهید صدر در بحث اقتصادنا به تفصیل آمده‌اند وجوه امتیاز جوهری اسلام از مارکسیسم را و حتی امتیازهای روبنایی و ظاهری را و اینکه کجاها باهم تلاقی و تشابه دارند بیان کرده اند.

با تکیه بر این اصل، ما از افتادن در دامن مارکسیسم یا سوسیالیسم در امان قرار می‌مانیم.

به هممین خاطر شهید حکیم می‌فرمایند ما ناگزیریم نظر قرآن را در هر موضوع جدیدی که نظر بشری هم در آن مطرح هست بدانیم و مقایسه کنیم تا اینکه وجوه امتیاز و اشتراک را داشته باشیم تا ناخواسته و ندانسته در دامن نظریات جدید و آن تفسیر به رأیی که خیلی‌ها می‌ترسند در آن واقع بشوند، ما واقع نشویم. این هم جهت دومی که ما را وادار می‌سازد وارد این عرصه شویم.

و ثالثا در مقام تطبیق و عمل، برای اینکه حداکثر دقت و حداقل از خطاء را داشته باشیم، باید این نظریات اسلامی را یعنی نظر کامل اسلام و قرآن را در یک موضوعی بدست بیاوریم؛ و اکتفا نکنیم به احکام ظاهری و احکام فرعی بلکه به عمق نظر قرآن در یک زمینه‌ای برسیم. یعنی حتما آن نظریه قرآنی باید متبلور بشود تا اینکه در مقام تطبیق ما گرفتار کمترین خطا وبیشترین امکان عمل به آن دیدگاه قرآنی بشویم. این هم نکته سوم.

تا اینجا به همین مقدار اکتفا می‌کنیم و ان شاء الله در جلسه بعد نکات دیگری، اگر از متن شهید صدر در همین زمینه وجود داشته باشد مورد دقت قرار می‌دهیم، وبعد وارد عرصه ارزیابی می‌شویم ان شاء الله.


[1] المجتمع الانسانی فی القرآن الکریم، ج1، ص۱۳.
[2] سوره نحل، آيه 89.
[3] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص59.
[4] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص59.
[5] سوره آل عمران، آيه 138.
[6] سوره انعام، آيه 59.
[7] سوره یونس، آيه 59.
[8] بصائر الدرجات، الصفار القمي، محمد بن الحسن، ج1، ص196. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ مَا مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ‌ فَقَالَ ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ كَمَا جَاءَ تَأْوِيلُ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ يَكُونُ عَلَى الْأَمْوَاتِ كَمَا يَكُونُ عَلَى الْأَحْيَاءِ قَالَ اللَّهُ‌ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌ نَحْنُ نَعْلَمُهُ.
[9] سوره آل عمران، آيه 7.
[10] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْمَرْزُبَانِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ إِنَ‌ لِلْقُرْآنِ‌ تَأْوِيلًا فَمِنْهُ مَا قَدْ جَاءَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَجِئْ فَإِذَا وَقَعَ التَّأْوِيلُ فِي زَمَانِ إِمَامٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَرَفَهُ إِمَامُ ذَلِكَ الزَّمَانِ.