استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/09/29

بسم الله الرحمن الرحيم

استاد سید منذر حکیم

« ۲۹/۹/۹۰»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفة عین أبداً

مقدمه‌ای در باب آنچه تاکنون گذشت

تا الآن ما چند مرحله را طی کردیم. اول اینکه سعی کردیم با بیان توضیحاتی راجع به منابع، جایگاه و نقش هر منبع را در این بحث بیان کنیم. دوم، یک نگاه اجمالی به بحث نظریه خلافت انسان و شهادت انسان انداختیم و در ضمن این بحث سعی کردیم روی بخش خلافت - که بخش عمده این بحث است- متمرکز شویم. گفتیم این نظریه متقوم به دو رکن است: رکن خلافت و رکن شهادت. و فعلا در رکن خلافت هستیم و هنوز به رکن شهادت نرسیدیم.

ضرورت توجه به «زاویه دید» شهید صدر در بحث سنت دین و استخلاف

در رکن خلافت چندین بحث ضروری است انجام بگیرد. بحث اول عبارت است از اینکه: شهید صدر چگونه وارد بحث خلافت شد و نحوه ورود ایشان به این بحث، چه ارتباطی با بحث سنتهای تاریخ داشت.در اینجا در جلسه قبل بیان مستوفائی داشتیم، [زیرا] این بعد از بحث [در فهم دیدگاه شهید صدر] تأثیرگذار خواهد بود. یعنی زاویه دید شهید صدر در موضوع دین و خلافت یک زاویه دید فلسفه تاریخی است، ولذا ایشان بعد تشریعی دین و بعد تشریعی خلافت را اصلا در اینجا مطرح نمی‌کند و مد نظر ایشان نیست. وشاید برخی از اعتقاداتی که به شهید صدر نسبت داده شده یا بعدا می‌شود بخاطر غفلت از این نگاه شهید صدر باشد. چون شهید صدر تصریح می‌فرماید ما دین را و خلافت انسان را نه به عنوان یک تشریع بلکه به عنوان بخشی از سنتهای موضوعی وبه عنوان بخشی از نظام تکوین نگاه می‌کنیم، و آن را موضوع بحث وبررسی وتحلیل قرار می‌دهیم.

وجه تکوینی بودن جامعه

سپس ایشان فرمودند ما نمی‌توانیم این بعد را تبیین کنیم مگر اینکه بیاییم به واقعیت جامعه و عناصر تشکیل دهنده جامعه و روابط میان این عناصر که همه اینها تکوینی است توجه کنیم. یعنی همه این ابعاد جامعه یک وجود تکوینی دارد بر خلاف بعضیها که می‌گویند وجودش اعتباری است. البته این را در بحثهای گذشته شهید صدر مفصل بیان کردند که چگونه جامعه وجود تکوینی وحقیقی دارد. جامعه متقوم به عناصر واجزائی است و روابط میان این عناصر و اجزاء این جامعه را تشکیل می‌دهد، و آثار تکوینی بودن این جامعه در جدا بودن است. یعنی دوئیت عمل فرد و عمل جامعه. خداوند در قرآن هم برای جامعه عمل نسبت می‌دهد، هم به فرد. و کتاب جامعه و کتاب فرد در روز قیامت از هم جدا می‌شوند. پس یک وجودی است که مورد عنایت و مورد تکلیف و مورد بازخواست است.

فرآیند حضور دین در جامعه

در هر صورت اینها مقدماتی است که دیگر شهید صدر اینها را اینجا نمی‌آورد زیرا اینها را مفروغ عنه می‌گیرد، بنابراین کسی دیگر بحث نکند که جامعه ممکن است وجود اعتباری داشته باشد و چرا این همه درباره جامعه وارد تحلیل می‌شوید؟ و به این خاطر (که این مباحث مفروغ عنه هستند)، ایشان روی مکانیسم و پیامدها متمرکز می‌شوند. این دو بحث مهم است. این دو عنوان را من عنایت دارم. مکانیسم دین و خلافت در جامعه. یعنی اگر دین واستخلاف انسان در جامعه مطرح شد وحضور داشت [که شهید صدر این حضور دین و استخلاف را به معنای] حضور خدا و عدم حضور خدا در جامعه می‌دانند. و این نشان می‌دهد دو فرضیه‌ای را که دیروز مطرح کردیم که بحث استخلاف ودین آیا دو سنت است یا یک سنت، با توجه به نگاه و تحلیلی که اینجا شهید صدر دارد، اینها را با هم جمع می‌کند.

