استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/09/26

بسم الله الرحمن الرحيم

 

« ۲۶/۹/۹۰»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفة عین أبداً

 

قبلا اشاره کردیم که ما برای بدست آوردن نظریه، باید اصول و قواعدی را بکار بگیریم تا آن نظریه را کشف کنیم. قاعدتا یا نظریه در یک عبارتی یکجا آمده، یا اینکه باید این نظریه کشف شود.

روشی که شهید صدر به کار گرفتند و پیش آمدند این بود که سعی کردند این نظریه را کشف کنند. اینکه یکجایی کل این نظریه را به طور کامل بخواهد ارائه شده باشد به این صورت نداشتیم جز متن آیة شریفه در سورة بقره که آدم به عنوان خلیفة الله مطرح شده است.این آیه یک نگاه بسیار اجمالی و یک اشاره به نظریه داشت که شهید صدر ره سعی کردند این نظریه را از این آیه استنباط کنند.

دو مسیر برای بدست آوردن قواعد استنباط نظریه

برای بدست آوردن و اکتشاف این نظریه دو مسیر کلی داریم.

طراحی اصول کشف نظریه قبل از اکتشاف نظریه (رویکرد پیشینی)

مسیر اول این است که ما اصول فقه کشف نظریه را داشته باشیم، بعد این اصول را [بر منابع] تطبیق کنیم ونظریه را کشف کنیم. منطقی‌اش همین است که ما با قواعدی که در اصول فقه خواندیم این کار را بکنیم. و گفتیم که آن قواعد شاید کافی نباشد، یعنی اضافه بر قواعد متعارف اصول فقه، یعنی کل مباحث الفاظ و مباحث حجج عقلی که در اصول فقه نص بحث می‌کردیم – لذا اصول عملیة را کاری نداریم چون بر کشف نص متمرکز هستیم- به اضافه اصول دیگری که [بکار کشف نظریه می آید]، اینها دست به دست هم بدهند ویک فقیه بیاید این اصول را به کار بگیرد تا این نظریه را کشف کند. این یک مسیر است.

استخراج اصول کشف نظریه از دامن نظریات مُستَنبَط (رویکرد پسینی)

مسیر دوم: یک مسیر دیگر این است که ما ببینیم نظریه‌ای را که شهید صدر رحمة الله علیه کشف کرده چیست. یعنی وارد نظریه و کشف آن نظریه بشویم. بعد بازگردیم و ببینیم شهید صدر در این اکتشاف چه اصولی را به کار برده است. یعنی از معلول به علت و یک کشف ‌إنی داشته باشیم. یعنی استنباط شهید صدر ره را ما پی بگیریم و از لابه‌لای این کار جدید ایشان، آن اصول تأثیر گذار در طرح و کشف این نظریه را بدست بیاوریم.

این کار شاید [در بدو نظر] غیر منطقی باشد که شما سراغ معلول بروید، تحلیل کنید، استدلالها را ببینید، بعد ببینید این معلول و این نظریه چگونه بدست آمده است. ولی به قدرت خدا کلیه اصولیین در طول تاریخ تقریبا همین کار را کردند.

یعنی ما در طول تاریخ فقه، همان طوری که قبلا اشاره کردیم این حرف شهید مطهری است که در دامن قرآن، حدیث متولد شد، و در دامن حدیث، فقه متولد شد، و در دامن فقه، اصول متولد شد. شهید مطهری و شهید صدر در این مطلب متفقند که ما وقتی به استدلالهای فقهی توجه می‌کنیم می‌بینیم یک مجموعه اصولی به عنوان عناصر مشترک، در استنباطها واستدلالها تاثیر می‌گذارند.

اصولیین و فقها این عناصر مشترک را جدا کردند شد قواعد اصول فقه. یعنی اصول فقه زمانی متولد شد که آن فقهاء کار خودشان را انجام داده بودند و استنباط کرده بودند. البته معلوم است که این استنباطها بر اساس یک سری قواعد ارتکازی به وجود آمده است. و این اصولیین سعی کردند این قواعدی را که در ارتکازشان بود بیرون آورده وبه صورت قواعد تفصیلی و قواعد مشارالیه که مثلا در این استدلال فقهی دقیقا چند قاعده مطرح شده است، ارائه کنند؛ و به این ترتیب اصول فقه بعدا متولد شد.

اینجا هم اصول فقه نظریه، بعد از کار شهید صدر می‌تواند متولد شود و البته این مسیر راحت تر است، زیرا ما با یک تجربه عینی از استنباط یک فقیه مواجه شده و این استنباط را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است اگر همه فقهاء با اتکاء بر همان قواعد ارتکازی می‌توانند این مسیر استنباط را طی کنند پس ما برای چه بیاییم دوباره این اصول را بازبینی و کشف کنیم؟ و دنبال آن سوی فقه جدید باشیم؟

جواب این سؤال هم به تعبیر شهید صدر - در یک عبارتی که در آن المعالم جدیدة دارند- این است که اصول و فقه مکمل یکدیگر هستند. زیرا وقتی اصول را بدست آوردی و تنقیح کردی دقت شما در استنباط بالاتر می‌رود. و آسیبها کمتر می‌شود تا بتوانید عرصه‌های جدید را استنباط کنید. چرا؟ چون به ابزاری مسلط بودید که آن ابزار به شما کمک می‌کند که وارد حوزه‌های جدید استنباط شوید. یعنی عملیات استنباط و استدلال بر این اساس که دقت ابزار آن بالا می‌رود، تکامل پیدا می‌کند.

