1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمه / حقیقت شرعیه/ بررسی قول به وضع تعیینی
مرور مباحث گذشته
در بحث حقیقت شرعیه عرض کردیم که یک قول و یک مبنا، قول به حقیقت لغویه است. یعنی این نظر که مفاهیم شرعی و اسلامی، این ها ادعا های اسلام نیست. مال ادیان قبل بوده در اسلام یک مقداری شرایطش ، اجزائش، احکامش تغییر پیدا کرده است وگرنه ماهیت عوض نشده است. ماهیت نماز، ماهیت صوم، ماهیت عبادات البته این نظر حقیر است که تحت نظر حقیقت عرفیه عرض کردیم. حقیقت عرفیه و حقیقت لغویه را به یک معنا به کار می برند.
نظر مرحوم آخوند
یک عقیده هم نظر به حقیقت عرفیه است که در عرف ادیان قدیم این ماهیت ها وجود داشته است و چیزی عوض نشده است. طبیعت این عبادات عوض نشده است. جواب این بوده است . این فرمایش هم آخوند در کفایه که از آن دفاع کردند.
اشکال به نظر مرحوم آخوند
ما عرض کردیم که این فرمایش درست و متین است ولی کلیت ندارد ما نمی توانیم بگوییم همه عبادات اسلام و غیر عبادات، چون ما حقیقت شرعیه را به غیر عبادات تسری می دهیم. نمی توانیم بگوییم همه مفاهیم اسلامی برای قبل است. بالاخره اسلام با این عظمتش مفاهیم و معانی و ابداعات خودش را داشته است و یا در زمان پیامبر اکرم یا بعد پیامبر اکرم تبدیل به حقیقت شده است. پس این که عبادات اسلامی بخشی از آن فالجمله ماهیت ها وطبیعت هایی هستند مربوط به ادیان قبل. این درست است ولی بالجمله این طوری نیستند. مثالی زدیم در مورد حدیثی در موضوع قنوت و موضوعاتی که ما نمی توانیم احراز کنیم در ادیان قبل بوده یا نبوده است.
1.این فرمایش آخوند فالجمله درست است ولی بالجمله خیر و کلیت ندارد.
قول دوم و نقد آن
یک قول هم قول به حقیقت لغوییه بود که بگوییم این ماهیت ها همان معنای لغوی وضعی آن هستند
که عرض کردیم خلاف وجدان و خلاف ظاهر است که بگوییم نماز همان دعاست. نماز با این همه اجزا و شرایط و احکامش بگوییم همان دعاست و مصداقی از دعاست. ماهیت آن عوض نشده است و مصداق جدیدی پیدا شده است. بنابراین ما حقیقت لغوییه و حقیقت عرفیه را به عنوان نافی حقیقت شرعیه نمی توانیم قبول کنیم. بله حقیقت لغوییه حرف درستی است. یک سری مفاهیم اسلامی حقیقت لغوییه هستند. یعنی یک طبیعت و ماهیت مخترعه اسلامی نیستند.
