1403/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمه / صحیح و اعم/ مراد از صحیح و اعم (نظر مرحوم آخوند)
مقدمه دوم: مراد از صحیح و اعم
در بحث صحیح و اعم، به مقدمه دوم رسیدیم مقدمه اول عمومیت محل نزاع بود نسبت به اقوال مربوط به حقیقت شرعیه. مقدمه دوم معنی صحیح و فساد است چون بحث در این محور است که آیا الفاظ در شرع مقدس استعمال برای خصوص صحیح شده است یا برای اعم از صحیح و فاسد شده است پس ما باید بدانیم که اصلا صحیح و فاسد به چه معنی هست.
تعریف مرحوم آخوند
ابتدا عبارت مرحوم آخوند در کفایه را میخوانم: الظاهر أن الصحة عند الكل بمعنى واحد و هو التمامية یعنی صحت را به معنی تمامیت گرفتند تمامیت یعنی تمامیت اجزاء و شرایط پس بنابراین، عملی است که جامع همه اجزا و شرایط باشد. و تفسيرها حالا اینکه بعضی صحت را اینگونه معنی کردند بإسقاط القضاء) كما عن الفقهاء فقها صحیح را به این معنی کردند که عبارتست از آن عملی که مسقط اعاده و قضا باشد یعنی عملی که مجزی باشد چون سقوط تکلیف برایشان مهم است بنابراین عملی که موجب سقوط تکلیف باشد یعنی قضا و اعاده لازم نداشته باشد، این صحیح است. أو بموافقة الشريعة كما عن المتكلمين متکلمین جوری دیگر معنی کردند و گفتند آن عملی که موافق شریعت باشد و موافق با امر شارع باشد. انطباقش با امر شارع یعنی صحت و عدم انطباق یعنی فساد. به قول معروف ماتی به با ماموربه منطبق باشد أو غير ذلك یا تعاریف دیگری که از صحت و فساد بیان کرده اند. مرحوم آخوند میفرمایند انما هو بالمهم من لوازمها اینها تعریف به لازم معنی است نه تعریف به خود معنی. تفسیر به لوازم است نه خود معنی. آن هم آن لازمه ای که برای آن دسته و گروه مهم بوده است مثلا برای فقها چون مساله سقوط تکلیف اهمیت داشته است، اینکه آیا اجزاء حاصل شده یا نه، این را لازمه صحت دانستند زیرا اگر عملی صحیح باشد معنای این است که تکلیف ساقط شده و نیازی به اعاده و قضا ندارد. اینکه قضا و اعاده لازم ندارد، این لازمه صحت است نه خود صحت پس صحت به معنی سقوط اعاده و قضا نیست بلکه اثرش و لازمه اش سقوط اعاده و قضا است. پس این تفسیر به لوازم است. اگر گفتند صحت یعنی سقوط اعاده و قضا، این ماهیت و حقیقت صحت را نگفتند بلکه لازم معنی را گفتند بله خیلی از وقت ها لازم معنی را بیان میکنیم برای اینکه روشنتر و ملموس تر است. پس بنابراین اگر صحت را به این وجه معنی کردند، این به خاطر این است که آن لازم معنی برای آن دسته از علما، اهمیت داشته است یعنی برای فقهاء. مرحوم آخوند دارند تعاریف دیگر را رد میکنند انما هو بالمهم من لوازمها لوضوح اختلافه بحسب اختلاف الأنظار آنچه که مهم است، طبق نظریات و انظار مختلف، تفاوت پیدا میکند. برای متکلم، ثواب و عقاب الهی و آخرت مهم است برای همین ملاک را انطباق با امر شارع قرار میدهد یعنی آن لازم معنایی که برای اهمیت داشته است. چون وقتی با دستور شارع انطباق پیدا میکند، دیگر عقابی نخواهد بود و ثواب تحصیل میشود و هذا لا يوجب تعدد المعنى اینکه لوارم معنی متعدد باشد و هرکسی بنابر سلیقه و نظر خودش یک لازمه معنی را انتخاب کند، این به این معنی نیست که معنی صحت متعدد است بلکه معنی صحت یک چیز بیشتر نیست. تمامیت اجزاء و شرایط. این فرمایش مرحوم آخوند در کفایه است که مشهور هم همین نظر را قبول کردند ولی همانطور که ایشان اشاره فرمودند، خیلی از بزرگان و اصولیین، تعاریف دیگری را انتخاب کردند. تعریف های دیگر، عمده اشکالشان همین است که مرحوم آخوند مطرح فرمودند که به آن خواهیم پرداخت.
