90/07/20
فهرست مباحث
«درس پنجم- ۲۰/۷/۹۰»1
استدلال بر وجود نگاه جمعی در دین، از طریق توجه به واقعیت حیات انسانی1
استدلال بر وجود نگاه جمعی در دین، از طریق تحلیل خطابات تشریعی در قرآن2
دو دسته آیات ناظر به تشریع: آیات ناظر به فلسفه و فرآیند تشریع، و آیات ناظر به مصادیق تشریع2
آیات نوع اول: آیات ناظر به فلسفه و فرآیند تشریع2
توجه به نگاه جمعی و حفظ جایگاه فرد بطور توأمان، در آیات قرآنی5
آیات نوع دوم: مصادیق تشریع6
قسم اول از آیات ناظر به مصادیق تشریع: تشریعات کلان6
قسم دوم از آیات ناظر به مصادیق تشریع: تشریعات جزئی7
آیات ناظر به تشریعات جزئی، خود سه قسم هستند7
فهرست مباحث9
استدلال بر وجود نگاه جمعی در دین، از طریق توجه به واقعیت حیات انسانی
اولین دلیلی که قابل ارائه است، همین طرحی است که اشاره کردیم که یک طرح منطقی وعقلانی بود. یعنی اگر بخواهیم به سبک ادله عقلی و علمی رایج تمسک کنیم، خود این نگاه یعنی نگاه ما به واقعیت انسان و اینکه اگر برای این واقعیت بخواهد برنامه ریزی شده و تعیین تکالیف رفتاری روشن بشود، هیچ راهی ومفری وجود ندارد جز اینکه به انسان یک نگاه واقع بینانه داشته باشیم. و انسانی که الآن در واقعیت خارجی هست انسانی است که در یک جمع متولد میشود، و در یک جمع بزرگ میشود و زندگی میکند. به تعبیر قرآن کریم فیها تحیون وفیها تموتون و منها تخرجون (اعراف/25)، یعنی در همین زمین که دارِ تکلیف است نشو و نما پیدا میکنید، واز آغاز تکلیف تا انتهای تکلیف در این محیط و جمع هستید. خود این بودن انسان در جمع، یک واقعیت خارجی ایجاد میکند که قانون گذار و شارع اگر بخواهد برای تشریع خودش واقع بین باشد، باید بتواند این انسان را در این واقعیت مورد توجه، هدایت و تربیت و تکامل قرار دهد. لذا ناگزیر است که تشریعات او ناظر به کل واقعیت خارجی باشد نه بخشی از آن.
البته تک تک این مقدماتی که الآن اینجا به عنوان مقدمات عقلی مطرح میکنیم، تک تک اینها شواهد قرآنی و روائی دارد؛ که نگاه خداوند به انسان، به واقعیت موجود است. به کل این واقعیت است. تا یک انسان الگویی از او بسازد. خود این نگاه ضمن اینکه یک نگاه عقلانی است، یک نگاهی است که میتوانید رد پای آن را در آیات و روایات هم بدست بیاورید.
ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر (ملک/ 14). حالا که یعلم من خلق، یعنی حال که خداوند بر آنچه خلق کرده احاطه دارد، پس تکلیفی که برای او تعیین میکند، [مبتنی بر مفاد] آیاتی است که خداوند می فرماید ما به حق تکلیف میکنیم، به حق مؤاخذه میکنیم، و بر اساس این حق و واقعیت هایی که موجود است که تصمیم میگیریم و برنامه ریزی میکنیم.
اینجا بحث حکمت خدا، علیم بودن خدا مطرح میشود؛ وآیات قرآن هم بر همین اساس نازل میشود[1] . این مقدار در توجیه این نگاه و طرح کفایت میکند.
این روندی که ما پی گرفتیم، در حقیقت جمع بین توصیف و تحلیل واستدلال شد. یعنی یک سری قضایا که قیاستها معها.
