استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/07/26

بسم الله الرحمن الرحيم

فهرست مباحث

«درس نهم- ۲۶/۷/۹۰»1

خلاصه ای از مباحث گذشته1

نظریه اجتماعی1

تفاوت نظریه و نظام اجتماعی1

مسیر اول در کشف نظام: تنصیص به یک نظام2

مسیر دوم در کشف نظام: استنباط نظام2

آیا اسلام متکفل ارائه نظام اجتماعی برای انسانها شده است؟2

استدلال اول: آیات مبنایی2

استدلال دوم: استقراء احکام و استنتاج قلمرو آنها4

فهرست مباحث6

 

خلاصه ای از مباحث گذشته

بحث به اینجا رسید که با توجه به مجموعه خطابات الهی در قرآن کریم ما ناگزیریم که برای تشخیص موضوع تکلیف چه فرد وچه جامعه، آن بعد اجتماعی را یک اصل مفروغ عنه بگیریم. واحکام ویژه جامعه و احکام فرد در جامعه را با یک نگاه جامعه شناسانه در موضوع تکالیف اجتماعی در نظر بگیریم. وخارج از این نگاه، ادعایی است که نیاز به اثبات ندارد وقاعدتا مُثبِتی برای او نمی‌بینیم. حتی در مواردیکه بحث از فرد می‌آید توضیح دادیم که چگونه شارع مقدس انسان در جمع را مورد خطاب قرار داده است، وخطابات بیشتر اجتماعی هستند تا فردی. وبه این ترتیب حتی در مواردیکه یک خطاب فردی مطرح می‌شود به دلیل اینکه در خطابات شرعی تناقض امکان ندارد، و فرد خارج از جامعه هم واقعیت ندارد، بنابراین خطاب به فرد هم باید بر همان مبنا حمل بشود. یعنی وجه جمع این است که شما ناگزیرید فرد را با تمام شرائط محیط در نظر بگیرید.

واگر به یک بعد فردی مثلا خطابی متوجه شود، به لحاظ نکته‌ای خاص هست. چون می‌خواهد مثلا روی اینکه مسئولیت فردی هم وجود دارد تمرکز کند.

نظریه اجتماعی

تفاوت نظریه و نظام اجتماعی

اکنون باید وارد دومین بحث بشویم. در بحثهای فقه اجتماعی، بحث نظریه اجتماعی یک بحث کلیدی است. قبلا صحبت کردیم که به عنوان یک اصل اگر ما برای جامعه بخواهیم نظامی تعریف کنیم، همیشه این نظام اجتماعی مسبوق به یک نظریه اجتماعی باید باشد.

یک توضیحی به عنوان مقدمه برای این نظریه ونظام عرض کنم تا ذهنیتی مبهم پیدا نشود. بروم روی بحث تربیت که می‌تواند برای بیان مقصود روشن تر باشد. ما اگر بگوییم یک نظریه تربیتی داریم در یک نظام تربیتی چه تفاوتی بین این نظریه و نظام هست؟ قبلا در بحثهای نظام استنباط گفته بودیم که ما در هر بحثی که مربوط به نظام سازی و نظام شناسی باشد دو سؤال داریم: اگر سؤال کنیم چرا انسان باید تربیت شود سؤالی است جدی ونیاز به پاسخ دارد. اما سؤال دیگری هم باید مطرح کنیم. اگر روشن شد فلسفه تربیت انسان چیست، سؤال بعدی این است که چگونه باید انسان تربیت شود؟ ما همیشه دو سؤال کلیدی داریم: چرا و چگونه؟ چرا باید تربیت شویم؟ نظریه تربیتی می‌آید پاسخ می‌دهد. پاسخ سؤال دوم اینکه چگونه باید تربیت بشویم یا خودمان را تربیت کنیم؟ این نظام تربیتی است که متکفل این پاسخ هست.

اگر این روشن شد که ما بین نظریه و نظام -در عین اینکه باهم خیلی مرتبط هستند[1] - تفاوت اساسی قائل هستیم؛در نظام اجتماعی هم همین دو نوع سؤال را خواهیم داشت: یک سؤال اینکه چگونه جامعه اداره می‌شود؟ پاسخ این سوال نظام اجتماعی است. اما چرا باید جامعه اینگونه اداره شود، و فلسفه این نظام چیست، نظریه اجتماعی متکفل بیان این بعد خواهد بود.

یک توضیحی هم قبلا دادیم و گفتیم که برای رسیدن به یک نظام اجتماعی از آیات و روایات ما دو مسیر را می‌توانیم داشته باشیم.

