درس خارج اصول استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1402/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه مبحث معانی حرفیه

 

در بحث معانی حرفیه که ما نظریات مختلف را مطرح کردیم حالا لااقل نظریاتی که معروف تر بودند عرض شد که معانی حرفیه یک معانی خاص و جزئی هستند یعنی طبق نظر مشهور وضع عام و موضوع له در معانی حرفیه خاص هست یعنی معنیشان وابسته به مفهوم دیگریست. قائم به غیر هستند هم از نظر مفهومی هم از نظر مصداقی. یعنی مثلاً ظرفیتی که در حرف فی هست این با معنای اسمی ظرفیت فرق میکند باید حتما با یک معنای دیگری که ظرفیت نسبت به آن وقوع پیدا بکند تصور شود . به تنهایی قابل تصور و درک نیست. هم از نظر معنایی و مفهومی وابسته به یک معنای دیگر هستند و هم در خارج هم که این نسبت ها اجزای دیگر کلام را به همدیگر پیوند میدهند. اگر آن اجزای دیگر کلام نباشد که پیوند دادن و ربط دادن اصلا معنا ندارد. پس وجودا و مصداقا غیر مستقل هستند حروف. تابع و قائم به غیر هستند‌ . بعضی از بزرگان مثل مرحوم امام در تقریراتشان که تنقیح الاصول است حروف را تقسیم میکنند به حروف ایقایی و ایجادی و حروف اخطاری. یعنی همین حروف که معنی جزئی و خاص دارند بعضیشان آن پیوند و ربط را در استعمال ایجاد میکنند خبر نمیدهند . مثلا حروف ندا، وقتی کسی میگوید یا زید ندا را با این حرف ندا ایجاد میکند. یا با ادات استفهام سوال را ایجاد میکند با حرف هل یا أ. یک سری از حروف هم در مقابل ، حروف اخطاری هستند که به آنها حروف حاکیه گفته میشود . هردوی اینها مربوط میشوند به نسبت ها و پیوندها و ربط ها. ولی ربط را گاهی حروف ایجاد میکنند گاهی از ربط خبر می‌دهند مثل همین فی، الی، علی، من. خبر می‌دهند از ظرفیت، ابتدائیت، انتهاییت. موضوع له شان خاص است هردو گروه.یعنی تابع یک معنای دیگری هستند. این تقسیم بندی هایی که هست در عدم استقلال تاثیری ندارد. پس بنابراین این خلاصه ی بحث بود در معانی حرفیه. حالا سوال این است که ثمره ی اصولی دارد این بحث لفظی؟ دو ثمره ی اصولی برایش بیان شده. ثمره ی اول امکان تقیید هیئت امر و نهی در جملات شرطیه.ببینید صیغ امر و نهی مثل همه‌ی صیغه هایی که وجود دارد متشکل از هیئت و ماده هستند.‌مشتقات اینگونه هستند. یک ساختاری دارند که ما در دستور زبان میخوانیم. و یک ماده ای دارند که در کتب لغت خوانده میشود. صیغه ی امر و نهی هم همینطور است یک هیئت امر داریم که افعل هست و یک ماده امر داریم که حالا این افعل بستگی دارد که این ساختار روی چه ماده ای استقرار پیدا کند. مثلا صلاة باشد میشود صل. ماده ی امر موضوع را مشخص میکند یعنی آن موضوعی که مطلوب شارع هست و دستور به امر شارع قرار گرفته و هیئت آن وجوب عمل را مشخص میکند. مطالبه ی عمل را از ناحیه ی مولا و شارع نشان میدهد.یک حکم داریم یک موضوع حکم داریم. حکم را از هیئت امر میفهمیم و موضوع حکم را از ماده امر میفهمیم. چه چیزی واجب است صلاة چون شارع فرموده صل. حالا وقتی که هیئت امر به صورت مشروط بیان شود . مثلا در بسیاری از روایات جملات انشائیه شرطیه داریم . میفرماید صل اذا دخل الوقت. وقتی که وقت داخل شد نماز بخوان. سوالی که مطرح است این است که این شرط قید کدام یک از هیئت و ماده است؟ قید حکم است یا قید موضوع؟ چه اهمیتی دارد؟ تبعات فقهی دارد این که بگویید قید حکم است یا موضوع. الان صل هیئت و ماده اش باهمدیگر مخلوط است. چون هیئات نمی‌توانند خودشان در عالم الفاظ و در عالم ادراک وجود مستقلی داشته باشند و نیاز به ماده دارند. بنابراین میگویند هیئات معانیشان معانی حرفیه است چرا؟ چون شما ساختار امر را بدون ماده اصلا نمی‌توانی تصور کنی.‌ساختارها بدون ماده ی الفاظ قابل تحقق و قابل تصور نیستند. نظر مشهور این است. وگرنه بحث زیاد است در مورد هیئات. هیئات افعال ماضی و مضارع و مشتقات و امر و نهی.... حالا سوال ما فهمیدیم این امری که اینجا داریم متشکل از هیئت و ماده است آن قید اذا دخل الوقت اگر قید حکم باشد یعنی قید هیئت امر باشد . حکم میشود مشروط. ولی اگر قید ماده باشد یعنی قید صلاة باشد میشود قید موضوع. فرقش این است که می‌گوییم وجوب و انشاء قبل از وقت و اذان وجوب صلاة هست منتهی واجب برای تحققش نیاز به دخول وقت دارد. نماز را قبل وقت نمی‌توانی بخوانی وگرنه وجوب دارد. چه تاثیری دارد؟ تاثیرات فقهی دارد مثلا یکیش در وضو است . الان خیلی از آقایان میگویند شما صبح میتوانی وضو بگیری . اما اگر به نیت نماز ظهر وضو بگیری خیلی از آقایان اشکال وارد میکنند که هنوز نماز ظهری واجب نشده که مقدمه اش واجب شده باشد اگر قید واجب بگیری البته. اگر قید واجب بگیری ، وجوب صلاة الان هست پس بنابراین برای صلاةی که واجب است مقدمه اش هم واجب است. حالا وقت پس چیه؟ وقت قید موضوع است یعنی صلاة نمی‌تواند محقق شود قبل از وقت ولی وجوبش قبل از وقت محقق شده.پس میتواند از صبح وضو بگیرد برایش به عنوان مقدمه ی واجب.‌میگیم مقدمه ی واجبی هست مگر میگوییم بله چون واجبی هست مقدمه اش هم واجب است. این نوع ثمرات را دارد اینکه بگوییم قید حکم است یا قید موضوع. ثمرات دیگری هم در واجب مشروط مطرح میشود فرض بفرمایید وقتی یک قید و شرطی شرط حکم و وجوب باشد تحصیلش لازم نیست . حالا یک نفر مستطیع نیست برای حج باید مستطیع شود؟ خیر. تحصیل قید حکم لازم نیست علی القاعده البته. اما اگر قیود موضوع بود چطور؟ تحصیلش واجب است چون واجب محقق و انشا شده و شما باید به عنوان مقدمه ی واجب آن شرایط را تحصیل کنی. چرا نماز نمیخوانی؟ چون وضو ندارم. خب برو وضو بگیر. تحصیل این مقدمه لازم است برای اتیان صلاة . چون صلاة وجوبش مشروط به طهارت نیست. واجب مشروط به طهارت است. وجوب هست چه وضو داشته باشی چه نداشته باشی. شما باید مقدمات واجب را تحصیل کنی. نتیجه اینکه این که ما بفهمیم که قید، قید‌ حکم است یا قید موضوع. این تاثیراتی دارد. حالا سوال در اینجایی که میگوییم صل اذا دخل الوقت. یا صوم اذا رایت الهلال . اینها قید هیئت هستند و مدلول هیئت امر هستند. یا مدلول ماده ی امر. اگر مدلول هیئت امر باشند یعنی قید‌ وجوب هستند و وجوب قبل از دخول وقت انشاء نشده ولی اگر قید ماده باشند معنیش این است که قید موضوع هستند. مشهور نظرشان این است که در این جملات انشایی که به شکل مشروط بیان میشود ( انشائیه شرطیه) آن شرط و قید ، قید وجوب و حکم است . نتیجتا این است که قبل از دخول وقت اصلا نماز واجب نیست آن وقت آن مشکلات در مورد وضو و .. پیش میآید اگر به نیت آن نماز خاص باشد.