مجموع قواعد فقهی کلان، نشاندهنده دورنمایی از نظام اجتماعی است

ما برای کشف آن نظام اجتماعی قطعا به مجموعه‌ای از قواعد فقهی موجود نیاز خواهیم داشت. یعنی اگر کسی بیاید کلیه قواعد فقهی را استقراء کند، می‌بینید که این قواعد می‌توانند دور نمایی از آن نظام اجتماعی را به ما نشان بدهند.

قواعد کلان

به این ترتیب که: این قواعد طبقه بندی می‌شوند، بعضی از آنها قواعد کلان و گسترده‌ای هستند که در کلیه زمینه‌ها کاربرد دارند. مثل قاعدة لا ضرر. مثل قاعدة عدل. البته یک بحثی است که اصلا قاعده‌ای به نام عدل داریم یا خیر. این قواعد در کلیه زمینه‌ها کاربرد دارند. اگر ما چندتا از این قاعده‌ها را کنار هم بگذاریم آن ساختار کلی نظام اجتماعی هم بدست می‌آید.

تطبیقات قواعد کلان

و بقیه قواعد می‌توانند در حکم تطبیقات آن قواعد باشند. مثلا ما در زمینة ضرر شاید هفت یا هشت نوع قاعده داشته باشیم که از تطبیقات قاعده‌ای لاضرر است. مثلا تحمل اقل الضررین. اجتناب اکبر الضررین، وچیزهایی از این قبیل که اینها تطبیقات آن قاعدة لاضرر هستند. مجموعه اینها می‌تواند ساختار کلی نظام اجتماعی را نشان دهد.

البته ما باید اینها را از هم جدا یا طبقه بندی کنیم. قواعدی که در حکم ستونهای اصلی این نظام هستند، وبعد قواعدی که جنبه تطبیقات آن قواعد را دارند.

به عنوان نمونه برای این که ذهن شما ان شاء الله فعال بشود وحتما وارد این عرصه شوید، می‌توانم شما را ارجاع بدهم به بحث شهید اول که کل دین را روی پنج قاعده استوار کرده. و گفته یکی از آن قاعدة لاضرر است. می‌گوید کل دین به این پنج قاعده باز می‌گردد. کل نظام فقهی به این ۵ قاعده باز می‌گردد. این [هم به عنوان نمونه] یک نظامی است. حالا اینکه چقدر به بحثهای ما ارتباط دارد و چقدر ما باید به روی آن کار کنیم باشد برای یک فرصت دیگر. ولی به عنوان اینکه فقهای گذشته در کارهایشان [بحث ارجاع یک نظام به قواعد فقهی وجود دارد، اشاره کردیم]. خصوصا شهید اول که این بعد نظریه‌پردازی در کارهای ایشان خیلی قوی است. یعنی اگر قرار باشد یک منبعی را در زمینه فقه و فقه نظام مثلا ارجاع بدهیم بهترین منبع وجمع وجورترین منبعی که ابزار فراوانی راجع به فقه نظام در آن پیدا می‌شود، کتاب قواعد شهید اول است.لذا حتما این کتاب را داشته باشید.

شهید اول در دو بعد توانسته نوآوری داشته باشد. یکی در همین نگاه کلان، که آن ساختار کلی را حالا نه به این سبکی که ما می‌خواهیم ولی خمیر مایه های این ساختار کلی در نوشته‌های ایشان هست. وقتی که می‌گوید کل قواعد فقهی و قواعد دین بر می گردد به پنج اصل وپنج قاعده، این نشان می‌دهد که ایشان یک نگاه کلان دارد.این یک نگاه کلان ویک طرح است. حال این طرح چقدر جای نقد و آسیب دارد بماند.

بعد ایشان در بسیاری از بحثهای فقهی خودشان تطبیقات قاعده لاضرر را آورده و مجموعه قواعدی هم که به قاعدة لا ضرر مرتبط هستند را اشاره می‌کند. این منبع می‌تواند ما را در فهم آن نظام اجتماعی کمک کند. این هم فهرست بحث دوم. [صوت از این بعد واضح نیست]

سه محور کلی راجع به نظریه اجتماعی شهید صدر

ما سه بحث راجع به نظریه اجتماعی شهید صدر ره داریم:

اول: بحث منبع شناسی است.

دوم: سیر اجمالی و کلی بحث، که از کجا باید شروع کنیم و به کجا باید برسیم.

سوم: سیر تفصیلی بحث.