تبیین حقیقت شرعیه
وقتی که در اصطلاح فقها حقیقت شرعیه به کار می رود این گاهی وقت ها در مقابل حقیقت شرعیه به کار می رود. و این را به قول معروف استدراداً می گوییم. به عنوان این که توجه داشته باشیم. می گویند فلان چیز حقیقت شرعیه دارد مقصودشان این است که حقیقت متشرعیه ندارد یعنی در زمان پیامبر اکرم وضع شده است. در همان اول اسلام وضع شده است. گاهی مقصود از حقیقت شرعیه در برابر حقیقت متشرعیه است. ولی گاهی وقت ها می گویند چیزی حقیقت شرعیه دارد یا ندارد مقصودشان در برابر حقیقت لغوییه است. یعنی خلاصه حقیقت شرعیه در بعضی استعمالاتی که به کار می رود اعم از حقیقت شرعیه و متشرعیه است. مثلا می گویند سفر حقیقت شرعیه ندارد. مثلا مسافر و سفر و احکام سفر و روزه دار و نمازگزار و... می گویند سفر حقیقت شرعیه ندارد. این منظورشان این نیست که حقیقت شرعیه ندارد و حقیقت متشرعیه دارد. این جا حقیقت شرعیه اعم از حقیقت شرعیه بوده است. یعنی منظورشان این است که این اصطلاح ابداعی فقهی نیست . این جا حقیقت شرعیه در برابر حقیقت لغوییه است. وقتی می گویند سفر حقیقت شرعیه ندارد یا حقیقت شرعیه نیست یعنی این که معناش همان معنای لغویی است و اسلام برایش یک قیدی گذاشته است که سفر به چهار فرسخ بشود و رفت و برگشت 8 فرسخ باشد این احکام را دارد. این احکام در این حد نیست که معنای سفر یک معنای جدیدی شده باشد. پس فقها وقتی کلمه حقیقت شرعیه را به کار می برند مقصودشان اعم از حقیقت شرعیه و متشرعیه است. یعنی می خواهند بگویند که در اسلام – چه اوایل اسلام و چه بعد از عصر پیامبر- مفهوم و معنای جدیدی برای این لفظ به وجود نیامده است مقصود این نیست که در زمان پیامبر[به وجود نیامده است] بلکه بعد از پیامبر هم به وجود نیامده است. خلاصه می خواستم به این نکته توجه داشته باشید که در بسیاری از استعمالات وقتی می گویند حقیقت شرعیه ندارد و یا حقیقت شرعیه نیست در برابر حقیقت لغوییه است نه در برابر حقیقت متشرعیه. باید نگاه کنیم ببینیم در چه موضوعی است. مثالش همانی بود که عرض کردیم. ما حقیقت لغویه را نمی توانیم منکر بشویم. حقیقت عرفیه ادیان قبلی را هم نمی توانیم منکر بشویم. ما فقط میگوییم این ها نافی حقیقت شرعیه نیستند. این ها هستند بخشی از مفاهیم اسلام وضع لغویی دارند یعنی مال اهل لغت است و برای زبان عربی است. مثلا دعا حقیقت شرعیه ندارد . دعا یک مفهوم لغویی است و از قبل بوده است. بعضی از آن هم برای ادیان قبل است ولی آن چیزی که مهم است این است که نمی توانیم بگوییم حقیقت لغوییه کلیت دارد به این معنای که هیچ مفهوم ابداعی در اسلام نیست. این را ما قبول نمی کنیم. کلیت این ها را قبول نمی کنیم. نظر سوم: که قول به حقیقت شرعیه است. قول به حقیقت شرعیه یعنی چه؟ یعنی یک معانی جدیدی در اسلام به وجود آمد در بخش عبادات و در غیر بخش عبادات ، در بخش معارف. در بخش عبادات و در بخش معارف اسلامی و حتی در بخش معاملات و معاملات به صورت کلی یعنی آن بخشی از احکام اسلامی که قصد قربت لازم ندارد. یک مفاهیم جدیدی در اسلام به وجود آمد که برای این مفاهیم جدید الفاظی وضع شد که به شکل حقیقت بودند وقتی وضع می شوند به شکل حقیقت اند. ما به این ها می گوییم حقیقت شرعیه واگر این الفاظ در زمان پیغمبر اکرم وضع شده باشد. نمی گوییم