به بیان دیگر[2] : بنا بر نظر آنهایی که میگویند تکلیف فردی است، سؤال میکنیم این تکلیف ناظر به واقعیت خارجی است یا واقعیت ذهنی؟ جواب این است که باید ناظر به واقعیت خارجی باشد. خوب اگر ناظر به واقعیت خارجی است در واقعیت خارجی فرد در جمع متولد میشود و زندگی میکند یا فرد بدون جمع؟ جواب: فرد بدون جمع که یک فرد ذهنی است و عینی نیست.
یعنی شما اگر بخواهید تکلیف را برای یک فرد در ذهن نسبت بدهید، این میشود تکلیف برای یک انسان ذهنی. در حالیکه تکلیف متوجه یک انسان عینی است. تکلیف متوجه یک انسان عینی همان فرد در ضمن جمع است.
پس حتی اگر کسی قائل به توجه تکالیف به جامعه نیست ناچار است که تکلیف را متوجه به فرد در جمع ببیند، وغیر از این اگر باشد این نگاه یک نگاه ذهنی محض وغیر واقعی خواهد بود.
استدلال بر وجود نگاه جمعی در دین، از طریق تحلیل خطابات تشریعی در قرآن
یک بحث دیگر این است که ما بیاییم سراغ آیات قرآن و ببینیم آیات قرآن در تکالیفی که بیان کرده،به جمع توجه کرده، یا به فرد توجه کرده، یا به فرد وجمع هر دو توجه کرده و هر دو را با هم جمع کرده؟ اگر هر دو را با هم جمع کرده چگونه جمع کرده؟. بحث امروز ما بیشتر روی این بُعد متمرکز است.
مقدمه اول این است که: قرآن منبع تشریع است. یعنی رجوع ما به قرآن یک رجوع صرفا تشریفاتی نیست. یک رجوع در اصول است به قرآن. یعنی قرآن منبعی است برای تشریع الهی، و هر تشریع اصولی در قرآن باید حضور داشته باشد. قرآن معجزه الهی برای پیامبر خاتم وبرای تمامی نسلهاست. وهمه چیز اساسی باید در قرآن حضور داشته باشد. به این خاطر رجوع ما به قرآن به عنوان یک منبع کلیدی و اصلی است. و روایات به عنوان مفسر این آیات و شارح این آیات مطرح میشود. لذا قرآن نسبت به روایات، حاکمیت دارد. روایات هم جنبه تفسیر دارد و نه این آیات را نسخ میکند و نه نقض.
دو دسته آیات ناظر به تشریع: آیات ناظر به فلسفه و فرآیند تشریع، و آیات ناظر به مصادیق تشریع
مقدمه دوم آنکه: آیاتی که ویژه تشریع هستند دو نوع هستند. یعنی اگر بخواهیم کل آیات قرآن را طبقه بندی کنیم، ما دو نوع آیات راجع به تشریع داریم.
آیات نوع اول: آیات ناظر به فلسفه و فرآیند تشریع
اول: آیاتی که اصل بحث قانونگذاری برای بشر و فلسفه این قانونگذاری را مطرح میکند. یک مجموعه قابل توجهی از این آیات عمدتا درباره انسان مکلف است. انسانی که خدا او را به زمین آورده و بار تکلیف را بر دوش او گذاشته است. یعنی جریان آفرینش حضرت آدم علیه السلام، آزمایش آدم علیه السلام در آن بهشت قبل از فرود به زمین، وبعد، فرود آوردن آدم به زمین و دار تکلیف.
این آیات در - به ترتیب نزول اگر بخواهیم نگاه کنیم- سورههای ص بعد هم در سوره اعراف وبعد هم در سوره طه وبعد هم در سوره اسراء وبعد هم در سوره بقره مطرح شده اند.
آن سورهای که کل این جریانها را جمع بندی کرده و به طور شفاف و در حقیقت خیلی روشن بیان کرده، سوره بقره، آیات ۲۹ تا ۳۹ است. مفصلتر از آن در سوره اعراف آمده است. در سوره اعراف شاید مفصلترین بیان که در حدود بیش از پنجاه آیه است، آمده است.