اجمالی از محور «منبع شناسی»

ما یک منبع اصلی داریم که خود متن کلام شهید صدر ره است. و یکسری منابع فرعی داریم که ناظر به کلام شهید صدر ره است. محور را بحث شهید صدر ره قرار می‌دهیم زیرا می‌توانیم ادعا کنیم به جز شهید صدر کسیکه در این عرصه وارد شده باشد و نظریه پردازی مستقیم کرده باشد و دقیقا به عنوان نظریه اجتماعی مطلبی را در این زمینه مطرح کرده باشد ما ندیدیم. ممکن است در زمانهای بعد در کلمات علامه طباطبایی ره، شهید مطهری، آیة الله مصباح، آیة الله جوادی آملی این مطالب گفته شده باشد. یا بصورت پراکنده یا به صورت گذرا گفته شده است. بنابراین ممکن است بعدا برسیم به اینکه دیگران هم به این مطلب توجه داشته‌اند اما توجه اجمالی.اما توجه تفصیلی که بشود محور کار قرار بگیرد، بحث شهید صدر ره است.

در منابع اصلی شهید صدر ره دو کتاب از کتابهای ایشان باید مورد عنایت دوستان قرار بگیرد. یکی بحث تفسیر موضوعی ایشان است. و دیگری الاسلام یقود الحیاة. که از این دو منبع، منبع اول مهمتر است. زیرا نظریه به صورت دقیق در بحث عناصرالمجتمع در تفسیر موضوعی آمده است.

و اما منابع فرعی: یکی کتاب المجتمع الانسانی فی القرآن از شهید حکیم است. که ایشان با توجه به کلمات شهید صدر ره نظریه شهید صدر را مطرح و پردازش کرده است. فلذا جاهایی هم انتقاد کرده است. لذا ممکن است بعدا ما بیاییم این دو را بیاییم مقایسه و تطبیق بکنیم.

یا در کتاب مجتمعنا با اینکه ما متن کلمات شهید صدر ره آورده ایم اما این متن کلمات شهید صدر ره براساس فهم خودمان چینش دادیم. ممکن است کسی بیاید این کتاب را مطالعه کند و بگوید خوب جمع بندی کردید یا بد جمع بندی کردید.

یا همین کتاب المجتمع الاسلامی فی القرآن در اینجا هم ما عبارتهای شهید صدر ره را جمع بندی کرده‌ایم.

سیر کلی بحث

اگر ما بخواهیم یک درس خارج قوی‌ای راجع به کار شهید صدر ره داشته باشیم باید [۵ محور را بحث کنیم:]

اول: خلاصه نظریه شهید صدر ره چیست؟.

دوم: بعد طبیعتا وقتی در این نگاه اجمالی بخواهیم وارد شویم باید اصول و پایه های نظریه را از هم جدا کنیم. یعنی قوام این نظریه به چیست؟

سوم: هم توضیحات و تفصیلات است. این نظریه باید شرح و بسط داده شود.

چهارم: تطبیقات نظریه. یعنی کاربرد این نظریه در نظام اجتماعی و مباحث فقهی کجاست؟ و آثار و پیامدهای آن کدام است؟

پنجم: ادله نظریه و بررسی آنها

اینها مراحلی است که ما باید در این زمینه طی کنیم.

و اما به لحاظ اجرایی ما قطعا باید متون شهید صدر ره را ببینیم. و دیدگاه و فهم شهید حکیم را هم از نظریه ایشان بدانیم. و ببنیم کجا ایشان نقل به معنا کرده، کجا نقل به لفظ کرده است. و کجا زمینه برداشتهای متعدد و متنوع در نقل عباراتها بوجود می‌آید. یا شهید حکیم چه نکات جدیدی به نظریه اضافه کرده است؟ چه در توضیحات نظریه و چه در تعمیقی که در نظریه انجام داده است.

پس باید عبارات شهید صدر ره را ببینیم، بعد عبارات شهید حکیم ره را هم ببینیم، بعد اینها را با هم مقایسه کنیم، سپس ببینیم این بحثهایی که شهید صدر ره و شهید حکیم ره مطرح کردند در آثار علامه طباطبایی ره و دیگران وجود دارد یا خیر؟ تا به اینجا برسیم که شهید صدر ره چه نوآوریهایی داشته و دیگران چه نوآوریهایی داشته اند. این سیر کلی بحث و در حقیقت فهرست بحثهای آینده ما خواهد بود که اگر خدا توفیق بدهد ما این ترتیب جلو خواهیم رفت.

و بعدا در مقام بحث از ادله و استدلالهای نظریه باید بررسی کنیم آیا می‌شود ادله دیگری از ادله قرآنی، روایی، و یا حتی غیر قرآنی و روایی اضافه کرد؟ چگونه می‌توان این نظریه را پر و بال داد و آن را محکمتر کرد؟. اشکالات بر این نظریه چه مواردی می‌تواند باشد و چگونه این اشکالات می تواند دفع بشود، ... اینها افقهای پیش روی بحث خواهند بود.

والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.