درس خارج اصول استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1403/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمه / حقیقت شرعیه/ تحریر محل نزاع و بیان اقسام

 

حقیقت شرعیه

بحثی که از امروز مطرح می کنیم بحث حقیقت شرعیه است و از مباحث قدیمی در علم اصول است. در این بحث یک موضوع این است که محلّ نزاع کجاست؟ و یک بحث هم ثمره و نتیجه این بحث است. بعضی از علما مثل مرحوم میرزای نائینی فرموده اند این بحث فایده ای ندارد و ما یقین داریم که الفاظی که در شرع مقدّس استعمال شده است به نحو حقیقت باشد یا مجاز به همین معانی است که ما می فهمیم، ولی دیگرانی مثل مرحوم آخوند نظر دیگری دارند.

مقدمه بحث؛ تحریر محل نزاع

به عنوان مقدمه عرض کنیم که بخش زیادی از معارف ما از طریق الفاظ به ما رسیده است و می بینید که خیلی از مباحث اصولی هم تحت عنوان مباحث الفاظ مطرح می شود. کتاب و سنت که مهمترین بخش از ادله اربعه هستند دلیل لفظی اند. حالا وقتی که ما ببینیم شارع مقدّس الفاظ زیادی به کار برده است و دوم این که در لسان شارع به کار رفته باشد و سوّم این که احتمال بدهیم شارع مقدس این را در یک وضع جدیدی به کار برده است نه در آن معنای لغوی سابق آن، یعنی احتمال داشته باشد که یک حقیقت جدیدی به وجود آسمده است، یک نقلی از معنای لغوی به معنای شرعی و اصطلاحی صورت گرفته باشد، وقتی این سه عامل باشد مسئله حقیقت شرعیه مطرح می شود.

سوال اصلی در حقیقت شرعیه این است که در زمان حیات پیامبر اکرام صلی الله علیه و آله و سلّم الفاظی که به کار رفته است در بیان ایشان به عنوان سنّت یا در قرآن کریم که نازل شده است آیا این الفاظ در معانی مستحدثه و معانی جدید شرعی استعمال شده است یا در معانی لغوی قدیمی شان، اگر ما در مواردی مطمئن هستیم که این معنا، معنای لغوی است، موضوع منتفی است، اگر هم یقین داریم در مواردی که در معنای جدید شرعی شریعت اسلام استعمال شده است بدون قرائن، پس ما حقیقت شرعیه را قبول کرده ایم. یعنی قبول کرده ایم که در زمای خود پیامبر اکرام الفاظی در معانی جدید وضع شده است، حال این الفاظ در کدام بخش شرع هستند محل سوال است، معمولا در عبادات، در صلاة و صوم و حجّت و زکات و مانند این ها، پس بنابراین سوال اوّل این است که چنین اتّفاقی حادث شده است؟ یعنی آیا در زمان حیات پیامبر اکرم این الفاظ که عمدتا الفاظ عبادات هستند تبدیل به حقیقت شده اند یا نشده اند؟ چه تاثیری دارد؟ اثرش این است که در مواردی که در آیات قرآن یا در روایات ما شک می کنیم که این در معنای لغوی یا عرفی است یا معنای شرعی؟ اگر مبناء حقیقت شرعیه را قبول داشته باشیم حمل بر معنای شرعی اش می کنیم و اگر نه باید اوّلا حمل بر معنای لغوی کنیم مگر این که قرائنی باشد که بگوییم استعمال مجازی بوده و در معنای شرعی به کار رفته است.

به عنوان مثال این روایت نبوی (سندش را ندیده ام از جهت تسامح در ادله سنن برای ما کاربرد دارد ولو در منابع ما نباشد) این روایت در منابع عامه هست، الوضوء قبل الطعام ینفی الفقر در منابع عامه این روایت هست شاید در منابع ما هم باشد، در این روایت وضو به چه معناست؟ وضو به همین معنای مصطلح شرعی است؟ یا وضوء به معنای دست شستن است؟ بنابراین چنین سوالی در فرمایشات پیامبر مطرح می شود. یا این روایت صلّوا عند رویة الهلال این جا صلاة به معنای نماز است یا به معنای لغوی اش که دعاست؟ و از این موارد [که وجود دارد.]

اگر ما دایره بحث حقیقت شرعیه را باز کنیم می بینیم که الفاظی در شرع مقدّس داریم که لزوما فقهی هم نیستند بلکه معارفی هستند مثلا استخاره، این یک معنای لغوی دارد که طلب خیر از خداست و یک عمل مخصوصی هم هست که استخاره با قرآن و تسبیح است، این ها خیلی جنبه فقهی ندارد اما جزء معارف ماست. یا مثل کلمه اجتهاد که قطعا در معنای اصطلاحی به کار رفته است و موضوع احکام شرعی هم هست ولی در زمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خیلی بعید است اجتهاد به معنای اصطلاحی به کار رفته باشد، یا مثل کلمه تقیّه، کلمه فرج، افضل اعمال امّتی انتظار الفرج، بعضی اصرار دارند که این جا جا انتظار معنای لغوی دارد، یعنی امید داشتن به گشایش در کارها، انتظار فرج در کلمات پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام زیاد به کار رفته است. بحث حقیقت شرعیه مربوط به دوره نبی مکرم می شود بعدش می گوییم حقیقت متشرّعه، اما آیا احادیث انتظار الفرج را باید به معنای مصطلح معنا کنیم؟ یعنی منظور ظهور امام زمان علیه السلام است یا فرج به همان معنای عام است و آن هم یک مصداقی از آن است؟ اگر دایره الفاظ را به معارف هم ببریم این بحث ثمره بیشتری هم پیدا می کند.