در سوره بقره چیزی در حدود ده آیه داریم، ولی در سوره اعراف بیش از پنجاه آیه کل جریان قانونگذاری برای بشر را به طور مفصل، هم تاریخچه، هم روش قانونگذاری، هم فلسفه قانونگذاری، وهم تبعات و آینده قوانین و تکالیفی که برای انسان نوشته شده را در طول پنجاه و اندی آیه، بیان میکند.
نکتهای که در این مجموعه آیات بسیار به چشم میخورد این است که خطابها همه جمعی است. اگر هم در جایی یک بحث فردی یا یک تعبیری که بر فرد دلالت دارد بیاید به گونهای است که با جمع سازگار است.
مثلا روشنترین مورد آن آیه شریفه: فمن اتقی واصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون (اعراف/ 35) است. فمن ممکن است مفرد باشد ولی من از آن اسماء موصوله ومبهم است.«مَن» یعنی هرکس و یا هر کسانی. که به هر دو میتوانیم تعبیر کنیم. یعنی هم قابل حمل بر مفرد است [ و هم جمع]. فمن اتقی، پس هرکس که تقوا پیشه کند یا بگویید کسانیکه تقوا پیشه کنند. اگر نگاه مفرد باشد، جواب این موصول باید فمن اتقی واصلح فلا خوف علیه باشد. در حالیکه فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون است. اصلا بر فرض هم که منظور از این «مَن» مفرد باشد، اما نتیجهای که میگیرد به صیغه جمع مطرح میکند. یعنی قدر متیقن مطلبی که در این آیات آمده جمع بین حالات جمعی و فردی است. مفردی که سرنوشت وآیندهاش با جمع بیان شده.
یا اگر جریان حضرت آدم علیه السلام را در سوره بقره ملاحظه کنیم، - که گفتیم هم مختصر و هم روشن بیان شده- میفرماید[3] : بسم الله الرحمن الرحیم یا أیها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون (بقره/ 21). این آیه را جزء بخشهای بعدی بحث میکنیم، اما اینجا یک بحث اجمالی داریم. بحث مفصل آن بعدا میآید.
این آیه خطاب به مردم است. یا ایها الناس. به بشریت است. نه حتی به یک جمع خاص. چون بعدش یا ایها الذین آمنوا داریم. اخص داریم. یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم. ببینید ناس جمع است. اعبدوا جمع است. ربکم جمع است. خلقکم جمع است. والذین من قبلکم جمع است. لعلکم تتقون جمع است.
حال این عبادت -که در حقیقت کل تکلیف بشریت عبادت خداوند است- بعد به صورت احکام مختلف یعنی تشریعاتی که بعدا صحبت میکنیم آمده است. ریز موضوعات این اعبدوا ربکم در سوره بقره و سورههای قبل و بعدش مفصل آمده است. قبل از این، اصل این تکلیف، ادله این تکلیف (که چرا باید این تکلیف را مثلا ما بر عهده مردم بگذاریم)، و قطعی و یقینی بودن تکلیف و اینکه اگر کسی شک داشته باشد چه آثاری بر این شک در دنیا و آخرت بار میشود،همه را مطرح میکند. نوع برخورد مردم یا این تکالیف را بیان میکند. تا میرسد به اینجا که هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا. خدا آنچه را که در زمین است اصلا برای شما آفریده. ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات وهو بکل شیء علیم واذ قال ربک للملائکه إنی جاعل فی الارض خلیفة. خدا همه چیز را برای شما در زمین آفرید که در حقیقت یعنی همه چیز برای جامعه انسانی مهیا شده است[4] .