مسیر اول در کشف نظام: تنصیص به یک نظام

یک مسیر این است که ما در آیات و روایات دنبال نص و متنی بگردیم که خودش آن نظام اجتماعی را بیان کرده باشد. مثال زدیم و گفتیم در آیات قرآن مثلا سوره العصر می‌تواند یک ساختار کلی- البته خیلی کلی- از یک نظام اجتماعی باشد:

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. تمام ابعاد وجودی فرد وجامعه در این سوره مورد برنامه ریزی قرار گرفته است. هم محتوای تربیتی دارد و هم خطوط کلی اداره جامعه را از لحاظ اینکه چه طور غذای فکری وعملی وعاطفی واعتقادی باید به جامعه داده شود، بیان کرده است. همینطور کل ابعاد وجودی انسان یعنی بعد عقلانی و بعد عاطفی و بعد رفتاری فرد وجامعه، تمام اینها را مد نظر قرار داده است.

یا مثلا آیة ان الله یأمر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی این یک چارچوب کلی منصوص برای نظام اجتماعی است. یا مثال زدیم که اگر تفصیل همین را بخواهید بدست بیاورید، در یک منظومه‌ای که در نامه امام علی علیه السلام به مالک‌اشتر مطرح شده است، وجود دارد. همینطور در رسالة الحقوق، آن وظایف و حقوق فرد در جامعه را بیان کرده است، و این احتیاج به استنباط ندارد. این یک بسته کاملی است که خود شریعت مطرح کرده است.

مسیر دوم در کشف نظام: استنباط نظام

روش دیگر این است که ما از آیات قرآن ساختار این نظام اجتماعی را استنباط کنیم؛ که کلیات آن چیست و خطوط تفصیلی آن کدام است. این کلان نظام وخرده نظامها به چه کیفیتی هستند. این یک کار تخصصی است که احتیاج به حداقل چند تخصص دارد.

آیا اسلام متکفل ارائه نظام اجتماعی برای انسانها شده است؟

قبل از این بحث سؤال خواهد شد که چرا شما باید دنبال چنین نظامی باشید؟ یا چرا اسلام باید چنین نظامی را به عهده بگیرد؟ امروز پاسخ این سؤال را می‌خواهیم بگوییم که این در حقیقت پیش درآمدی است بر ضرورت استنباط یک نظام اجتماعی اسلامی.

استدلال اول: آیات مبنایی

خیلی ساده، به هرکسی که قرآن می‌خواند، دو یا سه کلید واژه را اگر بدهیم به راحتی می‌تواند جواب این سؤال را پیدا کند. کلید واژه اول قرآن خودش می‌فرماید:لمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ. یعنی هر کسی بخواهد به استقامت برسد، هر کس بخواهد به آن صراط مستقیم راه پیدا کند، قرآن جوابگوی این نیاز خواهد بود. لمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ. وقتی می‌گوییم انسان می‌خواهد استقامت پیدا کند یعنی کل ابعاد وجودی انسان در مسیری قرار بگیرد که این انسان در مسیر استقامت باشد. فرد و جامعه فرقی نمی‌کند. بعدش هم فرمود: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ.

یا آیاتی که قرآن را هدایتگر معرفی کرده هدی للعالمین یا هدی للناس با این پیش فرض که هدی در قرآن یک چیزی فراتر از علم است.

یا خود همین واژه صراط مستقیم، که آیات يس * وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ * تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ آن را توصیف کرده است.

یا ان اعبدونی هذا صراط مستقیم یعنی آیاتی که هم وصف کرده که من صراط مستقیم هستم وصراط مستقیم داریم، وهم حتی مصداق صراط مستقیم را هم بیان کرده است.

هر دو گروه از این آیات جواب این سؤال را می‌دهند که قرآن کریم مدعی است که انسان را به صراط مستقیم هدایت می‌کند و صراط مستقیم مفهوما ومصداقا مشخص است.

بطور طبیعی این صراط مستقیم یک صراط وهمی وتخیلی نیست، بلکه این صراط مستقیم، مجموعه رفتارهایی است که انسان را در یک مسیری قرار می‌دهد واو را به یک نتیجه‌ مطلوب می‌رساند. لذا گفتیم هدایت گری در قرآن چیزی اضافه بر علم است، و دست انسان را می‌گیرد و به مطلوب می‌رساند. هدایت [دینی] ایصال الی المطلوب است. و برای دینی که می‌خواهد انسان را به مطلوب برساند، باید همه ابعاد وجودی او را در بر بگیرد.

مثل پزشکی که اگر برود برای یک بخش از جسم انسان که درد دارد دوا بدهد و بقیه بخشها را اصلا نادیده بگیرد، ممکن تبعات و آسیبهایی را بوجود بیاورد.