در این تحلیل بیشتر مکانیسم حضور خدا در جامعه مطرح می‌شود تا معلوم بشود که اگر دین در جامعه حضور داشته باشد [روابط جامعه چه تفاوتی خواهد کرد].

دین در نظریه اجتماعی شهید صدر، یعنی دینی که در همه عرصه ها حضور دارد

[البته] دین به معنایی که شهید صدر می‌گوید یعنی دینی که در آن، محور خداست وخدا هم حضور همه جانبه دارد. در همه ابعاد جامعه. نه دین به معنای مثلا مسیحی یا یهودی که گفتند يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَه. خدا هست ولی خدا هیچ کاره است. خدا هست ولی رابطه فرد وخدا یک رابطه‌ای است که بقیه روابط اصلا متأثر از این رابطه نیستند. لذا این مفروغ عنه است خدایی که ایشان می‌گویند آن خدایی که اسلام می‌گوید. یعنی خدایی که اگر حاضر شد در جامعه، همه چیز جامعه را رنگ می‌دهد. این دین به تعبیر ایشان همین فطرت خدا گرایی است. یعنی انسان دوست دارد که همیشه و همه‌جا به آن خداوند مطلق مرتبط باشد.

تبیین فرآیند حضور خدا در جامعه

امروز برویم روی بحث مکانیسم حضور خدا در جامعه [صحبت کنیم]. این بحث آثار حضور و آثار عدم حضور خدا، در کل بحث خلافت انسان و بحث دین در نگاه شهید صدر یک بحث بسیار بسیار کلیدی است.

دو تفسیر از رابطه ثلاثی و رباعی

دیروز یک اشاره‌ای داشتیم به اینکه شهید صدر فرمودند ما یک تصویر ثلاثی ویک تصویر رباعی از عناصر جامعه داریم.

در تعبیر شهید صدر رابطه متغیر است. رابطه هم در صیغه ثلاثی و هم در صیغه رباعی هست، لکن چون نوع رابطه وهویت آن رابطه متفاوت می‌شود، پس در جایی که می‌گوییم انسان و انسان و طبیعت، گویا می‌توانیم بگوییم این رابطه‌ یا رابطه حقیقی نیست (عدم رابطه است) این یک احتمال، یا نه، چون خدا در این رابطه حضور ندارد این رابطه بر اساس هوای نفس است (تفسیری که شهید حکیم مطرح می‌کنند)، یا به تعبیر بنده در اینجا نوع این رابطه بر اساس استقلال انسان است که نتیجه‌اش استقلال و سوء استفاده و ظلم است، [این هم یک احتمال دیگر].

در مقابل این رابطه، یک رابطه‌ای است که رابطه استخلاف است، که همه ارتباطات انسان را با خدا وخودش وطبیعت وانسان نظم خاص می‌دهد. و شهید صدر در اینجا صیغه رباعی را مطرح کرده اند به لحاظ اینکه اینجا مثبت است. یعنی رابطه‌ها چون مثبت هستند پس رابطه واقعی وجود دارد. این رابطه – و به تعبیر شهید صدر علاقه- یک بعد معنوی است، یک بعد مادی نیست. حال بعدا می‌گوییم که بعد معنوی یعنی چه. رابطه بین انسان وانسان وطبیعت وخدا یک رابطه معنوی است. یک وجود معنوی است. لکن این وجود معنوی چون یک وجود مثبتی است و سرشار از خلاقیت و فاعلیت است، انسان را به کمال می‌رساند.