اشکالات تعریف کفایه
اما به تعریف مرحوم آخوند که تعریف مشهور هم هست، اشکالاتی وارد کردند. کسانی که این معنی از صحت را قبول ندارند یعنی میگویند صحت تمامیت اجزاء و شرایط نیست. مانند مرحوم امام و مرحوم محقق عراقی و مرحوم شهید صدر و مرحوم محقق اصفهانی، اینها تعریف کفایه را قبول ندارند. اشکالاتی وارد کردند که من آن اشکالات را به صورت دسته بندی در حد مختصری عرض میکنم.
اشکال اول: عدم جامعیت تعریف برای بسائط
اشکال اول این است که این تعریف و این معنی، جامعیت ندارد و شامل بسائط نمیشود بلکه فقط اختصاص به مرکبات دارد زیرا اجزاء و شرایط فقط در مرکبات است. ولی اموری بسیط هم هست که اجزاء و شرائط ندارند. در اعتباریات و شرعیات هم همینطور است. در امور تکوینی صحیح و فاسد یک معنایی دارد و در امور اعتباری اگر گفته شود که صحیح یعنی تام الاجزاء و الشرایط، شما با عباداتی و اعمالی مواجه میشوید که اصلا اجزاء و شرایط ندارد. مثل دعا که یک عبادت است و اصلا مهمترین عبادت است. خب دعا اجزائش چیست؟ هیچ اصلا اجزاء و شرایط ندارد. مرادم در تکوین آن نیست بلکه از نظر اعتباری، شارع هیچ شرائطی در مورد شرط صحت آن بیان نکرده است. پس از عبادت های بسیط است که نه طهارت و نه قبله و نه الفاظی خاص لازم ندارد.
اختصاص صحت و فساد به مرکبات
جوابی که داده شده است، از جمله مرحوم سید خویی این است که اصلا صحیح و فاسد در مورد بسائط اصلا معنی ندارد. در امور بسیط، ما وجود و عدم داریم. صحیح و باطل نداریم و لذا نمیتوان گفت که دعای تو باطل یا صحیح است پس این اشکالی به آن معنی صحت و فساد نیست بلکه صحت و فساد به همان معنی است لکن این دو در مورد بسائط اصلا به کار نمیرود. صحیح و باطل اصلا استعمال نمیشود و اگر استعمال شود به معنی دیگر است. ممکن است که به معنی تکوینی باشد ولی به معنی اعتباری و شرعی نمیتوانید بگویید که دعای تو باطل است و صرفا میتوان گفت که دعایت قبول نیست. یا بگویید که تو اصلا دعا نکردی. یعنی هست و نیست است نه صحیح و باطل. پس امرش دائر بین وجود و عدم است نه صحیح و فاسد پس این اشکالی به آن معنی نیست و صحیح و فاسد در مورد آن معنی اصلا گفته نمیشود. پس معنی صحیح و فاسد مشکلی ندارد. این مثال معروفش بود والا عبادات دیگری هم قابل تصور است که بسیط شرعی و اعتباری هستند نه بسیط تکوینی. یعنی در شرع برای آن اجازء و شرایطی گفته نشده است. یا مثلا صله ارحام که یک عبادت است ولی کسی نمیتواند بگوید که صله ارحام تو باطل است. زیرا یا این عمل، مانند پیام دادن و احوالپرسی از راه دور، یا صله رحم هست یا نیست اما نمیتواند بگوید باطل است. النظر الی الکعبة عبادة این دیگر باطل ندارد. یا نگاه کرده است یا نگاه نکرده است نمیتوان گفت که چون شما به عکس کعبه نگاه کردید این نظر شما باطل است بلکه باید بگویید شما نگاه به کعبه نداشتید زیرا شرایطی برای آن در شرع گفته نشده است.