حتما توسط شخص شخیص نبی مکرم بلکه میگوییم اگر در عصر ایشان هم باشد می شود حقیقت شرعیه. اگر بگوییم این الفاظ بعد از پیغمبر اکرم تبدیل به حقیقت شده است و در زمان پیغمبر یا نبوده این مفاهیم یا اگر بوده است استعمال نداشته است و هنوز جا نیفتاده بوده است به عنوان یک وضع و یک استعمال حقیقی ، هنوز مردم ذهنیت آن معنای لغویی را داشته اند و آن وقت ما قائل می شویم به حقیقت شرعیه . پس بنا بر این قول به حقیقت شرعیه یعنی اولا معانی پایه دارد و معانی مستحدثی در اسلام داریم یعنی یک مفاهیم جدیدی در اسلام به وجود آمده است ثانیا این مفاهیم جدید در عصر پیغمبر اکرم استعمال حقیقی پیدا کرده است. الفاظ برای این ها استعمال حقیقی پیدا کرده است پس یک ، وضع در زمان پیغمبر، دو جدید بودن این مفاهیم ، این دو را اگر کسی قبول کند قائل به حقیقت شرعیه است. ما میگوییم بخشی از مفاهیم اسلامی قطعا این طوری است. یعنی همه مفاهیم اسلامی این طوری نیست. بعضی از آن لغویی است و بعضی از آن عرفی و قدیمی است ولی بخشی از آن برای زمان پیغمبر است و بخشی از آن برای زمان بعد از پیغمبر است. یعنی به معنای دقیق کلمه بخواهیم این موضوع را تحقیق کنیم ما وقتی قائل به حقیقت شرعیه هستیم منکر آن سه حقیقت دیگر نیستیم. آن حرفی را ما قبول نداریم که کسی بگویید اصلا حقیقت شرعیه نیست وگرنه وقتی میگوییم حقیقت شرعیه هست معنایش این نیست که حقیقت لغوییه و عرفیه و متشرعیه نیست. ما فقط می گوییم حقیقت شرعیه هم هست. مرحوم آخوند هم در کفایه دفاع فرمودند از حقیقت شرعیه اگر کسی بگوید حقیقت شرعیه هست یعنی قول سوم را قبول بکند منکر آن سه تای دیگر نیست. اگر کسی حقیقت شرعیه را قبول بکند باید از سه راه دفاع کند از حقیقت شرعیه.
قول به وضع تعیینی
یکی وضع تعیینی یعنی بگوید در این بیست و سال عصر نبوت الفاظی برای معانی برای صوم و صلات توسط پیغمبر اکرم و یا در زمان پیغمبر اکرم الفاظی برای این ها تعیین شد. علی القاعده توسط پیامبر اکرم تعیین شده است توسط شارع . وضع تعیینی است. مثلا می گویند برای این عبادت که جدید است ، برای اسلام این عبادت جدید است ما به این عبادت از این به بعد بگوییم صلات . به این عبادات هم بگویم حج مثلا. وضع تعیینی صریح [است].
اشکال به قول اول
اما حقیقتا به این شکل نبوده است. به خاطر این که اگر بود یک جایی ثبت و ضبط می شد. تاریخ زندگی پیغمبر اکرم در این سیره و سنن ها هست. میگفتند پیغمبر در فلان روز فرمودند که به این عبادت این اسم را گذاشتیم ما برای این عمل. نام گذاری نداریم در تاریخ اسلام که در جایی نوشته شده باشد که پیغمبر اکرم یک روزی را نام گذاری کردند برای عبادات. برای اعمال. برای احکام یک نام گذاری کرده باشند و اعلام کرده باشند. به این شکل نبوده است. اگر بوده باشد ثبت و ضبط می شد. یک جایی مثل فرهنگستان وجود نداشته است که از این به بعد به این معنا این لفظ را اطلاق کنیم این لفظ را استعمال کنیم برای این معنا. چنین نهادی وجود نداشته است. خود پیغمبر اکرم هم این کار را کرده بودند چهار نفر روایت می کردند. در اهل سنت و شیعه چهار نفر روایت می کردند چنین روایتی را. چنین نقل هایی ما نداریم. پس بنابر این وضع تعیینی صریح قطعا منتفی است. چون هیچ گزارشی وجود ندارد. نه در روایت ما و نه در روایت عامه.