اما در آن رابطه دوم که رابطه استقلال است و استقلال یعنی عدم الرابطه، یک امر عدمی است، انسان و انسان و طبیعت یا به هم ارتباطی ندارند و بیگانه هستند. (البته این یک تفسیری است شاید در تعبیرات ایشان مستقیم در نیاید ولی ما داریم احتمالات را مطرح می‌کنیم که به ذهن تقریب کنیم). وقتی رابطه واقعی نبود بین انسان وانسان وطبیعت، انسان فقط خودش را می‌بیند. این انسان حاکم و قوی وقدرتمند فقط خودش را می‌بیند و کار به دیگران ندارد. پس رابطه‌ای با دیگران ندارد. الآن در زندگیهای غیر دینی هم همین را می‌بینیم. یعنی همسایه با همسایه اصلا کار ندارد. اصلا اگر بخواهد به آن اهتمام داشته باشد یک نوع دخالت در شؤون دیگران تلقی می‌کنند. یک حالت فضولی تلقی می‌کنند. در حالیکه دین اصلا می‌گوید: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:‌ مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ‌ جَائِع‌ (کافی،ج۲، ص ۶۶۸) یا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:‌ ‌ مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ‌ بِمُسْلِمٍ‌.(کافی،ج۲، ص ۱۶۳). اصلا مسلمان نیست. اصلا سلب هویت از او می‌شود؛ اما آنجا به عنوان فضول تلقی می‌شود. چرا؟ یعنی نمی‌خواهند بین انسان وانسان رابطه باشد. یعنی این پیامدهای آن است. پس در حقیقت رابطه‌ای نیست. رابطه نفی می‌شود. این رابطه صیغه ثلاثی متقوم است به فقدان رابطه. متقوم است به یک امر سلبی. متقوم است به عدم حضور خدا. یعنی همه چیز از هم گسسته است، وهر کسی خودش است، و انسان قدرتمند خودش همه کاره خواهد بود و فقط خودش را می‌بیند. و لذا تعبیر به رابطه استقلال یا استغلال یا رابطه هوی و حاکمیت هوی می‌شود.

پس رابطه صیغه ثلاثی و صیغه رباعی به این لحاظ می‌گوییم ثلاثی و رباعی است. که بهترین تعبیرش دو صورت شد: الآن ببینید بگوییم برویم روی عناصر بگوییم خدا انسان و انسان و طبیعت این شد چهار عنصر یا بگوییم انسان و انسان و طبیعت که این شد سه عنصر. این یک نوع تصویر از روابط ثلاثی و رباعی است.

اما در یک تصویر دیگر ایشان بحث رابطه را پیش می‌کشند. انسان وطبیعت و رابطه. انسان جنس است و شامل دو فرد است. انسان و انسان می‌شود یک عنصر، طبیعت هم یک عنصر، رابطه بین این اجزاء هم یک عنصر. این هم تصویر دوم.

بنابراین انسان وطبیعت ثابت هستند و آن چیزی که متغیر است علاقه و ارتباط است. چرا متغیر است؟ اصل علاقه که وجود دارد ولو به یک معنایی مجازا،حتی آن علاقه منفی و علاقه تضاد بالاخره علاقه است. این علاقه وجود دارد. اما چون علاقه متغیر است و نوع علاقه فرق می‌کند یعنی وجودی یا عدمی است به این خاطر می‌گوییم علاقه هم عنصر ثالثی است.

حال اگر خدا در این علاقه حضور داشته باشد می‌شود چهار عنصر. پس انسان و طبیعت و رابطه وخدا. یعنی خدا را که وارد معادله می‌کنیم حضور خدا صیغه را رباعی می‌کند. عدم حضور خدا صیغه را ثلاثی می‌کند. این دو تفسیر از تعبیرهای مختلفی که ایشان در اینجا دارد. دیروز به این دو تفسیر یک اشاره کردیم اما الان بازش کردیم که اگر شما دو تعبیر دیدید بدانید هر کدام به لحاظی است.

روح حاکم بر بحث شهید صدر، حضور و عدم حضور خداوند در جامعه

ولی اگر ما از ظواهر تعبیرهای لفظی بگذریم و به عمق آن مفاهیمی که ایشان مطرح می‌کند توجه کنیم می‌بینیم که یک بحث اصلی که ایشان دارد حضور و عدم حضور خدا در جامعه است . این بحث کلیدی ایشان است که خلافت و دین هم به همین عنصر ربط دارد. و بعد بحث شهادت که می‌آید باز به همین عنصر ربط دارد. پس عنصر مقوم این نظریه استخلاف، حضور خدا در جامعه و در مقابل نظریه استخلاف، اومانیسم، اصالت انسان، استقلال انسان، یعنی عدم حضور خدا در جامعه.