تقسیم بندی الفاظ مستعمل در شرع

بنابراین به طور خلاصه عرض کنم که الفاظی که در شرع مقدّس استعمال شده است که بیشتر میراث معارفی ما از طریق الفاظ به ما رسیده است این الفاظ در یک تقسیم بندی که صورت گرفته است و حتی فرموده اند بعضی از فقرات این تقسیم برای زمان شهید اوّل است. الفاظی که در شرع مقدّس استعمال شده است و موضوع قرار گرفته است سه دسته است:

یک) بعضی از این الفاظ ناظر به موجودات خارجیه هستند یعنی اعیان خارجی که در شرع به کار رفته است مثلا ابواب میاه، دماء، میتة، تراب، اعیان نجاسات، طلا و نقره که همگی موضوع احکام شرعی هستند ولی اعیان خارجی اند و معنای لغوی روشنی دارند.

دو) اعتبارات عرفیه است، یعنی چیزی که مابازائی در عالم خارج به معنای عین واقعی نیست، مثل چی؟ مثل مالکیت، مثل زوجیت، این یک مشار الیه در خارج ندارد که بگویم مالکیت است، این یک اعتبار عرفی عقلایی است و قبل از اسلام هم بوده و مربوط به اسلام نیست، مثل عقود و معاملات و بیع و اجاره و وکالت.

بسیاری از الفاظی که در شرع مقدس به کار رفته است از این قسم هستند.

سه) ماهیات مخترعه، همان اصطلاحی که بزرگان به کار برده اند را استفاده کردیم. ماهیات مخترعه یعنی آن دسته الفاظی که ابداع و اختراع شارع مقدّس است، یعنی مثل بیع و معاملات هم نیست که از قبل هم بوده است یا اعیان خارجی که ما بازاء خارجی دارد، نه این ها مرکّبات عبادی هستند که در شرع اسلام این الفاظ برای آن معانی وضع شده است، این وضع یا به نحو حقیقت شرعیه است یا به نحو حقیقت متشرّع، این ماهیات مخترعه اگر اختراعش در زمان پیامبر اکرم باشد حقیقت شرعیه و اگر بعد از ایشان باشد حقیقت متشرعه می شود.

بالاخره ما یک ماهیت هایی داریم که برای اسلام است مثلا صلات البته اختلاف هست که صلات هم قبل از اسلام هم در شرایع دیگر بوده است ولی نماز به این کیفیتش برای اسلام است، پس ما یک الفاظی هم داریم که برای ماهیت های شرعی هستند، نه اعتبارات عقلائیه هستند و نه اعیان خارجی اند بلکه مخترعات شرعی هستند که به این ها مرکّبات عبادیه می گوییم.

بحث حقیقت شرعیه در این جا مطرح است که آیا این مخترعات شرع برای زمان پیامبر اکرم است یا برای بعد از زمان ایشان، اگر برای زمان ایشان باشد حقیقت شرعیه و اگر بعدد از زمان ایشان باشد حقیقت متشرعه است. پس در اصل حقیقت شدن این الفاظ بحثی نیست اما کی این نقل از معنای لغوی به معنای شرعی اتّفاق افتاده است؟

اما استعمال این الفاظ که عرض شد که در شرع وجود دارد، استعمال الفاظ در معانی شرعی اش (معانی مستحدث آن روز بوده اند) که ما می شناسیم چند صورت دارد؛ ما می گوییم استعمال حقیقی است و مجازی نیست اما شاید در زمان پیامبر اکرم در اوایل تشریع استعمال مجازی بوده است، پس حتما با قرینه بوده است بعد این قرینه در اثر کثرت استعمال به حدی رسید که مردم بدون قرینه هم می فهمیدند و تبدیل به حقیقت شد. اگر این وضع تعیّنی اینقدر طول کشیده است که به زمان ائمه اطهار علیهم السلام کشیده شده پس ما حقیقت شرعیه را قبول نداریم. اگر این وضع تعیّنی در زمان خود پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم حاصل شده است ما حقیقت شرعیه را قبول داریم.

پس یا وضع تعیینی است یعنی خود پیامبر اکرم فرموده باشند که من این لفظ را برای این معنا قرار دادم و جعل کردم، همه می گویند اگر چنین چیزی بود باید در تاریخ نوشته می شد پس وضع تعیینی بعید است. کوچکترین احوال پیامبر منعکس می شده است اما این بیان نشده است.