قول به وضع تعیینی استعمالی
می ماند وضع تعیینی استعمالی. همین که الان ایشان فرمود. مثلا صلوا کما رایتمونی اصلی. وضع تعیینی استعمالی یعنی شخص یک لفظی را همان زمان که استعمال می کند مقارن استعمال وضع هم انجام بدهد. بچه اش را از بیمارستان آورده اند بگوید بچه من حسین را بیاورید من ببینم یعنی هم دارد استعمال می کند لفظ حسین را و هم اعلام بکند که اسم این بچه حسین است وضع تعیینی استعمالی می گویند. یعنی در زمان استعمال متلکم وضع و جعل و تعیین لفظ برای معنا را هم انجام بدهد.
اشکال مرحوم نائینی به قول دوم
این را بعضی از بزرگان علم اصول قبول کردند و بعضی قبول نکردند و گفته اند که وضع تعیینی استعمالی امکان پذیر نیست . مرحوم نائینی دوتا اشکال برای این نوع وضع مطرح فرمودند گفتند وضع یا تعیینی است یا تعینی. تعیینی استعمالی دیگر چیست. این استعمال نداریم . چرا نداشته باشیم؟ به خاطر این دو اشکال
اشکال اول:
استعمال یک لحاظ آلی است یعنی یک ملحاظه و در نظر گرفتن لفظ به عنوان وسیله انتقال به معنا. در استعمال شما توجه به لفظ نداری . الان بنده که حرف می زنم هیچ توجهی به الفاظ ندارم به معانی دارم. یعنی آلیت و مرآتیت در استعمال وجود دارد. آلیت و مرآتیت الفاظ یعنی الفاظ شیشه ای هستند و خودشان دیده نمی شوند. آن منظره پشتش دیده می شود و آیینه ای هستند شما به خود شیشه آینده توجه نمی کنید و به تصوری که در آیینه هست دقت می کنید. وقتی شما الفاظ را استعمال می کنید لحاظ شما نسبت به لفظ لحاظ مرآتی و آلی است. یعنی توجه ات به لفظ توجه واسطه است. نه توجه فی نفسه. وقتی که لفظ را وضع می کنی به خود لفظ توجه داری وقتی لفظ را وضع می کنی لحاظ لفظ می شود لحاظ استقلالی. مرحوم نائینی می گوید که لحاظ ملحوظ واحد، ملحوظ واحد همان لفظ است. یعنی ملاحظه ملحوظ واحد هم زمان به شکل آلی و استقلالی امکان پذیر نیست. بالاخره شما به این لفظ به چشم انتقال معنا نگاه کردی یا به چشم صورت و قالب و شکل خودش کدامش را توجه کردی. دو تا توجه ودوتا ملاحظه به ملحوظ واحد که از دو جنس و دو نوع هستند هم زمان این شدنی نیست. این اشکال ایشان است. یعنی لفظ نمی تواند هم آلیا منظور به باشد و هم استقلالیا. شما نمی توانی به آیینه هم زمان هم به تصویر خودت نگاه کنی هم به شیشه آیینه. مثال است و در مثل مناقشه نیست. نمی توانی به آیینه هم به شیشه نگاه کنی و دقت کنی هم به تصویر خودت که در آیینه هست هم زمان نمی شود به هردو توجه کرد و لحاظ کرد. حالا شما وقتی که وضع را انجام می دهی بالاخره لفظ حسین و صورت و ماده کلمه حسین را در نظر میگیری یا بچه را در نظر می گیری؟که معنای حسین است . آن بچه را در نظر گرفتی یا لفظ را. شما وقتی وضع می کنی لفظ را در نظر میگرید و وقتی استعمال می کنید معنا را در نظر می گیرید. نمی توانید لفظ و معنا را هم زمان در نظر بگیرید.
ما داریم می گوییم در یک استعمال در همان زمانی که استعمال انجام داده است وضع را هم انجام داده است. یعنی وقتی پیغمبر اکرم فرموده است صلوا. اولین بار که ما نمی دانیم کی فرموده اند ما زمان احادیث را نداریم. ولی آن اولین باری که فرمودند صلوا کما رایتمونی اصلی این جا هم خواستند بگویند که به این عبادت بگویید صلات هم بگویند نماز چی هست. هم به معنای نماز توجه داشتند و هم به لفظ صلات که برای این معنا وضع شده است و ضع کرده اند. این میشود ملاحظه شی واحد به لحاظین ممنوع.