حضور خدا در جامعه یعنی اعتقاد جامعه به زندگی بر اساس نظر خدا

حال می‌خواهیم وارد بحث فرآیند آن بشویم. خدا که در هر صورت وجود مطلق است و همیشه حضور دارد. ببینید این نکته خیلی مهمی است. در فلسفه، در کلام، در وجدانمان، در اعتقادمان مؤمن باشیم یا غیر مؤمن، به هر حال خدا که حضور دارد، پس این چه نکته‌ای است که شهید صدر اینجا بر روی آن مانور می دهد که اگر خدا در جامعه حضور داشته باشد جامعه یک گونه خواهد بود و اگر خدا حضور نداشته باشد به گونه‌ای دیگر. ایشان این بحث را می‌برد روی اینکه معنای حضور خدا در جامعه و عدم حضور او، باز می‌گردد به نگاه انسان به حضور خدا در جامعه. به اعتقاد انسان که خدا همیشه حضور دارد. به تعبیر یکی از دوستان خدا در جهان اراده دارد، فاعلیت دارد، قدرت دارد و همه کاره است. اما آن چیزی که می‌آید و معادلات را تغییر می‌دهد آن نگاه انسان است به خدا. یعنی اگر افراد جامعه معتقد به وجود خدا شدند وخدا را در جامعه دخالت دادند در زندگیشان خدا حضور دارد. اما اگر غفلت کردند، تغافل کردند، تناسی کردند وخدا را نادیده گرفتند، این معادله را کاملا تغییر می‌دهد.

تفاوت رفتارها تابع تفاوت در اهداف است

لذا اگر بخواهیم این بحث شهید صدر را عمیقا بفهمیم و این مکانیسم حضور و عدم حضور خدا را بخواهیم کاملا درک کنیم، باید برویم روی یک بحث روانشناسانه دیگر که حرکت انسان و رفتار انسان در جامعه متقوم به آن نگاه واعتقادی است که در درون خود دارد.

هر انسانی در درون خود اهدافی را نظر می‌گیرد وبه آن اهداف معتقد می‌شود. آن اهداف موتور محرکه انسان در زندگی فردی واجتماعی هستند. این را همه قبول دارند و همه باید قبول داشته باشیم که هر انسانی هدفی در زندگی دارد یعنی همه انسانها در این مطلب مشترکند. حتی یک بچه‌ای که تازه به دنیا می‌آید و کم کم رشد می‌کند هدفش در یک مرحله فقط توپ‌بازی است. هدفش در یک مرحله فقط خوردن است. هدفش در یک مرحله فقط رفیق بازی است. در یک مرحله هدفش خود نشان دادن است. در هر مرحله‌ای یک هدفی برای خودش دارد. کوچک و بزرگ همه هدف دارند، اما اهداف متنوع و متفاوت است. تفاوت اهداف است که رفتارهای ما انسانها را متفاوت می‌کند.

تفاوت دامنه اهداف انسانی و تاثیر آن در رفتار انسان

از این زاویه وارد بحث می‌شویم که ما می‌توانیم اهداف را طبقه بندی کنیم. اهداف انسانها در کل جوامع بشری از سه هدف بیرون نیست، از سه مرحله تکاملی در اهداف بیرون نیست. اهداف در سه سطح هستند اگر تقسیم ثنائی بخواهیم داشته باشیم اینطوری می‌گوییم: یا انسانی که برای خودش هدفی را انتخاب می‌کند هدف محدود انتخاب می‌کند یا نامحدود. اهداف نامحدود را هم به دو قسم می‌توانیم تقسیم می‌کنیم.

معنای هدف چیست؟ دقت کنیم روی کلمه هدف ، هدف یعنی چیزی است که انسان می‌خواهد به آن برسد، یعنی هنوز در اختیارش نیست و می‌خواهد به آن برسد. و اهدافی که ما انسانها انتخاب می‌کنیم اگر محدود باشد این هدف محدود از دو حال خارج نیست یا هدفی است که به همین نزدیکی به آن می‌رسیم که می‌شود هدف نزدیک، یا یک هدف متوسط است. یعنی در یک زمان بیشتر وبا امکانات بیشتر باید به آن رسید، ولی محدود است و بالاخره به آن می‌رسد. اما هدف دور به این معنا که دیگر هیچ وقت نمی‌شود به آن رسید، اگر فرض بشود، همان هدف نامحدود خواهد بود.