لذا اگر یک مکتبی عرضه شود که این مکتب فقط بعد جسمی انسان را متکفل شود واصلا به بعد روحی انسان کاری نداشته باشد- مثل مارکسیسم یا نظام سرمایه‌داری یا تجربه‌های بشری- و الباقی ابعاد را اصلا خارج از حوزه اختیارات خودش بداند، خوب چنین مکتبی چگونه مدعی است من کل وجود انسان را تحت برنامه قرار می‌دهم؟

پس هم آیات هدی للعالمین وهدی للناس هم هدایتگری و هم خود صراط مستقیم این دو مقوله همگی مدعی این هستند - اگر به طور علمی باز شوند- که دین کل وجود انسان را تحت برنامه قرار می‌دهد.

از همه روشنتر وصریحتر آیات کمال دین است الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي دینی که مدعی کمال است یا دینی که مدعی این است که انسان را در دنیا وآخرت نجات می‌دهد هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ.

در آن تجربه‌های بشری هیچ مکتبی مدعی تضمین نیست. نه مارکسیسم، نه سوسیالیسم، نه مکتب‌های تجربی دیگر مدعی نیستند. بلکه می‌گویند تجربه می‌کنیم تا ببینیم چه می‌شود. در حالیکه اسلام مدعی تضمین است. پس چنین دینی که مدعی این تضمین است،چنین دینی حتما باید کل ابعاد وجودی انسان را تحت برنامه قرار دهد. این هم پاسخهای گوناگون قرآنی است برای اینکه ما اگر بخواهیم بگوییم چرا باید یک نظام اجتماعی داشته باشیم.

می‌خواهیم بگوییم اگر کسی می‌خواهد مطالبه کند که شما ثابت کردی که این انسان، انسانی است اجتماعی، حال چرا شما باید [از دین] مطالبه یک نظام اجتماعی بکنید؟ یا چرا باید انتظار داشته باشید که اسلام یک نظام اجتماعی داشته باشد؟.حلقه اتصال این دو بخش یعنی اجتماعی بودن انسان و نظام اجتماعی داشتن، این است که چون انسان می‌خواهد به کمال برسد باید کل ابعاد وجودی او برنامهریزی شود.

در حقیقت ادعاهایی که قرآن برای خودش انتخاب می‌کند، ما را ناچار می‌کند که به دنبال این نظام باشیم.

استدلال دوم: استقراء احکام و استنتاج قلمرو آنها

حال بحث بعدی، یک بحث استقرایی وتطبیقی است. اگر شما تمام احکامی را که در آیات قرآن آمده است بگیرید و طبقه‌بندی کنید،می‌بینید مجموعه اینها، کل ابعاد وجودی عقلانی و اعتقادی و روحی و احساسی و رفتاری انسان را تحت برنامه قرار داده اند.

شما می‌بینید برای غذا خوردن قانون هست: کلوا واشربوا ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین. یا فرموده: ورزقکم من الطیبات قل من حرم زینة الله التی اخرجتک من عبادک. یا در سوره اعراف فرموده: قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها وما بطن قل لا اجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتا او دما مسفوحا. یا اینکه در سوره انعام تفصیل مطعومات شما آمده که چه باید بخورید و چه نباید بخورید. یعنی غذای شما، استراحت شما، ورزش شما، ازدواج شما، تجارت شما، حکومتی که در این جامعه باید باشد، همه اینها را پاسخگو بوده و هست.

حال یا رهنمود کلی می‌دهد، که بعد در مقام اجرا باید ویژگیهای اجرایی اش را فقیه استنباط و مشخص کند.یا اینکه نه، این تکالیف به گونه‌ای است که تفصیلات وجزئیات آن نیز در آیات و روایات آمده است.

بهترین نمونه‌اش وسائل الشیعة است. شما بیست جلد وسائل الشیعه را ببینید، تقریبا چیزی - که خیلی از چیزها به ذهن من وشما هم نمی‌آید-ائمه علیهم السلام برای آن رهنمود داده اند. حتی برای مثلا رفت وآمد، وسایل حمل ونقل و حقوق حیواناتی که مورد بهره‌برداری ما قرار می‌گیرند. زمانیکه بشر اصلا راجع به حقوق حیوانات هیچ فکر نمی‌کرده، شریعت آمده راجع به حقوق حیوانات صحبت کرده. وخیلی از چیزهای دیگر حتی حق طبیعت، حتی حق فضای طبیعی و فضای سبز، آب، دریا، کوه، همه اینها را برای انسان رهنمود گذاشته که چگونه با اینها تعامل کند.

خود همین «ما وقع» بزرگترین دلیل بر این است که اسلام یک نظام جامع و شاملی را طراحی و به بشریت عرضه کرده.