بعد اینجا باز میگردد به اصل قصه و فلسفه کل این جریانِ تکلیف، که خدا به ملائکه فرمود إنی جاعل فی الارض خلیفة یعنی من میخواهم یک نمایندهای از طرف خودم قرار بدهم. جاعل قرار دادهام یا قرار میدهم. جاعل مثل یک فاعل است که اینجا برای مضارع میآید. برای حال و ماضی هم میآید. من قرار دادم و میدهم. ملائکه عرض کردند: أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء. خب این «مَن» ظاهرش مفرد است. ولی من یفسد ویسفک الدماء. سفک دماء یعنی کسی که میرود خونریزی میکند. طبیعتا خون خودش را که نمیریزد. بلکه خون آن دیگران را میریزد. پس اینجا نگاه به یک جمعی است. یعنی در یک جمعی درگیری و زد وخورد ومشکلاتی به وجود میآید. پس از مشکل آفرینی این خلیفه سخن گفتند و [گفتند] نیازی به چنین معضل ومشکلی نیست زیرا: ونحن نسبح بحمده. سپس خداوند جل و اعلی میفرماید: قال إنی اعلم ما لاتعلمون وعلم آدم الاسماء کلها. بحث ناظر به آدم است. حال ببینید چگونه بحث از آدم که ظاهرا به عنوان فرد در اینجا خلیفه قرار گرفته به جمع منتقل می شود[5] .
وعلم آدم الاسماء کلها. بحث در ظاهر درباره حضرت آدم علیه السلام است. اما باید ملاحظه کرد چگونه حضرت آدم که به عنوان یک فرد موضوع آیه است، چون خلیفه یک شخص است[تبدیل به جمع بشریت میشود؟].
البته یک بحثی بین مفسرین هست که این خلیفه شخص آدم علیه السلام است یا آدم یک مصداق از یک نوع است، و خلیفه نوع بشریت است. این یک بحثی است.
بنابر هر دو دیدگاه، قدر متیقن شخص آدم علیه السلام خلیفه هست. حال این آدمی که خودش مقصود ومخاطب بوده این خودش تک وتنها نیست. این خودش یک دنیا است. یک امت است. [از کجا این مطلب را میفهمیم؟] از اینجا که وقتی خداوند به ابلیس میگوید سجده کن، ابلیس علیه اللعنة میگوید من میدانم با آدمیان چه کار کنم.یعنی روی شخص آدم تمرکز نمیکند. بلکه روی جمع بشریت توجه میکند. متوجهید؟!. این انتقال خطاب از شخص آدم به جمع فرزندان آدم، نشان میدهد این یک بحث جمعی واجتماعی است، نه یک بحث فردی و شخصی. که حتی خود شیطان هم متوجه است که این آدمی که خدا درست کرده، این کسیکه آفریده این خودش یک دنیاست. یک مجموعه است. یک جامعه است.
وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة ثم قال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قال سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم قال یا آدم انبئونی باسمائهم فلما انبئهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب المساوات والارض واعلم ما فی الدنیا وما کنتم تکتمون .خدا اینجا برتری ها وتوانمندیهای آدم را نسبت به ملائکه به رأی العین به آنها نشان داد و ملائکه تسلیم برتری آدم بر خودشان شدند. وإذ قلنا للملائکة اسجدوا. ظاهر آیه تکلیف متوجه ملائکه است برای شخص آدم. فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر وکان من الکافرین وقلنا یا آدم اسکن انت وزوجک الجنة. بحث در سجده برای آدم بود. اما اینجا آزمایش وامتحان شد برای این جمع. برای این دو نفر یعنی اولین آزمایش برای زوج آدم که اولین جامعه هست، و اولین وجود جمعی است. اسکن انت وزوجک الجنة وکلا منها رغدا حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة. «کلا منها ...و لا تقربا» امر و نهی، امر به هر دو و نهی هر دو است. فتکونا من الظالمین فأزلهما باز شیطان به هر دوی آنها نظر داشت. هر دو را منحرف کرد. فاخرجهما مما کانا فیه.بعد میفرماید وقلنا اهبطوا باز در این اینجا تکلیف آمد. تکلیف به هبوط که برای همه است. یعنی آدم وحوا و شیطان. تعبیر در بعضی روایات همین است که این جمع برای سه تا است یعنی اینها با شیطان و همراه با این اغوا کننده. یعنی تکلیف با آنچه که این تکلیف را به زحمت ومشقت میکشاند وکلفت خواهد داشت تکلیفی که همراه با اصطکاک است.پس هر سه نفر شما با هم قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو ولکم فی الارض مستقر ومتاع. «ولکم»، این شد اولین جمع بشری که تکلیف حالا متوجه این جمع است. بعد از هبوط، ولکم فی الارض مستقر ومتاع الی حین زمین جای استقرار وآرامش شماست و متاعی هم دارید. اکنون که در این شرایط قرار گرفتید ما به شما تکلیف را متوجه میکنیم. نکتهای که در این آیات مد نظر است نوع خطاب قرآنی است. به این مجموعه دقت کنید. فتلقی آدم ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم قلنا اهبطوا منها جمیعا.