خلاصه اینکه عبادات بسیط، امرش دائر بین وجود و عدم است و صحت و فساد اصلا در مورد آنها استعمال نمیشود پس ما در معنای صحت و فساد اشکالی نداریم. منتهی صحت و فساد اختصاص به مرکبات دارد. پس این از اشکال اول و جوابش. الصحه و الفساد وصفان اضافیان مختصتان بالمرکبات.
اشکال دوم: عدم جامعیت تعریف برای بطلان به زیاده عمدیه
گفته شده است که ما در موارد زیادت هم صحت و فساد داریم در حالیکه شما میگویید صحت یعنی تمامیت و جامعیت اجزاء و شرائط. الان شما اگر نماز کاملی بخوانید و در اثناء نماز تکلم بکنید، و بقیه اجزاء و شرائط را هم بیاورید، نماز شما قطعا باطل است در حالیکه اجزاء و شرائط آن کامل است. یک امر زائدی را آوردید که موجب فساد شده است. در حالیکه شما فساد را نقص در اجزاء و شرائط میدانید و صحت را کمال اجزاء و شرائط میدانید. الان در اینجا نقض شد. یعنی تعریف شما جامعیت نداشت زیرا ما مواردی را داریم که عمل از نظر اجزاء و شرایط تام است ولی باز هم عمل باطل است. پس این تعریف به اخص است و تعریف و معنی مساوی نیستند.
جواب این است که مراد از شرائط، شرط وجودی و عدمی است به قول آقایان، قید وجودی و قید عدمی. شرائط یعنی آنچه که باید باشد و آنچه که نباید باشد. آن هم از شرائط است که شرط بالمعنی الاعم است و عدم المانع هم شامل میشود. چون گفته میشود: شرط وجودی و شرط عدمی. یعنی آن چیزهایی که عدم آن شرط است یعنی نباید در عبادت باشد. آنها هم جزء شرائط است و مراد ما از اجزاء و شرایط، در واقع هم شرائط وجودی است و هم شرائط عدمی است. یعنی اجزاء و شرائط و عدم المانع بنابراین این اشکال هم وارد نیست.
اشکال سوم: صحت بعضی از اعمال ناقص
مواردی داریم که عمل صحیح است ولی ناقص است. بنابراین اگر صحت به معنای تمامیت اجزا و شرائط باشد، ای بسا عباداتی که تمامیت ندارد ولی صحیح است. مثلا نما شما وقتی که قرائت را فراموش کردید و بعد از رکوع یادتان افتاد یا دیگر واجبات غیر رکنی را فراموش کردید، نماز صحیح است ولی ناقص است. در حالیکه شما میگویید صحت یعنی تمامیت.
