90/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفه عین أبداً
تقدم ارزیابی «روش نظریه» بر «ارزیابی خود نظریه»
در جلسه قبل اشاره کردیم که ما برای بررسی و ارزیابی یک نظریه قبل از هر چیز، باید به روشی که صاحب نظریه در پیشگرفته است توجه ویژهای داشته باشیم. و فهم آن روش و ارزیابی آن، در فهم و ارزیابی خود نظریه مدخلیت فراوان دارد. بنابراین اولین بحثی که برای بررسی و ارزیابی نظریه شهید صدر رحمة الله علیه به نظر میرسد لازم است، بحث از روش ایشان در بدست آوردن این نظریه اجتماعی از قرآن کریم است.
تبیین روش استنطاقی (روش تفسیر موضوعی یا ارتباطی یا توحیدی)
چگونه شهید صدر به کشف این نظریه رسیدند؟ یا چگونه این نظریه را از قرآن بدست آوردند؟. در قرآن آیات فراوانی راجع به خلافت انسان وجود دارد و شهید صدر تعدادی از این آیات را در کنار هم در جزوه ویژه خلافت انسان و شهادت انبیاء جمع کردند. خیلیها هم این آیات را خواندند و چه بسا برای آنها این تعبیر خلیفه وخلافت جلب توجه نکرده بود که گویای یک نظریه اجتماعی است. چرا دیگران متوجه این نوع از نکات یا برداشتها نشدند؟. مثلا میتوانیم بگوییم که وقتی یک کسی این آیات را راجع به حضرت آدم میخواند: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[1] در این آیه نگفته است این خلیفه کیست. بعد میفرماید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[2] . جمع بین این دو آیه این میشود که پس این خلیفه، حضرت آدم علیه السلام بوده است. ذهن معمولا میرود روی شخص آدم. یعنی آدم را، حمل بر آدم نوعی نمیکند، بلکه حمل بر آدم شخصی و جزئی میکند. و چون مجموعه نکاتی که در این آیات مطرح شده است ویژه حضرت آدم علیه السلام، یعنی اولین انسان بوده است، لذا ذهن به طور طبیعی به سراغ شخص آدم میرود. و تنها به یک جریان تاریخی منتقل میشود، نه به یک سنت اجتماعی یا دیدگاه اجتماعی جامع، که میتواند کلیه سؤالات مطرح در زمینه یک نظریه اجتماعی را پاسخگو باشد. شاید یکی از علل این باشد. ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ﴾[3] . برای جوامع بعدی هم کلمه خلائف استفاده شده است؛ آیا ربطی بین آن خلیفة و این خلائف هست یا خیر؟خیلی مورد دقت و کنکاش نبوده است.
اما وقتی که شهید صدر بنایشان بر این بوده است که پاسخ قرآن را در چند سؤالی که برایشان مطرح شده است بدست بیاورند، طبیعی است که آن روشی که ایشان به کار می برند، روش استنطاق آیات است (که توضیح خواهیم داد این روش چیست و چه تفاوتی با روشهای دیگر دارد).
اینجا بود که شهید صدر به احتمالات دیگری هم که در این آیات مطرح میشود توجه میکنند. یا خود ایشان احتمالاتی را مطرح میکند، که مثلا این آدم میتواند آدم نوعی باشد نه آدم خاص و آدم ابوالبشر. یعنی این خلیفه کل انسانها را شامل میشود، و شخص آدم یکی از خلفای خداوند هست.
طبیعتا اینجا سؤالات فراوان دیگری پیش میآید که با ظهوراتی که در این آیات هست و ظاهرا شخص آدم است نه آدم نوعی، اینها را چه کار کنیم؟ آیا همه آدمها تعلیم اسماء شدند؟ در حالیکه این آیه میفرماید ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[4] . به همه آدمها تعلیم اسماء شده یا فقط آن آدم ابوالبشر؟ در اینجا سؤالات فراوانی پیش میآید که باید قاعدتا جوابش تهیه شود. شهید صدر همه این سؤالات را در این مجموعهای در اختیارمان هست جواب ندادند. حال چگونه میشود جواب داد؟ باید برگردیم به روشی که ایشان دنبال کرده است، یعنی روشی که ایشان را به این نوع از استظهار کشانده است.
در دو درس اول تفسیر موضوعی[5] ، شهید صدر ره سعی کردند روش تفسیر موضوعی ای را که خود ایشان پیشنهاد و اکتشاف کردند، به خوبی تبیین کنند.
برای سهولت بحث پیشنهاد میکنم که ما این روش را روش استنطاقی تعبیر کنیم. که مستند به یک حدیث از امیرالمؤمنین علیه السلام هم شده است: ذلک القرآن فاستنطقوه. قرآن را استنطاق کنید. این تعبیر خوبی برای روش شهید صدر ره است.