این آیات در حقیقت بیانگر اصل تکلیف وفلسفه تشریع هستند. قلنا اهبطوا منها جمیعا فإما یأتینکم منی هدی. یأتین کل احد منکم؟ یا یأتینکم جمع است؟ ما اینجا مجوزی نداریم که بگوییم منظور آیه یعنی هر فرد بصورت جدا جدا.
برای همه شما. جمیعا هم اینجا آمده. همه را با هم گفته. قلنا اهبطوا منها جمیعا. اولا اهبطوا خودش جمع است جمیعا هم تأکید است. اصلا نگاه به جمع اینجا بیداد میکند. یعنی خداوند میگوید من در تکلیف این مجموعه بشری ناظر به جمع هستم. همه با هم اهبطوا منها جمیعا فاما، فإما تفریع است. فاما در اینجا برای تردید نیست، اینجا از آن موارد «إما»یی است که تحقیقا میخواهد مطلبی را نشان بدهد، ومفید تأکید است. فإما یأتینکم یعنی تحقیقا چنین خواهد شد. یأتینکم جمع است.
این چند کلمه را باهم نگاه کنید: یأتینکم منی هدی جمع است. فمن تبع هدای؛ قدر متیقن از «مَن» یعنی هر کس. قدر متیقن یعنی هر کس از هدایت من پیروی کند. این «هر کس» هم میتواند به جمع بخورد، هم به فرد. این یعنی نگاه به جمع است ولی در مسئولیت ومجازات هر کس کار خودش و بار خودش. ولی نتیجه چطور؟ فمن تبع هدای باید در ادامه باشد فلا خوف علیه هر کس پیروی کرد از هدایت من پس ترسی بر او نیست. اما آیه چه میگوید؟: فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون یعنی میگوید هر کس از من وهدایت من پیروی کرد ومتدین به این آیین شد پس هیچ ترسی بر آنها وهیچ اندوهی نخواهند داشت. باز نتیجه را بر جمع بار کرد.
توجه به نگاه جمعی و حفظ جایگاه فرد بطور توأمان، در آیات قرآنی
خود این نکته قابل توجه است که قرآن چگونه با ظرافت بین مسئولیت فردی و تکلیف فردی در عین بودن فرد در جمع وتوجیه خطاب به جمع وحتی توجیه نتائج به جمع، هر دو تا را با هم جمع کرده است. واین یکی از امتیازات قرآن است که ما شاید مثلا در مکاتب موجود این را نبینیم. یعنی این ظرافت واین دقت که چگونه فرد جایگاه خودش را دارد به تعبیر بعضیها اصالت و اهمیت به آن داده شده است، اما این فرد در جمع تعریف شده و در جمع نگریسته شده.خدا هم به جمع نگاه میکند.
بعد اگر شما بگویید این ملاحظه جمعی که خدا در این آیات کرده، جمع نیست، بلکه مفرد است خیلی مؤونه میخواهد. خیلی زور میخواهد که یکی بیاید این را به نگاه فردی تفسیر کند. این فلا خوف علیهم را بگوید فلا خوف علیه یعنی تک تک. یا به لا هو یحزن تفسیر کند. اینها خیلی مؤونه میخواهد.