بله، ما باید بخشهای مختلف این پازل را کنار هم بچینیم تا اینکه بصورت کامل به دست ما بیاید؛ که این هم مدعی هستیم که امکان پذیر است.

یعنی می‌بینید قرآن کل این نظام به این گستردگی را در یک نقشه هرمی ومخروطی در یک سوره کوچکی مثل سوره العصر جمع کرده است. کل قرآن در سوره الحمد مثلا جمع شده است. احکمت آیاته ثم فصلت اگر آیات قرآن را ملاحظه کنید این رابطه اِحکام وتفصیل را احساس می‌کنید.

و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم یعنی کل نظام شما، نظام عبودیت خداست. بعد چگونه این عبودیت صراط مستقیم است؟ خود این سؤال یک بحثی است. این چگونه عبودیتی است که اگر نباشد انسان ضایع می‌شود؟ آیات قرآن فراوان این توضیح را داده است: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاه وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وآیات این چنینی که اگر ما از عبادت خدا بیرون بیاییم اصلا گم می‌شویم. راه را گم می‌کنیم وبه هیچ جایی نمی‌رسیم. خب از این بهتر؟ قرآن چنین توضیح مفصلی را مطرح می‌کند. بعد شما احساس نمی‌کنید که یک سؤال بی‌جواب دارید.

الان خیلی از مکاتب، خیلی از سؤالات ما را جواب نمی‌دهند. همین سؤال که آقا صراط مستقیم چیست؟ همین مکاتبی که تجربی هستند می‌گویند برویم تجربه کنیم ببینیم چه چیزی از آب در می‌آید. جوابشان این است. اما قرآن از اول جواب می‌دهد و می‌گوید اصلا این منطق که برویم ببینیم چه چیزی از آب در می‌آید، منطق درستی نیست. این ضایع کردن عمر است. این ریسک است. این ریسک ممکن است بسیار خطرناک باشد. مثل آدمیکه که احتمال می‌دهد این مواد منفجره است، برود تجربه کند. اصلا اسلام این ریسک را قبول ندارد. این ریسک، بازی با سرنوشت است. و بازی با سرنوشت قابل ریسک کردن نیست. لذا می‌گوید شما باید تضمینات کافی را داشته باشید. به تعبیر یکی از اساتید می‌فرماید فرق انسان و موش در همین است که موش سراغ طعمه می‌رود و فکر عاقبتش را نمی‌کند.اما انسان اول فکر نجات و فرار را می‌کند که آیا این راهی که وارد می‌شوم امکان خروج از آن هست؟ اگر امکان خروج بود، بعد محاسبه می‌کند که آیامی‌ارزد من وارد این راه بشوم؟ ریسکش چقدر است؟ وچگونه ریسکی است؟ وقتی حساب و کتاب کرد، آن وقت می‌آید تصمیم می‌گیرد که این ریسک را انجام بدهد یا انجام ندهد.

این خیلی بحث مهمی است. به تعبیر آیة الله وحید خراسانی حفظه الله می‌فرمودند من مکتب‌های زیادی و راههای زیادی را رفتم. یکی از مکتب‌ها می‌گفت شما بیا ما به تو تعلیمات می‌دهیم، ما اذکار می‌دهیم، بعد شما به خدا خواهی رسید. فرمودند که من گفتم از اینجا از شما فاصله می‌گیرم و جدا می‌شوم چون حرفی که می‌زنید بر خلاف حرف تمامی انبیاست. همه انبیاء می‌گویند اول چشم باز کن بعد راه برو شما می‌گویید اول بیا برو بعد چشمت باز می‌شود. بعدا به خدا میرسی. اول بیا عمل کن. آقا به چه دلیل این عمل من را به خدا می‌رساند؟ می‌گوید صبر کن خواهی دید. این یعنی یک وعده بدون پشتوانه.و به همین دلیل راهی خطرناک است.

پس این سؤالی بسیار مهم و کلیدی است که هر فرد را وادار می‌کند به استنباط یا اکتشاف[2] نظام اجتماعی اسلام.


[1] . یعنی این «چرایی» همیشه پشتوانه آن «چگونگی» است. فلسفه یک شیء پشتوانه نحوه تحقق آن است. لذا مثلا همیشه یک نظام تربیتی به یک نظریه تربیتی متکی است.
[2] . اکتشاف که گفتیم راه رسیدن به نظام اجتماعی اعم خواهد بود. [لذا] اگر جاهایی متن منصوص داشته باشیم وجامع باشد، دیگر چه بسا احتیاج به استنباط نداشته، وبه این ترتیب راه هموار می‌شود.