1402/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه مبحث معانی حرفیه
در معانی حرفیه این بحث که آیا موضوع له حروف، جزئی خاص هستند؟ یا نه؟ آنگونه که مرحوم آخوند برای حروف در کفایه فرموده اند مبنی بر وضع عام و موضوع له عام می باشد که گفته شده برای این معانی حرفیه در اصول ثمراتی وجود دارد یک ثمره در هیئت امر و نهی بود که گفته شد در جملات شرطیه ی انشائیه که در این جملات آن شرط قید حکم است ؟ یا قید موضوع ؟ برخی از آقایون گفته اند که اگر در اوامر و نواهی مشروط شارع مثلا (اذا دخل الوقت فصل) یا (اذا طلع الفجر فصل) در اینجاها اگر معانی حرفی یعنی هیئت امر یک معنای جزئی و خاص است خب جرئی که قابل تقیید نیست بنابراین قیدی که دخول وقت می باشد این قید موضوع خواهد بود نه قید حکم چون هیئت امر یک معنای حرفی دارد و ملحق به حروف می باشد و از طرفی جزئی هم قید بردار نیست بنابراین دخول وقت قید صلاه می شود نه قید وجوب صلاه در واقع قید واجب است نه قید وجوب خب وقتی که قید واجب باشد می شود قید موضوع آنوقت معنایش این است که وجوب صلاه مقید به دخول وقت نیست البته دخول وقت فعلیت می دهد ولی خب از قبل از وقت هم این دستور به ایراد صلاه انشاء شده است خب این ثمره ای بود که جلسه ی گذشته مفصل در موردش بحث کردیم که البته جواب داده اند که این اطلاق و تقیید در معانی جزئیه هم راه دارد پس همانطور که عموماتی مثل انسان قابل تحدید و تقیید هستند اعلام شخصی هم که مصادیق بارز جزئی هستند از نظر عموم احوالی و عموم ازمانی شان قابل تقیید است اگرچه که معانی جزئیه از نظر افراد جزئی هستند در این صورت دیگر تاثیری ندارد که هئیت امر جزئی باشد و یا کلی باشد یا عام بدانیم و یا خاص در هر صورت قابل تقیید می باشد که در این صورت شرط می تواند قید حکم و یا قید موضوع باشد ولی قید حکم بودن و یا موضوع بودن در هئیت امر دائر مدار معانی حرفیه نیست خب این یک خلاصه ای از جلسه ی قبل بود. اما ثمره ی دومی که از برای معانی حرفیه گفته اند بحث مفهوم شرط است که مشهور قائل به مفهوم داشتن جملات شرطیه هستند مثل(ا اذا استطعت فعلیک الحج) که این جمله یک منطوقی دارد که ظاهر و مصرح در کلام است و دلالت مطابقی اش می باشد و یک مفهومی دارد که آن در ظاهر لفظ بیان نشده است بلکه به دلالت التزامی فهمیده می شود حالا مفهومش چیست؟ که اگر مستطیع نشدی حج بر تو واجب نیست که آقایون گفته اند برای اینکه جملات شرطیه دلالت بر مفهوم داشته باشد سه چیز لازم است 1_) یکی اینکه جمله ی شرطیه دلالت بر ملازمه و تلازم داشته باشد یعنی باید بالآخره بین آن شرط و نتیجه و مشروط یا بین مقدم و تالی یک تلازم وارتباط وثیقی وجود داشته باشد تا بعد ما بتوانیم مفهوم گیری کنیم مثلا وقتی گفته می شود (اذا زالت الشمس فصل) بالآخره باید یک ملازمه ای بین زوال شمس و نماز ظهر باشد یا مثلا وقتی گفته می شود (اذا رایت الهلال فجب علیک صوم الرمضان) معلوم می شود که یک ملازمه ای بین رویت هلال و وجوب رمضان وجود دارد پس بنابراین جمله شرطیه برای اینکه مفهوم داشته باشد