جواب به اشکال
آقای نائینی می فرماید و جواب دادند به ایشان . مرحوم آقا ضیا عراقی جواب های مختلفی دادند
ایشان فرمودند که شی واحد نیست بله لحاظ شی واحد همزمان به لحاظین این ممنوع است ولی این شی واحد نیست زیرا در استعمال شخص لفظ ملحوظ است شخص لفظ یعنی همین صوت حسین که الان شما به کار بردید وقتی استعمال می کنید شخص لفظ یعنی هر باری که لفظ حسین را به کار می برید این مورد نظر است در وضع شخص لفظ مورد نظر نیست چه چیزی مورد نظر است؟ طبیعی لفظ یعنی حسینی که شما الان به کار می برید و هزاران حسین دیگری که فامیل شما می خواهند در آینده به کار ببرند این می شود طبیعی لفظ نه شخص لفظ پس بنابراین ما یک شخص لفظ داریم یعنی همان لفظی که شما یک بار به کار بردید و در خارج محقق شد که جزئی است و کلی نیست خلاصه لفظ یک وقت جزئی است بنده می گویم کتاب این کتاب جزئی است چون یک بار بیان شده و تمام شده است. ولی یک کلی لفظ است که نه کلی کتاب ، کلی کتاب معنایش را نمی خواهم بگویم. کلی لفظ کتاب را هم داریم که این صورت ذهنی خود لفظ کتاب است یعنی هر باری که هزاران بار لفظ کتاب قرار است به کار برود. این را ایشان می گوید طبیعی لفظ . آنی که در وضع صورت میگیرد طبیعی لفظ است و آنی که در استعمال محقق می شود شخص لفظ است. این جواب از مرحوم آقا ضیا
نظر حضرت امام و اشکالشان به مرحوم نائینی
یک جواب از مرحوم امام رضوان الله است ایشان می فرماید که این فرمایش مرحوم نائینی مبتنی بر یک پیش فرض است یک پیش فرض معروفی است که استعمال عبارت است از افنا لفظ در معنا یعنی استعمال فنا شدن لفظ در معنا اصلا لفظ دیده نمی شود وقتی میگویید لفظ آلیت دارد مرآتیت دارد مثل شیشه آیینه است که دیده نمی شود فنا شده است در معنا برای همین است که ما راحت صحبت می کنیم و هیچ توجهی به الفاظ نداریم برای همین است می گویند استعمال عبارت است از فنا شدن الفاظ در معانی شما دقت کن وقتی یک نفری خارجی حرف می زند می گوید این ها چقدر تند حرف می زنند همه تند حرف می زنند ما هم تند حرف می زنیم منتهی ما چون به الفاظ توجهی نداریم در زبان مادری نمی فهمیم که ما به همان سرعت داریم حرف می زنیم. ما چون به الفاظ توجه نمی کنیم در زبانمان. وقتی که شما معنا را نمی فهمی به لفظ توجه می کنی برای همین می گوید زبان چینی چقدر زشت است زبان فلان جا قشنگ است اما هیچ نمیتوانی بفهمی که فارسی قشنگ است خوش آهنگ است یا نیست برای این که نمی توانید به الفاظش توجه کنید به معانی توجه می کنید به زبان مادری انسان نمی تواند الفاظش را قضاوت کند. چه کسی می تواند قضاوت کند؟ یک کسی که زبان ما را بلد نباشد چون منتقل به معنا نمی شود یا تازه یاد گرفته باشد که توجه اش به الفاظ یعنی صورت لفظ بیشتر است تا معانی . او می تواند قضاوت کند ما داریم تند حرف می زنیم یا آهسته حرف می زنیم ما وقتی یک زبانی را نمی فهمیم صورت الفاظ را در نظر می گیریم لحاظ ما لحاظ خود نفس الفاظ است وقتی معانی را نفهمیم. ولی وقتی معانی را می فهمیم آن قدر سریع منتقل به معنا می شویم اصلا نمی توانیم به صورت الفاظ توجه کنیم برای همین قضاوتی