پس هدف یا محدود است یا نامحدود، و اگر محدود باشد یا هدفی است که همین نزدیکی، یک سال، دو سال، ده سال، بیست سال آدم به آن می‌رسد؛ یا یک هدفی است که مثلا صد سال دیگر به آن می‌رسد، اما بالاخره هدف محدودی است که انسانها در یک زمان معتنی به، به آن خواهند رسید.در مقابل اهداف محدود هم اهداف نامحدود را داریم.

این بُعد، یعنی بعد انتنخاب هدف (از اینجا وارد حوزه درونی انسان می‌شویم)، پس هدف یک چیزی است که ممکن است بیرونی باشد اما هدف هر انسانی بدون انتخاب، هدف نمی‌شود. من باید انتخاب کنم. پس آمدیم به بُعد درونی انسان یعنی منتقل شدیم به باور انسانها. انسانها بر اساس باورها، و باورها بر اساس بینشها، موتور مُحرِک انسان هستند. یعنی انسان یک بینشی راجع به خودش، آینده، ... دارد. بر اساس این بینش، اعتقادی دارد و خلاصه به باور رسیده که باید به سمت هدف مثلا فلان یا فلان حرکت کند. پس در اینجا قوام موتور مُحرِک انسان به آن بینش و نوع انتخابی که می‌کند وابسته است.

حال درجه پایبندی به این هدف بستگی دارد به عمق اعتقاد. و همچنین بستگی دارد به نوع آن هدف. مثلا اگر هدف محدود بود و اعتقاد هم سست بود، یک درجه‌ای از پایبندی وجود خواهد داشت. و اگر اعتقاد خیلی قوی بود ولی یک هدف محدود بود باز نتیجه تابع اخس مقدمتین است. اما اگر هدف نامحدود بود و اعتقاد هم بسیار محکم و غیر قابل گسست بود، در اینصورت کل عناصر قوت در تحریک انسان به سمت آن هدف نامحدود جمع شده‌اند.

بنابراین اگر انسانها بخواهند متحول بشوند باید باورهایشان را که درون خودشان هست، تغییر بدهند. وتغییر این باورها به اینکه شماچه هدفی را، در دامنه کوتاه، متوسط یا بی‌نهایت انتخاب می‌کنید، بستگی دارد.

سپس ایشان می‌گویند اگر آن هدف منتخب، خدای مطلق و بی‌نهایت باشد، این انتخاب یک نوع فرآیند خواهد داشت، واما اگر هدف نزدیک یا متوسط باشد و آن منتخب خدا نباشد، نتیجه این انتخاب چیزی جز ناکامی وسردرگمی در دراز مدت، (نه در کوتاه مدت) نخواهد بود.واما اگر هدف نامحدود بود، این انسان کامروا می‌شود.

فرآیند تبدیل هدف محدود به نامحدود در نگاه انسان

ایشان یک بحث مفصلی اینجا دارند که باید آن را مطالعه کنید، اما بطور خلاصه می‌توان گفت:

وقتی گفتیم هدف محرک است یعنی شما یک آینده‌ای در نظر می‌گیرید و شما به این آینده خوش‌بین هستید یا اطمینان دارید که می‌توانید به آن برسید. همین موضوع شما را حرکت می‌دهد به سمت خودش. هدف همیشه انسان را جذب می‌کند به سمت خودش. فرض کنیم اگر آن هدف گرفتن یک لیسانس یا فوق لیسانس باشد، این شخص بالاخره بعد از چهار سال وارد دانشگاه می‌شود و به لیسانس می‌رسد وبعد از سه سال هم به فوق لیسانس می‌رسد. حال که به هدف رسید، اگر هدف بعدی نداشته باشد همانجا در جا می‌زند. می‌ماند و متوقف می‌شود.