جوابش این است که صحت و فساد، امری نسبی و اضافی است. یعنی صحت در حالات مختلف، متفاوت است. خود شارع مقدس در حالاتی گفته است که این مقدار از اجزاء و شرائط لازم است و در حالاتی گفته است که کمتر لازم است. بنابرابن صحت در مورد ناسی، با صحت در مورد متذکر، فرق میکند و یکی نیست. ما در نماز شرط واقعی داریم مانند طهارت از حدث یا شرط علمی داریم مانند طهارت و نجاست که شرط علمی است یعنی در صورتی که بداند شرط است و اگر نداند، شارع شرطیتش را برداشته است. پس این هم واجد اجزاء و شرایط است منتهی شرائطش فرق میکند. نماز هم برای جاهل که جهل به نجاست دارد، یک نماز کامل است و شرط طهارت را شارع برای او برداشته است پس تمامیت اجزاء و شرائط در حالات محتلف مانند حالت اختیار و اضطرار که یکی نماز نشسته است که برای انسان سالم نقص است ولی برای انسان مضطر، کمال است. پس در حالات مختلف، شرائط و اجزاء تفاوت دارد. حالت اختیار و اضطرار و سفر و حضر. به قول معروف فرمودند: الصحة و الفساد، امران اضافیان. مرحوم آخوند هم میفرمایند: الصحة و الفساد امران اضافیان فیختلف شئ واحد صحة و فساداً بحسب الحالات فیکون تاما بحسب حالة و فاسدا بحسب الاخری فتدبر جیداً[1] یعنی یک امر و کار، میتواند هم صحیح باشد و هم فاسد باشد و برای مضطر این یک عمل تام است. پس بنابراین ما قبول نداریم که در مواردی نقص هست و عمل صحیح است بلکه آن عمل کامل است. پس اشکال سوم هم وارد نیست.
بررسی بقیه تعاریف از صحیح و فاسد
پس تعریف مرحوم آخوند در کفایه صحیح است و اشکالات هم وارد نیست. اما در مقابل به معانی دیگری که برای صحت و فساد گفته شده است، اشکالات به آنها وارد است. یعنی همین که مثلا گفته اند صحیح یعنی مسقط اعاده و قضاء یا صحیح یعنی محصّل غرض شارع یا صحیح یعنی منطبق با ماموربه. این ها محل اشکال واقع شده است.
بزرگترین اشکال هم همین است که مرحوم آخوند در کفایه است که اینها لازم معنی هستند نه خود معنی. یعنی رتبه شان متاخر و لاحق است در حالیکه تمامیت اجزاء و شرائط، در رتبه سابق است. وقتی عملی تام الاجزا و شرائط بود، موجب سقوط اعاده و قضا میشود نه اینکه اگر عملی موجب سقوط تکلیف شد، تام الاجزا میشود. کدام سبب دیگری است؟ تمامیت اجزا علت دیگری است پس این نسبت به آنها از نظر معنایی و مفهومی، این معنی، استقلال معنایی دارد و معانی دیگر استقلال نداشته و معانی وابسته به تمامیت اجزاء و شرائط هستند. ولی تمامیت اجزاء و شرایط وابسته به هیچ معنایی نیست.
این را به صورت عادی از کجا میفهمیم؟ از این که سوال ما برطرف میشود یا نه؟ مثلا همان معنایی که منتسب به فقها است. صحت یعنی سقوط اعاده و قضا. طبیعتا سوال شما بر طرف نمیشود زیرا دوباره پرسیده میشود که چه زمانی قضا و اعاده ساقط میشود؟ یعنی سوال دوم مطرح است و توقع جواب دوم میرود. یا اگر کسی بگوید صحیح یعنی آن عملی که محصّل غرض مولی است. شما بلافاصله میپرسید که غرض مولی چگونه تحصیل میشود؟ اگر بگوید صحیح یعنی انطباق با شریعت، شما میپرسیدکه این انطباق چگونه حاصل میشود؟ کدام عمل انطباق با شریعت دارد؟
ولی اگر گفته شود که عملی صحیح است که اجزاء و شرائطش کامل است دیگر پرسیده نمیشود که چه زمانی اجزاء و شرائطش کامل است. زیرا اجزاء و شرائطش همان است که در شرع گفته شده است. عملی که اجزاء و شرائطش کامل باشد، سوال دومی مطرح نیست یعنی خودش استقلال معنایی دارد. ولی آنها استقلال معنایی نداشته و وابسته به این معنی هستند برای همین گفته میشود که آنها لازم معنی هستند نه مقوم معنی.