روش استنطاقی در برابر روش استظهاریِ متعارف
روش استنطاقی در برابر روش متعارفی است که در فهم آیات دنبال میشد و ما در آن روش به دنبال ظهور آیات هستیم. از آن هم تعبیر میکنیم به روش استظهاری. منهج استظهار از آیات. یعنی طلب ظهور آیات. و منهج استنطاقی یعنی طلب نطق و گویا شدن آیات؛ که خیلی به هم نزدیک هستند و شاید به یک معنی هر دو روش به ظهور قرآن منتهی میشوند، اما ما به دو شکل میتوانیم ظهور قرآن را یدست بیاوریم.
روش اول که سادهتر و راحتتر است این است که ما بیاییم آیه را بخوانیم وطبق معانی لغوی کلمات و ترکیبهای موجود در آیه، با مراعات قواعد صرفی ونحوی و توجه به مجاز و کنایه و استعاراتی که در این آیات ممکن است باشد، ظهور اولیهای را که برای یک آیه بدست میآید، تعیین کنیم. بگوییم مثلا بگوییم این آیه ﴿الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ﴾ [6] یعنی چه. آنچه که مفسرین در تفسیرهای متعارف خودشان گفتند از این نوع است.یعنی یک تفسیر تجزیئی. تعبیر شهید صدر تفسیر تجزیئی است. یعنی جزء جزء، یعنی آیه آیه، سوره سوره و در هر سورهای، آیه آیه. ما از آغاز سوره تا انتهای سوره را مرور کنیم و مفرداتی را که در آیات آمده است و بعد ترکیب یک جمله یا جملاتی که به هم ربط داده شدند، اینها را بدست بیاوریم وبگوییم چه معانی وچه مطالبی وچه مدلولهایی در این آیات به چشم میخورد. این کار را میگوییم استظهار. استظهار از یک آیه یا چند آیه یا یک سوره. این کار را مفسرین انجام دادهاند. ایشان نام این کار را تفسیر تجزیه ای. هیچ اصراری هم نیست که کل آیات یکجا دیده شوند. یا این آیه را با آیات مشابه دیگر مقایسه کنند. یا این آیه را به آیات مرتبط دیگر، ربطش را بیابیم.
ماحصل روش استنطاقی یک نظریه است (مرکب نظری)
این تفسیر تجزیئی در برابر تفسیر موضوعی یا ارتباطی یا توحیدی – ایشان نامهای مختلفی برای آن قرار داده اند – قرار دارد.این تفسیر عبارت از است از اینکه ما فراتر از معانیای که در روش تجزیئی بدست آوردیم، یک کار جدیدتری و افزونتری انجام دهیم، و بیاییم میان مجموعهای از آیات قرآن روابط را کشف کنیم، و از مجموعه آیات مرتبط به هم یک مرکب نظری - به تعبیر ایشان – بدست بیاوریم. منظور از مرکب نظری یا نظریه، مجموعهای از مفاهیمی است که در کنار هم قرار میگیرند و یک واحدی و یک کلی را تشکیل میدهند، که در این کل هر یک از این مفاهیم جزئی در جای مناسب خودش در این مرکب قرار میگیرد و یک نظم و ساختار معقول و منطقی را شکل میدهد. منطقی بودن این مجموعه در کنار هم، مهمترین شاخصه این مرکب نظری است.
ایشان میفرمایند به این روش در تفسیر میگوییم روش تفسیر موضوعی یا توحیدی یا ارتباطی. یعنی ربط دادن میان این آیات ودَمج و توحید. توحید یعنی یکی کردن. یعنی ما این اجزاء متفرق را در کنار هم جمع میکنیم و در ردیف یک مرکب واحد قرار میدهیم.
ایشان میفرمایند طبق آن روایت شریف، راه رسیدن به چنین مرکب نظری، بر اساس استنطاق است. و استنطاق آیات قرآن فراتر از آن بحث استظهار است. شما باید آیه را به نطق در بیاورید. به زبان در بیاورید و آیه را پویا کنید.
[مثلا] در نگاه اولیه این آیه را میخواندید و ربطی به نظریه اجتماعی نداشت: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[7] . من یک خلیفهای در زمین قرار دادم. اصلا ذهن مستقیما به سراغ یک نظریه اجتماعی نمیرود. ذهن میرود سراغ یک جریان تاریخی و اینکه خداوند با ملائکه راجع به حضرت آدم صحبتی قبل از آفرینش آدم کرده است، و حال او را آفریده است. اما اینکه این حادثه تاریخی خودش تجلی یک اصل یا مجموعهای از اصول و سنتهای الهی است، و این حادثه تاریخی، نمیتواند فراتر از آن سنن و قواعد شکل گرفته باشد، [این یک سطح دیگری از تفسیر است]. و این آدمی که در اینجا آمده است، درست است که آدم ابو البشر است، اما این به عنوان یک مصداق از یک کلی است.