حتی در آیاتی هنوز بحث در مورد خود آدم علیه السلام است اصلا به بحث بشریت ونسل بعد از او منتقل نشده، ما این ظرافت را میبینیم.
در سوره ص من دقت میکردم که اولین جایی است که قصه حضرت آدم مطرح میشود وخیلی کوتاه وگویا هست آخرش باز میبینیم که این دقت شده که خداوند میفرماید: إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ. ببینید بحث در مورد آدم علیه السلام و درگیری شیطان با او است.اما التفات اصلی آیه به کجاست؟ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. حال که از خدا این بله را گرفت که بله تو فرصت داری برای اینکه انتقام بگیری، گفت: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. بحث درباره آدم علیه السلام بود چطور عبارت منتقل شد به لاغوینهم اجمعین ؟! این یعنی از اول نگاه متوجه جمع بوده است.خود شیطان هم متوجه است که بالاخره سر و کارش با بنی آدم است، با فرزندان آدم است وبعد همه را هم میخواهد تحت پوشش قرار بدهد. مملکتش وقدرتش این است: إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ.
در اینجا ببینیم در این اولین موردی که قرآن مطرح میکند نگاه ظاهرا فردی است. بعد در آخر این مقطع آن نگاه جمعی شیطان که کاشف از نگاه جمعی خود خالق سبحان هست، که شخص آدم علیه السلام به تنهایی مطرح نیست، بلکه این دستگاهی است مفصل و عریض و طویل که خدا راه انداخته است و دارد از او خرمنچینی میکند، وشیطان این خرمن را رصد کرده و سعی میکند این خرمن را به آتش بکشاند، دیده میشود. شیطان هم حد خودش را هم اعتراف میکند الا عبادک منهم المخلصین.
در سوره اعراف باز همین نگاه را به طور مفصلتر میبینید. می بینید اصلا بحث نگاه به جمع در قرآن کریم، یک نگاه اساسی و اجتناب ناپذیر است. حتی زمانی که فرد هم مطرح میشود فرد به گونهای است که با این جمع مطرح میشود. وانتقال از فرد به جمع و یا از جمع به فرد به گونهای است که هر دو را با هم دارد. یعنی ضمن نگاه به جمع، مسئولیت فردی سر جای خودش هست و ما منکر مسئولیت فردی به تعبیر قرآن لا تزر وازرة وزر أخری یا کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهينٌ نیستیم.
در آیه کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهينٌ در عین توجه به مسئولیت افراد اما تکلیف ناظر به کل این مجموعه بشری هست. این بخش اول آیاتی است که اصل قصه تشریع را مطرح کرده وبه این ظرافت و زیبایی وصراحت بیان کرده که خروج از این سیاق واز این نگاه دلیل میخواهد.
آیات نوع دوم: مصادیق تشریع
در مقابل این مجموعه، آیاتی هستند که به صورت تک تک یعنی راجع به خود مصادیق تشریع صحبت کرده. که اینها را من دو بخش کردم.
قسم اول از آیات ناظر به مصادیق تشریع: تشریعات کلان
آیاتی که تشریعات را بطور کلان بیان کرده است. مثل آیاتی که راجع به اصل عبادات وجود دارد. مثل آیه 21سوره بقره یا ایها الناس أعبدوا ربکم الذی خلقکم. یا آیه 99 سوره حجر واعبد ربک حتی یأتیک الیقین که حالا این اعبد ربک حتی یأتیک الیقین یا ناظر به پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، یا ناظر به انسان مخاطبی است که این انسان مخاطب میتواند مصادیق زیادی داشته باشد.
این یک مجموعه، که ناظر به تشریعات کلان است. یعنی اصل، تحمل تبعات پیروی از ایمان به خداست، که باید به صورت عبادت وعبودیت مطرح بشود و کل تشریعات را در بر میگیرد. کل احکام در این اعبدوا ربکم نهفته است.