‌ مرحوم شیخ انصاری میفرماید نظر مشهور نظر درستی نیست در کتاب مطارح الانظار برای مرحوم کلانتری و مکمل رسائل است ایشان میفرماید که این شرط ها و قید ها در جملات شرطیه انشائیه نمی‌تواند قید وجوب باشد و قید واجب است. نماز قبل از دخول وقت واجب است و مشکلات وضو مطرح نمی‌شود . چرا؟ چون هیئات معانی خاص هستند و معانی حرفیه هستند. و جزئیه هستند و معانی جزئیه قابل تقیید نیست. کلیه قابل تقیید است که عموم داخلش دارد. مفهومی که فقط یک مصداق دارد که قابل تقیید نیست. در جملات انشائیه شرطیه قید برمیگردد به موضوع نه به حکم. همه ی ثمرات فقهی عوض میشود. برخلاف نظر مشهور است. نتیجه این است که این که ما در معانی حرفیه خوب دقت کنید چون تمام این استدلال مبتنی بر این بود که معانی حرفیه را معانی جزئی بدانی ولی اگر من در مبنایم معانی حرفیه ام این باشد که وضع عام و موضوع له عام باشد مثل معانی اسمیه مشکل از ریشه حل میشود و دیگر تقیید معانی حرفیه هیچ اشکالی ندارد چون مثل معانی اسمیه هستند. کلی قابل تقیید هست. این قید ها قید حکم هستند. و حکم در این هیئت ها حکم کلی است. اما اگر شما هیئات را مثل هیئت امر معنی جزئی و خاص بدانی میگویی صل وجوبش یک وجوب خاص است. و وجوب عام نیست. پس بنابراین نظر مرحوم شیخ و آخوند در اینجا باهم عوض میشود. پس بنابراین این اختلاف بوجود میآید . جوابی که داده شده به مرحوم شیخ اعظم این است که جزئی قابل تقیید است. معانی حرفیه معانی جزئی هستند و برای تقیید معانی جزئیه احتیاجی نداریم بگوییم اینها معانیشان معانی اسمیه است. جزئی قابل تقیید است. جزئی از نظر افراد قابل تقیید نیست. وگرنه عموم احوالی و ازمانی دارد. زید عموم افرادی ندارد.ولی عموم احوالی دارد. عموم ازمانی دارد. پس جزئی قابل تقیید هست . صل اذا دخل الوقت . حکم ما مقید شده از نظر زمانی.یعنی از نظر عموم ازمانی مقید شده به بعد از دخول وقت . اشکالی ندارد. جزئی بودن هیئت امر مانع تقییدش نمیباشد. وقتی مانع تقییدش نباشد بنابراین فرقی نمیکند که شما بگویید معانی حرفی ، معانی اسمی هستند یا معانی جزئی هستند. در هردو صورت قابل تقیید هست. که مشهور هم این تقیید را قبول دارد. نتیجه این که این ثمره که تصور شود ما نظرمان در معانی حرفیه تاثیری در تقیید حکم یا موضوع دارد این ثمره منتفی است و نظر ما در معانی حرفیه هیچ تاثیری در تقیید حکم و موضوع ندارد. میتوانی بگویی حکم مقید شده از نظر زمانی و حال و احوال. ثمره ی اول مربوط بود به امکان تقیید هیئت امر و نهی در جملات شرطیه انشائیه ، این ثمره موضوعیت ندارد و منتفی است. ثمره بعدی را جلسه آینده در موردش بحث میکنیم.