پس، ببینید چقدر مطالب فراوانی باید پشت این استظهار قرار داشته باشد، و چه سؤالهایی در ذهن فقیه باید آماده باشد، تا بتواند آیه را به نطق در بیاورد.پس مجموعهای از مطالبی که اینها پشتوانه این ایده هستند و میتوانیم بگوییم مبانی این نظریه[8] هستند، به ضمیمه سؤالاتی که درباره یک موضوع در ذهن مفسر شکل گرفته است؛ مفسر با آنها به سراغ آیات میرود و سعی میکند جواب سؤالهای خود را بدست بیاورد.به این [عملیات] میگوییم: استنطاق.
لذا شاید تعبیر مولا علیه السلام که فاستنطقوه یعنی کاری را شما باید [نسبت به آیات] انجام بدهید، که خودش خود به خود گویا نیست. ظهور دارد، خودش بیان هست: ﴿هَٰذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] . اما معنایش این نیست که همه چیز او آشکار و روشن باشد و راحت و بدون هیچ تلاش علمی و فنی شما به همه چیز آن برسید. بلکه باید [مطالب را] استخراج کنید. استخراج و استنطاق از باب استفعال است، یعنی نطق او را باید بدست بیاورید. لذا یکسری گامهایی را باید بردارید تا اینکه این قرآن به نطق در بیاید.
ادله اعتبار روش استنطاقی
شهید صدر برای تبیین اهمیت و ضرورت این روش استنطاقی در قرآن، و اینکه شیوه استنطاق چگونه است، و از چه مسیری عبور میکند و از کجا شروع میشود وبه کجا ختم پیدا میکند، و چه آثار و نتائجی این استنطاق خواهد داشت، در این دو درس اول تفسیر موضوعی شان مفصل صحبت کرده اند. و دلائلی را برای جا انداختن این روش مطرح کرده اند.
این دلائل عبارتند از:
اول: استشهاد به همین کلمه مبارکی که از کلام مولا علیه السلام به ما رسیده است: ذلک القرآن فاستنطقوه[10] .اصلا دستور یا ارشاد به اینکه شما قرآن را به نطق بکشانید.حال کسی که یک چنین ایدهای را مطرح میکند حتما خود روش و راهی را هم دارد. لذا میتوانیم برای تأیید فرمایش شهید صدر به خود نهج البلاغه هم مراجعه کنیم و ببینیم خود مولا علی علیه السلام چگونه آیات قرآن را در خطبهها و کلمات فراوانی که از حضرت داریم، استنطاق کردند.
دوم: توضیح معنای استنطاق. ایشان میفرمایند که اصلا این استنطاق قبل از اینکه ما آن را در تفسیر بکار بگیریم، فقهاء در فقه همین کار را انجام دادهاند. یعنی من بدعتی را اینجا مطرح نکردم. بلکه وقتی ما به کار فقهاء در طول تاریخ نگاه میکنیم، میبینیم فقه ما را از استظهار به استنطاق کشاندهاند. ما هم همین را میتوانیم در تفسیر انجام دهیم. پس روش من مسبوق است به یک سابقه بسیار مهم و آن عمل فقهای ما است که دنبال حجت شرعی هستند. و اگر این کار درست نبود و مشروع نبود فقهای ما در فقه از چنین روشی بهره برداری نمیکردند.
ما اگر تاریخ فقه را مرور کنیم میبینیم که در عصر نبوی و ائمه علیهم السلام، فقه ما یک فقه روایی، یعنی در حد استظهار از آیات و روایات و تطبیق مفاد آیات و روایات بر مسائل زندگی بوده است. به مرور زمان این مدلولها را کنار هم قرار دادند و از آن متفرق ومتشتت بودن، تقریبا یک جنبه موضوعی به خودش گرفت. اما موضوعی در چه حدی؟ در حد خود متون روایات. آن موضوع خاص موضوعی است که از متن این روایات بر گرفته شده است.
بعد از این مرحله، مرحله فقه تفریعی میآید که با توجه به روایاتی که در اختیار داریم، فقهای ما مسائل جدید را عرضه بر این روایات عرضه میکردند و سعی میکردند پاسخ آن مسائل مستحدثه را از آن روایات بدست بیاورند، و کم کم فقه ما رشد کرد و فراتر از متون روایات مطالبی را در کتب فقهی دیدیم و میبینیم که این نتیجه آن تلاش استنباطی فقهاء است.