نباید رابطه ی شرط و نتیجه را ما یک رابطه ی تصادفی و یا یک مقارنت اتفاقی بدانیم بلکه باید بگوییم جمله ی شرطیه ظهور در ملازمه ی بین شرط و تالی دارد البته نمی خواهیم بگوییم این ملازمه در تمامی جملات شرطیه وجود دارد مثلا بعضی ها یکسری چیزهای عجیب و غریب در مورد حوادث طبیعی می گویند مثل اینکه می گویند هر وقت این اتفاق بیفتد باران می آید خب ممکن است خیلی اوقات آن اتفاق و پدیده بوجود بیاید و باران هم اصلا نیاید ولی خب ما می گوییم ظهور و تبادر جمله ی شرطیه همیشه در ملازمه است البته باز هم تاکید می کنیم که حالا در مقام استعمال نمی خواهیم بگوییم که این ملازمه همیشه بین مقدم و تالی در جملات شرطیه وجود دارد پس اولین چیزی که لازم است شرط مفهوم داشته باشد این است که ما بپذیریم که جملات شرطیه ظهور در تلازم و ملازمه دارد و این ظهورش هم ظهور به وضع است یعنی اصلا جملات شرطیه وضع شده اند برای بیان یک ملازمه ای و الا چرا به نحو شرط و مشروط بیان می شود 2_) دومین دلالتی که ما لازم داریم برای داشتن مفهوم در جملات شرطیه دلالت جمله ی شرطیه برسببیت و تعلیق است یعنی آن تالی و نتیجه مسبب و معلول مقدمه باید باشد مثلا وقتی گفته می شود (اذا طلع الشمس فصل) یعنی سبب این نماز صبح باید چی باشد ؟ طلوع فجر باشد یعنی علیتی بالآخره به یک نحوی از علیت و سببیت و تبعیت و تعلیق بین تالی و مقدم باید وجود داشته باشد پس در واقع ما در جملات شرطیه این ظهور دوم را هم قبول می کنیم که نتیجه تابع مقدمه است یعنی حکمی که در نتیجه بیان شده معلق شده است بر آن مقدم پس بنابراین باید جملات شرطیه را ظهورش را اولا درملازمه بپذیریم ثانیا این تلازم به نحو تقارن نیست بلکه به نحو سببیت است چرا که تلازم می تواند انحاء مختلفی داشته باشد لیکن ملازمه درجملات شرطیه به نحو تعلیق و سببیت است که خب ظهور این مورد دوم هم به نحو وضع است یعنی بیان شرط برای بیان همین نوع رابطه است چه نوع رابطه ای ؟ رابطه ی تعلیق و وابستگی و ترتب در واقع مترتب شده بر آن شرط چرا که اگر مترتب بر آن شرط نشده بود به نحو جمله ی شرطیه بیان نمی شد مثلا می گوییم که آقا اگر شما این کار را بکنید ( اگر شما در اداره همیشه سر وقت بیایید) این وام به شما تعلق می گیرد خب این بیان نشان دهنده ی این است که تعلق آن وام معلول عوامل دیگری مثل خوش اخلاقی و امثال ذلک نیست بلکه معلول نظم است در واقع ملازمه را می رساند و به نحو ترتب و معلولیت هم می رساند 3_) سوم این است که دلالت جمله ی شرطیه برانحصار سببیت هم لازم است که این مورد بسیار محل اختلاف واقع شده است که آیا جمله ی شرطیه ظهور در علت منحصره دارد؟ که خیلی از آقایون این را قبول نکرده اند مثلا علت های متفاوت و گوناگونی برای ایراد صلاه وجود دارد مثل طلوع شمس یا طلول فجر یا شنیدن صدای اذان یا اذا غربت الشمس فصل یا اذا زالت الشمس فصل پس علت های گوناگونی برای تعلق خطاب صلاه وجود دارد بنابراین خیلی از آقایون ظهور جمله ی شرطیه را در علت منحصره قبول ندارند ولی آن موردی که مشهور است این می باشد که اگر جمله ی شرطیه بخواهد مفهوم داشته باشد این ظهور سوم هم باید باشد یعنی باید ظهور در انحصار سببیت ما ذکر داشته باشد که وقتی که این علت محقق شد ما معطل علت دیگری نمی مانیم بلکه نتیجه ی مد نظر مترتب می شود مثلا وقتی گفتیم ان استطعت وجب علیک الحج یعنی به محض استطاعت مطلقا یعنی دیگر هیچ قید و شرط دیگری وجود ندارد در این صورت حج بر شما واجب است خب این صورت سوم را از کجا می فهمیم؟ از اطلاق اداه شرط مثل ان ؛اذا و... که البته این ظهور دیگر به وضع نیست بلکه به اطلاق است که آقایون در اصول می گویند حروف که معانی جزییه دارند و از طرفی معانی جزئیه طبق مبنای مشهور که قابل اطلاق نیست پس نمی توان گفت که حروف شرط اطلاق دارند که در نتیجه شرط مفهوم ندارد پس بنابراین اینکه ما در مفهوم شرط نظرمان چی باشد؟ بعضی ها مثل مرحوم امام نظرشان بر این است که شرط مفهوم ندارد حالا قائل می فرماید که اگر شما در شرط بخواهی قائل به مفهوم باشی حتما این علی المبنا است نسبت به نظر به معانی حرفیه در صورتی می توانیم بگوییم که شرط مفهوم دارد که معانی حرفیه را معانی عامی بدانیم درغیر این صورت جملات شرطیه مفهوم ندارند چون مفهوم از دل علت منحصره استنباط می شود مثلا در جمله ی _ان استطعت وجب علیک الحج_ ( خوب دقت بفرمایید) اگر علت انحصاری وجوب حج استطاعت نباشد معنایش این است که اگر مستطیع نشدی چه بسا به یک علت دیگری وجب علیک الحج بله اگر مستطیع شدی وجب علیک الحج ولی اگر مستطیع نشدی لم یجب علیک الحج؟ می گوییم نه چون علت انحصاری نیست لذا اگر انحصار نباشد نمی شود قائل به مفهوم شد _البته من در اینجا نظر قائلین را دارم می گویم که خب مخالفینی هم دارد _ حالا انحصار در علیت منوط به چیست؟ منوط به قبول شدن اطلاق است و معطل علت دیگری نباشیم و از طرفی اطلاق ناشی از حروف و اداه شرط است پس ما باید معنای عام را در حروف قبول داشته باشیم که بعد بتوانیم این اطلاق را قبول نماییم این صورت بحث در این ثمره ی دوم که جوابی که به این فرمایش داده اند این است که ما اطلاق را در معانی جزئیه می پذیریم همه ی این شبهات در عموم افرادی است در حالی که ما می گوییم معنی حرفیه می توانند عموم احوالی داشته باشند بنابراین در مثال ما نحن فیه ( ان استطعت) اگرچه عموم افرادی ندارد لیکن عموم احوالی و ازمانی دارد بنابراین مفید علیت منحصره می باشد که در این صورت ظهور در مفهوم دارد در آخر ما می گوییم قول ما به داشتن مفهوم از جملات شرطیه مبتنی بر مبنای ما در معانی حرفیه نیست بلکه هر مبنایی که ما در معانی حرفیه داشته باشیم چه اینکه معانی حرفیه معانی جزئی و چه اینکه کلی باشند می توانیم در بحث مفهوم شرط نظر دیگری داشته باشیم البته اینکه شرط مفهوم دارد یا ندارد بحث های دیگری هم دارد همه اش دائر مدار معانی حرفیه نیست ولی خلاصه مترتب بر معانی حرفیه نیست خب این دو ثمره ای بود که برای معانی حرفیه ذکر کرده اند که خیلی از بزرگان این دو ثمره را قبول نکرده اند حالا بقیه ی بحث ها در معانی حرفیه اگر باقی ماند می گذاریم برای جلسه ی آینده انشاءالله.