1402/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خارج اصول
در اقسام وضع رسیدیم به قسم چهارم یعنی در جایی که وضع عام و موضوع له خاص باشد انسان یک معنای جزئی را مثل افراد و اشیاء و مصادیقی که وجود خارحی دارند تصور بکند بعد لفظ را برای یک معنای عامی وضع کند که البته عامی که آن خاص در ضمنش قرار دارد فرمایش مشهور این است که چنین حالتی امکان پذیر نیست بخاطر اینکه خاص نمیتواند مرآت و حاکی عام باشد البته در جلسه ی قبل گفته شد که عام میتواند حاکی خاص باشد لیکن خاص وجودی است که مقید به تعینات خارجی است یعنی فردیت و جزئیت دارد و با حفظ این خصوصیات نمیتواند یک مفهوم عامی را منعکس بکند در واقع مرحوم آخوند در کفایه فرموده اند تصور موضوع له یا بنفسه و کاملی است یا بوجهه است حالا خاص بما هو خاص را اگر ما در نظر بگیریم خب این بنفسه که قطعا منطبق بر عام نیست یعنی عام یک ماهیت مشترک است ولی خاص یک فرد و مصداق است و از طرفی بوجهه هم نمیتواند عام را تعریف کند مثلا شما زید را تصور بکنید و بعد بخواهد انسانیت را تعریف کند ممکن است کسی بگوید در زید هم یک قدر جامعی هم از انسانیت است چرا که در هر خاص و مصداقی مشتمل و متضمن عامی هم هست یعنی یک ماهیت عامی هم دارد پس چرا نتواند خاص عام را منعکس کند؟ جوابی که دهده اند این است که وقتی شما آن ماهیت نباتی و انسانی و جمادی خاص را در نظر می گیری در واقع معنای خاص را دیگر تصور نکردی بلکه همان معنای عام را تصور کردی در حالی که در مانحن فیه یعنی وضع خاص و موضوع له عام یعنی یک معنای خاصی را تصور کنی در واقع شما خاص را مرآت عام قرار ندادی بلکه عامی را که درون یک خاص هست مرآت برای عامی دیگر قرار دادی و این میشود وضع عام موضوع له عام و آن موردی که اشکال دارد این است که خاص بما هو خاص مرآت برای عام قرار نمیتواند بگیرد و الا اگر خاص را با ملاحظه ی ماهیتی که درونش هست در نظر بگیری این اشکالی ندارد و اصلا محل بحث ما نیست در حالی که محل بحث ما خاص بما هو خاص است که فرمایش آخوند را در کفایه هم همین است که خاص با ملاحظه خصوصیتش نمیتواند وجه و مرآت باشد برای عام و لا لسائر الافراد و لا یکون معرفته و تصوره معرفه له و لها و لو بوجه حتی بنحو اجمالی نعم ربما یوجد..البته شما اگر از این شیء خاص مثلا قالی خاص یک ماهیت قالی را تصور کنی بله از آن ماهیت میتوان منتقل بشوی بسایر مصادیق قالی که در واقع در ضمن این انتقال عملیاتی در ذهن صورت گرفته بنام عملیات تجرید که از ویژگی های فردی و جزئی سلبش کردی در ذهنت و صرفا آنچه که باقی میماند قدر جامع و مابه الاشتراک میباشد و بعد لفظ را وضع میکنی برای همین مابه الاشتراک و قدر جامع که این میشود وضع عام و موضوع له عام این را مرحوم آخوند در وفایه دارند یک تعبیر هم مرحوم میرزاء نائینی دارند که از یک قاعده فلسفی استفاده کرده اند و گفته اند الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا یعنی مفهوم جزئی نه معرف است نه معرف ( به فتح دال) چون تعریف احتیاج به جنس و فصل دارد جزئی که جنس و فصل نیست بلکه عبارت است از یک فرد خارجی در حالی که جنس و فصل مفاهیم کلی هستند خب با مفهوم جزئی که نمیتوان یک تعریف منطقی کرد از طرفی جزئی را تعریف هم نمیتوان کرد چون خیلی از خصوصیات جزئی است که در جنس و فصل آن جزئی نیست بنابراین میتوان قالی را تعریف کرد اما نمیتوان این قالی را تعریف کرد پس بنابراین خاص نمیتواند مرآت برای عام قرار بگیرد این هم فرمایش میرزا که البته به این فرمایش میرزا اشکالاتی وارد شده است و گفته اند اینکه شما که میگویید الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا این مربوط به تعریف منطقی است در حالی که بحث ما تعریف منطقی نیست بحث ما در تصور است شما یک مفهومی را تصور بکنید و با تصور آن یک لفظی را وضع بکنید بنابراین بحث ما حکایت و مرآتیت است نه تعریف منطقی و جنس و فصل ثانیا این اشکال میرزا در وضع عام موضوع له خاص هم بوجود می آید اما خب حرف کلی روشن است که جزئی نه بنفسه و نه بوجهه نمیتواند یک مفهوم کلی ای را حکایت کند و نشان دهد این فرمایش مشهور اما خب در برابر مشهور برخی از بزرگان و اعلام مثل مرحوم محقق حائری یعنی شیخ عبدالکریم موسس ایشان قائل هستند که قسم چهارم هم امکان پذیر است در دررالفوائد این مطلب را فرموده اند شما یک جزئی ای را تصور میکنید بعد علم به وجود قدر جامع بین این جزئی و بقیه ای که مشابه این هستند دارید مثلا کسی که کامپیوتر را اولین بار اختراع کرده این شیء را تصور میکند بعد با علم به آن قدر جامع آمده مثلا لفظ کامپیوتر را وضع کرده است پس میشود وضع خاص موضوع له عام که خب همه ی مخترعات این شکلی است خود مرحوم حائری یک مثال دیگری میزنند میگویند که یک شبهی از دور می آد که شما نمیدانید این چیست؟ انسانه حیوانه جماده چیست بعد با علم بوجود قدر مشترک و کلی ای که بین این شبه هست و بقیه ی موجوداتی که شکل این هستند ما می آییم یک لفظی مثلا برای همین دورنما وضع میکنیم از این مثال ها در کتب اصولی زیاد زده شده است که خب جوابی که هست فرقی نمیکند در تمام اینها تجرید و سلب خصوصیت بما هو خاص صورت گرفته یعنی خاص بعنوان کلی تصور شده است خب پس بنابراین این هم فرمایس مححق حائری که در واقع هیچ توجیه قابل التزامی نیست که ما بتوانیم این فرمایش و فرمایشات مشابه را قبول کنیم نتیجه این است که خاص بما هو خاص نمیتواند حاکی و مرآت برای مفهوم عام باشد و هرکجا چنین چیزی باشد حتما این عملیات تجرید و انتزاع و جدا کردن اتفاق افتاده است قبلش پس بنابراین قسم چهارم واقعا امکان پذیر نیست تنها حرفی که میماند همین فرمایش مرحوم امام است که عام هم بما هو عام و با حفظ کلیت نمیتواند وجه و مرآت خاص باشد که خب مشهور صورت سوم را قبول دارند که مصداق بارزش معانی حرفیه است که یک معنای عامی مثل ابتدائیت تصور میشود ولی لفظ فی مثلا برای ظرفیت خاص وضع میشود اما خب خیلی از آقایون این تبیین و توجیه را قبول نکرده اند در مورد معانی حرفیه که خب چند مبنا در مورد معانی حرفیه هست که میگذاریم برای جلسه آینده انشاءالله.