کم کم ابواب فقهی موجود در کتب فقهی ساختار پیدا کردند و یک ساختار منظمی پیدا کرد. حال این نظم را شما در مجموعه آیات صوم نمیبینید. در مجموعه روایات نمیبیند. اما فقهاء آمدند اینها را کنار هم گذاشتند. اول روایات را منظم کردند چون تناسب اینها را با هم دیدند. بعد کم کم با توجه به مسائل جدیدی که پیش آمد و سؤالاتی که برای فقها مطرح شد یک مجموعهای از مطالب فراهم آمد. بعد هر فقیهی که آمد به نظم در آوردن این مطالب مد نظرش بود و حتی در تعدیل و تحسین این نظمها هم ما بین کتب فقهی تفاوت میبینیم.
حال شهید صدر میفرمایند این فقه موضوعی است. وقتی شما [مثلا] میگویید کتاب الصلاة، همه روایات و مفاد روایات را میآیید به گونهای نظم میدهید که اینها در یک طبقه بندی منطقی قرار بگیرند. مثلا تعریف صلاة، مقدمات صلاة، ارکان صلاة، اجزاء صلاة، شرائط صلاة، ... . اینها طبقه بندی در واقع کار فقهاء است که آمدند به همه اینها واقف شدند و اینها را به گونهای خاص چینش دادند.
این روش استنطاقی در حقیقت بر اساس صبغه کار فقهاء مهر تأیید خورده، و میتوانیم بگوییم قاعدتا از حجیت کافی برخوردار است. به همین خاطر ما میتوانیم همین روش را در تفسیر بکار بگیریم و افقهای جدیدی را در باب فهم مراد خدا در آیات قرآن کشف کنیم.
وبعد خودشان همین روش را در دو مورد تفصیلا پیاده میکنند. یکی بحث سنتهای تاریخ و [دیگری] بحث عناصر جامعه که بعد منتهی میشود به بحث نظریه اجتماعی.
سوم: شهید صدر اضافه بر اهمیت این روش برای زنده ماندن قرآن و جوابگو بودن قرآن برای مشکلات انسانها در همه عرصهها، میفرمایند راهی و چارهای، جز این روش وجود ندارد. یعنی یکی از ادله میتواند این باشد که یگانه راه زنده بودن قرآن و توجیه و تبیین اینکه چگونه قرآن به مرور زمان کهنه و فرسوده نمیشود و جوابگو هست، این است که شما ناچارا باید با قرآن چنین تعاملی داشته باشید. یعنی قرآن را همیشه مرجع قرار دهید و سؤالهای خودتان را بر قرآن عرضه کنید.
نقطه شروع در روش استنطاقی: طراحی سوالات از پایگاه واقعیت خارجی
حال آغاز این استنطاق از کجا است؟ شهید صدر تأکید دارند که ما باید از واقعیت خارجی شروع میکنیم. یعنی از تشخیص موضوع باید شروع کنیم و سؤالاتی را راجع به آن موضوع تهیه کنیم و این سؤالات را بر آیات قرآن عرضه کنیم. و بعد پاسخ آیات قرآن را استخراج کنیم و بعد این پاسخها را در کنار هم قرار داده و از آنها یک مرکب واحدی که هماهنگ و منسجم باشد یدست بیاوریم. این مسیر را شهید صدر ره پیشنهاد میکنند.و میگویند روش منطقی این است که شما با سؤال وارد حوزه استظهار شوید، نه بدون سؤال. اگر بدون سؤال وارد شدی شما در حد همان استظهارهای اولیه خواهید ماند. این ظهورات حدی دارد و به اندازهای که ذهن شما حساس و فعال باشد و سؤال داشته باشد، به همان نسبت، شما میتوانید ظهورات جدیدی را بدست بیاورید. و این ظهورات جدید زمانی برای شما ظاهر میشود که شما سؤال داشته باشید و این متن پاسخگوی آن سؤال باشد.
عمده مطلبی که برای مهم است، بحث حجیت این عملیات فکری است که آیا ما چیزی فراتر از استظهار داریم یا خیر؟ بر اساس مبانیای که ما در حجیت ظهور داریم اگر اینجا برایمان ظهور درست شد قاعدتا برای ما حجت خواهد بود. اما اینکه به این شکل ما عمل کنیم و چقدر میتوانیم ظهور به دست آوریم این هنر شهید صدر است که در اینجا میخواهد حداکثر بهرهبرداری را از متون موجود برای پاسخ دادن به آن سؤالات، انجام دهد. لذا ما به چیزی فراتر از ظهور وحجیت ظهور نخواهیم رفت، اما در روش رسیدن به این ظهور و به نطق در آوردن این مفاد و متون قرآنی [متفاوت عمل میشود].
خب ما تا اینجا بحث را تمام میکنیم و در مرحله بعدی تعبیرات خود شهید صدر ره در یک بررسی تطبیقی مرور میکنیم تا اینکه این ادعا را با مستندات خودش به طور روشن ان شاء الله ببینیم.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.