البته در اینجا یک تذکر داده شده است که این لازم معنی که گفته میشود، لازم وجودی است نه لازم ماهیت. یعنی سقوط تکلیف، لازم خارجی است. یعنی عملی که در خارج انجام شود نه اینکه لازم ماهیت باشد. لازمه مفهوم صحت نیست که قضا و اعاده برداشته میشود بلکه لازمه تحقق خارجی است. در اصطلاح گفته میشود لازم وجود است نه لازم ماهیت. اگر عملی صحیحا در خارج با تمامیت اجزاء و شرائط واقع شود، این است که قضا و اعاده را بر میدارد نه مفهوم آن. ما یک لازم عنوان داریم که لازم مفهوم است و یک لازم معنون داریم که لازم آن معنی خارجی است. اینکه ما میگوییم لازمه تمامیت سقوط و تحصیل غرض شارع و انطباق با ماموربه است، همه اینها لازمه تحقق خارجی است یعنی لازمه تحقق معنون است نه لازمه عنوان. یعنی باید در خارج، عمل تماما با تمامیت اجزاء و شرائط حاصل شود، تا قضاء اعاده حاصل شود و هم غرض مولی تحصیل شود و هم انطباق با ماموربه حاصل میشود. بنابراین این تذکر هم داده میشود که اینها لازمه ماهیت نیستند بلکه لازم وجود هستند. یعنی لازم وجود خارجی.
پس اشکال اول همین بود که معنی کردن به لازمه است نه معنی کردن به مقوم. ما باید چیزی را به مقوم و حقیقتش معنی کنیم نه به لوازمش. البته امر خیلی شائعی است که انسان با لوازمش چیزی را معنی کند زیرا لوازم در ذهن ما خیلی مانوس تر هستند ولی معنای واقعی و حقیقی، معنا کردن به مقومات است.
اشکال دوم این است که بعضی از این معانی، احاله به امر مبهم و مجمل است. احاله بمالا یتحصل است. یعنی معنای محصلی نداردو معنای ملموس و روشنی ندارد. مثلا شما بفرمایید که صحیح یعنی محصل غرض مولی. اولین سوال این است که غرض مولی اصلا چیست؟ مگر ما اغراض شارع را میدانیم؟ بله بعضی از اوقات بیان شده است ولی در خیلی از اوقات اصلا ما نمیدانیم چیست. ولی در آخر نمیفهمیم که مراد چیست ولی وقتی گفته میشود تامة الاجزاء و الشرائط، این در شرع بیان شده است ولی غرض مولی در شرع بیان نشده است. بنابراین مبهم است و گفته شده است که معرِّف باید اجلی از معرَّف باشد. شما نمیتوانید یک امر مبهمی را با یک امر مبهم تری معنی کنید. خب غرض مولی در اعمال مختلف روشن نیست. مثلا بعضی از اعلام فرمودند که صحت و عمل صحیح، عملی است که واجد حیثیت مرغوبه باشد. یعنی آن جهتی که مرغوب و مطلوب باشد را اتیان کند. یعنی هر عملی یک صورت مطلوب مولی دارد و یک صورتی که مرغوب مولی نیست. آن که واجد حیثیت مرغوبه باشد، صحیح است. ولی این هم احاله به امر مبهم و مجملی است که مثلا شکل مطلوب عمل کدام است؟ باز هم به همان تمامیت اجزاء و شرائط میرسد.
بنابراین این تعاریف در مقابل تعریف مشهور، دو اشکال دارد:
1. استقلال معنایی ندارد و تعریف به لازم معنی است نه حقیقت و مقوم معنی.
2. بعضی از آنها، معنای محصّل و قابل دسترسی ندارد. یعنی ما اصلا نمیتوانیم غرض مولی را به دست بیاوریم که چه هست و نمیتوانیم بفهمیم که شکل مطلوب کدام است. حیثیت مرغوبه چیست؟ و احاله به امر مبهم است.
این اشکالات در آن تعاریف هست ولی در تعریف مرحوم آخوند که تعریف مشهور هست، وجود ندارد بنابراین ما در همه جای فقه، میگوییم صحیح یعنی تام الاجزاء و الشرائط و اجزاء و شرائط هم همان است که در شرع اقدس بیان شده است.