نمی توانیم نسبت به ظاهر الفاظ داشته باشیم که زبان ما آهنگین بودنش یا نبودنش قشنگ بودن یا نبودنش تند و کند بودنش به قول امروزی ها ریتمش این را نمی تواند در زبان مادری بگوید. دیگران می توانند بگویند این به خاطر فناشدن لفظ در معنا است به قول معروف البته این ها توضیحات بود و در فرمایشان امام نیست. امام می فرماید که این تعریف از استعمال تعریف غلطی است لفظ در معنا فنا نمیشود این یک تعبیر مجازی است این تداعی معانی است که از بس سریع صورت میگیرد می گویند افنا لفظ در معنا وگرنه لفظ هست و سر جاش هست ما به لفظ توجه می کنیم منتهی توجه ما خیلی گذرا و سریع است به قول امروزی ها در کسری از ثانیه به الفاظ توجه می کنیم اگر لفظ محو نمی شود و فنا نمی شود و باقی است و هست این که شما به یک لفظ از حیث معنا توجه کنی و همزمان از حیث صورت هم به لفظ توجه بکنی این هیچ منع عقلی ندارد. ادل دلیل علی امکان شی وقوعه. الان یک نفر استاد ادبیات است و می خواهد ادبی حرف بزند به الفاظش دقت نمیکند چه کلماتی را انتخاب کند به کلمات دقت می کند ضمن این که به معنا هم دقت می کند الفاظی را انتخاب می کند که الفاظ فاخری باشد یک نفر هم سیاسی است کلمات دو پهلو و مبهم انتخاب بکند در انتخاب کلماتش . یک نفر می خواهد روان صحبت کند الفاظ ساده انتخاب میکند انسان ها وقتی صحبت می کنند این طور نیست که به لفظ کلا بی اعتنا و غافل باشند به صورت و معنا هر دو توجه می کنند به صورت و معنا انسان توجه می کند کلمه ای می آید در ذهنش و کلمه را میگذارد کنار و کلمه دیگری انتخاب می کند من عبارت شاگردمرحوم امام را آورده بودم . ایشان می گوید که ما وقتی استعمال می کنیم الفاظ را از لفظ غافل نمی شویم این طور نیست که به کل از لفظ غافل بشویم این خود نشان می دهد لفظ فانی در معنا نیست که کلا محو شده باشد. بنابر این این پیش فرض چون غلط است لفظ هست به لفظ توجه می شود منتهی توجه کم تری می شود پس شما به چیزی به نام لفظ از دو حیثیت توجه کنی یکی از حیث معنا و یکی از حیث صورت . با این مثال هایی که توضیح دادم روشن شده که می توانیم به یک شی از دو حیث توجه کنیم مگر لفظ چیست لفظ عبارت است از علامت ما قبلا در بحث وضع گفتیم وضع در واقع جعل علامت است جعل نشانه است یک نفر در جایی تابلو می گذارد به خود تابلو اهمیت نمی دهد که تابلو قشنگ است. تابلو میگذارند که اشاره به معنایی است که یک طرفه است. ضمنا یک تابلویی انتخاب می کند که خود تابلو یک مقداری قشنگ هم باشد بنابر این توجه به صورت و معنا و لفظ مانع الجمع نیست. دو حیثیت است هم حیثیت معنایی هم حیثیت صوری و ظاهری این را امام می فرماید که فرمایش درست و دقیقی است. هیچ منافاتی هم باهم ندارند چون لفظ از بین نرفته و از بین نرفته است تداعی معانی است درست است توجه ما به معنا اگر وقتی ما لفظی را استعمال می کنیم تعبیر است و جدی نمی گویم. 80-90 درصد به معنا توجه می کنیم و 10 درصد هم به خود لفظ توجه می کنیم این بنده خدایی که هم زمان وضع کرده درصد ها عوض شده است. 50 درصد به معنا توجه کرده و 50 درصد هم به صورت و ظاهر لفظ توجه شده است.
اشکال دوم نائینی
مرحوم نائینی مطرح فرمودند که این وضع که با استعمال صورت بگیرد چون ما داریم می گوییم وضع تعیینی استعمالی یعنی وضع لفظ برای معناست منتهی وضعی است که با استعمال صورت میگیرد نه با تصریح و تعیین
شاگرد : تعیین می شود
استاد: نه آن تدریجی است. این تدریجی نیست و دفعی است اشکال دوم می گویند بالاخره این وضع که این گونه صورت میگیرد استعمالی که همزمان با وضع صورت میگیرد استعمال حقیقی است یا مجازی ؟ استعمال باید حقیقی باشد یا مجازی . استعمال لفظ در ما وضع له می شود استعمال حقیقی . استعمال لفظ در غیر ما وضع له می شود استعمال مجازی . میرزای نائینی می گوید این وضع استعمالی غلط است به خاطر این که این استعمال نه حقیقت است نه مجاز . حقیقت نیست زیرا ما وضع له صورت نگرفته است موضوع له صورت نگرفته است و موضوع له وجود ندارد. وضعی صورت نگرفته است و تازه می خواهید وضع بکنید . پس استعمال حقیقی نیست استعمال مجازی نیست چون استعمال مجازی مبتنی بر علاقه ای است که بین معنای حقیقی و معنای مجازی باشد . هنوز معنای حقیقی وجود ندارد که ما بخواهیم دنبال علاقه بگردیم. پس نه مجاز است و نه حقیقت چون مجاز بودن و حقیقت بودن مبتنی بر این است که وضعی قبلا صورت گرفته باشد وقتی وضعی صورت نگرفته است اگر داخل در وضع قبلی باشد می شود حقیقت و خارج از آن باشد می شود مجاز. وقتی وضعی نیست نه حقیقت است و نه مجاز. ما سه استعمال داریم. استعمال مجازی ، حقیقی و غلط. استعمال غلط حالت سوم است و حالت چهار نداریم پس این استعمال غلط است.
نظر آخوند و جواب به نائینی
جوابی که دادند به خود مرحوم آخوند که مدافع وضع استعمالی است یعنی وضع تعیینی استعمالی . می گوید این حصر حصر درستی نیست که استعمال یا باید حقیقی باشد یا مجازی وگرنه غلط است. می فرماید استعمال می تواند نه حقیقی باشد و نه مجازی و استعمال درستی باشد درست بودن استعمال به استحسان و پسند طبع اهل لغت است یعنی اگر من یک لفظی را استعمال بکنم که مخاطب من احساس غربت احساس عدم انس و عدم آشنایی احساس عجیب و غریب بودن نکند این استعمال درست است. اگر حقیقت و مجاز بود که هست و اگر نبود نه حقیقت است و نه مجاز. می شود استعمالی باشد که نه حقیقت است و نه مجاز. استعمالی است که مورد اهل پسند ذوق سلیم اهل لغت باشد. اگر استعمالی مورد پسند ذوق اهل لغت باشد این استعمال درستی است و چه کسی گفته حتما باید حقیقی و مجازی باشد. همچین قانونی وجود ندارد و اگر پسند نباشد یعنی افراد هیچ ارتباطی حس نکنند بین لفظ و معنا . بین معنایی که موضوع له یا معنایی که مجازی است. بگویند ایشان بسیار آدم شجاعی است مثل دیوار. دیوار چه ربطی به شجاع دارد! هیچ ارتباطی احساس نمی کند و هیچ انسی با این معنا نمی کند. نا پسند است استعمال نا هنجار است. این استعمال غلط است . از این بگذری همه چیز درست . درست و غلط بودنش به حقیقتی در عالم واقع نیست این ها اعتباریات است به این است که اهل لغت قبول کنند بنابر این نمی توانی بگویید اگر حقیقی و مجاز نبود غلط است این حرف آخوند در کفایه.