لذا ما اگر بگوییم هدف نزدیک است یک هدفی است که سهل الوصول است سهل المنال باشد اگر انسان هدفش همین باشد وجز این نباشد و تغییر هدف ندهد این انسان که بالاخره به آن هدف که می‌رسد دیگر محرکی ندارد. چون به هدف که رسید دیگر محرکی ندارد. لذا نتیجه این ایستایی و درجازدن است.

البته خوشبختانه خدا به دلیل آن فطرتی که در انسان قرار داده که انسان را به سوی نامتناهی دعوت می‌کند و سوق می‌دهد، هر لحظه انسانها اهدافشان را نو به نو می‌کنند. متکامل‌تر می‌کنند، و سعی می‌کنند که به اهداف جدیدی برسند. اما اگر فرض بر این وضعیتی باشد که گفتیم، این جامعه ایستا خواهد بود.

بهترین فرض ممکن در آن صورتی که هدف محدود باشد این است که انسان یک هدف متوسطی را برای خودش در نظر بگیرد و به سمت آن حرکت کند. باز این انسان یا این جامعه اگر به آن هدف برسد به دلیل اینکه این هدف محدود و تمام‌شدنی است باز حالت ایستایی وعدم تحرک و در نتیجه مردگی و پژمردگی برای آن فرد یا جامعه به وجود می‌آید.

حال اگر این انسان در دیدگاه خود اصلا به هیچ مطلقی یعنی به خدای مطلق توجه نداشته و ایمان نداشته باشد، و از طرفی فطرت انسان او را به سمت مطلق می‌کشاند و دعوت می‌کند، محصول این دو عنصر چه می‌شود؟ هدفی که انتخاب کرده محدود است و بینشی نسبت به آن مطلق ندارد. اما فطرتش او را به مطلق دعوت می‌کند. نتیجه این سه عامل و سه عنصر این می‌شود که انسان آن هدف محدود را ناچارا (یعنی هیچ راه دیگری نیست) و به طور طبیعی مطلق می‌کند.

چون فطرت، او را به سمت مطلق جذب می‌کند و دعوت می‌کند لذا خیلی‌ها در اهدافی که انتخاب می‌کنند می‌بینید خیال پردازی می‌کنند. یعنی هدف او خیلی کوچک و محدود است، اما به گونه‌ای با آن تعامل می‌کند که برای آن انسان مطلق است. حد و مرز نمی‌شناسد. این یک پیامد بسیار بدی دارد. مثلا این دیوار مقابل من محدود است و مثلا فاصله‌اش با من ده متر است. ولی من مثلا یک عینکی به چشمم می‌زنم که آن فاصله را مثلا صد متر می‌بینم. مثل این دوربین‌هایی که روی درب هتل‌ها نصب می‌کنند که این ده متر را من صد متر می‌بینم. یعنی این محدود نامحدود نشده، همان محدود است ولی به جای ده متر، صد متر می‌بینم. و من به عنوان اینکه این صد متر دورتر است حرکت می‌کنم بعد از ده متر سرم می‌خورد به دیوار!. چون آن ده متر را من صد متر می‌دیدم. یعنی واقعیت را من در نگاه خودم عوض کردم. تبدیل واقعیت، یعنی تصادم و اصطکاک با این واقعیت و در نتیجه ضربه خوردن از این واقعیت خارجی که من فقط یک کمی حدود وابعادش را عوض کردم.

حال اگر من این محدود را مطلق کنم چه می‌شود؟! یعنی این دیواری که محدود وموجود است او را مطلق فرض کنم، دراینصورت یک فاجعه به وجود می‌آید که انسان یک شیء محدودی را مطلق کند.