یک وضع تعیّنی داریم که در اثر کثرت استعمال است و یک وضع تعیینی بالاستعمال هم داریم. بسیاری از معاصرین مثل مرحوم امام وضع تعیینی بالاستعمال را قبول دارند، یعنی انسان یک لفظی را همان وقت که استعمال می کند قصدش هم استعمال باشد و هم وضع باشد، مثلا بگوید بچه ام حسین را بیاورید، در این جا لفظ حسین را در آن طفل خارجی هم استعمال می کند و هم به همه اعلام می کند که من اسمش را حسین گذاشتم. بعضی از بزرگان مثل مرحوم نائینی می فرمایند چنین چیزی شدنی نیست. اما پاسخ داده اند که نه اشکالی ندارد می شود. آیا وضع به نحو تعیّنی یا تعیینی استعمال در زمان خود پیامبر اتّفاق افتاده است یا بعد؟ این سوال اصلی در حقیقت شرعیه است.

اقسام استعمال حقیقی الفاظ

اما استعمال حقیقی الفاظ در معانی به چند شکل است.

دسته اول) الفاظ یا حقیقت لغویه هستند یعنی در همان معنای موضوع له استعمال شده اند، مثل همین عقود و معاملات و اینها که در شرع به کار می رود، این ها حقیقت لغویه هستند. این که شرایط خاص هر کدام بعد از اسلام پیدا کرده اند سبب نمی شود که وضع تغییر کند. حقیقت لغویه این است که شرع یک ماهیت جدیدی نیاورد. بین دعا و نماز فرق [ماهوی] است، در نماز که فقط دعا نیست، افعال داریم، اذکار داریم، ارکان دارد، قرآن دارد، دعا هم دارد نمی شود گفت این همان دعاست. یا مثلا سفر، سفر به هر حال سفر است فقط شرع گفته است اگر چهار فرسخ بروی نماز شکسته می شود، اما این ماهیت را عوض نکرده است.

دسته دوم) الفاظ حقیقت عرفیه هستند یعنی یک معنای لغوی توسط واضع داشته است بعد در عرف عام یا عرف خاص یک معنای جدیدی پیدا کرده است و آن معنای جدید به نحو حقیقت شده است که به آن حقیقت عرفیه می گوییم، مثلا کلالة، در کتاب ارث یعنی برادر و خواهر های متوفی را می گویند اما معنای لغوی اش یعنی چیزی که انسان بر سرش می بندد یا روی سرش قرار می دهد، شاید از این جهت است که برادر و خواهر ها عزّت شخص هستند. خیلی از الفاظ شرعی هم این طور هستند یعنی در عرف قبل از اسلام معنای جدیدی پیدا کرده بودند. این عرف می تواند عام باشد یا می تواند عرف خاص باشد. مثلا خبر در عرف خاص یعنی روایت، اما در عرف عام یعنی همان خبر.

دسته سوم) حقیقت شرعیه هستند، این در حقیقت یک نوع حقیقت عرفیه خاصّه است پس ما حقیقت لغوی همان طور که عرض شد داریم، حقیقت عرفیه داریم، حقیقت شرعیه داریم. حقیقت شرعیه هم بیان شد، یعنی الفاظی که در معانی شرعی در زمان پیامبر اکرم یعنی عصر اوّل تشریع در معانی جدید شرعی وضع شدند. وضع به همان سه معنایی که گفتیم که البته یک معنایش منتفی است و دو معنای دیگرش محتمل است.

دسته چهارم) حقیقت متشرعه، که الفاظی است که بعد از عصر نبوّت در معانی شرعی و مصطلح وضع شده باشد. حالا ممکن است گفته شود عصر تشریع تا زمان امام حسن عسکری علیه السلام ادامه پیدا کرده است اما در بحث حقیقت شرعیه مقصود ما از شارع پیامبر مکرّم اسلام حضرت مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلم هستند، در زمان امام صادق علیه السلام دیگر ما مطمئن هستیم الفاظ شرعی حقیقت شده اند، اول اسلام است که هنوز الفاظ متردد هستند. در قرآن می فرمایند ﴿اذّن فی الناس﴾ این جا اذان به معنای ندا به کار رفته است، به معنای اذان مصطلح نیست. ﴿صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم﴾ که این جا صلاة به معنای دعاست و هنوز در عصر پیامبر در قرآن الفاظ معانی اش متردد است. البته در خود قرآن هم صلاة به معنای عبادت آمده است اما به معنای دعا هم به کار رفته است. پس چون در عصر ائمه مطمئن هستیم این الفاظ در معانی جدید است نزاعی مطرح نیست.

آیا استقرار معانی جدید در 23 سال زمان نبوت کافی بوده است؟ این بحثی است که به کار می رود.

این طرح بحث حقیقت شرعیه بود که بعد اقوال را مطرح می کنیم و یک قول را تقویت می کنیم و انتخاب می کنیم و ثمراتش را هم بیان می کنیم.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین.