1402/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه مبحث معانی حرفیه
عرض کردیم یک بحثی در تتمه معانی حرفیه است بنام ملحقات حروف که موضوعش اسمایی هستند که به لحاظ قواعد ادبی و عربی اسم محسوب می شوند ولی از نظر معنا معنای کامل و مستقلی نیستند و معانی شان شبیه معانی حرفیه است یا نزدیک به معانی حرفیه است 1) اسماء اشاره که گفتیم یک نظر در معنای اسم اشاره این است که برای مشارالیه این اسماء وضع شده اند بنابراین فرقی نمی کند بین آن الفاظ حاکی از مشارالیه مثلا آن مرد ، آن زن، آن شیء و خود این اسماء اشاره در واقع موضوع له اینها همان معنای مشارالیه است و انعکاس دهنده ی همان معانی هستند در نتیجه معانی این اسماء اشاره یک معنای اسمی می شود که در واقع برای یک معانی کلی ای وضع شده اند و دیگر معنای حرفی ندارند مرحوم آخوند که در معانی حرفیه هم قائل به عمومیت بود و می گفت حتی در حروف هم موضوع له و معنا عام است همان ظرفیت و انتهائیت و امثال ذلک است و خب خصوصیت و جزئیت مربوط به مقام استعمال و کارکرد است و مربوط به مقام وضع نیست خب در اسماء اشاره به طریق اولی این حرف را می زند 2) مرحوم آیت الله بروجردی می فرمودند که ( در نهایه الاصول) اسماء اشاره برای اشاره وضع شده اند نه برای مشارالیه و اشاره هم یک معنای جزئی است چون اشاره همیشه به یک مصداق معین و مشخص است پس بنابراین اسماء اشاره ایجاد اشاره می کنند به این معنی که تعیین خارجی و ذهنی می کنند حالا وقتی تعیین باشد معنا یک معنای جزئی می شود بنابراین اسماء اشاره موضوع له شان خاص و جزئی هستند مثل حروف 3) مرحوم محقق اصفهانی: اسماء اشاره برای معانی مقید به اشاره وضع شده اند لذا نه وضع برای مشارالیه شده اند و نه وضع برای صرف اشاره بلکه برای هر دو وضع شده اند به اصطلاح وضع شده اند برای ذات عند الاشاره بنابراین (هذا ) صرفا وضع برای مفرد مذکر نشده است بلکه برای مفرد مذکری که طرف اشاره است وضع شده است که در این صورت معنا خاص و جزئی می شود عبارت مرحوم غروی اصفهانی این است (بل التحقیق ان اسماء الاشاره و الضمائر موضوعه للانفس المعناء عند تعلق الاشاره به خارجا او ذهنا بنحو من الانحاء فقولک هذا لا یصدق علی زید مثلا الا اذا صار مشارالیه) لذا هذا به معنای زید نیست بلکه به معنای زیدی است که مورد اشاره قرار گرفته است (بالید او بالعین مثلا فالفرق بین مفهوم اللفظ المشارالیه و لفظ هذا هو الفرق بین العنوان و الحقیقه نظیر الفرق بین الربط و النسبه و اللفظ من و فی) مثلا وقتی گفته می شود زید فی الدار این فی آن نسبت را ایجاد می کند یعنی نسبت ظرفیت خانه برای زید که در اینجا دیگر نسبت مفهوم نیست بلکه حقیقت است بنابراین در مثال زید فی الدار در مانحن فیه _فی_ مفهوم و عنوان ظرفیت نیست بلکه حقیقت ظرفیت است خلاصه مفهوم نسبت با خود نسبت فرق می کند در اینجا هم ایشان می فرمایند که اسم اشاره با مشارالیه فرق می کند در واقع مشارالیه حقیقت است و اشاره در واقع تعیین آن در خارج و یا در ذهن می باشد در نتیجه معانی اسماء اشاره خاص هستند چون حقیقتشان متشخص و متعین هستند که این تشخص و تعین جزو معنای اشاره است و برای استعمال نیست (و حینئذ عموم موضوع له لا وجه له بل الوضع حینئذ عام و موضوع له خاص) این فرمایش محقق اصفهانی است که به نظر فرمایش درست و متینی می آید یعنی اسماء اشاره تلفیقی است از مشارالیه و اشاره.
2_ در بحث ضمائر هم 1) باز مرحوم آخوند نظرشان عام بودن این معانی است بنابراین در عموم ضمائر( غائب، متکلم، مخاطب) ایشان می گویند وضع عام موضوع له عام است ( ان المستعمل فیه عند اسماء الاشاره و الضمائر ایضا عام ان تشخصه انما نشاء من قبل طور استعمالها) یعنی انت و انا اینها برای متکلم کلی وضع شده اند یعنی به قول معروف برای نفس متکلم و مخاطب وضع شده اند اما در مقام استعمال به مخاطب و متکلم خاصی تشخص پیدا می کنند و الا انت برای مخاطب است نه زیدی که مخاطب واقع شده است ( حیث استعمال اسماء الاشاره وضعت لیشار بها الی معانیها و کذا بعض الضمائر) یعنی بعضی از ضمائر سنخشان اشاره است مثل ضمیر غائب (و بعضها لیخاطب به المعناء بل الاشاره و التخاطب یستدعیان التشخص) 2) محقق بروجردی ایشان می فرمایند معنای تمام ضمائر معنای اشاره است یعنی سنخش یکی است ( و نظیر ذلک) یعنی مثل اسماء اشاره هستند ( الضمائر و الموصولات فیشار بضمیر المتکلم الی نفس المتکلم و بضمیر المخاطب الی المخاطب و بضمیر الغائب الی المرجع المتقدم ذکره حقیقتا او حکما) در واقع ضمائر و موصولات هم مثل اسماء اشاره ایجاد اشاره و تعیین می کنند (فیوجد) و در واقع معانی این ها انشائی و ایجادی است نه حکایی و اخطاری و احضاری و گزارشی از اشاره نیست (فیوجد بسببها فی وعاء الاعتبار امتداد الموهوم بین المتکلم و نفسه او المخاطب او المتقدم ذکره ( غائب) والحاصل ان جمیع المبهمات) که خب موصولات هم جزو مبهمات هستند (قد وضع بازاء الاشاره لیوجد بسببها الاشاره بامور متعینه فی حد ذاتها اما تعین خارجیا کما فی الاغلب او ذکریا ( ذهنی ) کما فی ضمیر الغائب) بنابراین از دیدگاه محقق بروجردی اسماء اشاره و موصولات وضع عام و موضوع له خاص است مثل حروف.