قسم دوم از آیات ناظر به مصادیق تشریع: تشریعات جزئی
گروه بعدی آیاتی است که تشریعات جزئی را بیان میکند: مثلا السارق والسارقه فقطعوا ایدیهما این تشریع حد است. آیه دیگر: کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. آیه دیگر: ولکم فی القصاص حیاة یا اولی الباب.
قرآن میتوانست بگوید فلتُقطع أیدیهما چرا فرمود فاقطعوا؟ یا میتوانست بگوید فعلی الحاکم ان یقطع. حال آنکه آیه رفته است روی جمع. این جای تأمل دارد.
یا در مورد آیه کتب علیکم الصیام میتوانست همانطور که در رساله عملیه آمده بگوید یجب علیه الصیام، یعنی بر هر فرد مؤمنی روزه واجب است. اما فرموده یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون این عنایت به طرح تکلیف وخطاب به جمع جای دقت وتأمل دارد.
ما نمیتوانیم به راحتی از این نوع طرح تکلیف و خطاب، چشم پوشی کنیم و سریع این را خطاب را خرد کرده و بگوییم این عام استغراقی است، و ینحل الی افراده. ومنظور هر فرد فرد است. باشد هر فرد فرد منظور است وتکلیف دارد اما میتوانست بگوید کل مؤمن یجب علیه الصیام یا کل فرد یجب علیه الصیام. پس این خطاب جمعی میتواند عنایتی داشته باشد. حکمت داشته باشد. باید هم حکمت داشته باشد. چون من لدن حکیم علیم نازل شده. چه حکمتی میتواند در این خطاب باشد؟ در حالیکه ما آیاتی داریم مانند: فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ که خطاب به صورت فردی آمده، یا فلنحیینه حیاة طیبة. باز اینجا مفرد است. این مسئولیت فردی را هم نشان میدهد. اما چند درصد این آیات که راجع به فرد صحبت کرده و تکالیف را بیان کرده به صیغه مفرد آمده؟ وچه مجموعههایی از آیات به صیغه جمع آمده؟ بعضی از آیات را عرض کردم که ظاهرش مفرد است ولی بعد خروجی آن جمع است قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاه الدُّنْيَا نگاه به فرد فرد است ولی بعد به جمع خطاب میکند بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى.
پس این هم آیاتی که تشریعات جزئی را بیان میکرد.
آیات ناظر به تشریعات جزئی، خود سه قسم هستند
اینها را هم من سه گروه کردم:
گروه اول آنهایی که اصلا صریحا خطاب به جمع دارد مثل فاقطعوا، کتب علیکم الصیام، ولکم فی القصاص حیاة یا اولی الباب.
گروه دوم آنهایی که ظاهرش فرد است ولی خروجی و عاقبت آن جمع ذکر شده. مانند قد افلح من تزکی ... بل تؤثرون الحیاة الدنیا
گروه سوم آن تکالیفی که صرفا فردی است، مانند: سبح اسم ربک الاعلی الذی خلق فسوی. فمن یعمل من الصالحات فهو مؤمن.
پس این یک تقسیم بندی کلی است که ما میتوانیم برای آیات داشته باشیم:
1. آیاتی که در مقام بیان فلسفه تشریع هستند
2. آیات ناظر به تشریع
3. آیاتی که در مقام بیان تشریع کلان و تشریعی که کل تشریعات را در بر بگیرد. که این نظام اجتماعی است که ما میگوییم نظام عبادت خدا به معنای عام است. که شامل نکاح وطلاق و أطعمه وأشربه و ... شده و اینها همه نظام عبادت خداست. با اینکه طعام وشراب ونکاح در آن است ولی عبادت خداست.
4. تشریعات جزئی، یعنی تشریع تک تک احکام. اینها هم یک مجموعه است. که اینها به بیانهای گوناگون میتواند باشد، که بسیاری از اینها به صیغه جمع آمده است.