دو آسیب مطلق پنداشتن اهداف محدود: غلو و تقصیر

لذا شهید صدر می‌فرمایند همیشه انسانها در اینجا گرفتار دو آسیب بطور هم زمان می‌شوند: یکی آسیب تقصیر، دیگری آسیب غلو. غلو این است که شما محدود را مطلق بپندارید. مثلا می‌گوییم قدرت، ریاست، مال، هوای نفس، ... که در زندگی انسان محدود است، مطلق شوند. ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاه﴾(جاثیه 23). مثلا می‌گوید این کسیکه محدود است، مثلا فرعون یک موجودی است محدود، یک کسی او را خدا فرض کند. یعنی آنقدر او را بالا ببرد و بالا ببرد که به اولوهیت برساند. این چیست؟ این غلو است. هوای نفس من که هیچ کاره است إله من بشود. حاکم بر آن ایده آل من و مطلقی بشود که من به سمت او حرکت می‌کنم. تبدیل محدود به مطلق این غلو و شرک است. همیشه این کسانیکه که بتهای خودشان را در کنار خدا فرض می‌کنند و یعنی برای خدا شریک قائل می‌شوند در حقیقت گرفتار آسیب غلو هستند. محدودها را مطلق می‌کنند و شریک برای خدا قرار می‌دهند. همیشه انسانهایی که محدود را به مطلق تبدیل می‌کنند گرفتار یک غلو می‌شوند و این یک پندار است، یک خلاف واقعیت است که بعد با دیوار واقعیت که برخورد می‌کنند حسابی آنها را خورد می‌کند وبه بن بست می‌رسند. این یک آسیب.

یک آسیب دیگر این است که این شرک و این غلو ملازم است با یک تقصیر در حق خداوند. یعنی خدای مطلق را نادیده می‌گیریم و انکار می‌کنیم و مورد تغافل قرار می‌دهیم، که به این می‌گوییم کفر. کفر یعنی سرپوش گذاشتن روی آن واقعیت مطلق که خدا باشد و او را از اطلاق بیاندازیم.

پس انسان دو کار منفی بطور همزمان انجام می‌دهد. خدایی که واقعیت دارد و نامحدود است او را از آن عرش نامحدودیت به فرش محدودیت می‌آورد و محدودش می‌کند و غل و زنجیر به آن می‌بندد وبه تعبیرقرآن درباره حکایت کلام یهود: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا﴾ (مائده 64) اینها می‌پنداشتند و در حقیقت در حق خدا مقصر شدند که او را دست بسته کردند. خدای مطلق را محدود کردند.اما از آنجا که فطرت آنها، آنها را به مطلق دعوت می‌کند ناچار شدند که محدود را مطلق کنند. پس کفر همزمان ملازم با یک شرک است، و شرک هم ملازم کفر است. و همیشه اگر گفتند کافر مشرک ومشرک کافر است این وجه دارد چون ملازم هم هستند در بطن ودر درون یک شرک یک کفر نهفته است.

فرآیند عدم حضور خدا چگونه است؟ عدم حضور خدا یعنی اگر خدا در وجدان من، در وجدان جامعه حضور نداشته باشد، این موجب خواهد شد که غیر خدا، خدا بشود. و غیر خدا را خدا کردن وإله قرار دادن یعنی محدودها را به مطلق تبدیل کردن. لکن ما از پل واقعیت ما نمی‌توانیم در اینجا سالم رد شویم، بلکه سر این پل به قتلگاه می‌رسد. خودمان را نابود می‌کنیم. به دلیل اینکه می‌خواهیم از واقعیت عبور کنیم اما نمی‌توانیم. چون واقعیت آنقدر محکم است که بر همه وجود ما این واقعیت تسلط دارد.این شد فرآیند حضور و عدم حضور خدا و آثار وپیامدهای آن.

 

والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.


فهرست مباحث

«درس چهاردهم- ۲۹/۹/۹۰»1

مقدمه‌ای در باب آنچه تاکنون گذشت1

ضرورت توجه به «زاویه دید» شهید صدر در بحث سنت دین و استخلاف1

وجه تکوینی بودن جامعه1

فرآیند حضور دین در جامعه1

دین در نظریه اجتماعی شهید صدر، یعنی دینی که در همه عرصه ها حضور دارد2

تبیین فرآیند حضور خدا در جامعه2

دو تفسیر از رابطه ثلاثی و رباعی2

روح حاکم بر بحث شهید صدر، حضور و عدم حضور خداوند در جامعه3

حضور خدا در جامعه یعنی اعتقاد جامعه به زندگی بر اساس نظر خدا4

تفاوت رفتارها تابع تفاوت در اهداف است4

تفاوت دامنه اهداف انسانی و تاثیر آن در رفتار انسان4

فرآیند تبدیل هدف محدود به نامحدود در نگاه انسان5

دو آسیب مطلق پنداشتن اهداف محدود: غلو و تقصیر6

فهرست مباحث8